نویسنده : على موسوى خلخالى منبع آی آر دیپلوماسی
اگر به عراق سفر کنیم، بوضوح میبینیم شنیدهها با وقایع جاری تفاوتهای بسیاری دارد. یعنی واقعیت بر خلاف آنچه رسانهها تلاش در القای آن دارند تا نشان دهند عراق کشور ناامنی است که مردم در اوج بدبختی و فلاکت زندگی میکنند، نیست.
چندی پیش به صورت زمینی به عراق سفر کردم. بسیار واضح و بیپرده بگویم، قبل از عزیمت بواسطه خبرهایی که از رسانهها میشنیدم گمان میکردم از دم مرز تا شهرهای مقصد ماشینهای بمبگذاری شده و گروههای شبهنظامی جان مرا تهدید کردهاند.
من چهار سال پیش یعنی چهار ماه پس از سقوط رژیم بعث نیز به عراق سفر کرده بودم از این رو مطلب پیش رو نیز تا حدودی به مقایسه این دوران یعنی عراق چهار سال پس از سقوط با آن دوران نیز خواهد بود.
مقر مرزی مهران نسبت به چهار سال گذشته که هیچ چیز جز یک بیابان لمیزرع بود، بسیار تغییر یافته است. دولت ایران در این مکان یک فضای مناسب و مرتب با خدمات رفاهی لازم نظیر خودروهای سواری تاکسی برای انتقال از مرز به شهر مهران، پایانهای کوچک، سرویس بهداشتی و یک سالن انتظار قابل قبول ساخته است که رضایت زائران و مسافران را تا حد قابل قبولی تامین میکند.
از پایگاه مرزی ایران که بگذریم وارد فضای عراق میشویم. فضای مناسب برای مسافران در خاک عراق محدود است، پس از آن وارد یک فضای نامناسب، خاکی و خستهکنندهای میشویم که نبود امکانات برای انتقال مسافران تا پایانه، مسافران را میآزارد.
در این جا با فضایی برخورد کردم که تا اندازهای برایم جای تامل داشت. مرزبانان عراقی هنگامی که به مسافران ایرانی بر میخورند آنها را وارد یک صف طولانی برای گشتن و تفتیش وسایل میکنند. در حالی که اگر یک مسافر عراقی به این مرحله برسد احترام کامل به او میگذارند و با مهربانی وی را از صف طولانی مسافران خارج کرده و وی را تا خاک عراق و تا باجه مهر پاسپورت هدایت میکنند.
همچنین سربازان آمریکاییها با سگهای بزرگشان در کنار سربازان عراقی ایستادهاند و ورود و خروج مسافران را کنترل میکنند گرچه هیچ بیاحترامی به مسافران نمیکنند و رفتارشان مودبانه است. گفته میشود علت اصلی این کار کنترل مسافران برای جلوگیری از ورود اسلحه و مواد مخدر است. هنگامی که پاسپورت مسافران را بررسی میکنند، احترام کامل به وی ادا میکنند و به او خوشآمد میگویند.
در خاک عراق گشت نظامی شدید است. پس از کمی کنکاش متوجه میشوم «دیوید پترائوس» فرمانده نیروهای آمریکایی در عراق به همراه عدهای از مقامهای آمریکایی به کنار مرز مهران آمدهاند تا اوضاع امنیتی کنار مرز از نزدیک بررسی کنند. البته افزایش تدابیر امنیتی نیز باعث نمیشود تا رفتار سربازان آمریکایی با مسافران بد شود. صدای هلیکوپتر بر فراز منطقه دائما شنیده میشود و مشخص است که وضعیت، یک وضعیت عادی نیست.
هنگامی که وارد خاک عراق میشوم بر عکس دفعه پیش که به عراق آمدم و بدبختی، وضعیت اسفبار و مصیبتهای وارده بر مردم توی ذوق میزد و انسان بدبختی آنها را از نزدیک لمس میکرد، این بار دیگر به آن گونه نبود. هنوز چهرههای خندان و بذلهگوییهای پلیس و بازرسان عراقی در ذهنم است. با وجود این که پاسگاههای پلیس در جادههای میان شهری بسیار است و به گونهای است که مسیر یک ساعته را تا سه ساعت و نیم طولانی میکند اما به هیچ عنوان با بیاحترامی و تندی رفتار رو به رو نشدم.
رفتار آسوده و مهربانانه را در میان مردم عراق نیز احساس میکنید. بذله گوییهای رستوران داران، همسفران و کلا مردم عادی دست کمی از پلیس ندارد. کمتر کسی ناراحت است. هنگامی که با مردم صحبت میکنم همه بر این نکته اتفاق نظر دارند که اوضاع بسیار بهتر شده و به آینده نیز بسیار امیدوارند.
البته شاید این وضعیت برای جنوب عراق که نسبت به دیگر نقاط امنتر است به این گونه باشد. ظاهرا بهبودی وضعیت معیشتی و گذر زمان باعث شده تا دیگر کمتر به سراغ بدبختیهای گذشتهشان روند.
«اسعد حمود» یکی از شهروندان اهل دیوانیه که در یک رستوران بین راهی نسبتا تمیز به او بر میخورم به من میگوید، «اوضاع خیلی بهتر شده است. همه منتظر آغاز جدی روند بازسازیها و عمران هستند. ما نیز دلمان میخواهد مانند دبی و ابوظبی و تهران پیشرفت کنیم. مطمئنیم که با بهبود اوضاع تا چند سال دیگر ما نیز مثل آنها میشویم. ما پیشرفت و عمران را احساس میکنیم و به عینه میبینیم اما روند آن کند است. علت اصلی آن نیز فساد اداری و نبود دولت قدرتمند است. البته به قدرت گرفتن دولت هم امیدواریم.»
