زمانیکه پای سخنان قهرمان پير و سالخوردهای بنشينی، در لا به لای واگويههايی از افتخاراتش به اين جمله میرسی که:" قهرمانان دو بار میميرند، بار نخست زمانی که از ورزش قهرمانی خداحافظی میکنی و بار دوم همان مرگ طبيعی است. البته با اين تفاوت که پس از مرگ اول مجبور به زندگی بر روی زمين هستی و اين برای تو زجر آور است."
سخنان اين قهرمان پير اين روزها با رفتن يک قهرمان بزرگ و کسی که همه ضعفهای ما را در سال های گذشته در ورزش پوشانده و بارها ملت ايران با غرشهای 'ابوالفضل' و 'زهرای' او به خود باليدهاند و پای سکوی قهرمانی او گريستهاند، ملموستر شده است. اين روند اگرچه برای علاقهمندان به قهرمان بسيار سخت است، اما بايد باور کرد که " هر آمدنی را رفتنی است."
به گزارش خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، شايد مردم ايران و بسياری از علاقهمندان به قوی ترين مرد جهان( که البته بايد روز ۲۹ مرداد ماه جاری عنوانش را به ديگری واگذار کند) در سراسر جهان پس از خداحافظی نابگاهش، سئوالهای متعددی از او داشته باشند. سئوالهايی که در ابتدای همه آن ها يک "چرا" با هزاران کلمه متفاوت وجود دارد که پاسخگويی به همه آنها بسيار سخت و طاقت فرساست.
اما در اين شرايط و در حالی که کمتر از يک هفته به افتتاحيه بيست و نهمين دوره بازیهای المپيک در شهر پکن باقی مانده، "حسين رضازاده" به همراه "بهرام افشارزاده" (رييس فدراسيون وزنه برداری) در محل خبرگزاری دانشجويان ايران حضور يافتند تا پاسخگوی برخی از سئوالهای افکار عمومی در روزهای اخير باشند.
شايد نخستين نکتهای که بايد اين روزها از حسين رضازاده پرسيد، احساسش در روزهای اخير و پس از خداحافظی است. احساسش در رابطه با جملهی آن قهرمان پير و احساسش در ارتباط با مرگ اولش. وی در اين رابطه گفت: "البته اين حس درست است. من هم خودم را آماده می کردم برای سومين طلای المپيک که اين اتفاق افتاد و برای من بسيار سخت بود. ولی خوب به نظر من يک قهرمان که به صورت حرفه ای کار میکند، روز اول که مدال جهانی و يا هر مدالی که میگيرد بايد خودش را آماده کند که يک روز از دنيای قهرمانی خداحافظی کند. ولی خوب برای من هم نزديک المپيک اين اتفاق افتاد و به دليل اهميت المپيک و کسب سومين مدال طلا، تحمل اين شرايط سخت تر است."
- يعنی اگر بعد از المپيک بود راحتتر خداحافظی میکردی؟
* آره ديگر. پس از مدال المپيک راحتتر بود. به قولی آدم مدالش را میگرفت و خدا را شکر میکرد، بهتر بود. ولی در کنار اينها همه مردم ايران و ۷۰ ميليون ايرانی، روز ۲۹ مرداد را لحظه شماری میکردند. حالا نشد. من هم به فال نيک میگيرم که شايد مصلحت الهی بوده. کاری بوده که شايد رضای خدا بوده و من هم راضی هستم به رضای خدا.
- هر موقع که تو صحبت میکنی به اين موضوع لطف خدا و راضی بودن به رضای خدا اشاره کردی، علت اين مسئله چيه؟
* همه زندگی ما و نفس کشيدنمان از خداست. سنگينترين وزنههايی که هميشه زدهام در ده يازده سال اخير- شايد مردم الان مسابقههای المپيک و جهانی را ببينند - در آسيايی و برترينهای جهان بالاتر از ۲۱۰ و ۲۱۱ در يک ضرب و بالاتر از ۲۶۰ کيلوگرم در دو ضرب زدهام، هشت تا نه ماه بايد اين رکوردها چند بار در تمرينها تکرار شود. به نظر من همه اينها لطف خدا و قدرت الهی بوده که در تاريخ وزنهبرداری جهان سنگينترين وزنهها را بلند کردهام. ۴۷۲ و نيم را در دو مسابقه زدهام که همه لطف خدا بوده. تا آن موقع که مدال می گرفتيم خوشحال بوديم و اين موقع هم بايد به مصلحت او احترام بگذاريم.
