در اين مختصر ، خلاصه اي از آنچه حاميان ايراني - « جان کري » ، نوشته يا گفته اند را مي آورم. قضاوت با شماست ، شمايي که اگر در انتخابات امروز آمريکا صاحب « راي» نباشيد ، در فرداي « ايران » صاحب راي خواهيد بود.
در اين ميان « مهمترين عامل سرنوشت ساز فرداي ايران » - جوان ايراني است.
جهت گيري جوانان ايراني در انتخابات اخير ايالات متحده آمريکا ، دهها نظرسنجي ، تظاهرات ۶۰ نفره ضدجنگ پارک لاله ، شکست خيره کننده منتقدان چپگرا ، آنارشيست و يا بنيادگراي « Global Democracy » در انتخابات نسبتا آزاد « شوراها » و بازار کم رونق رسانه هاي اينترنتي منتقد « جرج بوش » - با حداکثر ۳ تا ۴ هزار بيننده از جمعيت ميليوني کاربران اينترنت در ايران و هزار و يک دليل آشکار ديگر که در اين مجال مختصر نمي گنجد ، فردايي روشن را براي « ايران ما » نويد مي دهد.
روشنفکر چپگراي ايراني - يک نظام توسعه محور، مدرن و برخوردار از درخشان ترين اقتصاد خاورميانه - را بدون اينکه چرايش را از خود بپرسد، سرنگون و با روح الله خميني و سيد علي خامنه اي جايگزين کرد.
از من توقع داريد ، بار ديگر بخاطر « حرف همان آدمها، همان حرفها، همان استدلالات و همان اوهام » - منافع ملي خود را براي نيم قرن ديگر دوباره به « مثنوي و باد » واگذارم ؟
آنچه را که در دفاع از جان کري و انتقاد از بوش گفته اند را بشنويد ، به يادگار خواهد ماند ، از آخرين روزهاي « دنيا ستيزي ايران اسلامي چپگرا ».
۱ - « هربار دمکراتها به قدرت رسيده اند ، آزادي در ايران بيشتر شده و بر عکس جمهوريخواهان به استبداد در ايران کمک کرده اند »
به باور من فردي که براي اولين بار چنين استدلال کرده يا خود « دانش آموخته نهضت سواد آموزي » است و يا مخاطب خود را « سواد آموز » مي پندارد. اين حرف درست مثل اين است که بگوييم : « چون هري ترومن از حزب دمکرات فرمان بمباران اتمي هيروشميا و ناگازارکي را امضاء نمود - اگر به جان کري راي دهيد ، مسلما از فردا جنگ هسته اي به راه خواهد افتاد » يا اينکه مثلا « چون ابي لينکلن مبارز عليه برده داري ، رهبر جمهوري خواه ايالات متحده بود ، با انتخاب جان کري دوباره سياهان آمريکا را به غل و زنجير خواهند بست». تاريخ در « گسترده دانش سياسي » روزبروز اهميت خود را از دست مي دهد ، توسل به استدلال تاريخي براي توجيه مسائل پيچيده جامعه شناسي سياسي - از مختصات عقب مانده ترين گفتمان روشنفکران بومي گراي جهان سومي است - جلال آل احمد از شاخص ترين اين روشنفکران بدون ذره اي خجالت مي نويسد که از زمان حمله مغول و پرتغالي ها روشنفکر غربزده ايراني به جاسوسي مشغول بوده است ، تعجب نکنيد اگر روشنفکر سنتي در ايران - بي اطلاع از يافته ها ، فرمولها و آرايه هاي جامعه شناسي سياسي ،روابط بين الملل ، تحليل گفتماني و مطالعات راهبردي در حوزه اقتصاد ، امنيت و سياست را فقط و فقط با درک عوام پسندانه تاريخ پنج قرن و دو قرن و نيم قرن اخيرش رفع و رجوع مي کند. حاصلش همين مي شود که مي بينيد. نيمي از قاره گرسنه آفريقا و تمام آمريکاي جنوبي و مرکزي ( به اسثناي کوبا ) توسط حکومتهاي دمکراتيک انتخابي اداره مي شود ، و در ايران روشنفکر پرور و قهرمان ما بحث بر اين است که اصلاحات بايد تدريجي باشد ، يا زنان بالاخره حق کانديداتوري رياست جمهوري و يا قضاوت دارند يا خير ؟
