من به بوش رای خواهم داد.
من یک شهروند ایرانی غیر خودی درجه دو هستم نمی توانم در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده شرکت کنم ولی از دید یک جوان ایرانی یا یک ایرانی مهاجرت کرده به امریکا و یا یک ایرانی امریکایی که رای وی در انتخابات میتواند موثر باشد قطعا به جرج دبلیو بوش پسر رای خواهم داد.
اما قبل از ایرانی بودن میتوانم یک جوان افغانی باشم. یک جوان افغانی که حدود سه سال است دوره حکومت سیاه و وحشت و قرون وسطایی طالبان را از سر گذرانده و زنده مانده است. جوانی که اجرا شدن حدود شریعت اسلام ناب را در کابل و هرات و مزار شریف بدست بنیادگرایان دیده؛ اعدامها و تیرباران مردان و زنان را در استادیوم ورزشی کابل بجرم عشق ورزیدن و رابطه عشقی داشتن دیده؛ جناز های آویزان شده مردان را از درختان خیابان کابل دیده؛ دستهای قطع شده مردی را به جرم دزدین قرص نانی برای سیر کردن شکم فرزند گرسنه اش در خیابان بر روی زمین دیده؛ تجاوز گروهی طالبان وحشی را به خواهر کوچکش و یا مادرش و بعد تکه تکه کردن بدن آنها را دیده و بالاخره دیده در مزارشریف طی فقط چند روز هزاران زن و مرد و کودک به جرم شیعه رافضی بودن در حکومت اسلام طالبانی قتل عام شدند.
من میتوانم یک جوان کرد عراقی باشم.
یک جوان کرد که همیشه در آرزوی ورود به دانشگاه یا بدست آوردن یک شغل همردیف اعراب سنی بوده است. جوانی که در کودکی همراه صدهاهزار زن و مرد به دنبال سیاست کردزدایی صدام آواره کوهها و بیابانها شده و خانه اش ویران گشته. یک جوان کرد عراقی که تمام افراد خانواده و روستایش حتی کودک زن همسایه اش در حالی که سینه مادر بدهان داشت با تنفس گازهای شیمیایی اهدایی کشورهای صلحدوست فرانسه و آلمان در عرض چند ثانیه خشک شدند.
حتی میتوانم یک جوان عراقی باشم.
یک جوان عراقی که از روز بدنیا آمدنش عکس وحشتناک صدام حسین را در همه اتاقهای خانه شان و حتی در کابوسهای شبش می دیده؛ ویا حتی از ترس حکومت وحشت و پلیسی صدام به پدر و برادر و یا خواهر خود اعتماد نداشت.
یک جوان عراقی که پدرش بمدت نوزده سال در سیاهچال صدام زندانی بوده و حتی از نور و صدا محروم بوده؛ و یا بدن برادرش در چرخ گوشت انسانی قصر صدام در عرض چند لحظه متلاشی شده و پدر یا برادرش و بسیاری از خویشاوندانش در قیام شیعیان قتل عام و در گور های دسته جمعی دفن شدند.
اما قبل از همه من یک جوان ایرانی هستم.
یک جوان ایرانی که پدر یا برادرش در نبرد پوچ 6 ساله آزادسازی کربلا در میان شنزارهای جنوب پوسید. جوانی که خانه و کاشانه اش با بمبهای هواپیماهای میراژ اهدایی کشور صلحدوست فرانسه بر سر خانواده اش ویران گشت.
جوانی که شغل میخواهد ولی آینده اش را بسیار تیره و تار میبیند. تفریح میخواهد ولی همواره در ترس و نگرانی بسر میبرد. آزادی و رفاه میخواهد ولی دائم با محدودیتهای اجتماعی روبرو میشود. جوانی که جویای تحصیلات عالی است ولی یا صلاحیت اسلامی ندارد و یا توانایی مالی قوی. جوانی که میخواهد دوست بدارد ودهانش بوییده نشود ولی بجرم عشق ورزیدن شلاق میخورد. جوانی که میخواهد زندگی تشکیل بدهد ولی توانایی مالی ندارد. جوانی که میخواهد پیرهن آستین کوتاه و شلوار جین به پا کند ولی از دست منادیان اسلام امنیت ندارد. جوانی که میخواهد در پوشیدن لباسش آزاد باشد ولی حافظان شریعت او را در گلیم سیاه می پیچند.
