قدم گذاشتن توی خيابانهای شهر "جرأت" میخواهد! همچنانکه نگاه کردن به صورتهای سرد و يخ زدة مردم نيز کار آسانی نيست.
به اولين کسی که برمیخوريم، "کاسبی" است زحمتکش که به قول خودش روزی ۲۰ ساعت کار میکند تا زن و بچهاش از گرسنگی نميرند. حرفهای جالبی میزند. "اين هم از فوتبال. من عاملان اين شکستها را واگذارشان میکنم به خدا."
حق هم دارد بندة خدا؛ فوتبال يگانة تفريح مردمان طبقة متوسط به پايين است. در اخبار نشان میداد که حتی آن کپرنشين صحراگرد نيز دلش به اين خوش بود که از راديو، خبر برد تيمملی را بشنود.
و نه او و نه آن کاسب و نه من نويسنده و شما مردم صبور، بلکه همه- آری همه- چشممان به جام هجدهم بود و خبرهای خوش فوتبال.
...وقتی میشنويم که در اروپا "ايران" متمدن را بومی میپندارند و يا آمريکا لحنی را برمیگزيند که گويی به خاطر تاريخ سيصد سالهاش میتواند به دنيا فخر بفروشد، دلمان میسوزد از اينکه يک فرصت تاريخی را به آسانی هدر داديم و نتوانستيم با زبان فوتبال هنر و توانمندی آريايیها را به منصه ظهور برسانيم.
... و اين مردم مگر غير از فوتبال "سرگرمی" و دلخوشی ديگری هم دارند و مگر نه اين است که کامرون و سنگال و کره جنوبی و کرة شمالی و ترکيه و دهها کشور ديگر نيز در همين جامجهانی "اميد" را به مردم کشورشان بازگرداندند و غرور ملی را احيا کردند؟
آقای برانکو! آيا تيمهايی که ازشان ياد کرديم؛ آن موقع که شگفتیساز شدند، جايگاه امروزی ما در رنکينگ فيفا را داشتند که جنابعالی با يادآوری رتبه مکزيک و پرتغال میکوشيد تا اشتباهات فاحش خود را مخفی سازيد؟ آيا کامرون آن سال که آرژانتين را شکست داد تيم مطرحی بود؟ و آيا جز اين است که آنها صرف فعل خواستن را بهتر از ما میدانستند؟
به يک رانندة تاکسی برمیخوريم. سرخی گونههايش خبر میدهد از سر وجود. بیمقدمه میرويم سه اصل مطلب. فرياد میکشد. اين آقای دادکان نمیخواهد دست از سر فوتبال بردارد؟ بغل دستیاش میگويد: ای آقا! طرف همين الان تو فکر انتقاد از مطبوعات است و احتمالاً اين منتقدان و کارشناسان بودند که يادشان رفت مقابل مکزيک، دايی را بيرون بکشند و فرصتی به آن خوبی را از تيم کشورمان گرفتند!
همه شاکیاند و اغلب از روی عصبانيت حرفهايی میزنند که به هيچ عنوان قابليت چاپ در روزنامه را ندارد. تلفنها هم لحظهای ساکت نمینشينند و از اقصی نقاط کشور تماس میگيرند تا بنويسيم که ندانمکاریهای دادکان و برانکو چه به روز آرزوها و رؤياهای يک ملت آورد.
اينجا در تحريریة خبرورزشی هم ماتمکده است.
به قول يکی از همکاران "مشخص بود که بار کج به منزل نمیرسد." وقتی عمود خيمهگاه به عوض توجه به پيشنهادات و انتقادات هيچ حرف متفاوتی را برنمیتابد و با کوچک و بزرگ سر جنگ دارد و همة هنرش خلاصه در اطلاق واژگانی نامربوط به اصحاب قلم و ساير کارشناسان است.
و زمانی که کادر فنی هم پشت به واقعيتها حرکت میکند، اگر غير از اين نتايج اتفاق میافتاد بايد حيرتزده میشديم.
آری، دادکان و برانکو به پايان "تراژدی" رسيدهاند و افسوس که همزمان با ايشان رؤياها و عظمت و بزرگی فوتبال ايران و مردمی که دلشان به همين تيمملی خوش بود نيز غرق شد و از دست رفت.