از او میپرسم چه چیزی تو را میآزارد، میگوید، «نبود امنیت و رکود و کندی در بازسازی کشور. اگر امنیتمان تامین شود، بسیاری از مشکلات ما نیز حل خواهد شد. مردم میدانند نوری مالکی آدم خوبی و به فکر بازسازی و جبران مافات است اما هنوز قدرت و قوت لازم را ندارد. از لحاظ عمران نیز بسیاری از امکانات اولیه را نداریم. هنوز مشکل برق حل نشده و خیلی مشکلات این چنینی مردم را میآزارد.»
بصره
در راه رفتن به درون خاک عراق مرد مسن 67 سالهای با من همصحبت میشود. میگوید نامش «ابوالخطیب» است و در بصره زندگی میکند. پدر 9 دختر و دو پسر است و لیسانس حسابداری دارد. سالها در وزارت برق عراق در بصره فعالیت میکرده و بازنشسته همان وزارتخانه است. میگوید: «دو تا از دخترانش وکیل است، یکیشان پزشک، یکیشان پرستار و دو تاشان فوق لیسانس زبان عربی و انگلیسی دارند. یک پسرش نیز مهندس برق است و یکی دیگر نیز در حال تحصیل در دانشگاه در رشته حقوق است.»
از او میپرسم: «اوضاع بصره چگونه است؟»
میگوید: «شهر کاملا ویران شده است. دیگر به سختی میتوانی یک خیابان آسفالت شده مرتب در شهر بیابی. همه حسرت بصره قدیم را میخورند. از بصره هیچ چیز نمانده. صدام آن را کاملا ویران کرد.»
سپس میافزاید: «پس از قیام مردم جنوب در انتفاضه 91 پس از جنگ کویت صدام به فکر انتقامگیری از مردم عراق بویژه مردم جنوب که شیعه بودند، افتاد.آنچنان ویرانی ایجاد کرد که دیگر هر کاری کنیم نمیتوانیم به همین سادگیها آبادانی را به آن برگردانیم. همه چیز نابود است. صدام عراق را نابود کرد. تمام شهرها را ویران کرد و در عوض فقط برای خود کاخ ساخت. مردم در فقر و نکبت جان میدادند اما او با همدستی سازمان ملل و کشورهای اروپایی و عربی برای خود کاخ میساخت. صدام حتی ارزاق و خوراک را هم از ما محروم کرد. وقتی قانون نفت در برابر غذا را در عراق اجرا کردند، او تنها نفت را میداد و پولهای بخس آن را میگرفت و غذاهای آن را از ما محروم میکرد.»
سپس به انتقاد از کشورهای عربی میپردازد و میگوید: «صدام عراق را محل چپاول کشورهای عربی کرده بود. برای این که بتواند بقای خود را دوام دهد، پولهای کلان به آنها میداد و از جان و مال ما میزد. علی عبدالله صالح رئیس جمهوری یمن چقدر پول از صدام گرفت. چقدر از خاک جغرافیایی عراق را به اردن داد تا ملک حسین و پسرش از او حمایت کنند. عربستان و امارات و فلسطین چقدر از صدام استفادهها بردند. برای همین هم وقتی بنا شد سقوط کند، عربها بیش از همه ناراحت بودند.»
از او میپرسم نظام جدید عراق چطور است، میگوید: «خوب است. تلاش دارد به داد مردم عراق برسد.»
«آیا بازسازیها آغاز شده؟»
میگوید: «آری. اما آنقدر ویرانیها زیاد است که دولت هر چه تلاش میکند، بازسازیها و عمران دیده نمیشود. تمام زیر ساختهای عراق نابود شده. برق نداریم. وضعیت آب خوب نیست. وضعیت سوخت چندان مساعد نیست. نیازهای ابتدایی مکانهای مورد نیاز برای عمران مهیا نشده است. مثلا وقتی برق نباشد خود به خود بسیاری از کارخانهها و مکانهای خدماترسانی نیز تعطیل میشوند.»
«آیا بصره هم مانند برخی از شهرهای عراق مهاجر داشت؟»
«بله داشت. عدهای هم تلاش میکردند از بصره خارج شوند تا روند مهاجرت را بزرگ کنند تا دولت را ناکارآمد جلوه دهند. اما پس از مدتی دیدند کارشان فایده ندارد و خودشان به خانههایشان بازگشتند. اصولا عراق ناامن بود اما بصره کمتر از دیگر شهرهای عراق ناامن شد.»
از من شماره تماس و آدرس میگیرد و شماره خود و محل سکونتش را نیز به من میدهد. پس از آن اصرار میکند که با او بصره بیایم. با این که راهم به آن سمت نبود، میروم. به او با خنده میگویم، «ارتباطاتان پس از سقوط صدام با دنیای بیرون بیشتر شده، این طور نیست؟»
میگوید: «حتما همین طور است. این انگلیسیها و آمریکاییها بودند که به ما اجازه دادند سفر کنیم و دنیای جدید را حتما ببینیم. آنها هستند که به ما میگویند رابطه بهترین وسیله برای گسترش مناسبات است. چون انسان یک موجود اجتماعی است. یک بار یک انگلیسی در بصره به من گفت، باید شعارتان این باشد که انسان اجتماعی است و باید در اجتماع زندگی کند. هیچ گاه خود را جدای از اجتماع تصور نکنید. این اجتماع میتواند از بصره شروع شود و تا کل عراق و جهان گسترش یابد.»