۲ - « راهبرد سياسي و تهديدهاي پرزيدنت بوش به اصلاحات دمکراتيک در ايران لطمه زد »
الف - افول اصلاحات به رهبري رئيس جمهور خاتمي ، اساسا ربطي به تهديدهاي ايالات متحده نداشت و ندارد . ماهها قبل از حملات ۱۱ سپتامبر ، در دور دوم انتخابات سيد محمد خاتمي - با احتساب راي ۷ ميليون راي اولي - محمد خاتمي ۶ ميليون طرفدار خود را خصوصا در مناطق شهري و توسعه يافته کشور از دست داده بود. مدتي بعد اکبر گنجي از دروني ترين لايه اصلاح طلبان در ايران در فروردين ماه ۱۳۸۱ مانيفست جمهوري خواهي را منتشر نمود ، گنجي عملا اصلاحات خاتمي را بيهوده شمرد و قاطعانه نوشت « اصلاحات هيچ دستاوردي نداشته است » ، پس از آن دفتر تحکيم وحدت نيز انشعاب خود را از جبهه دوم خرداد اعلام نمود ، محمد قوچاني در گفتگو با حيات نو نيز از مردم ايران خواست تا اطلاع ثانوي از شرکت در هر انتخاباتي خودداري کنند و ... از سوي ديگر اگر منظور اين است که بوش حق نداشت تا با آزادسازي عراق و افغانستان در دل جوان ايراني « اميد » بپروراند ( نظرسنجي هاي بي بي سي و ... ) - پس تکليف ميليونها عراقي و افغان چي مي شود ؟ آنها محکوم بودند که بمانند و بميرند و رنج ببرند مبادا اعتماد ايرانيان به اصلاح طلبان متزلزل شود ؟ اين چه طرز استدلال است. رويگرداني جوان ايراني از سيد محمد خاتمي ربطي به بوش ندارد ، بياد آوريد، زماني را که ماهها قبل از حمله بوش به افغانستان « راي دهندگان جوان به خاتمي » را به درخت بسته بودند و شلاق مي زدند و رئيس جمهور خاتمي حاضر به يک کلمه « اعتراض خشک و خالي » نشد و دوستان دوم خردادي اش ، هم فقط از اجراي حدود « در ملاء عام » و « مخدوش شدن چهره بين المللي نظام » شکوه کردند و نه از مجازات وحشيانه اي که نيم قرن است که اعمال آن حتي بر حيوانات وحشي و خطرناک ، ممنوع است. خود کرده را چاره نيست. حتي يک کودک ۵ ساله حاضر نيست باور کند شکست خاتمي در پروسه انتخاباتي آزاد شوراها ربطي به تهديد بوش دارد ، عوام فريبي براي چه ؟ افرادي که در مجلس هفتم ، منصوب شدند در انتخابات دور قبل نيز کانديد بودند ، اما آخرين ابراز اعتماد مردم به اصلاحگرايان خط امامي فرصت را از ايشان گرفت. کجاي حکومت ايران به تازگي ميليتاريزه شده است ؟ قبل از انتخاب جرج بوش در آمريکا يک سردار سپاه پاسداران ، شهرداران تهران را ۶ ماه شکنجه کرد ، نمايندگي ولي فقيه در سپاه وزير کشور خاتمي را استيضاح نمود ، اعضاء سپاه وزاري خاتمي را مضروب کردند ، کوي دانشگاه را به خاک و خون کشيدند ، به اردوي خرم آباد حمله کردند ، با اسلحه و موتور سپاه ، يک نفر پاسدار ، سعيد حجاريان را ترور کرد ، دهها پيرمرد ملي مذهبي را بازداشت و ماهها در زندان ۵۹ سپاه شکنجه کردند ، دولتي وجود نداشت ، مجلسي در کار نبود ، سپاه مي بريد و مي دوخت ، مي برد و مي کوفت ! حالا بخاطر بوش در ايران نظاميان روي کار آمده اند ؟ چه کسي را تلاش مي کنند که فريب دهند ؟ بچه هاي دبستاني را ؟
۳ - « بوش به جاي حمايت از اصلاح طلبان ، از آنچه مطالبات دمکراتيک مردم ايران مي خواند حمايت کرده ، بوش جمهوري اسلامي ايران را محور شرارت خوانده و ....»