- حسين رضازده از جمله ورزشکارانی است که بارها در مورد او گفته شده که خداوند به او عزت خاصی را عطا کرده و هميشه مورد عنايت ويژه الهی قرار گرفته است، شايد مهمترين سئوال در اين مورد اين باشد که لطف خدا بيشتر از همه تا به حال کجا شامل حالت شده؟
* همه جا بوده. بيشتر از همه جا فکر میکنم مدال طلای المپيکم بود و يکی هم الان که زود فهميدم مريضم. چون دکترها گفته بودند که فشار زياد بياوری - چون ما اسکات پا می زنيم ۴۰۰ يا ۳۸۰ و ۳۹۰ کيلوگرم است - صددرصد مويرگهام پاره می شوند. در هر دوی اين جا خدا لطف خاصی به من داشته است.
- از گذشتهها گفتهاند که نابرده رنج گنج ميسر نمیشود. حسين رضازاده هم از اين قاعده مستثنی نبوده است. شبهای سختی را در اردوهای تيم ملی سپری کرده. شبهايی که به تنهايی در استاديوم آزادی میخوابيد و فراز و نشيبهای زيادی که گذراند. میخواهيم بدانيم که اين سختیها چه قدر در موفقيت تو تاثير داشت؟
* ببخشيد! قهرمان جهان المپيک شدن خيلی سخت است. زحمت دارد. سالن وزنه برداری استاديوم آزادی ۱۰ سال پيش متروکه بود و هيچ چيز نداشت. يک تلويزيون بود که من تنها آنجا میماندم و ايوانف به من تمرين میداد. چهار ماه يا پنج ماه مادرم را نمیديدم. زجر کشيدم. در اردوهای مختلف شمال در هوای آزاد در ماسه کنار دريا تمرين میکردم. تنها يک لوله کشيده بوديم که با آب سرد دوش میگرفتيم. يا يک اتاق ۶ ، ۷ متری که در آن دو نفر زندگی می کرديم و خيلی از مسايل ديگر که لطف الهی بود که در اين حال مدال گرفتيم.
- "حاج حسين" تو همه سکوها رو پله پله پيش رفتی. چيزی در ورزش نيست که به آن نرسيده باشی. حال کسب سومين مدال طلای المپيک در سنگينوزن يک رکورد بود که میخواستی از خود بر جای بگذاری، اما به غير از اين در اين مدت کاری را کردی که پشيمان باشی و يا کاری که نکرده باشی و پشيمان باشی؟
* پشيمونی ندارم. اما يک سری چيزها به تجربه برمیگردد. اگر آن موقع از اهميت رکورد اطلاع داشتم به عنوان مثال رکورد جوانان را بهتر میزدم. مثلا در بانکوک (بازی های آسيايی ۱۹۹۸) ۲۳۵ هم در دوضرب میتوانستم بزنم که کسی به اين راحتی نتواند اين رکورد را بشکند. من نمیدانستم رکورد چيه. اگر میدانستم اين همه اهميت دارد، ۲۳۵ دوضرب میزدم، ۱۹۲ و نيم در يک ضرب. من در دوضرب ۲۲۸ که زدم و مدال گرفتم – ۱۹ سالم بود و با بزرگسالان رقابت میکردم - ديگر در حرکت آخر ۲۳۲ و نيم را کشيدم و الکی انداختم. درست يادم است. من در آتن ( بازی های المپيک ۲۰۰۴) میتوانستم ۲۶۵ بزنم. اما نيم کيلو رکورد خودم را زدم. از اين مسايل پشيمانم که ای کاش رکوردهای بهتری بر جای میگذاشتم.