آن جوانان افغانی که از شر سلطه طالبان خلاص شدند؛ و آن جوانان کرد و عراقی که از سلطه صدام و حزب بعث رهایی یافتند امروز از نابودی این رژیمها بدست ایالات متحده بسیار خوشحال هستند. آنها امروز در دنیای دیگری نفس میکشند و زندگی میکنند. آنها سپاسگزار امریکاییها هستند.
هیچکس بیاد نمی آورد که کشورهای فرانسه و آلمان و نه حتی سازمان ملل و اروپائیان صلحدوست و اهل حقوق بشر و تمامی روشنفکران چپ اندیش و ضدامریکایی و میلیونها نفری که در خیابانها لندن و پاریس و برلن تظاهرات ضد جنگ راه انداختند؛ وقتی این فجایع رخ داد کلامی در نکوهش صدام و طالبان بر زبان رانده باشند. میلیونها نفری که جرج بوش را تروریست واحمق و متقلب میدانند تا قبل از حمله امریکا به افغانستان و عراق کلامی در حمایت از میلیونها زن اسیر برقع افغانی و صدهاهزار کرد آواره عراقی نگفتند. فرانسویان صلح طلب و لوموند و آبزرور و لیبراسیون این جنایات را در خور نوشتن یک گزارش و یا حتی یک کلمه ندانستند. اروپاییان صلحجو و طرفداران حقوق بشر آنوقع که ماشین جنایت صدام محموله های گاز شیمیایی از فرانسه و آلمان میخرید و بر سر مردم حلبچه و جوانان ایرانی میریخت سرگرم گرفتن پورسانتهای نفتی از صدام بودند.
روشنفکران اروپایی وقتی زنان و مردان وکودکان در خیابانهای افغانستان هدف تیر طالبان قرار می گرفتند و وقتی دهها هزار نفر از مردم جنوب عراق اعدام دسته جمعی میشدند سرگرم نوشیدن قهوه در کافه رپوبلیک و زیر تمثال چگوارا بودند و سبیلهای خود را تاب میدادند.
ولی ناگهان همه چیز تغییر کرد. بعد از حمله امریکا به افغانستان و عراق تمام اروپاییان و صلحدوستان و آنها که صدایشان را تا بحال کسی نشنیده بود و حتی اسم افغانستان و عراق را نمیدانستند و ضجه زنان و کودکان افغانی و کودکان گرسنه عراقی را نشنیده بودند مخالف جنگ یکطرفه و ضد بوش شدد. مخالفت سادیستی روشنفکران چپ و نشریات مخالف بوش تا حدی بود که آنها را تا مرز حمایت از صدام میکشانید وحتی از مقایسه اوضاع فعلی با شرایط دوران صدام تلویحا از گذشته بعنوان دوران بهتری یاد میکنند.
مسلما اگر در انتخابات سال 2000 ال گور و تیم دموکراتها برنده میشدند حکومت طالبان راحتتر از گذشته حدود اسلامی 14 قرن گذشته را مثل گردن زدن و اعدام و قطع دست و پا و چشم در آوردن را با جسارت و وقاحت در تمام افغانستان اجرا میکرد و زمینهای ورزشی مملو از اجساد زنان و مردان اعدامی بود.
اگر ال گور در انتخابات سال 2000 رئیس جمهور میشد صدام حسین هنوز بر سر قدرت بود و با صددرصد آراء مردم عراق ریس جمهور میشد؛ ماشین اعدام و سرکوب و چرخ گوشت انسانیش کار میکرد؛ با پولهای فروش نفت برای خود و فرزندانش کاخ میساخت و مقداری را نیز به فرانسویان صلحدوست میداد و بعد از مردن وی نیز نوبت به قصی و عدی و بعد هم نوه ها و ... میرسید. در اینصورت فرانسویان صلحدوست لیوان شامپاین خود را براحتی سر میکشیدند.