حمايت از اصلاح طلبان به چه معني است ؟ بالاترين مقام رسمي ايالات متحده قرار بود از کدام اصلاح طلبان دفاع کند ؟ از سيد محمد خاتمي که سوار بر « جيپ نظامي سرباز » حزب الله لبنان و در معيت تروريست شناخته شده بين المللي « سيد حسن نصرالله » براي ديدار رسمي وارد لبنان شد ؟ سيد محمد خاتمي که دو هفته قبل با ابراز همبستگي به دولت « بنيادگراي اسلامي سودان » اطمينان داد که ايران دربرابر فشارهاي جهاني به بهانه « قتل عام و نسل کشي » در دافور خواهد ايستاد.
رئيس جمهور اسلامي ايران با « ژنرال حسن عمر الاحمد البشير » اعلام همبستگي نمود و خوب مي دانست که دولت سودان مسئول قتل ۵۰ هزار زن و کودک بي گناه در دافور فقط « به جرم عرب نبودن و سياهي کامل رنگ پوست » است.
رئيس جمهور آمريکا مي بايست از « رئيس مجلس اصلاحات » شيخ مهدي کروبي حمايت کند؟ رئيس جمهور آمريکا مي بايست از « شيخ اکبر محتشمي » رئيس رسمي فراکسيون اکثريت مجلس حمايت کند ؟ بياد آوريد در بحبوحه درگيري - تحصن و اعتصاب غذاي مجلس ششم و در حاليکه اصلاح طلبان بر سر بقا مي جنگيدند ، محتشمي از بيروت سر برآورد ، براي استقبال صدها تروريست حزب الله که با جنازه چند سرباز اسرائيلي مبادله شدند ، تروريستهايي که همکاران برخي از آنان نظير يوسف امين و زايل علنا به پليس آلمان اعتراف کرده بودند در جريان ترور مخالفان سياسي جمهوري اسلامي در اروپا - مثلا ميکونوس - در سر جانباختگان تير خلاص خالي مي کردند » قرار بود « جرج دبيلو بوش » از رئيس اين فراکسيون اعلام حمايت کند ؟ حمايت بي حد و حصر اروپا از اصلاح طلبان در ايران چه دستاوردي داشت ؟ مگر نه آنکه پس از شش سال دست از پا دراز تر ، حسن روحاني را پذيرا شدند و براي عقد قراردادهاي نفتي ناچار از پذيرش قدرت بلامنازع خامنه اي نشدند؟ آيا جرج بوش هم مي بايست « همين رفتار احمقانه را ارائه مي داد ؟ »
جرج بوش جمهوري اسلامي ايران را محور شرارت خواند ، نظام حکومتي که صدها مخالف خود را در سراسر جهان ترور کرده است ، هزاران زنداني سياسي را بدون محاکمه ، حتي پس از دوران محکوميت اعدام کرده است ، حکومتي که رئيس جمهور اصلاح طلبش سالانه از طريق نماينده خود در امور فلسطين علاوه بر بودجه سالانه « نيروي قدس سپاه » - ۳۵ ميليون دلار کمک در اختيار سازمانهايي نظير « حماس و جهاد اسلامي » قرار مي دهد ، تا براي بمب گذاري انتخاري هزينه کنند ، حکومتي که خبرگزاري ، تلويزيون و روزنامه هاي رسمي اش از ۲۰۰ کودک اسرائيلي جانباخته در حملات انتحاري با واژه « صهيونيستهايي که بايد به هلاکت مي رسيدند » نام مي برد. حکومتي که اتباع خود را به درخت مي بندد و به جرم جواني و عشق شلاق مي زند ، حکومتي که مخالفان خود را با شکنجه سفيد به اعتراف تلويزيوني وا مي دارد ، حکومتي که حجاب و مقررارت اسلامي را به زور اسلحه ربع قرن است بر يک ملت ۷۰ ميليوني تحميل کرده ، حکومتي که دختر ۱۳ ساله اي را به اعدام محکوم مي کند ، دختر ۱۶ ساله اي را اعدام مي کند ، در قرن بيست و يکم انساني را در زابل به مرگ با گردن زدن با شمشير محکوم مي کند ، تنها در دوران اصلاحات اخير حداقل بيست زن را به مرگ با سنگسار محکوم و به جمعي حقوق دولتي مي دهد تا کله اين زنان را در ملا عام با پرتاب سنگ و بلوک سيماني بترکانند تا مايه عبرت سايرين شود. حکومتي که ۱۴۰ نشريه را بدون هيچ دليل توقيف مي کند ، نويسندگان و روزنامه نگاران را خفه مي کند ، ترور مي کند ، زنداني مي کند. اگر اين حکومت « شر » نيست. پس شرارت چيست ؟ چرا خود را گول مي زنند ؟ چرا سينه به سينه در مقابل ميليونها ايراني « متنفر » از جمهوري اسلامي ايران مي ايستند؟ اشک تمساح ريختن براي حکومت نفرت انگيزي که « محور شرارت » خوانده شده است ،چه معني مي دهد ؟ کدام حکومت ديگر جهان چنين منفور شهروندان خويش است ؟
۴ - « جرج بوش به مردم آمريکا و دنيا دروغ گفت ، عراق سلاح کشتار جمعي نداشت ...»
