انتشار تصويرهاي شكنجه و زندان ابوغريب عراق و آگاهي مردم بر ابعاد تازهاي از جنايت اشغالگران امريكائي، امواج گستردهاي از خشم و نفرت و اعتراض را در سراسر جهان برانگيخت. رهبران پنتاگون و كاخ سفيد در آغاز كوشيدند موضوع را در اقدام «زشت و غيرقابل قبول» و مغاير با اخلاق و ارزشهاي امريكا «توسط چند نفر از مأموران زندان و دادن وعدة مجازات آنها خلاصه كنند و بدين ترتيب از گسترش دامنة اعتراضات جلوگيري نمايند. اما انتشار خبرها، تصويرها و جزئيات ديگري از بعد جنايت، اين تكاپو را بيثمر نمود و آشكار ساختكه در پشت اين اعمال ضدانساني،عوامل، دستها و سياستهائي نهفته است كه فراتر از «رفتار زشت چند اونيفورم پوش» است.
برملا شدن كيفيت و موارد شكنجه، گستردگي و ادامة طولاني آنها و پخش خبرهاي بعدي نشان داد كه برخلاف اظهارات رهبران امريكا، جنايات زندان ابوغريب نه تصادفي و استثنائي و نه اقدام خودسرانة چند سرباز بدون اطلاع مقامات بالا، بلكه بطور سيستماتيك و با تأئيد و حمايت مقامات بالا، مأموران سيا، افسران اطلاعاتي ارتش و كارشناسان بازجوئي انجام گرفته است.
اين اعمال در واقع بخشي از تالكتيك جنگي است كه هدف آن نه فقط گرفتن اعترف، بلكه مهمتر از آن شكستن شخصيت و منزلت انساني زندانيان و تحقير آنها و بطور كلي تحقير مردم و كشور تحت اشغال و نمايش اقتدار و سطلة خود بر آنها است.
چند روز پس از افشاء اين فاجعه، ژنرال ژانيس كارپينسكي Karpinski مسئول بركنار شدة زندانهاي عراق اظهار داشت كه سلولهاي زندان ابوغريب زير نظارت مستقيم افسران اطلاعاتي ارتش امريكا، سازمان سيا و بازجويان استخدامي شركتهاي خصوصي قرار داشتهاند. افزون بر اين، هم ژنرال كارپينسكي و هم خود سربازان متهم به شكنجه اعلام داشتهاند كه اينان از جانب افسران اطلاعاتي، مأموران سيا و بازجويان زندان براي ارتكاب شكنجه ترغيب شدهاند. اين واقعيت كمي ديرتر در يك گزارش داخلي ارتش، در گزارش 53 صفحهاي كه توسط ژنرال تاگوبا Taguba تهيه گرديد، تأئيد شد. تحقيقات همچنين نشان داد كه در زندان ابوغريب سلولهاي شكنجة رژيم صدام، از جمله اتاقكهاي سيماني 90 در 90 سانتيمتر براي بيخواب نگهداشتن زندانيان توسط ارتش امريكا مجددأ مورد استفاده قرار گرفته است. شواهد نشان ميدهد كه همة اين اقدامات و شكنجه زندانيان با نظارت مستقيم مقامات بالا و به احتمال زياد با دستور بالاترين مقامات پنتاگون انجام گرفته است. حتي چند ماه پيش ولفوويتس معاون وزارت دفاع از اين زندان كه در آن 3800 نفر زندانياند و بسياري از آنها بدون جرم معيني و بر اساس سؤظن دستگير شده و در حبساند، بازديد نمود و از وضعيت آن اظهار رضايت كرد.
از پرده بيرون افتادن جريان شكنجه زندانيان و رفتارهاي ضد انساني در ابوغريب، كه موارد افشاء شده بيشك فقط بخشي از آنها است)، بهويژه انتشار عكسهاي شكنجه و قدرت و تأثير تصويرها افكار عمومي جهان را تكان داد. در نتيجه ارتش امريكا و ديوانسالاري بوش هر روز بيشتر در زير فشار قرار گرفت. رسانههاي گروهي امريكا بطور وسيع به نقد و افشاء اين جنايتها پرداختند، سناتورهاي امريكائي، نه فقط از حزب دموكرات، بلكه سناتورهاي جمهوريخواه نيز نسبت به اين جنايتها و رسوائي جديد ابراز تنفر كردند و آنرا محكوم ساختند. كميسيونهاي سنا و كنگرة امريكا رامسفلد وزير دفاع، ولفوويتس معون او و فرماندهان ارتش را براي پاسخگوئي فراخواندند. برخي از سناتورها اين حوادث را با جنايتهاي امريكا در ويتنام مقايسه كردند. يكي از سناتورها اظهار داشت در زندان مخوف ابوغريب، زندانيان كماكان شكنجه ميشوند، ولي اين بار توسط امريكا. روزنامة «نيويورك تايمز» در ارتباط با تصويرهاي شكنجه نوشت: «اين تصويرها، اين ما هستيم».