- پس از موفقيت درخشان در بازیهای ۲۰۰۰ سيدنی، حسين رضازاده به يک ابر ستاره تبديل شد. تا جايی که از او به عنوان نخستين انسانی نام میبردند که میتواند به رکورد مجموع ۵۰۰ کيلوگرم در حرکات يک ضرب و دو ضرب برسد. حتی در اتوبانهای شهر سيدنی بلافاصله پس از قهرمانیاش تابلوهای تبليغاتی نصب کرده و از قدرت او در تبليغات استفاده کردند. با اين حال دستيابی به رکورد ۵۰۰ کيلوگرم رويايی است که تاکنون باقی مانده است.
* اين پيش بينی کارشناسان وزنهبرداری دنيا بود که پس از المپيک سيدنی گفته بودند رضازاده می تواند به رکورد ۵۰۰ کيلوگرم برسد. من سه بار ۴۷۲ و نيم زدم که اگر يک ضرب و دوضربم را جدا حساب کنی، يک ضربم ۲۱۳ و دوضربم ۲۶۳ و نيم که روی هم میشود ۴۷۶ و نيم. اما در تمرينها هم به رکورد ۴۸۲ و نيم کيلوگرم در مجموع رسيدهام.
- يکی از نکات بسيار مهم در ارتباط با رضازاده و ساير قهرمانان، چگونگی مديريت، حفظ و نگهداری آنان برای مدت طولانی است. بارها در سطح ورزش قهرمانی کشور ديده شده که قهرمانی پس از يک درخشش، ديگر از آسمان ورزش محو میشود و تاکنون چه بسيار قهرمانانی که در اوج نتوانستهاند به علت مصدوميتها و بيماریها ادامهکار بدهند. نکته مهم در ارتباط با رضازاده اين است که اگر از گذشته مديريت بهتر و علمیتری بر روند حرکتیاش میشد، آيا باز هم امکان داشت دچار اين مشکلات و بيماریها بشود و آيا میتوانستيم با يک مديريت بهتر اين استثنای ورزش را بيشتر حفظ کنيم.
* فکر میکنم نه برای من، اگر برای همه قهرمانان حرفهای که در سطح جهان و المپيک مدال میگيرند، يک تيم حرفهای و کامل از لحاظ پزشکی باشد، بهتر است. در کشورهای ديگر اين طور است، اما در ايران متاسفانه يک ماه قبل از مسابقههای المپيک دست به کار میشوند. آن هم يک سری آزمايشهای جزيی میگيرند. فکر کنم پس از اين که قهرمان المپيک شديم، نه من، همه مدال داران بايد زير نظر متخصصان قرار می گرفتند که بيماریها زودتر مشخص و مداوا شود. اگر اين بيماری را چهار يا پنج سال پيش میفهميدند شايد میتوانستند راحت تر مداوا کنند.
- برخی اوقات همه احساس میکردند تو با مربی يا بدون مربی، با تمرين يا بدون تمرين و يا با تيم پزشکی و بدون تيم پزشکی هم میتوانی مدال بگيری و رکورد بزنی. شايد برای همين بوده که دير فهميدند؟
* من همه ساله رکورد دنيا میزدم و قهرمان میشدم. همه اين توقع را داشتند. من در همه مسابقه وزنههای سنگينی میزدم. همه عادت کرده بودند. همه روی طلای من حساب میکردند و محاسبهها را روی بقيه برای مدالهای ديگر انجام میدادند. ولی خوب، گرفتن مدال طلای جهان و المپيک خيلی سخت است. حتی اگر برای بار دهم باشد. بايد ديد چه کار کرده و چقدر زحمت کشيده که به اين مدال رسيده. همه همان يک ساعت را در تلويزيون میديدند، اما هشت تا نه ماه تمرين سخت را کسی نمیديد. در چه وضعيتی کار میکرديم آن مشخص نبود.
- بی شک دستهای پينه بسته رضازاده گواه تلاشهای او در سالهای اخير قهرمانی است. بارها کار خود را با کار کارگران ساختمانی که دستهای پينه بسته دارند، مقايسه میکردی. کسانی هم که از نزديک با تو بودهاند، به دفعات شاهد پارگی دستت بودهاند.
