ترجمه: محمدعلى فيروزآبادى
وزير خارجه اسبق ايالات متحده آمريكا همچنان به عنوان يكى از مهم ترين صاحب نظران سياسى غرب مطرح است. كيسينجر اخيراً در مصاحبه اى با نشريه معروف «دى ولت» اروپاييان را از لغو تحريم هاى تسليحاتى چين برحذر داشته است.
•••
• آقاى كيسينجر، سال ها قبل به صورتى نمادين سئوالى را مطرح كرديد به اين مضمون كه شماره تلفن اروپا چند است. آيا بالاخره و در خلال اين سال ها جواب گرفتيد؟
اين در واقع دو سئوال بود، اولى در مورد شماره و دومى در مورد محتوا. تا آنجايى كه مربوط به خود شماره مى شود، پيشرفت هايى داشته ايم. اما هنوز هم نمى دانيم كه اگر تلفن زنگ بزند، انتظار چه موضوع و محتوايى را بايد داشته باشيم.
• اما شما مى دانيد كه چه كسى گوشى را برمى دارد...
اگر همه ۲۵ دولت عضو اتحاديه اروپايى، قانون اساسى اروپا را تصويب كنند، قاعدتاً اين «خاوير سولانا» - مسئول روابط خارجى اتحاديه اروپايى _ خواهد بود كه گوشى را برمى دارد. حداقل در مورد مسائل سياست خارجى اين طور است.
• پس جواب همان قانون اساسى است؟
جوابى نهادى و نه پاسخى از جنس و محتواى سياسى. اين پاسخى است كه اروپايى ها بايد بدهند و البته هنوز هم در آنجا بايد اقداماتى صورت گيرد. اروپايى ها بايد ياد بگيرند كه دنبال اهداف مشترك آن هم در درازمدت باشند. بايد ياد بگيرند كه به خاطر اين اهداف قربانى بدهند و توافق نظر داشته باشند.
• آيا ايالات متحده آمريكا خواهان شكست پروژه قانون اساسى اروپا است؟
اكثر قريب به اتفاق آمريكايى ها اصلاً از وجود چيزى به نام قانون اساسى اروپا خبر ندارند و آن عده اى هم كه خبر دارند نمى دانند كه محتواى اين قانون چيست. بدين صورت اصلاً چيزى به نام افكار عمومى آمريكا در مورد قانون اساسى اروپا وجود ندارد. در ميان آن عده معدودى هم كه با موضوع اروپا سروكارى دارند، من كسى را نمى شناسم كه بگويد يك اروپاى قوى خلاف مصالح و علايق آمريكايى است. با اين حال معدود اشخاصى پيدا مى شوند كه عقيده دارند يك اروپاى متحد با ايالات متحده ضديت خواهد داشت. من شخصاً اعتقاد دارم كه مشاركت آتلانتيكى احتياج به تركيبى قوى و اروپايى دارد.
• هنگامى كه جورج دبليو بوش در يكى از ديدارهاى اخيرش از اروپا، در مورد دوران جديدى از روابط آمريكا با اروپا صحبت كرد، بسيارى از اروپايى ها با بدبينى با اين مسئله برخورد كردند و احتمال مى دادند كه همه اين حرف ها فقط ظاهرى است و محتوايى ندارد. آيا اين سوءظن درست است؟
هر كس پرزيدنت بوش را مى شناسد، مى داند كه آنچه را كه مى گويد به آن اعتقاد دارد. تفاوت ظاهر و باطن در اينجا معنايى ندارد. بوش براى بهبود روابط آمريكا و اروپا خيلى جدى تلاش مى كند. حالا توپ در زمين اروپا است. يك همكارى و مشاركت واقعى تنها در صورتى شكل مى گيرد كه هر دو طرف آماده بررسى موقعيت خود و آماده گذشت و اغماض باشند. اما در عمل خيلى از اروپايى ها كمافى السابق خواهان اين هستند كه رئيس جمهور آمريكا هر روز حسن نيت خود را نشان دهد، بدون آنكه خودشان بگويند كه آنها در مقابل آماده چه كارى هستند.
• چرا اروپايى ها از بوش خوششان نمى آيد؟
مركز ثقل سياسى و فكرى در آمريكا تا حدى از سواحل شرقى دور شده و به طرف جنوب غربى منتقل شده است و بدين صورت روش و سبك سياسى و همين طور افكار و شيوه زندگى هم تغيير كرده است. خيلى از اروپايى ها اين طرز فكر و اين شيوه زندگى را نمى پسندند و آن را درك نمى كنند. علاوه بر آن برخى اشتباه هاى تاكتيكى بوش هم در اين مورد نقش داشته است. اما گذشته از اين، در اين سال ها بوش براى اروپايى ها تبديل به يك سپر بلاى مطبوع شده است.