در دنياي عرب اين درجه از تحقير زندانيان و در واقع تحقير مردم عراق، به خشم و نفرت مردم نسبت به اشغالگران ابعادي تازه بخشيد. فرستنده تلويزيوني ابوظبي عكسهاي شكنجه را به گونه يك فيلم صامت پخش كرد و در ميان پخش برنامه اعلام كرد كه «اين برنامه را به آنهائي كه هنوز نميخواهند باور كنند كه در عراق واقعأ مسئله بر سر چيست، اهدا ميكنيم» (منبع مجله آلماني اشپيگل، 3 مه 2004). فرستندههاي الجزيره و العريبه نه فقط برنامة پخش شده توسط بي بي سي و تصويرهاي شكنجه، بلكه ساعتها فيلمهائي را پخش كردند كه نقض سيستماتيك حقوق بشر توسط قواي مسلح امريكا، رفتار تحقيرآميز روزمرة نيروهاي اشغالگر با مردم عراق، دستگيريها، هجومهاي وحشيانه بهخانهها، برخوردهاي زننده و توهينآميز و پر تحقير با افراد مورد سؤظن در حضور زنان و فرزندان آنها را نشان ميداد.
بدين ترتيب به رغم تلاش اوليه در خلاصه كردن اين واقعه به اقدام ناشايست چند سرباز، طرح موضوع مسئوليت سياسي اين فاجعه و جستجوي مسئولان آن در فرماندهان نظامي و رهبران پنتاگون، اجتناب ناپذير گرديد.
جورج بوش رئيس جمهوري امريكا كه در ابتدأ سعي در كوچك نشان دادن فاجعه داشت، پس از مدتي تأسف خود را از اين اعمال نفرت آور اظهار داشت و سپس در مصاحبه با تلويزيون «العريبه» ناگزير از پوزش شد. بهمين ترتيب رامسفلد در اظهار نظرها و در پاسخگوئي به كميته سناي امريكا ابراز تأسف و پوزش خواهي عميق خود را ابراز كرد و از اين كه با وجود اطلاع از شكنجهها و دريافت گزارشهاي صليب سرخ بينالملل و سازمان عفو بينالملل جريان را به رئيس جمهور و كنگره گزارش نداده است، پوزش خواست. همچنين معاون فرماندهي نيروهاي امريكا در عراق، طي مصاحبه تلويزيوني از واقعه شكنجه زندانيان پوزش طلبيد. علاوه بر اين ژنرال كارپينسكي مسئول زندانهاي نظامي عراق از كار بركنار شد. جالب توجه اين كه بجاي او ژنرال ميلر فرمانده پايگاه نظامي گوانتانامو به بعداد فرستاده شد و مسئوليت زندان ابوغريب و 12 زندان نظامي ديگر در عراق به او واگذار گرديد، يعني كسي كه شكنجه و تحقير زندانيان و بازجوئيهاي غيرانساني و مغاير با حقوق بينالملل و كنوانسيون ژنو و نگهداري بدون محاكمه و بدون هرگونه پاية حقوقي 600 زنداني از 40 كشور تحت نظارت و فرماندهي او انجام گرفته است.
اظهارات و پوزشطلبيها و تغييرات فوق بهر حال پاسخ مسئله نيست و نميتواند بر موضوع اصلي، يعني مسئوليت سياسي فاجعه سرپوش گذارد و جانشين پيگيري واقعي قضايا و ريشهها و عاملان آن گردد. شكنجه در زندان ابوغريب در حقيقت ادامه و بخشي از سياستي است كه با جنگ عليه افغانستان و عراق آغاز گرديد و رهبران كاخ سفيد و پنتاگون مسئول مستقيم آنند.