مسلما اگر ال گور انتخاب شده بود جمهوری اسلامی جزو محور شر قرار نمیگرفت و در برابر تهدیدات اتمی فراتر از تحریمهایی که ضرر آن بیشتر به مردم میرسد کاری نمیتوانست انجام دهد.
آری اگر من یک افغانی و یا یک عراقی بودم حتما از مستر بوش و امریکا تشکر میکردم. حتی اگر برای غارت نفت ما آمده باشند. لااقل مانند حیوانات همه را سلاخی نمیکنند و همه را از دم تیغ نمیگذرانند.
تمام کسانیکه با سیاستهای جنگی امریکا مخالفند– صرفنظر از تمامی اشتباهات و عملکرد امریکا در عراق- کسانی هستند که دور از معرکه و نقطه بحرانیند و یا در غرب به زندگی آرام خود مشغولند. کسانیکه مخالف جنگ هستند اگر 50 سال پیش زندگی میکردند حتما با حمله امریکا و آزادسازی فرانسه و اروپا از دست نازیسم و شرق آسیا از دست ژاپنیها هم مخالفت میکردند و امروز معلوم میشود مخالفت آنها چقدر احمقانه است. آنها حتی با سیاست امریکا در مواجهه با امپراطوری شر روسیه و کشورهای اروپای شرقی نیز مخالف بودند ولی امروز مردم کشورهای تحت سلطه کمونیسم نفس راحتی میکشند و گولاگ در انتظار آنها نیست.
ایالات متحده در نیم قرن گذشته با دو نظام توتالیتر که میرفت سرنوشت جهان را به ورطه نابودی و تباهی انسانیت بکشاند به نبرد پرداخته و هر دو را منهزم نموده است و نقش موثر امریکا در نابودی رژیم نازی و حکومت کمونیستی شوروی بسیار مهم وتعیین کننده بوده است. امروزه امریکا بدرستی و فراست خطر بزرگ امپراطوری بین الملل بنیادگرایی اسلامی را تشخیص داده و مصصم است کانونهای اصلی شر را تسلیم و یا نابود کند. در این بین ظاهرا فقط تیم آقای بوش هستند که نوک این کوه یخی شناور در دنیای اسلام را دیده و اهمیت و بزرگی خطر را درک کرده اند.
از احمقانه ترین استدلال مخالفین جنگ این است که امریکاییها نه برای آزاد کردن عراق و دموکراسی بلکه فقط برای غارت نفت به عراق حمله کرده اند. باید از ایشان پرسید مگر قبل از حمله امریکا نفت عراق به امریکا فروخته نمیشد و یا اگر عراق نفت نفروشد چگونه میتواند به زندگی ادامه دهد. استدلال دیگر آنها این بوده است که دموکراسی وارداتی نیست و باید در داخل هر کشور تولید شود. باید پرسید طی سی سال گذشته در افغانستان و عراق آیا حرکت به سمت دموکراسی بوده یا به سمت دیکتاتوری و حکومت توتالیتر قدرتمندتر. معلوم نیست مردم عراق میبایست تا چند سال باید صبر میکردند و یا مردم ایران چند دهسال دیگر باید صبر کنند تا نهال دموکراسی در لجنزار و باتلاق دیکتاتوری اسلامی جوانه بزند.
مخالفین جنگ؛ حرکتهای تروریستی در عراق را به مقاومت مردمی تعبیر میکنند. تا بحال در هیچکدام از بیش از یکصد عملیات انتحاری در عراق یک عراقی جزو حمله کنندگان نبوده و یک خانواده عراقی عزادار شهید انتحاری نگشته است. هواداران بسیار متعصب مقتدی صدر با اشتیاق در طرح خلع سلاح دولت انتقالی و معاوضه سلاح با پول شرکت کرده و سلاحهای خود را تحویل میدهند.