لابد ديده ايد خيلي از دهاتيها ، به شهر که مي آيند ، آب تصفيه شده و مرغ سوخاري را که مي بينند ، اسم خود را بلافاصله عوض مي کنند ، « کلثوم » ديروز مي شود - « ژيلا » و « ايوب و قدرت الله » پرويروز مي شوند « ژوبين و سندي » . حالا حکايت دوستان روشنفکر ايراني هوادار کري ماست که يکهو محض خاطر «روشنفکر فرانسوي نمايي» تصميم گرفته اند ، حتي خاطراتي را که جلوي چشمشان اتفاق افتاده را فراموش کنند ،
خاطراتي را که لمس کرده اند ، راکتهايي را که به چشم خود ديده اند ، فريادهايي را که به گوش خود شنيده اند ، فقط براي « خودشيريني » فراموش کنند.
حاضر شده اند فراموش کنند ، هزاران سرباز وظيفه ايراني را که هنوز بعد از ۱۵ سال ، روي تخت بيمارستانهاي شيميايي با روزي ۳ آمپول مرفين ، چنان فرياد مي کشند ، که ديوار مي لرزد. تاولهاي گاز خردل را هيچوقت ديده ايد؟ به يک بيمارستان و يا مرکز نگهداري مجروحان شيميايي مثل « لبافي نژاد » برويد ، چهره درد ديده اش را خوب نگاه کنيد ، او شما را نمي بيند « گاز خردل کور مي کند » - « گازهاي خون و اعصاب خفه مي کنند » - اگر باز هم قبول نداريد که صدام « سلاح شيميايي داشت و از سلاحش مثل آب نبات استفاده نکرد ، اگر باز فکر مي کنيد بوش به دنيا دروغ گفت و دنياي بدون صدام جاي بهتري نيست» ، دستتان را روي تاولها ، بگذاريد ، کمي فشار دهيد ، پوست مي ترکد ، زرد آب روي صورت جاري مي شود و شما لابد نمي دانيد که « مجروحان شيميايي را زير آب درحال جوش مي برند ، تا لايه رويي پوست بسوزد ، مجروح پوست بياندازد و پوست جديد سر برآورد و شما نمي دانيد ، آنها نمي توانند بيمار را بيهوش کامل کنند و بعد پوست شيميايي را بکنند ، چرا که ريه شميايي پر از تاول و آسيب ديدگي است و بيهوشي به مرگ مي انجامد ، باور کنيد که صدها مجروح شيميايي ايراني را زنده زنده زير دوش آب جوش پوست مي کنند تا نميرند ... حال خود دانيد بازهم « انگشتتان را زير گونه بگذاريد ، روشنفکرانه ژست فرانسوي بگيريد و بگوييد : بوش به مردم دنيا دروغ گفت »
سرباز وظيفه شيميايي شده ايراني ، نابينا و ناشنوا ، ۱۵ سال است که جيغ مي کشد ، خدايا حتي صداي جيغ خود را نمي شنود ، بدنش مي سوزد ، درونش مي سوزد ، ريه اش مي سوزد.
بلي ! شما راست مي گوييد آقايان و خانمها : « صدام حسين سلاح کشتار جمعي نداشت ، بوش به مردم دنيا دروغ گفت ، ايکاش صدام مي ماند »
ادامه دارد
پي نوشت : از دوستاني که نوشته ام را مي خوانند ، خواهش مي کنم ، به قسمت نظرسنجي رفته ، نظر دهند.