پيتر هارلينگ (مسئول بخش عراق، سوريه و لبنان در گروه بحران بين المللی* * ) و حميد ياسين (دانش پژوه دوره دکترا در انستيتوی علوم سياسی پاريس)
پاره ای از رسانه ها در جستجوی مفاهيم جديد، از وجود يک «محور شيعه» در عراق صحبت می کنند. به عقيده آنان اين محور از جمهوری اسلامی ايران و متحدينش در لبنان و عراق تشکيل شده است. اما مذهب برای تعريف يک پديده همگون کفايت نميکند، نه در سطح خاورميانه و نه حتی در هيچکدام از کشورهای نامبرده .
دليل اين امر، گوناگونی شيعه گری در عراق است.
هر روز در عراق، در جريان حملاتی که ريشه های فرقه ای داشته، عادی تلقی شده و سنی ها را در مصاف شيعيان قرار ميدهد، ده ها تن کشته شده و صدها تن زخمی ميگردند. دامنه اين خشونت ها حتی از عمليات نيروهای اشغالگر نيز بسيار وسيع تر است. بدين ترتيب که در بغداد پايتخت عراق، جريان رود دجله خط شکافی است ميان ساحل غربی که عمدتا شيعيان (الرصافی) ساکنند و کرانه شرقی (دجله) با اکثريت سنی (الکرخ). درهر دو طرف محلات بسته ای وجود دارند مانند کاظميه(شيعه) و ادهميه ( سنی). اما، روند قطبی شدن که بر شکل گيری خطوط حقيقی جبهه ناظر است، از « پيکارهای خشونت بار و بنيادی تر» حکايت ميکند. گفته های نماينده يک گروه مسلح سنی «جنبش انصارالسنه» نيز آن را تاييد ميکند (١).
بنابر تفاسير رايج در عراق و خارج از آن، دو «جامعه» [شيعه و سنی] برای قدرت مبارزه ميکنند. در يک سو، «جامعه » عرب سنی قرار دارد که وابسته به رژيم پيشين فرض ميشود که احتمالا انحصار صد ساله بر موسسات مرکزی را از دست داده است؛ و از طرف ديگر، «جامعه» عرب شيعه، که بطور سنتی در صحنه سياسی منزوی شده بود، با استفاده از فرصت تاريخی که تهاجم آمريکا بدست داد، ظاهرا توانسته است بمثابه اکثريت جمعيت، صدای خود را به گوش برساند. امتياز اين بينش در سادگی آنست ، اما اين امر چندگانگی و تنوع اهدافی را که بازيگران صحنه سياست در عراق در مقابل خود قرار داده اند، را بازتاب نميکند. اين ديدگاه با «عمده کردن و يک دست کردن» جوامعی که در واقعيت امر به هيچ وجه يکدست نبوده و متشکل از ذوات مختلفند، پيش از همه، موجب تداوم پويائی ميشود که می بايست محار و محصور شود و نه تغذيه و تقويت. (٢)
اين تمايل که شيعيان را موجوديتی همگون تلقی ميکند، در بحث های مربوط به سرسپردگی شيعيان عراق نسبت به ايران کاملا محسوس است. ملک عبداله دوم پادشاه اردن در دسامبر ٢٠٠٤، فرمول «هلال شيعه» را ابداع کرد تا شيعيان خليج فارس، عراق، سوريه و لبنان را «ستون پنجم» ی معرفی کند که برای منافع سنی ها خطرناک بوده و از طرف تهران هدايت ميشود. حسنی مبارک رئيس جمهوری مصر با تاکيد بر اين که شيعيان در جهان عرب از نظر تاريخی به همسايه ايرانی شان وفادارترند تا کشور خود، خواست دست بالا را بگيرد. پژوهشگران مدروز، از اين کلی بافی يک مفهوم ساختند. از جمله ميتوان به شيوه نظريه پرداز مقبول آمريکائی، ولی نصر اشاره کرد که پيروزی انتخاباتی شيعيان عراق را در انتخابات سال ٢٠٠٥، عاملی برای بسيج مجدد همه شيعيان منطقه حول يک هويت مشترک و مطالبات يکسان می بيند. او معتقد است که اين عامل به خودی خود به بلندپروازی های ايران خدمت خواهد کرد. (٣).