در بصره مرا با برادرش آشنا میکند. مردی که دو سال از وی بزرگتر است و آژانس مسافرتی دارد. مردی خندان که مهماننوازی و ترتیب دادن یک سفره رنگارنگ برای پذیرایی از من مرا بسیار متعجب و خجالتزده میکند. آنچنان رفتار مهربانانه و پدرانهای دارد که به هیچ وجه احساس غربت نمیکنم. در حالی که تلاش میکند لقمهاز از ماهی بومی خودشان برایم بگیرد از او میپرسم آیا با وضعیت فعلی عراق، کسی توان سفر کردن دارد؟
قبل از آن که به سئوالم جواب دهد، میگوید: «حال که به عراق آمدهای دیگر نباید از نگاه تلویزیون و شبکههای عربی به عراق نگاه کنی. عراق با آنچه تبلیغ میکنند بسیار تفاوت دارد. یک هفته این جا باشی خودت موضوع را میفهمی.»
سپس به پرسشم پاسخ میدهد و میگوید: «بله. مردم وضعشان خیلی خوب شده و خوب سفر میکنند. وضعیت سفر پس از سقوط صدام 500 درصد افزایش یافته و روز به روز نیز بیشتر میشود.»
«عموما به کجا میروند؟»
«ایران، سوریه، لبنان، اردن و دبی که البته الآن نزدیک به شش ماه است که اماراتیها سفر عراقیها به کشورشان را ممنوع کردهاند و بنا بر این دیگر به کسی به آنجا نمیرود. اما ایران بسیار میروند. خصوصا مشهد و قم.»
«چرا امارات به آنها اجازه ورود نمیدهد؟»
«اختلافهای شیعه وسنی بسیار شده است. به همین دلیل آنها اجازه سفر عراقیها به کشورشان را نمیدهند. بویژه این که خیل عظیمی از بعثیها نیز به امارات رفتهاند و در آنجا سرمایهگذاریهای کلان کردهاند و به دولت امارات فشار میآورند که از سفر کردن اتباع عراقی به خاک عراق خودداری کنند تا امنیتشان بیشتر تامین شود.»
«وضعیت معیشت چگونه است؟»
«خیلی خوب. خصوصا نسبت به زمان صدام اصلا قابل مقایسه نیست. من هم زمان صدام همانند برادرم در وزارت برق در بصره بودم. من یکی از کارکنان خدمات اداره برق بصره بودم. حقوق بازنشستگیم زمان صدام 15 هزار دینار بود که به هیچ وجه کفاف یک روز زندگی مرا نمیداد. قیمت یک کیلو گوشت 8 هزار دینار بود. تخم مرغ دانهای 250 دینار بود. نان را سیصد دینار میخریدیم. حال خودت حساب کن چگونه باید با 15 هزار دینار یک ماه را سر میکردیم.»
در ادامه میافزاید: «اما اکنون حقوق من 300 هزار دینار است. دولت هم به صورت ماهیانه جیرهای برای هر نفر تعیین کرده که به اندازه یک نفر آرد، برنج، تمام حبوبات، چای، شکر، قند، خرما و غیره میدهد. تنها پول حمل و نقل را از ما میگیرند که بسیار جزئی است تقریبا 500 دینار است. الآن وضعیت ما عراقیها بسیار خوب شده. عصر نکبت و بدبختی به پایان رسیده. آزادی کامل داریم. هر کار بخواهیم انجام میدهیم. هر جا بخواهیم میرویم. اگر دولت قدرت بگیرد و مشکل خدماترسانی نیز حل شود، مشکلاتمان باز هم کمتر خواهد شد.»
در بصره چندان احساس آرامش نمیکنیم و خیلی زود تصمیم میگیرم این شهر را ترک کنم. بر خلاف گفتههای مردم شهر وجود افراد شبه نظامی که عموما وابسته به جیش المهدی و حزب فضیلت هستند، ترس و دلهره را در آدم بوجود میآورد. از این رو تصمیم میگیرم خیلی زود شهر را ترک کرده و به نجف که مقصد من در این سفر است، بروم.
البته دو روز بعد در شهر آشوب میشود و دست کم 150 نفر کشته و زخمی میشوند.
دیوانیه
در حدود 50 کیلومتر مانده به شهر نجف اشرف وارد شهر دیوانیه میشوم. در سال 2003 آنچه از این شهر به یاد دارم، شهری ویران، سراسر خاک و بی روح بود که مردم آن تازه فهمیده بودند که میتوانند از خانههایشان بیرون بیایند و هوایی تازه کنند.
این جا هم همانند بسیاری از شهرهای عموما جنوبی عراق جز خرابی و ویرانی چیزی دیده نمیشد. مردم همه داغدار بودند و کثرت مصیبتهای وارده رغبت و فرصتی برای رسیدگی به امور شخصی به آنها نمیداد. خودروهای فرسوده با رانندههای خسته و کسل که لباسهای مندرسشان در ذوق هر غریبهای میزد به گونهای بود که گمان میکردید به یکی از دور افتادهترین شهرهای یک کشور فقیر پا گذاشتهاید.
اما این بار وضعیت بسیار فرق میکرد. خانههای نو نوا شده گوشه گوشه شهر دیده میشدند. دیگر خبری از آوار و خرابی به آن صورتی که در گذشته دیده بودم، نبود. در بیشتر مناطق مصالح ساختمانی از خاک گرفته تا آهن برای ساخت و ساز بر روی زمین ریخته شده بود و خانههای نیمهکاره که منتظر تکمیل ساخت یا بازسازی بودن بسیار دیده میشدند.
خانههای مجلل و زیبایی هم دیده میشدند. از «ابو مکی» رانندهای که مرا به نجف میرساند کیفیت این خانهها را پرسیدم. به من گفت: «چندان ذوق برت ندارد. این خانهها فقط ظاهرش قشنگ است. واردش که بشوی حالت به هم میخورد. مردم عراق به ظاهر خیلی اهمیت میدهند ولی کاری با داخل ندارند.»