امروزنبرد بین اسلام بنیادگرا با تمامی توان و قوا و لشکر بیشمار انتحاریون از یک سو با دنیای آزاد و دموکراسی و آزادی از سوی دیگر در عراق در جریان است. از یک سو صدها و هزاران مزدور انتحاری با خیال واهی جهاد در راه خدا و نبرد با کفار و به کمک سیل دلارهای نفتی و حاصل از قاچاق مواد مخدر با ارسال انواع تسلیحات از ایران و عربستان و سوریه و پاکستان و شاید در آینده ارسال بمبهای کثیف و سلاح هسته ای در صدد هستند تا به خیال خود عراق را به ویتنامی برای امریکا تبدیل نماید. از آنسو ایالات متحده در داخل خانه خود دچار دودستگی است و دوستان اروپایی اش آن را تنها میگذارند. آنها غافلند اگر فاصله دنیای اسلام با امریکا بحدی است که اگر امریکا در برد سلاحهای دنیای اسلام نیست ولی در عوض اروپا از یونان تا اسپانیا در تیررس موشکهای اسلامی میباشد.
اروپاییان و فرانسویان صلح طلب و مخالف جنگ که همواره دشمن را وقتی تشخیص میدهند که به پشت دروازه های شهرشان رسیده باشد-مدارای فرانسویان و دل آسودگی آنها از آلمان نازی و رسیدن آلمانها تا به پاریس نمونه بارزی است-از اهمیت این خطر غافلند و میخواهند بنیادگرایی را با گفتگو حل کنند. فرانسویان در این مخالفت با سیاستهای امریکا تا حدی پیش میروند که حتی القاعده؛ بن لادن و زرقاوی را داستانهای خیالی و ساخته و پرداخته امریکاییان میدانند. آنها حتی روی دوستی بنیادگرایان در مخالفت با جنگ حساب باز کرده بودند و از گروگان گرفته شدن خبرنگاران فرانسوی توسط بنیادگرایان دلگیر شدند. اروپاییان روزی بهوش خواهند آمد که غرش موشکهای اتمی بنیادگرایان اسلامی پایتختهای اروپایی را بلرزه در آورد. مخالفین جنگ از جمهوری اسلامی تا فرانسه همه میگویند تنها راه حل بحران عراق خروج هر چه سریعتر امریکاییها از عراق میباشد ولی همه و خود عراقیها میدانند که اینکار باعث ایجاد هرج و مرج در عراق خواهد شد.
برای مردم عراق دروغگو بودن بوش و یا عدم وجود سلاححهای کشتار جمعی اصلا مهم نیست؛ برای آنها عراق بدون صدام و زندگی بدون حزب بعث از اهمیت بمراتب بالاتری برخوردار است. بیش از 85 درصد آنها امیدوارند در ژانویه آینده انتخابات ریاست جمهوری در عراق برگزار شود حتی آیت الله سیستانی مرجع بزرگ شیعیان مردم را دعوت به شرکت در انتخابات میکند.
آری در زمان ریاست جمهوری جرج بوش پسر کشورهای افغانستان و عراق آزاد شدند.
آن جوان افغانی امروز از ته دل خوشحال است. به کلاس کامپیوتر و کافی نت میرود. در خانه اش تلویزیون کابلی دارد. با دوست دخترش که دامن کوتاه پوشیده بعد از اتمام مدرسه در خیابانهای کابل و مزار شریف قدم میزند و امیدوارانه در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرده و رای میدهد.
جوان کرد عراقی در سرزمین سرسبز خود مشغول زندگی بدون ترس از صدام است و تمرین دموکراسی میکند.