دولت امريكا بنام جنگ عليه تروريسم، از همان ابتداي لشكر كشيها، قراردادها و ميثاقها و تعهدات بينالمللي را در زمينههاي گوناگون و از آن جمله «حقوق بينالملل»، «حقوق زندانيان» ناديده گرفت. شيوههاي غيرقانوني و غيرانساني رفتار با زندانيان و بازجوئي در زندانهاي مخفي در افغانستان و عراق تا گوانتانامو گواه بارز و انكاناپذير نقص كنوانسيون ژنو و تعهدات بينالمللي در زمينة حقوق زندانيان و اسيران جنگي است كه دولت امريكا از همان آغاز «جنگ عليه تروريسم»، اعمال كرده است. هنگامي كه در اين زندانها بيخواب نگهداشتن زندانيان و سپس بازجوئيهاي مستمر و بيپايان و سلب همه مباني حقوقي از آنها امري عادي تلقي ميشود، غيرعادي و شگفتانگيز نخواهد بود كه اين «پديدة عادي» مورد تأئيد رهبران حكومت و ارتش امريكا، در زندان ابوغريب ابعادي آن چناني بيابد.
افزود بر اين از همان آغاز اعلام «جنگ عليه تروريسم» زمينههاي ذهني و رواني لازم را براي اعمال شكنجه فراهم ساختند. پس از 11 سپتامبر در امريكا با طرح اين بحث كه «تروريسم بدتر از شكنجه است»، عملأ براي توجيه شكنجه زمينه سازي شد. پس از 11 سپپتامبر كوفربلاك Cofer Black «هماهنگ كننده ضد ترور» در همين رابطه اظهار داشت كه«ما دستكشهاي ظريف را در آوردهايم»! همچنين مجموعه اقدامات تفرعنآميز امريكا از جمله مخالفت با دادگاه بينالمللي و محاكمه شهروندان امريكائي توسط اين دادگاه و تأئيد بر اين كه هيچ كشوري حق ندارد نظاميان امريكا را به اتهام كارهاي خلاف و جرمهائي كه در آن كشورها مرتكب ميشوند، تحت پيگرد قضائي قرار دهد و موارد فراوان ديگري از اين قبيل، همة اينها در كنار سياست روز و جنگ و تجاوزها و عناصر تقويت روحية تفرعن، سلطهگري، شكنجه و تحقير زير سلطه و بياعتنائي به موازين بينالمللي در ميان ارتش و قواي اشغالگر است.
رفتار در زندان ابوغريب نه آغاز شكنجه، بلكه ادامة آن، ادامة سياست و تاكتيكي است كه مدتها پيش از آن در زندانها و مناطق ديگر، در پايگاه نظامي پاگرايم در افغانستان، در قندهار و در قفسهاي گوانتانامو بطور روزمره انجام شده بود.
جنگ در عراق علاوه بر اين كه به شكنجهها ابعاد تازهاي داد، امكانات جديدي براي اقدامهاي بدون مسئوليت و براي ارتكاب جنايت فراهم آورد. جنگ عراق براي امريكا ميدان آزمايش نه فقط سلاحها، بلكه آزمايش شيوهها و تاكتيكهاي جديد اداره پيشبرد جنگ بود. استخدام گستردة مزدوران و آدمكشان حرفهاي و واگذاري وظائف بازجوئي زندانيان به شركتهاي خصوصي و كارشناسان بازجوئي اين شركتها و «خصوصي كردن» بخش قابل ملاحظهاي از امور جنگ نمونهاي از اين آزمايش جديد است.
هم اكنون از ارتش 135 هزار نفري امريكا در عراق، 25 هزار نفر آن را مزدوران حرفهاي جنگي و خدمات نظامي تشكيل ميدهند كه 10 هزار نفر آنها مزدوراني هستند با پيشينه جنايت و آدمكشي در كشورهائي چون زيمباوه، رودزيا و افريقاي جنوبي در دوران آپارتايد كه به دليل سابقه قبلي و تخصص در قتل، با دستمزدهاي بالا (قريب ده هزار دلار در ماه) استخدام شدهاند. حدود 40 هزار نفر از اين قواي 135 هزار نفري تابعيت امريكائي ندارند و كساني هستند (عمدتأ از كشورهاي امريكاي لاتين) كه با وعده و وعيد و اميد گرفتن گرين كارت Greencard، گرفتن شغل در آينده و ... استخدام شدهاند.
در چنين سيستم و ساختار و ساز و كاري و با واگذاري بخش مهمي از كار جنگ به شركتهاي خصوصي و آدمكشان حرفهاي، شكنجه دادن زندانيان و اسيران (حتي بدون رهنمود مستقيم رهبري جنگ) امري غيرعادي نخواهد بود، آنهم در جنگي كه از آعاز بر زورگوئي و منطق «قدرت برتر» مبتني بوده است. بنابراين مسئوليت فاجعة اخلاقي و سياسي شكنجه زندانيان در زندان ابوغريب، همانند جنگ و پيامدهاي آن تمامأ بر عهدة رهبران كاخ سفيد است.