* نه يک بار، بلکه دهها بار اين اتفاق افتاده و دستهايم پاره شده. حالا دست که خوبه، پا و کمر درد خيلی سخت است. با اين حال فکر میکنم جواب اين سختیها با عشق و علاقه مردم داده میشود. نه من، همه ورزشکاران از دردهايشان خوابشان نمیبرد و اين مسئله خيلی سخت و سنگين است. قهرمان حرفهای شدن و مدال گرفتن خيلی سخت است. اما همين علاقه مردم سختیها را جبران میکند. مردم برای ۲۹ مرداد لحظه شماری میکردند و حتی ساعت مسابقه من را هم میدانستند. اين برای من کافی است.
- میخواهيم بدانيم در اين چند سال چه چيزی بيشتر از همه شما را اذيت کرد؟
* خوب اوايل دوری از خانواده بود که آن هم مدال میگرفتيم جبران میشد و يادمان میرفت. اما نکتهای که من را اذيت میکرد شايعههای زيادی بود که برای من میساختند و من خبر نداشتم و فکر میکنم در هيچ کشوری در مورد قهرمانانشان اين گونه فکر نمیکنند. هميشه تشويقشان میکنند که بهتر کار کنند. روحيه میدهند. اما در ايران همان کسانی که پشت سر من حرف میزدند، وقتی از تلويزيون نگاه میکردند که من رکورد دنيا را زدهام، نه تنها شرمنده میشدند، بلکه گريه هم میکردند.اين نفرات اگر لحظهای فکر میکردند که ما چه زحمتهايی کشيدهايم اين حرفها را نمیزدند.
- يک نکته بسيار مهم در ماههای اخير، حسين رضازاده را در کانون خبرها قرار داده بود که جدای از ورزش و المپيک بود. آن موضوع تبليغ او برای يکی از شرکتهای خارجی بود که واکنشهای متفاوتی را در جامعه به همراه داشت. اين مسئله به اندازهای اهميت پيدا کرد که حتی سازمان تربيت بدنی از فدراسيونهای ورزشی خواست از حضور ورزشکارانشان در شبکههای تلويزيونی و تبليغات اين چنينی جلوگيری کنند. میخواهيم بدانيم نظر خود رضازاده در اين مورد چيست و چقدر به خودش و ساير قهرمانان حق میدهد که اين گونه تبليغات کنند؟
* حق که، قبول داريم اين موضوع در کشور ما جا نيافتاده. اما يک بخش کار حرفهای ورزشکاران در همه کشورها تبليغات است. من میگويم در کشور ما که اين همه صنايع وجود دارد، نه من، همه ورزشکاران را که مدال دارند، بايد حمايت کنند که دغدغهی فکری نداشته باشند. اکنون ۹۰ درصد تيمی که به المپيک میروند بیکارند. فردا که ورزش را کنار بگذارند، شما هم به عنوان خبرنگار سراغش نمیروی. يک بخش از کار ما همين است. الان که به من پهلوان میگويند و میگويند که پهلوان نبايد اين کار را بکند، مگر من از مغازه جنسی را میخرم يا دکتر میروم مجانی است. دکتر میروم بايد ده هزار تومان حق ويزيت بپردازم. خوب من که پهلوانم، پول نگيرند. ببخشيد اين طوری نمیشود. اين منطقی نيست. قهرمان و پهلوان بودن نه برای من و نه برای بقيه به درد زندگیشان نمیخورد. آنها که از ما بيشتر افتخار کسب کردهاند هم همين بودهاند. قهرمان و پهلوان هم بايد زندگی کند. ورزش نهايت ده تا پانزده سال است. ورزشکار نمیخواهد زندگی کند؟ آينده ندارد؟ اما در کشور ما اين موضوع جا نيافتاده است. خوب در کشور ما يک شرکت بيايد همين المپيکی ها را حمايت مالی کند تا تبليغات جای ديگر را نکنند.
