من امروز ۲ مسابقه ی فوتبال از بازی های جام جهانی سالِ ۲۰۰۶ را از تلويزيون تماشا کردم. نخستين، بازی ايران و مکزيک بود. بازی دوم، پرتقال و آنگولا. دو تيمی که ايران در دو هفته ی آينده (شنبه ۱۷ و چهارشنبه ۲۱ ژوئن، ۲۷ و۳۱خرداد) بايد با هر دوی آنها بازی کند. بازی ای که تيم فوتبال ايران امروز ارائه داد، به ويژه در نيمه ی دوم، با برابر گذاری آن با بازی تيم های پرتقال و آنگولا؛ چشم اندازِچندان دل خوش کننده ای برای ايران را در بازی با اين دو تيم نشان نمی دهد. من ايران و بازيکنان هم ميهن ام را دوست دارم. دلم می خواست تيم ما، هم بازی خوبی امروز ارائه می داد؛ و هم به خاطرِ اين بازی، بر مکزيک چيره می شد و سربلند از اين روياروئی بيرون می آمد. اما چنين نشد. تنها در نيمه ی اول، بازی نسبتاً خوبی از ايران ديديم. اما در نيمه ی دوم، تيم ايران بازی تهاجمی را به کنار گذاشت؛ و يک بازی دفاعی، ضعيف و آسيب پذيری را به پيش گرقت. نتيجه، چه بود؟ ايران نخست توانست با گلِ زيبای « يحيی گل محمدی»، گل خورده از « عُمَر براوو» را جبران کند و با نتيجه ی ۱-۱ نيمه ی اوّل را پشتِ سر بگذارد. امّا نيمه ی دوم، يک بازی ضعيف از خود ارائه داد؛ و با خوردن ۲ گل ديگر در دقايقِ ۷۶ و ۷۹ و نتيجه ی نهائی ۳-۱ و شکست در برابر « مکزيک»، زمين را ترک کرد. من که بازی را تماشا می کردم ، به خصوص بازی نيمه ی نخست را؛ فکر می کردم و فکر می کنم که: تيم مکزيک از تيم ما سَر تر نبود. تيم ما ، اگر به همان بازی ای که در نيمه ی نخست کرده بود، در نيمه دوم هم ادامه می داد؛ نه تنها می توانست « برابری» با مکزيک را حقظ کند، می توانست حتّا اين تيم را شکست هم بدهد. ديروز وقتی که تيم فوتبالِ « سوئد» با نيم « ترينيداد و توباگو»،« مساوی» شد؛ قيافه ی غم زده و حيرت زده ی تماشگران و دوستداران تيم سوئد، ديدنی بود. آنها از نتيجه ی مساوی، حيرت زده بودند. آن را نمی تونستند هضم کنند.
ما با ديدن شکست بی دليل تيم مان در برابر مکزيک، چه احساسی داريم؟ دنيای فوتبال دارد دگرگون می شود. تيم های پر قدرتی از کشورهائی که تا ديروز به حساب نمی آمدند، پا به زمين فوتبال گذاشته اند و پيش کسوتان را به چالش می خوانند. فوتبال ما که زمانی در سطح جهان مطرح بود، چه مسيری را پيموده است؟ چه به سَرِ فوتبال کشورمان آمده؟ چه به سرِ ورزش کشورمان آمده؟ چه بر سر کشورمان آمده است؟