اما آنچه برای من اهمیت داشت، افزایش درآمدها و رشد اقتصادی مردم بود که میتوانستند چنین خانههایی را بسازند. تعداد خانهها هم انگشت شمار نبود. به واسطه ترافیک، بسته شدن راهها توسط پلیس و ایستهای بازرسی مجببور شدیم از چندین خیابان در این شهر بگذریم. آنچه توجه مرا جلب کرد، تعدد خانههای به قول عراقیها ظاهرا مجلل بود.
اهمیت این موضوع زمانی بیشتر میشود که متوجه میشوم هزینههای ساخت و ساز در عراق به شدت بالا رفته و قیمت مصالح ساختمانی نیز بسیار گران شده است. به گونهای که در برخی مناطق هزینه ساخت مسکن معادل 70 تا 80 درصد قیمت زمین است. علت اصلی این افزایش قیمت آغاز عمران و بازسازی و افزایش ساخت مسکن و خانه در شهرهای مختلف عراق است.
در شهر دیوانیه پویایی سیاسی و مذهبی بوضوح دیده میشود. عکس بسیاری از چهرههای مذهبی نمایان است. از جمله مقتدی صدر که میگویند کنترل شهر بیشتر تحت تاثیر او و طرفداران اوست. همچنین شنیدم که عکس مقتدی پیش از این بیشتر بوده اما اکنون بسیار کمتر از دفعات پیش شده است.
در میدان مرکزی شهر که نامی بر روی آن دیده نمیشود مجسمه شاهین یعنی همان سنبل عراق قرار دارد که به خاطر ایام محرم با پارچه سیاهی که بر روی آن «اسلام علیک یا ابا عبدالله» نوشته شده، پوشیده شده است و زیر آن نیز عکس مقتدی صدر با چهره جدی و عصبی در هنگام سخنرانیش دیده میشود.
از ترافیک پیش آمده استفاده میکنم و به میان مردم میآیم. یک عابر پیاده از اهالی شهر که ایستاده و ترافیک موجود را تماشا میکند، میپرسم: «وضعیت سیاسی اینجا چگونه است؟ آیا مردم دیوانیه از مقتدی صدر حمایت میکنند؟»
پاسخ میدهد: «چندان میان مردم حرفی از مقتدا یا غیر مقتدا نیست. اینجا حجم تبلیغات زیاد است اما این بدان معنا نیست که کسی طرفداری از فرد خاص یا گروه خاصی میکند.»
از او میپرسم : «اما عکسهای مقتدی بسیار دیده میشود. آیا بدان معنا نیست که مردم طرفدار او هستند؟»
میگوید: «خیر. مقتدا یا حتی سپاه بدر عکس و پول و افراد خودشان را میآورند و شهر را در اختیار میگیرند. این بدان معنا نیست که مردم طرفدار آنها هستند. اتفاقا مردم از مقتدا و دار و دستهاش میترسند.»
می ترسند را خیلی آرام میگوید. انگار که میترسد کسی صدایش را بشنود.
در این میان یک پلیس درجهدار که به نظر میرسد برای استراحت پستش را واگذار کرده به بحث ما اضافه میشود و میگوید: «صحیح است. من یک پلیسم. پلیس از جیشالمهدی خسارتهای بسیاری دیده است. جیشالمهدی و به طور کلی طرفداران مقتدی صدر پولهای زیادی خرج میکنند. به این و آن پول میدهند. جای جای شهر برای خودشان پوستر میزنند و شعارهای مقتدی را روی در و دیوار مینویسند. اما این بدان معنا نیست که مردم طرفدار او هستند. مردم میخواهند زندگیشان را بکنند. مردم به دنبال نان در آوردن و یک زندگی سالم و راحتند.»
وی در ادامه میافزاید: «دولت اگر ببیند اینها زندگی مردم را خراب میکنند و به مردم ضربه میزنند، خودش با آنها برخورد میکند.»
«از کارهای دولت راضی هستید؟»
«دولت دارد تلاش خود را میکند. اما هنوز دولت ضعیف است. هنوز نمیتواند از پس خیلی از کارها بر آید. هنوز ناامنی مردم را تهدید میکند. باندبازی و فساد اداری زیاد است و کارها به آسانی پیش نمیرود. علتش هم این است که هنوز دولت از قدرت کافی برخوردار نیست.»
«وضعیت پلیس چگونه است؟»
«از چه لحاظ؟»
«از همه لحاظ.»
«از لحاظ درآمدها خوب خیلی خوب است. ما حقوق محترمی میگیریم. به خانوادههای ما خیلی خوب میرسند. البته کارمان هم خیلی سخت است. سختترین تمرینها را داریم و پرمشقتترین کار هم کار پلیس است. بیشترین کشتههای فعالیتهای تروریستی از میان پلیس است. دولت باید به ما رسیدگی کند.»
«وضعیت الآن بهتر است یا زمان صدام حسین؟»
«قطعا الآن. منتهی الآن امنیت نیست و کار ما زیاد شده است. زمان صدام این گونه نبود. ولی به غیر از آن وضعیت ما خیلی فرق کرده. ما زمان صدام حقوقمان بسیار پایین بود. اگر کوچکترین اعتراضی هم میکردیم به بدترین شکل مجازات میشدیم. برخی از ماها آنقدر وضعشان بد بود که برای 15 سال فقط یک لباس داشتند. نکبت همه جا را گرفته بود. ولی الآن حقوق خیلی خوبی به پلیس میدهند. با این پول یک پلیس همه کار میتواند، انجام دهد. رضایت خانواده که تامین شود خوب راحتتر هم میتوانیم کار کنیم. درست است، سخت است ولی میتوان آن را تحمل کرد. کسی ما را مجبور نکرده ما برای ملت و خودمان این کار را انتخاب کردهایم و حتما در آینده اوضاع بهتر و آسانتر خواهد شد.»