جوان عراقی امروز بدون ترس از صدام و عوامل بعثی سر از خواب برمیدارد. روزنامه چاپ میکند. حزب و گروه سیاسی و حتی گروه کمونیستی تشکیل میدهد. در تظاهرات سیاسی شرکت کرده و حتی شعار مرگ بر امریکا سر میدهد و در امیدوار است در انتخابات ژانویه سال آینده شرکت کند.
جوان ایرانی اما هنوز امیدوار است. ولی سایه مهیب ترس همه را فرا گرفته؛ همه مایوس و منجمد شده اند.
من به جرج بوش رای میدهم تا کار نیمه تمام خود را در برچیدن رژیمهای توتالیتر و منهدم کردن محور شر به اتمام برساند و همانطور که وی تا بحال گفته دنیا بدون صدام دنیای بهتری است؛ دنیا بدون مارمولکها نیز برای ایرانیان؛ مسلمانان و مردم دنیا بمراتب بهتری خواهد بود.
من به جرج بوش رای خواهم داد حتی اگر تاسیسات نظامی و هسته ای کشور مورد حمله قرار گیرد. وقتی سن فحشا برای دختران سرزمین من و سن اعتیاد برای پسران به 12 رسیده است؛ وقتی فساد و فقر و فحشا و جنایت در این مملکت به اذعان خود مسئولین بیداد میکند؛ وقتی جوانهای این مملکت مایوس و دلسرد و نومید گشته اند؛ وقتی بیست و چند کودک را برای دزدیدن اعضای بدنشان تکه تکه میکنند؛ وقتی بیش از سی زن را مورد تجاوز قرار داده کشته و سینه های آنها را میبرند؛ وقتی به اسم امر به معروف و نهی از منکر تازه عروس و داماد را میکشند؛ وقتی دختران این مملکت در بازارهای دبی و مسقط به عیاشان عرب فروخته میشوند؛ وقتی میلیاردها دلار ثروت این مملکت خرج تغذیه و تسلیح گروههای تروریستی در اقصی نقاط دنیا میگردد تسلیحات اتمی به چه درد مملکت ما میخورد.
من به جرج بوش رای خواهم داد تا کاری را که قبل از حمله به عراق میبایست انجام دهد در دوره بعد انجام دهد. من به جرج بوش رای خواهم داد حتی اگر به خاک ایران و وطن عزیز حمله نظامی کند. من جوان ایرانی برای نابودی رژیم سفاک و جنایتکار اسلامی که این کشور را در منجلاب فساد و تباهی غرق کرده و شرافت مردم را از بین برده حاضرم با شیطان بزرگ متحد شوم حتی اگر به بی غیرتی و بی وطنی متهم شوم. وقتی شرافت و کرامت انسانی در این مملکت از بین میرود چه جای دل سپردن به خاک است؟
آری من به جرج بوش رای میدهم تا عضو بعدی محور شر را نیز نابود کند؛ تا خامنه ای و رفسنجانی و خاتمی را نیز بدنبال صدام روانه دادگاه نماید. ما ایرانیان برای آزادی و رسیدن به دموکراسی نیازمند به کمک ایالات متحده هستیم. برای اولین بار طی نیم قرن گذشته منافع ملت ایران با منافع استراتژیک امریکا در مواجهه با دشمن مشترک یعنی بنیادگرایی اسلامی در یک راستا قرار گرفته است و ما ایرانیان باید بتوانیم حداکثر استفاده را از این فرصت تاریخی بنماییم.
مجید دادخواه
[email protected]
http://www.soghute84-secondrepublic.blogspot.com
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم
« پاسخی به مقاله آقای مجید دادخواه » بیا تا جهان را به بد نسپریم جهان را به ایران نیاز آوریم چشم نبیند روزی را که مردمی با دست خویش مملکت را ب...
alefba
October 28, 2004 12:01 AM
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم
« پاسخی به مقاله آقای مجید دادخواه » بیا تا جهان را به بد نسپریم جهان را به ایران نیاز آوریم چشم نبیند روزی را که مردمی با دست خویش مملکت را ب...
alefba
October 28, 2004 03:22 PM