• اما مخالفت با بوش در اروپا، نشانه سوءتفاهم هاى به شدت ريشه دار و عميق هم هست...
اروپا از دولت ملى روى برگردانده و به سوى چيز جديدى رفته كه البته هنوز هم به آن نرسيده است. اروپا در ميان گذشته و آينده خود اسير شده اما آمريكا همواره و هنوز دولتى است كه دولت هاى ملى اروپايى، پنجاه سال پيش از اين بودند. اين مسئله موجب شده كه اروپا و آمريكا با برنامه هاى متفاوت در مقابل چالش هاى سياسى واكنش نشان دهند و از جايگاه هاى سياسى متفاوتى با يكديگر ارتباط برقرار كنند. بدين ترتيب است كه تضادها و ناهماهنگى ها به وجود مى آيد.
•جنگ عراق به رابطه آمريكا و اروپا صدمات عميقى وارد كرد. آيا اين صدمات به اصطلاح مداوا شده است؟
به نظر من خير. دولتمردانِ اروپايى طى سفر جورج دبليو بوش به اروپا بر سر دو راهى مانده بودند: از طرفى مى بايست تنش با آمريكا را كاهش مى دادند و روابط را بهبود مى بخشيدند تا بدين صورت از انسداد سياسى جلوگيرى كنند و از طرف ديگر نمى توانستند خيلى روابط را بهبود ببخشند تا آن عده اى را كه هميشه مخالف آمريكا هستند، به وحشت نيندازند. بيش از همه اين دولت آلمان بود كه سعى مى كرد در ميان اين دو قطب حركت كند.
•آيا امكان دارد روزى رابطه اروپا و آمريكا، غيرمغرضانه شود؟
ميان اروپايى ها و آمريكايى ها هميشه مناقشه وجود داشته است. اما هرگز به اندازه زمان حاضر اين اختلاف عقايد افراطى نبوده است. احياى آن روحيه همكارى كه ما آن را از دست داده ايم، كار دشوارى خواهد بود.
•از جمله موضوعات مورد اختلاف، لغو تحريم تسليحاتى چين است، آيا شما پايان اين تحريم ها را توجيه پذير مى دانيد؟
من بيش از هر كس ديگر در ايالات متحده طرفدار بهتر شدن همكارى ها با چين هستم، به نظر من همكارى ميان چين و آمريكا و چين و اروپا مسئله بسيار پراهميتى است. با اين حال، اعتقاد راسخ دارم كه تحريم تسليحاتى چين به هيچ وجه نبايد لغو شود. اما بيش از هر چيز اروپايى ها نبايد اين موضوع را به اين صورت پرخاشگرانه پيش ببرند.
• «جِرى ريفكين» سياست پژوه آمريكايى مى نويسد كه «روياى اروپايى» جايگزين «روياى آمريكايى» خواهد شد. تنها يك آمريكايى مى تواند تا اين حد به اروپا خوش بين باشد؟
حاصل پيوند خوش بينى آمريكايى با تجربه اروپايى، تركيبى كامل و سياسى خواهد بود. من رابطه و نسبت ميان ايالات متحده و اروپا را به عنوان يك مسابقه و رقابت تلقى نمى كنم.
•حزب دموكرات آزادخواهان خارج كردن موشك هاى اتمى آمريكايى مستقر در آلمان شده است. «گرهارد شرودر» در مبارزات انتخاباتى از آمريكايى ستيزى حمايت مى كرد و حالا هم از نقد كاپيتاليسم طرفدارى مى كند. آيا سياستمداران آلمان از كنترل خارج شده اند؟
اصلاً از اينكه سياست خارجى، به خصوص وقتى به ايالات متحده مربوط مى شود، با چنين روش هايى براى تبليغات انتخاباتى مورد استفاده قرار گيرد، خشنود نيستم. از اينكه صدراعظم آلمان از مناقشات بر سر جنگ عراق در انتخابات گذشته مجلس ملى و براى كسب راى استفاده كرد، واقعاً متاسفم و متاسفم از اينكه از مسائل مربوط به سلاح هاى هسته اى در جهت رقابت هاى انتخاباتى استفاده ابزارى مى شود.