نجف اشرف
قبل از آن که به نجف برسم، کارخانههای بزرگی را میبینم که در اطراف شهر مستقر هستند. از ابو مکی میپرسم، اینها کارخانههای چیست؟
میگوید: «سیمان.»
«کار هم میکند.»
«بله. برخی از آنها دائما فعالند. اما بعضیشان هم نه. خالی رها شدهاند و مصرفی ندارند.»
«چرا؟»
«برخی به دلیل بیتوجهی به مصرف ماندهاند. بعضیها امکانات نیست، مثلا برق و مواد اولیه نیست. تعدادی هم بر اثر حادثهای یا بمبگذاری خراب شدهاند و کسی نیامده تعمیرش کند.»
«اینها تازه درست شدهاند.»
«نه بابا از زمان صدام بودند. اما بعد از آن به دلیل نبود امکانات یا بیتوجهی خراب رها شدهاند. حالا هم میترسند به دلیل این که کسی در آنها نیست، دردسر ساز شوند و تبدیل به پایگاههای تروریستها یا انبار گروههای شبهنظامی مثل جیشالمهدی و جند السماء و اینها شوند.»
در بین راه به برخی ایستگاههای برق بر میخورم. کیفیت فعالیت آنها را از ابو مکی میپرسم.
میگوید: «یکی دو تاشان کار میکنند اما بعضیها کار نمیکنند و خالی باقی ماندهاند.»
«چرا؟»
«آمریکاییها اول اینها را در دست گرفتند و بازسازی آنها را آغاز کردند اما جیشالمهدی شروع به خرابکاری میکرد و آنها را منفجر کرد، آمریکاییها هم گفتند حالا که این طور است تا زمانی که کارهای تروریستی پایان نیابد ما هم اینها را بازسازی نمیکنیم. البته حالا دولت دستش گرفته و سعی میکند بازسازی آنها را هر چه زودتر آغاز کند.»
به شهر نجف میرسم. با چهار سال پیش آن تفاوتهایی کرده است. خیابانها تمیز شده و بسیاری از آنها آسفالت شدهاند. رفتهگرها در حالی که لباسهایی ویژه شبیه رفتهگرهای تهران به تن دارند، به طور مرتب زبالهها را از خیابانها جمعآوری میکنند. عدهای نیز جارو به دست دارند و دائما خیابانها را با وجود این که خاک بسیار است، دائما جارو میکنند.
رسیدن من به شهر نجف با ایام محرم همزمان شده است. از این رو صدای روزه و نوحه در سراسر شهر پیچیده و عموم مردم لباسهای مشکی به تن دارند. بر خلاف دفعه گذشته که لباس عموم مردم کثیف و مندرس بود، این بار مردم لباسهای تمیز به تن دارند. گرچه خیابانهای خاکی که با بارش باران تبدیل به گل میشود، به عابرین اجازه نمیدهد که لباسهایشان تمیز بماند.
تغییر را در نجف بوضوح میتوان دید. رونق اقتصادی بالا است و رضایت عمومی نیز نسبت به گذشته افزایش یافته است. رونق کالا بسیار بالا است. همه نوع جنس در مغازهها دیده میشود. مغازههای لوکس افتتاح شده و بنا به گفته یک نفز از این مغازهداران قدرت خرید مردم بسیار بالا رفته است. داد و ستد نیز رشد خوبی دارد. بر خلاف تصور همه نوع جنسی در مغازهها دیده میشود.
البته عموم کالاها خارجی هستند و از خارج وارد میشود و چون هنوز اداره گمرکات عراق آن طور شاید و باید فعال نشده، بر قیمت عموم کالاها مالیات و گمرک اضافه نمیشود، از این رو قیمت اجناس نیز گران نیست. میتوان گفت به غیر از دو مارک نوشابه با نامهای «کربلا کولا» و «کوفه کولا» و یک مارک لبنیانی دیگر هیچ محصول عراقی در شهر دیده نمیشود.
علت اصلی نبود امکانات لازم برای تداوم کارخانهها است که مشکلات اقتصادی برخی از آنها را ورشکسته نیز کرده است.
بنا به گفته استاندار نجف اشرف، بیشترین داد و ستد کالا در عراق در شهر نجف صورت میگیرد به نحوی که روزانه یک میلیارد دینار کالا از نجف به دیگر نقاط جا به جا میشود. به عبارت دیگر نجف مرکز توزیع کالا به تمام نقاط عراق شده است. گفته میشود، یکی از دلایل این اتفاق تصمیم تجار ایرانی به مرکزیت قرار دادن نجف برای توزیع کالاهایشان است.
کالاهای ایرانی، ترکی، سوری و اردنی بیشترین تعداد کالاها را در میان کالاهای مواد غذایی به خود اختصاص دادهاند. اما عدم کیفیت در بستهبندی کالاها و نبود ثبات در قیمتشان باعث شده تا اقبال از محصولات ایرانی روز به روز بیشتر کاهش یابد. اما در بخشهای غیر غذایی بازار کالا همانند بسیاری از نقاط دنیا در اختیار کالاهای چینی است.
رونق بازار خودرو نیز بسیار بالا است. به گونهای که روزانه حداقل یکصد میلیون دلار خودرو در نجف و شهرهای پیرامونی آن خرید و فروش میشود. بازار خودرو به طور کل به ترتیب در اختیار خودروهای کرهای عموما کمپانی کیا و خودروهای زیر مجموعه آن، هیوندای و دوو، تویوتا و خودروهای متنوع زیر مجموعه آن، نیسان و خودروهای چینی است که هنوز خود مردم هم نام آنها را به آسانی یاد نگرفتهاند.