امروز ديگر بر كسي پوشيده نيست كه جنگ عليه عراق چگونه زمينهسازي شد و با چه توجيهات دروغ و بيپايهاي آغاز گرديد. ضرورت جنگ پيشگيرانه امريكا عليه عراق ابتدا با اين بهانه كه:
1- عراق داراي سلاحهاي كشتار جمعي ، اسلحه شيميائي و بيولوژيك است و طبق گزارش دوائر اطلاعاتي (انتليجنت سرويس و سيا) مقدار زيادي اورانيوم نيز از نيجريه خريداري كرده است و
2- رژيم صدام با بن لادن و سازمان القاعده ارتباط و همكاري دارد،
توجيه شد. گر چه در همان زمان روشن بود كه توجيهات و اطلاعات نامبرده دروغ بوده و عامدأ جعل شدهاند، اما بهر حال امروز با اسنادي كه انتشار يافته ترديد نيست كه پيش از آغاز حمله هيچگونه خبر و گزارش معتبري مبني بر اين كه عراق داراي سلاحهاي شيميائي و بيولوژيك و يا در كار تهية اين سلاحها است و يا اصولأ داراي تجهيزات لازم براي توليد اين سلاحها است، وجود نداشته و ادعاها و خبرها در اين زمينه ساختگي و بياساس بوده است. همچنين معلوم شد كه ادعاي ارتباط ميان بن لادن و سازمان القاعده با صدام و رژيم او و دخالت آنها در ترورهاي 11 سپتامبر دروغ و بيپايه و توجيهاي براي استفاده از حمايت افكار عمومي امريكا جهت اقدام به جنگ بوده است.
افزون بر اين تحقيقاتي كه پس از جنگ انجام گرفت، نشان ميدهد كه بوش در نوامبر 2001، يعني قريب دو ماه پس از 11 سپتامبر و در جريان تدارك حمله به افغانستان از طريق رامسفلد از فرماندهان نظامي خواست نقشه حمله به عراق را تهيه كنند. طبق برخي اسناد، بوش حتي قبل از 11 سپتامبر 2001 در انديشه حمله به عراق بوده است. به سخن ديگر موضوع مراجعة امريكا به سازمان ملل و كشورهاي دوست در ماههاي قبل از جنگ و تمامي كشمكشها و مانورها و گفتگوها در شوراي امنيت سازمان ملل نه براي بررسي مشترك ضرورت يا عدم ضرورت جنگ و تصميم در اين باره، بلكه براي اعمال فشار و جلب حمايت سازمان ملل، اروپا و دولتهاي عربي از جنگي بود كه ديوانسالاري بوش در هر حال تصميم اقدام به آن را مدتها قبل گرفته بود و قطعنامههاي شوراي امنيت و گزارش هيئت سازمان ملل در عراق و مخالفت ساير كشورها نميتوانست مانع انجام آن شود. در عمل نيز چنين شد و امريكا سرانجام به اتفاق انگليس، متحد هميشگي خود، بهرغم گزارش هيئت سازمان ملل و مخالفت كشورهاي دوست و شوراي امنيت و با زير پا نهادن تعهدات و پيمانهاي بينالمللي، با بياعتبار كردن سازمان ملل و بياعتنائي به افكار عمومي جهان در 20 مارس 2003 به عراق حمله كرد.
هنگامي كه توجيهات و بهانههاي جنگ بياساس بودن خود را آشكار ساخت، دولت امريكا تبليغ كرد كه يكي از هدفهاي اصلي جنگ استقرار دمكراسي در عراق و سپس گسترش آن در منطقه است. بدينسان با وعدة «آزادي مردم عراق و استقرار دمكراسي» در اين كشور، بزرگترين و مدرنترين ماشين نظامي تاريخ عليه عراق بكار افتاد. صدور دمكراسي امريكا با ريختن بمبهاي اورانيومي و خوشهاي بر سر مردم عراق آغاز شد.