- قویترين مرد جهان در نخستين مصاحبهاش پس از قهرمانی گفت که ابوالفضل (فرزند خردسالاش) میتواند رکوردهايش را بزند. هنوز هم مطمئنی که ابوالفضل میتواند رکوردهايت را بزند؟ آيا از انتخاب وزنه برداری راضی هستی؟ دوست داری که فرزندت وزنهبردار شود؟
* من اگر قرار بود دوباره شروع کنم، به وزنهبرداری میآمدم. چون هم استعدادش را داشتم و هم کار خدا بود. به من هم الهام شده که پسرم رکوردهايم را میزند. البته اين کار خداست. اما او همه چيزش به ويژه فيزيکش به من رفته و فکر میکنم او رکوردهايم را بزند. با اين حال جوانان ديگر هستند در کشورمان و من اميدوارم که يک ايرانی رکوردهايم را بزند. در اين چند سال نامهای زيادی آمدهاند. همه میگفتند فلانی رضازاده میشود، اما پايدار نبودهاند و از دور خارج شدهاند. من خودم آرزو داشتم در المپيک سيدنی با "آندری چمرکين" قهرمان المپيک، "رونی ولر" دارنده سه مدال المپيک (طلا، نقره و برنز) عکس بياندازم. عکسهای آنها را در اتاق خانهمان میزدم. آرزو میکردم مثل آنها شوم، اما در المپيک سيدنی من وسط ايستادم و آنها کنار من و من طلا گرفتم. وقتی تمام شد و رفتيم کنفرانس مطبوعاتی از آن ها خواستم با من عکس بگيرند. در حالی که من مدال طلا بر گردنم بود. ولی متاسفانه در کشور ما جوانان که میخواهند رضازاده بشوند سريع محو میشوند.
- حسين رضازاده به اندازهای برای دکتر "تاماش آيان" رييس فدراسيون بينالمللی وزنهبرداری اهميت دارد که از او برای توزيع جوايز دسته فوق سنگين بازیهای المپيک پکن دعوت کرده. اما اين دعوت احتمالا چيزی جز افسوس را برای رضازاده به همراه نخواهد داشت.
* چرا که افسوس ندارد. من پارسال هم مدالها را اهدا کردم و افسوس خوردم. به قولی گفتنی مدال خودم را به گردن آنها می اندازم. چرا افسوس ندارد. ديگر خوب مصلحت الهی است. دل ما با ياد خدا آروم میگيره.
- به هر حال شبهايی را که قهرمان وزنهبرداری جهان با کابوس کسب سومين مدال طلای المپيک و دردهای کتف و زانو از خواب میپريد به سر رسيد. اکنون شبهای تو چگونه می گذره؟ راحتتر نشدی؟
* نه. من ديگر شبها به چيزی فکر نمی کنم. مدال که میگرفتم خيلی راحت میشدم، اما از فشار و استرس و باری که بر دوشم بود، رها شدم. میخواستم با مدال مردم را خوشحال کنم و کنار بروم، اما اکنون فکر میکنم مردم هم از اين کار من خوشحالاند. چون سلامتی من از کسب مدال برای آنها مهم تر است.
- خوب پس از کسب مدال طلای المپيک قصد کنارهگيری از ورزش را داشتی؟
* نه. چنين تصميمی نداشتم. من میخواستم تا المپيک ۲۰۱۲ لندن باشم. اگر در پکن مدال میگرفتم، می ماندم.
- خانوادهات با اين تصميم چگونه کنار آمدند؟ چگونه با آنها در ميان گذاشتی؟
* خيلی سخت بود. مادرم و همسرم برايشان سخت بود. آنها پس از شنيدن خبر میگفتند کنارهگيری نکن. برو پکن شايد نظر خدا عوض شد. اما با اين حال من تصميمم را گرفته بودم. اولين نفر به همسرم گفتم. به مادرم چيزی نگفتم. چون حساستر بود. بعد هم آخرين نفر به مادرم گفتم.