پای ایران خودرو نیز به تازگی در عراق باز شده که هنوز جای خود را نیافتاده است. اما خودروی سمند را هر از گاهی میتوان در میان خودروهای موجود در خیابان دید. البته خودروهای پلیس نیز سمند ال ایکس هستند.
آمار قتل و جنایت چندان بالا نیست. گرچه آمار دقیقی نیز منتشر نمیشود. ولی عموم مردم نیز از قتل، جنایت و دزدی شکوه نمیکنند. در عموم شهر نیز بزهکاری و دزدی دیده نمیشود. در مراجعه به پلیس نیز فهمیدم آمار مراجعهکنندگان در بخش دزدی، بزهکاری و جرم نیز بسیار پایین است و در برخی هفتهها حتی به صفر میرسد. اما با این وجود مردم همچنان احساس ناامنی میکنند و تلاش دارند، تمام نکات ایمنی را رعایت کنند. برخی از مواقع سکوت و آرامش چنان مناطق شهر را در بر میگیرد که همه احساس ترس میکنند. به ویژه در برخی مناطق عموما مرفهنشین که خلوتی و وجود زمینهای بار در میان آنها بر میزان وحشت مردم میافزاید. گرچه وضعیت برایشان تبدیل به عادت شده اما هنوز آنها را میآزارد.
نجف تقریبا ساعت 9 شب کاملا خلوت است و ساعت 10 شب کمتر کسی در خیابانها دیده میشود. بر عکس تهران و خیلی جاهای دیگر ساعت 10 معنای دیر وقت را در نجف میدهد. علت اصلی این تلقی به اعتقاد عموم مردم این است که برق شهر عموما ساعت 11 شب به دلیل کمبود برق قطع میشود و این باعث شده مردم سریعتر به خانههای خود بروند تا فرصت بیشتری برای استفاده از نعمت برق داشته باشند.
آب شهر نیز به دلیل این که قبلا آلوده بوده و مردم عادت کردهاند آن را ننوشند، هنوز هم نزد بسیاری از مردم نوشیده نمیشود. البته با وجود این که تصفیه شده اما هنوز سنگین است.
با وجود بودن احزاب مختلف سیاسی مردم بر خلاف ماههای ابتدای سقوط صدام دیگر چندان سیاسی نیستند. به نظر میرسد نوعی سیاستزدگی و خستگی از درگیریهای سیاسی میان مردم وجود دارد.
در برخی خیابانهای شهر چراغهایی همانند چراغهای اتوبان تهران گذاشته شده که میگویند از خدمات شهرداری ایران است. البته برق چراغهای خیابان از برق خانهها جدا است و از جای دیگری تامین میشود.
منطقه قدیم شهر شامل چهار خیابان است به طول کمتر از پانصد متر که حرم حضرت علی (ع) در مرکز آن قرار گرفته و منطقه قدیم به دور آن تشکیل شده است.
از منطقه قدیم که خارج میشویم محلههای جدید نجف آغاز میشود که ظاهرا سبک آن در تمام عراق یکسان است. خیابانها عریض هستند و هر خیابان به تنهایی خود یک اتوبان است.
خانههای مردم به اندازهای فرسوده است که با وجود این که خانههای جدید بسیاری ساخته شده و خانههای بسیاری نیز بازسازی شده، اما به دلیل کثرت خانههای فرسوده چندان به چشم نمیآیند.
در نجف محلههایی وجود دارد که به همین دلیل و با وجود این که جزو بهترین محلههای شهر هستند، اما همانند مناطق جنگزده میمانند و آثار گلوله و بمب در گوشه گوشههای آنها دیده میشود.
شب تاسوعا عموم مردم شهر به عزاداری مشغولند. گرچه مغازهها همزمان با زمان عزاداری در اطراف حرم باز هستند و به داد و ستد خود ادامه میدهند و گویا رونقشان نیز بیشتر شده است.
رئیس پلیس نجف براحتی در میان مردم آمده و به عزاداری میپردازد. چیزی که در دوران صدام به هیچ عنوان امکانپذیر نبود. در آن دوران رئیس یک مجموعه کوچک دون شان خود میدانست که به میان مردم بیاید.
«ابو نباء» یکی از شهروندان شهر نجف که برای خود احترامی دارد، میگوید: «این یک چیز عادی در عراق جدید است. رئیس پلیس عضوی از مردم است. دیگر دوران صدام گذشت که هر بعثی برای خود خدایی میکرد. اکنون دیگر این خبرها نیست. رئیس پلیس هر چقدر هم پولدار، هر چقدر محترم باید به میان ما بیاید و در مراسم ما شرکت کند. البته اوضاع هم ایجاب میکند که در میان مردم حاضر شود. زیرا او مسئول امنیت است و باید از نزدیک اوضاع را زیر نظر داشته باشد.»
پلیس خیابانهای نزدیک به حرم را از شب تاسوعا بسته است و به خودروها اجازه ورود به خیابانهای اطراف حرم را نمیدهد. تعداد خودروهای نظامی و مکانهای ایست بازرسی نیز تقریبا دو برابر شده است.
در نجف مردم عزاداریهایشان را با نظم خاصی برگزار میکنند. گرچه کیفیت آن نیز مطابق با فرهنگ و رسم و رسوم خودشان است که جذابیت ویژهای نیز دارد.
در اینجا به جای علم و کتل مشعلهای خاصی روشن میکنند و طبل و سنج در عزاداریهایشان استفاده میکنند. دستههای عزاداری فقط و فقط در اطراف حرم در جریان هستند و خبری از دسته در دیگر نقاط شهر نیست. ابونباء میگوید: «این شیوه عزاداری ما عراقیها است. حرم کانون شهر است و هر کس میخواهد در خیابان عزاداری کند به آنجا میآید. این سبب میشود امنیت، نظم و آسایش عمومی برقرار باشد و خود به خود رعایت شود.»