در اول ماه مه 2003 جنگ بطور رسمي پايان يافت، اما مردم عراق بجاي دستيابي به دمكراسي استقلال كشور خود را نيز از دست دادند و بهزندگي در سرزميني اشغال شده محكوم شدند. هرج و مرج، خشونت، ناامني و نابساماني زندگي، ويژگي كشوري شد كه قرار بود در خاورميانه نمونة جامعهاي آزاد و دمكراتيك باشد. پس از گذشت يك سال هنوز از بازسازي كشور خبر چنداني نيست. بازسازي كشوري كه با بمبهاي امريكا ويران شد، كماكان قرار است با هزينه مردم عراق انجام گيرد. در اين كشور با گذشت يك سال از خاتمه جنگ، به استثناي وزارت نفت كه بطور منظم و سازمانيافته كار ميكند، هنوز هيچ چيز حالت عادي ندارد و به يقين تا پايان اشغال حالت عادي نخواهد يافت.
امريكا با تبليغ آزاد كردن عراق و تصور واهي استقبال مردم از قشون «نجات دهنده» به عراق حمله كرد. اما پيامدهاي اين حمله نه استقبال مردم از ارتش متجاوز، بلكه مقاومت روزافزون و خواست پايان اشغال بود. مردم عراق با وجود مخالفت با رژيم صدام و خواست رهائي از جنايتها و ظلم و ستم آن، به امريكا به چشم دشمن مينگرند و آنرا مسئول بسياري از فجايع از جمله محاصرة اقتصادي و تحريمهاي غذائي و داروئي 12 ساله ميدانند كه نتيجه آن مرگ صدها هزار تن از مردم به ويژه كودكان عراقي بوده است. در سطح منطقه نيز امريكا را دشمن اعراب و حامي اصلي رژيم صهيونيستي اسرائيل و شريك جنايتها و فجايع آن ميدانند. بنابراين تصور استقبال آنها از مهاجمان امريكائي فقط ميتوانست خودفريبي و عوامفريبي باشد.
پس از پايان جنگ و ادامة اشغال كشور، مردم با مشاهده خشونت روزمرة مهاجمان و رفتارهاي زننده و تفرعنآميز و پر تحقير آنها، هر روز با خشم و نفرت بيشتري نسبت به ادامة اشغال واكنش نشان دادند. خواست پايان دادن به اشغال كشور بتدريج به خواستي همگاني و مقاومتي گسترده تبديل شد. در چنين شرائطي قواي اشغالگر بنام مبارزه عليه تروريستها و خرابكاران، بجاي مهار تروريستها، به سركوب جنبش مقاومت پرداختند. جنبش اعتراضي مردم اما نه تنها با اين سركوبها فروكش نكرد، بلكه بيش از پيش گسترش يافت. در فلوچه امريكائيان به مدت يك ماه شهر را به زير آتشبار گلوله و بمب و موشك گرفتند و به كشتار مردم پرداختند (بنا بر گزارش سازمان ملل در جريان سركوب يك ماهه 90 در صد كشته شدگان مردم عادي بودند). با وجود اين امريكا نتوانست مقاومت مردم را درهم شكند و سرانجام ناگزير از عقبنشيني شد و جنبش مقاومت به مناطق ديگر سرايت كرد.
بدين سان جنگ و پيامدهاي آن هر روز بيشتر امريكا را در باتلاق فرو برد. هر روز بيشتر مقاصد واقعي آنرا براي سادهلوحترين آدمها آشكار ساخت و هر روز جنايتها و رسوائيهاي تازهاي از اين سفيران «دمكراسي و حقوق بشر» را از پرده بيرون انداخت. شكنجه در زندان ابوغريب جزئي از اين جنايتها است و نه امري تصادفي و جدا از كل جنگ. اين فاجعه حلقهاي از يك زنجيره و بخشي از سياستي است كه با اعلام «جنگ عليه تروريسم» و جنگ عليه عراق آغاز گرديد.
اوضاع عراق كماكان نابسامان و سرنوشت آن هنوز نامعلوم است. قرار است در 30 ژوئن امور عراق به يك «حكومت موقت» واگذار شود. ولي بدون ترديد تا زماني كه ارتش اشغالگر در خاك اين كشور است، از آرامش خبري نخواهد بود و حكومت موقتي كه ظاهرأ امور را در دست ميگيرد، در شرائط ادامة اشغال و حضور اين ارتش قادر به سامان دادن اوضاع نخواهد بود.