مکتب ديگری با رد و افشای اين فرضيه، «ناسيوناليسم عراقی» دائمی را در برابر آن قرار ميدهد. يک ناظر مطلع ايرانی به ما گفت «همبستگی های ميان شيعيان از شکاف بنيادی ميان اعراب و پارسی ها فراتر نخواهد رفت. ظاهرا همه فراموش کرده اند که شيعيان عراق به مدت ٨ سال در جريان جنگ طولانی ايران-عراق، يکی از خونين ترين جنگ های نيمه دوم قرن بيستم، با شيعيان ايران به پيکار پرداختند. اخباری که از عراق ميرسد حاکی است که عراقی ها، حتی آن هائی که در مهاجرت، در ايران زندگی کردند، نفوذ ايران در کشورشان را نمی پسندند».
اين مباحثه، بی اهميت نيست. قصد از طرح والقای احيای شيعه اين است که سياست های اعمال شده از سوی آمريکا، رژيم های عرب و ازجمله امارت خليج [فارس] را تحت تاثير قرار دهد. سياست هائی که بلندپروازی های ايران را لزوما اقدامات دشمنانه ارزيابی ميکند. اين برداشت بويژه در محافل سنی اعم از محافظه کار و غيرآن، به پراکندن نفرت از شيعيان می پردازد. در عراق، از اين پس، بسيار نادرند واعظين سنی که شيعيان را مرتد (رافضی) معرفی نکنند. اين اصطلاح تحقيرآميز مدت ها برای جهاديست هائی نظير ابومصعب الزرقاوی ( رهبر کشته شده القاعده در عراق) بکار ميرفت.
واقعيت اينست که استناد به «ناسيوناليسم» بهيچوجه برای توضيح رفتار شيعيان عراق به هنگام کشمکش با ايران کافی نيست، هر چند که اين يکی از عواملی است که بايد در نظر داشت. در آن هنگام، روند ساختار ملی که در نيمه نخست قرن بيستم شکل گرفت، کاملا با ناکامی مواجه نشده بود. در سال های ١٩٧٠ هنوز رژيم بصورتی فعال درآمدها را درجنوب تقسيم ميکرد. بهمين علت شهرهائی نظير الديوانيه يا ناصريه، تعداد زيادی داوطلب به پليس و ارتش اعزام کردند. اصلاحات ارضی پرقدرتی که پس از کودتای بعثی براه افتاد، هنوز از خاطر کشاورزان زدوده نشده است. اين سياست های « مترقی» حمايت بسياری از شيعيان فقير از رژيم را برانگيخت. در همان زمان، منش استبدادی رژيم به حذف محافل مذهبی نجف، ريشه کنی سياست های رقبای بعثی ها يعنی کمونيست ها و اسلام گرايان منجر شد. بالاخره زور و فشاری که ارتش توده ای بيش از ٥٠٠ هزار نفری حاکم کرده بود ، در بسيج شيعيان عليه ايران نقش کليدی بازی کرد.
جنگ ١٩٩١ و شورش های پس از آن نقطه عطفی بود. از آن پس مرحله ای آغاز شد که تمايز کننده فزاينده هويت جمعی بود: نظير کسب خودمختاری، جنگ داخلی و سپس شکوفائی (اقتصادی) در کردستان؛ در نقاط ديگر، با انصراف از الگوی دولت فرصت طلب ، به سود اقتصاد چپاولگرانه و «حقوق ويژه» ای روبرو بوديم که بر شبکه های خانوادگی و سرسپردگی کور نسبت به رژيم تکيه ميکرد. اين بازگشت به طور ويژه به محافل شيعه ای آسيب رساند که از امکانات رشد اجتماعی عرضه شده از سوی رژيم – کارمندان، سربازان و خرده بازرگانان - بيش از همه استفاده کردند. ولی رژيم، اعراب سنی و مسيحی را هم فراموش نکرد، هرچند که عموما آن ها از شرايط نسبتا بهتری در دسترسی به ثروت از طريق شبکه های خانوادگی در عراق و خارج از آن برخوردار بودند. باوجوداين، در جنوب، سياست تلافی جويانه اقتصادی عليه محلات شيعه نشين که در سال ١٩٩١ بر عليه رژيم قيام کرده بودند، بر فقر افزود.