اطراف حرم حصار فلزی کشیده شده و بازرسی بدنی بطور کامل انجام میشود. همچنین اجازه نمیدهند کسی موبایل با خود به حرم ببرد.
بازسازی و توسعه حرم نیز آغاز شده و بسیاری از نقاط اطراف حرم بازگشایی شده است. حرم حضرت علی (ع) جذابیت خاصی دارد که در کمتر نقطهای دیده میشود. مردم حرم را مرکز تجمعات، کارهای فرهنگی و مراسم خود میدانند. به گونهای که تمام مراسمشان اعم از عزاداری و مولودی در اطراف آن انجام میشود.
کربلا
روز عاشورا وارد کربلا شدم. تقریبا از 20 کیلومتری شهر راهها بسته است و به هیچ خودرویی اجازه ورود داده نمیشود. تمام افراد پلیس از بغداد به کربلا آمدهاند تا برخورد با متخلفین محکمتر و جدیتر باشد. به اعتقاد وزارت کشور با اتخاذ این روش دیگر باند بازی و دوست بازی صورت نمیگیرد و چون افراد با کسی آشنایی و دوستی ندارند محکمتر رفتار میکنند.
اما با این حال خودروهای تاکسی ون در مسیر قرار دارند و مردم را تا پایانه کربلا منتقل میکنند. از آنجا تا حرم نزدیک به 45 دقیقه پیاده راه است.
در قسمت خاکی کنار جاده مکانی تدارک دیده شده که مردم خودروهای شخصیشان را در آنجا پارک میکنند. در این میان پلیس جلوی ورود یک خودروی لندکروزر را که یک راننده زن آن را میراند، میگیرد و اجازه نمیدهد از محل توقف خارج شود. آن خانم اصرار دارد که اجازه ورود به شهر به او داده شود اما پلیس این اجازه را به او نمیدهد. به اطراف نگاه میکنم میبینم که بر خلاف دیگر افراد، مردم ایستادهاند و صحنه را تماشا میکنند. گرچه هیچ رفتار تعجبآوری در جریان نیست.
کنجکاو میشوم که این خانم کیست. از یکی از همراهانم که با او در رفتن به کربلا همراه هستم، مسئله را جویا میشوم. میگوید: «او نماینده پارلمان است و تلاش میکند از پلیس اجازه ورود به کربلا بگیرد ولی پلیس به او اجازه نمیدهد.»
بعد از مدتی میبینم، این خانم خودرویش را به داخل محل خودروهای پارک شده، میآورد، آن را جایی پارک میکند و به همراه همراهانش پیاده به سمت کربلا حرکت میکند. در حالی که پلیس بازرسی بدنی را برای همراهانش استثنا قرار نمیدهد و هیچ کدام از آنها نیز لب به اعتراض نمیگشایند. گویی که هیچ اتفاقی رخ نداده است.
در حالی که پیاده به همراه همراهانم میروم در میان راه افرادی را میبینم که به همراه تعدادی محافظ در راه حرم پیاده گام بر میدارند. خوب پرس و جو که میشوم متوجه میشوم یک نفر استاندار کربلا است. دیگری استاندار دیاله است. یک نفر معاون وزیر برق است.
هر چه به حرم نزدیکتر میشوم کثرت جمعیت و مراقبتهای ویژه پلیس نیز زیادتر میشود. بر بامها، اطراف خیابانها، در مقابل مغازهها، مکانهای پرجمعیت و خلاصه در همه جا افراد پلیس با امکانات کامل نظامی ایستادهاند و با دقت کامل آمد و شد افراد را زیر نظر دارند. هلیکوپترها و و هواپیماها نیز دائما بر فراز شهر در حرکتند و کوچکترین حرکتی را از بالا زیر نظر گرفتهاند.
در میانه راه مردم از زائران خواهش میکنند که قبل از رفتن به حرم نهار نذری آنها را میل کنند. التماسی که سفرهداران و هیاتداران برای اصرار به مردم برای خوردن غذا میکنند، بسیار تعجبآور است. با احترام کامل از همه میخواهند که بهشان افتخار دهند و نهار آنها را میل کنند.
در همین راستا هیات عزاداری ویژه نخستوزیری نیز به راه است. خیمهای برپا کرده و عدهای از نزدیکان و معاونان نخستوزیر خود شخصا در آن چادر حاضرند و به مردم و دستههای عزاداری غذا و نوشیدنی مانند شربت، آب، نوشابه و چای شیرین میدهند. مردم بسیاری دور این چادر را گرفتهاند در حالی که پلیس اطراف چادر را زیر نظر دارد و با احترام حرکات افراد را کنترل میکند.
شادی مردم از حضور چادر نخستوزیری را بوضوح میبینم. هر کس که از کنار چادر نخستوزیری رد میشود با افتخار به نوری مالکی درود میفرستد و برای سلامتی و موفقیت در کارهایش دعا میکند.
جمعیت بسیار است. مردم فوج فوج به سمت حرم حرکت میکنند. در نزدیکیهای ورود به حرم دیگر امکان راه رفتن وجود ندارد. به همین دلیل همراهانم مرا از راههای میانبر که خود میشناسند، هدایت میکنند تا مرا به حرم برسانند.
در میان راه چشم به یک سرویس بهداشی مرتب و تمیزی میخورد که کاشیهای سفید آن برق میزند و یک عده بطور مرتب تی به دست دائم آن را تمیز میکنند. همراهانم گفتند، این سرویس بهداشتی را ایرانیها ساختهاند و اتفاقا بسیار تمیز و مجهز است.