تجربة عراق، اوضاع پس از جنگ، جنايتهاي اشغالگران و مقاومت مردم، يكبار ديگر نشان داد كه:
1- هيچ ملتي به ننگ و حقارت اشغال كشور خود توسط نيروهاي بيگانه تن نميدهد و مداخلة كشورهاي سلطهگر در امور داخلي خويش را نميپذيرد. قدرتهاي سلطهگر البته هميشه ميتوانند به اتكاء برتريهاي نظامي، مالي و تكنولوژيك، نابرابريهاي عظيم با هر بهانه و توجيهاي به كشورهاي كوچك تجاوز كنند و آنها را به اشغال درآورند. اما ماندن در آنجا و ادامة اشغال به سادگي حمله نيست. ميتوان كشوري را اشغال كرد، ولي نميتوان براي مدتي طولاني آنرا در اشغال داشت. مشكل اصلي نه رفتن و گرفتن يك كشور، بلكه پيامدهاي ادامة اشغال است. باتلاق عراق مصداق بارز اين حقيقت است.
2- تحول دمكراتيك در يك كشور، براندازي رژيمهاي استبدادي، استقرار دمكراسي و حفظ آن كار و حق مردم آن كشور است و توسط خود مردم و از طريق مشاركت فعال آنها تحقق مييابد و نه مداخله نظامي كشورهاي سلطهجو. درس عراق بار ديگر آشكار ساخت كه دخالت امريكا و تجاوزات نظامي آن نه فقط به آزادي و استقرار دمكراسي منتهي نميشود، بلكه استقلال كشور را نيز از بين ميبرد. نه تنها تجربه عراق، بلكه تمام تاريخ پنجاه ساله گذشته نشان ميدهد صادرات امريكا به جهان سوم نه دمكراسي، بلكه جنگ و كودتا و خشونت و استقرار رژيمهاي فاسد و ديكتاتوري بوده است. در تمامي اين پنجاه سال، تجاوزها و مداخلات همواره بنام دفاع «از آزادي»، «تمدن» و «جهان آزاد» انجام گرفته است.
در ماههاي قبل از حمله به عراق، علاوه بر اين تبليغات هميشگي، ناگهان سخن از تغيير سياستهاي پيشين و استراتژي جديد، سخن از برنامههاي جديد و پروژة «دمكراتيزه كردن خاورميانه» به ميان آمد. با وجود همة تجربههاي پنجاه ساله كه نه تصادفي، بل در هماهنگي و ارتباط با ماهيت و منافع امپرياليستي اين ابرقدرت انجام گرفته و محصول و نتيجه منطقي اين ماهيت و منافع بوده است، باز هم عدهاي به اين تغيير سياست و نظريهپردازيهاي سطحي توجيهگران آن چشم دوختهاند، به وعدة صدور دمكراسي به عراق (بهمنزله اولين مورد و نمونه براي خاورميانه) و به نتايج تجاوزات مشابه به ساير كشورها اميد بستهاند و به انتظار نشستهاند. جنگ و حوادث يك سالة پس از آن، از جمله جريان شكنجة زندانيان، پاسخ انكارناپذير اين اميد و انتظار را داد. با برملأ شدن رسوائي شكنجه و ابعاد و ريشهها و هدفهاي آن ميتوان اميدوار بود، به استثناي كساني كه آگاهانه و بخاطر منافع معيني حاضرند به هر حقارت و وابستگي تن دهند، ساده لوحاني كه با پندارهاي باطل در انتظار صدور دمكراسي توسط تجاوزگران امريكائي بودند، بخود آيند و بجاي اين انتظار به مردم خود تكيه كنند و به جنبش مقاومت براي آزادي و دمكراسي بهپيوندند.
همانطور كه ديديم، جنگ امريكا عليه عراق با دلائل ساختگي و بهانههاي دروغ توجيه شد، با زيرپا گذاردن حقوق بينالمللي و نمايش اقتدار ابرقدرتي بلامنازع و بياعتناء به مخالفت كشورهاي جهان و ميليونها انسان تدارك ديده شد، باپرواز جنگندههاي مدرن و موشكهاي گروز و ريختن بمب بر سر مردم عراق آغاز گرديد و به اشغال اين كشور انجاميد. اما با وجود تحقيرهاي روزمره و جنايتهائي از نوع شكنجه در زندان ابوغريب و تجاوز جنسي به زنان عراق، جنبش مقاومت هر روز از توان بيشتري برخوردار گشته و مبارزه ابعاد ژرفتري يافته و هنوز نشاني از پايان آن نيست.
آيا اين حقايق براي بيداري آن بخش از مردم خاورميانه كه انتظار داشتند به كمك دخالت نظامي امريكا به آزادي دست يابند، كافي نيست؟