با وجود اين، مفهوم «جامعه شيعه» قربانی شده، بطور واقعی پس از سقوط رژيم در ٢٠٠٣ بود که خود را بمثابه دگرگونی نظم سنی تحميل کرد. تقسيم مقام ها برپايه خصوصيت فرقه ای در روند سياسی، که ساخته و پرداخته دولت آمريکا بود به صورت «رقابت قربانيان» متبلور شد و هر بازيگری ميزان سهم بری خود از قدرت را به اندازه رنجی که کشيده بود، طلب کرد. طرفداران مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق به رهبری عبدالعزيز حکيم نيز امتياز داشتن شهيد در خانواده رهبرشان و نيز ايفای نقش کليدی در شورش ١٩٩١ را به رخ می کشند. برعکس، رزمندگان وفادار به مقتدا صدر ، به آنان ايراد ميگيرند که مهاجرت کرده و برای خوش خدمتی به ايران، زندانيان جنگ عراق راشکنجه داده و شورشيان سال ١٩٩١ را با عقب نشينی زودرس خود به ايران، به حال خود رها کرده اند. طرفداران صدر، به نوبه خود متهم اند که در خدمت منافع رژيم بوده و از ميان ماموران رژيم ، عضوگيری کرده اند.
بايد در نظر داشت که بازخوانی تاريخ عراق در ارتباط با ثنويت سنی-شيعه تير خلاص را به «ناسيوناليسم عراق» وارد آورد. عراقی هائی که از ريشه و تبار متفاوتند حالا ديگر مرجع مشترکی ندارند. ملاک تاريخ جمعی آنان – نظير پايان سلطنت (١٩٥٨)، رسيدن حزب بعث به قدرت (١٩٦٨)، جنگ خليج (١٩٩١) يا مداخله انگليسی-آمريکائی (٢٠٠٣) - منشاء مشاجرات تلخ فرقه گرايانه است؛ ثروت های ملی تقسيم نميشوند ولی، بی شرمانه احتکار شده و خصوصی سازی شان ادامه دارد. نهادهای اداری تکه تکه شده و به تيول گروه های هوادار جريانات سياسی تبديل شده اند . به يقين در گفتارها، اشاره مبهمی به عراقی ميشود که پراکندگی و جدائی ها را افزايش داده است ولی تعريف دقيقی از آن بعمل نميآيد. در عمل، واکنش های انتخاباتی ، خشونت های مستبدانه، قوم و خويش بازی و فساد بی سابقه اهميت سرسپردگی های غير ملی را برملا ميسازد.
با تمام اين حرف ها، اين شرايط از ايران برای شيعيان عراق چه «به اختيار» يا «به ضرورت» يک ملت نساخته است. در جنوب کشور با احساسات متفاوت نسبت به همسايه پارسی روبرو ميشويم. برای مثال، صدر، تبار ايرانی آيت اله سيستانی را بهانه ای برای بی اعتبار ساختن وی کرده است. ساکنين شهر العماره به کنايه اهالی الکوت را «عجم» (واژه ای بسيار منفی بديده آنان) مينامند. اگر تصاوير آيت اله روح اله خمينی و جانشين اش علی خامنه ای فراوان به چشم ميخورد، تنها بخش های نادری از دنيای سياسی شيعه ، مفهوم ايرانی ولايت فقيه (رکن جمهوری اسلامی) را قبول دارند. مواضع آيت اله سيستانی نسبت به همقطاران ايرانی اش، در عين حال سياستمدارانه بوده – از گذار از برخی خطوط قرمز احتراز کرده – و شديدا مستقل است. چنين پيداست که در ايران ،او به عنوان مرجع مذهبی ، حتی بيشتر از شخص «رهبر» آيت اله خامنه ای مورد توجه باشد.