- يکی از نکات ويژه رضازاده در کاروان ورزشی ايران اين بود که او همچون وزنهای روحی برای ورزشکاران ما بود. حتی حضور او هم در کنار کاروان به ما کمک میکرد. برای همين است که از او خواستهاند در پکن کنار تيم ما باشد. کاروان ايران را همراهی میکنی؟ و فکر میکنی ورزشکاران و وزنهبرداران ما در پکن چه کار خواهند کرد؟
* نه. من کاروان ايران را در المپيک همراهی نمیکنم. آن جا حال و هوايی وجود دارد که دلم میگيرد. نمیخواهم اکنون در آن حال و هوا حضور پيدا کنم. اما در کاروان ايران قهرمانان خوبی وجود دارد که من اميدوارم مدال کسب کنند. در وزنهبرداری هم سه نفر هستند که در راحتی کامل و بدون استرس و فکر و با حمايت فدراسيون در اردوها حضور داشتند. ولی نبايد از آن ها انتظار زيادی داشته باشيم. با اين حال آنها در تمرينها وزنههای خوبی زدهاند و بايد دعا کنيم در المپيک با حريفانشان خوب کار کنند. نبايد از آنها انتظار زيادی داشت. بستگی به وزنهبردار در روز رقابت دارد که وزنههايی که مربيان انتخاب میکنند خوب مهار کنند.
- رضازاده تنها ورزشکار ايرانی است که مراسم ازدواج او از تلويزيون ايران پخش شد. از او میپرسيم ايده ناب ازدواجت در کنار خانه خدا از چه کسی بود؟
* ما اصلا قرار نبود آن جا ازدواج کنيم. من تنها رفته بودم مکه و قرار بود ۲۹ بهمن ۱۳۸۱ در روز عيد غدير خم در اردبيل ازدواج کنم. اما از دفتر آقا تماس گرفتند که بايد بروم حج، عروسی را عقب انداختيم برای اسفند ماه. اما وقتی آن جا صحبت شد، از دفتر آقا هماهنگی کردند که در همان روز ۲۹ بهمن، ما در کنار خانه خدا ازدواج کنيم. فکر میکنم اينها همهاش کار خداست.
- شيرينتر و غرورانگيزتر از قهرمانیهای رکورددار دسته فوق سنگين جهان و المپيک زمانی بود که رضازاده با غرشی خاص نام مقدس حضرت فاطمه (س) و حضرت ابوالفضل(ع) را بر زبان میآورد. اين غرشها خودآگاه بود يا ناخودآگاه و چه ميزان بر عملکردت تاثير میگذاشت؟
* ورزش وزنهبرداری يک رشته پهلوانی است که نام خدا و ائمه اطهار در آن جاری است. در مسابقهها هم انرژی خاصی به من میداد. اولين بار که زياد مطرح شد در المپيک سيدنی بود که صدا از تلويزين پخش نمیشد. در بازیهای آسيايی دوحه و المپيک آتن من را رضازاده صدا نمیکردند، میگفتند "مستر ابوالفضل"! حال بايد کارشناسان بگويند چه ميزان بايد هزينه میکرديم تا نام اين عزيزان را از اين رسانهها پخش میکرديم.
- از اين پس برنامهات چيست؟ چه کاری میخواهی انجام بدهی؟
* فعلا من در خدمت حاج آقا افشارزاده هستم.
- قبلا دوست داشتی رييس فدراسيون وزنهبرداری بشوی. الان چه طور؟
* فعلا کنار حاج آقا ياد میگيريم. اگر حاج آقا بالاتر برود، من هم رييس فدراسيون میشوم.
- حضورت در کارهای آموزشی و اين که چه قدر حاضری وقتت را صرف آموزش رضازادهها کنی؟
* من از الان حاضرم. به افشارزاده هم اعلام آمادگی کردهام. ما جوانان خوب و با استعدادی داريم و پس از المپيک پکن برای اين کار برنامهريزی میکنيم.
- و آخرين سئوال اين که رفتن کنار در اين شرايط سختتر است، يا اين که در المپيک میرفتی و مدال نمیگرفتی؟
* ورزش به نظر من برد و باخت دارد. اين دو موضوع جداگانه اند. ورزشکاران بزرگ بردهاند و باختهاند. اين اتفاق هم که برای من افتاد يک تقدير الهی است.
و در پايان بايد گفت که حسين عزيز از اين که ۱۰ سال دل ملت ايران را شاد کردی از تو سپاسگذاريم.