با وجود اين، ايران، با گسترش نفوذش از مسيرهای مختلف، با ظرافت کامل ورق هايش را در عراق رو ميکند. تهران شرکت متحدين خويش را در روند سياسی تقويت ميکند تا آنان بهتر بتوانند به آن جهت بدهند. در عين حال، اين کشور به برقراری ارتباط با کل بازيگران سياسی از جمله صدر که دشمن قسم خورده «مجلس اعلای انقلاب اسلامی» متحد ايران است،اقدام ميکند . در سطحی محلی تر، ايران گروه های کوچک وابسته به خود نظير ثاراله در بصره را ياری ميدهد، بی آنکه خود را در معرض ديد قرار دهد. اين کشور بصورت گسترده از حملات عليه ائتلاف حمايت نميکند و برای مثال از تحويل تسليحات ضدتانک به شورشيان خودداری ميکند (نظير آن چه به حزب الله لبنان داده است). در نجف، موسسه خامنه ای ارائه بورس تحصيلی و اهداء کتاب را افزايش داده است. کانال ماهواره ای ايرانی العالم با بهره جوئی از تجربه و مهارتش توانسته است تماشاگران زيادی در ميان شيعيان عراق کسب نمايد.
روش ديگر برای کسب وجهه و تصويری باارزش برای ايران، فعاليت های انساندوستانه و سرمايه گذاری های اقتصادی است. بالاخره، برخلاف امارت نشينان خليج [فارس]، جمهوری اسلامی بطور گسترده ای مرزهايش را به روی جهانگردان و زوار باز کرده است. آرامش و فراوانی نسبی اين کشور، اينان را شديدا تحت تاثير قرار داده و ايران به آنها چهره ای گشاده روتر و مهمان نوازتر از آن چه انتظارش را داشتند، ارائه داده است.
بصورت متناقضی، استراتژی ايران نه بر واکنش دنباله روانه، بلکه بر فهم جمعيت شيعه ای تکيه ميکند که گوناگونی اش را که از هويت های اجتماعی مختلف تشکيل يافته می پذيرد. چند دستگی عميق اجتماعی از جمله محافل شيعه محافظه کار (روحانيون نجف، کسبه اماکن مقدس، طبقات متوسط شهری و غيره) را در برابر توده های «انقلابی» پيرو صدر قرار ميدهد. (٤)
هر کدام از شهرهای جنوب ، خصوصيات خاص خود و مسائل کليدی ويژه خود را دارد. الکوت شهر کوچکی از يک استان بدون مسئله است که ميخواهد از تمايلات فدرال جنوب بزرگ سرپيچی کند. شهر مقدس نجف که تحت نفوذ آيت اله سيستانی و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق قرار دارد، همچنان موجب تيز شدن دندان طمع بازيگران ديگر است. بالاخره در بصره، مبارزه تا مرگ برای نظارت بر ثروت ها از جمله منابع قاچاق نفت، جريانات مختلف «اسلام گرا» و ميليشيای آن ها را به چالش واداشته است.
خلاصه کنيم، هرقدر از پايتخت دور ميشويم ، جائی که درگيری های ميان شيعيان و سنی ها به سود اتحاد صوری هر کدام از دو جناح تمام ميشود، به همان نسبت، احتمال خشونت ميان شيعيان نمايان تر ميگردد. همين امر است که اصلاحات پايان نيافتنی و ابتکارات مورد بحث در بغداد را بی ثمر ميسازد.
--------------
*Cinq années de "Guerre au Terrorisme"
Unité Façade des chiites irakiens
Peter Harling et Hamid Yasin
International Crisis Group **
پاورقی ها:
١ - برای گونه شناختی گروه های عمده اپوزيسيون مسلح عراق، به مطلب زير مراجعه کنيد:
International Crisis Group, "In Their Own Words": Reading the Iraqi insurgency", Middle East Report, n° 50, USA 15/02/2006
٢ – به مقاله «فراز و فرود ولايت فقيه» نوشته احمد سلامتيان، لوموند ديپلماتيک، ژوئيه ٢٠٠٥ مراجعه کنيد.
٣ –
Vali Nasr, " When the shiites rise", Foreign Affairs, Vol.85, n° 4, New York, July-Agust 2006
٤ –
International Crisis Group, "Iraq's Moqtada Al-Sadr : Spoiler or Stabiliser?", Middle East Reporrt, n° 55, Hopewell (USA), 11 July 2006.
لوموند ديپلماتيک ، سپتامبر ٢٠٠٦
برگردان : بهروز عارفی