به حرم میرسم. برخی مناطق اطراف حرم داربست بسته شده است. پس از پرس و جو متوجه شدم که این داربستها برای ساخت رواقهای جدید حرم و توسعه آن برپا شده است. ایرانیها و عراقیها به کمک هم در این کار سهیم هستند و مستقیما آن را اداره میکنند.
در راه میان حرم حضرت امام حسین (ع) تا حرم حضرت ابوالفضل (ع) دسته موسوم به «طویریج» که تعدادشان بسیار است و قابل شمردن نیست در حال دویدن و مرثیه خواندن به سمت حرم حضرت ابوالفضل (ع) هستند. نظم خاصی را رعایت میکنند و با پای برهنه در حالی که برای جلوگیری از آسیبشان، خدام حرم از قبل زیر پایشان شن ریختهاند با زدن به سرشان به عنوان عزاداری میدوند و گریه میکنند. صحنه بسیار دیدنی و جالبی است.
عزای طویریج از شهری به نام طویریج در 20 کیلومتری شهر کربلا با دویدن مردم عزادار آغاز شده و در طول راه دائما به تعدادشان اضافه میشود. حرکت آنها به گونهای تنظیم شده که تا ساعت سه بعد از ظهر به حرم میرسند. نکته جالب آن این است که زنان هم همزمان با مردان در صف جداگانهای همین مراسم را اجرا میکنند.
دوربینهای فیلمبرداری شبکههای مختلف از جمله شبکههای اروپایی و آمریکایی از جمله ZDF, abc news, BBC, Rai و غیره را میبینم که با دقتی خاص و با هیجان صحنه را فیلمبرداری میکند. یکی از دستاندرکاران این شبکهها به همکار خودش میگوید: «بسیار زیبا است. زیباترین و طبیعیترین تئاتری است که در عمرم دیدهام.»
نزدیک ساعت 3:30 بعد از ظهر عزاداریها به پایان میرسد. مردم از حرم خارج میشوند و به سمت خانههایشان میروند. در نزدیکی حرم ساختمان نیمه خرابی را میبینم که ستونهای زیبایی دارد و مشخص است در گذشتهای نه چندان دور ساختمان مجللی بوده است. پرس و جو که میکنم، متوجه میشوم ساختمان کنسولگری سابق ایران بوده که با تغییر مکان بیاعتنا رها شده و ویران شده است. گرچه هنوز بر گوشه آن آثاری از نام ایران هنوز مانده است.
وارد شهر که میشویم، میبینم بر عکس نجف خیابانها کثیف است. زبالهها گوشهگوشه افتاده است و میزان خرابیها نیز بسیار است. به گفته مردم شهر با گذشت چهار سال از سقوط صدام هنوز بازسازی کامل آغاز نشده. گرچه هتلهای مرتبی در گوشه و کنار ساخته شده اما بسیار شبیه وجود یک ساختمان نو ساز در میانه ویرانهها است.
به اعتقاد مردم، ساخت و ساز و عمران گرچه در کربلا هم آغاز شده اما وضعیت بازسازی نجف بهتر از کربلا است. جرثقیلها در گوشه و کنار برای ساخت ساختمانهای جدید برپا است اما مردم از وضعیت بازسازی شهر چندان رضایت ندارند. علاوه بر آن هنوز نبود امنیت مردم را میآزارد. میگویند هر روز ممکن است جیشالمهدی، نظامیان وابسته به حزب فضیلت و غیره شهر را به کنترل خود در آورند یا جنگ تازهای با ارتش و پلیس به راه بیاندازند.
در سفر به عراق فهمیدم بسیاری از آن چیزهایی که در روزنامهها و رسانهها میخواندم چندان هم صحیح نیست. شاید اوضاع نا به سامان باشد که هست. اما مردم نسبت به گذشته راضیترند و روحیهشان بسیار بهبود یافته است. بسیار به آینده امیدوارند و مایلند هر چه سریعتر حرکتی در سطح بهبود فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی صورت گیرد. رشد فرهنگی آغاز شده و شتاب در خور توجهی دارد. گرچه هنوز در شهرهای نجف و کربلا که از شهرهای مهم عراق محسوب میشوند، اماکن فرهنکی برپا نشده اما احتیاج به این کار بسیار بالا است.
مردم نیاز شدید به کتابخانه دارند و از این که شهرشان کتابخانه در خور توجهی ندارد، گلهمندند و از بیتوجهی دولت و مسئولان فرهنگ به مسائل فرهنگی بسیار دلخورند. عموما از این که توجه به فرهنگ نمیشود ناخرسندند.
ایجاد فرصتهای لازم برای سفر بیشتر به خارج بویژه پس از سقوط صدام این امکان را به عراقیها داده که با فرهنگ دیگر مردم بویژه کشورهای منطقه آشنا شوند و از عقبافتادگی خود مطلع شوند. این باعث شده که حرکت تازهای را برای بهبود وضعیت خود آغاز کنند.
همچنین باید بگویم خنده بر لبان مردم بسیار دیده میشود و معتقدند به زودی سختیها به پایان میرسد و به زودی به یکی از کشورهای پیشرفته و پر رونق منطقه تبدیل میشوند. گر چه میدانند سختیهای این راه بسیار است و مشقتهای بسیاری را برای رسیدن به مراحل ترقی باید تحمل کنند، اما چون به آینده امیدوارند، از این رو آینده را از آن خود میدانند و همیشه افقهای روشن را تصور میکنند. به اعتقاد مردم عراق دیگر دوران عزلت و بدبختی و نکبت به پایان رسیده و افقهای روشن نمایان شده است. بنا بر این امیدوارانه رسیدن آیندهای شیرین را انتظار میکشند.
بسیاری از مردم عراق، ایران را الگوی خوبی برای پیشرفت خود میدانند و معتقدند باید همانند ایران به زیبایی، ترقی و پیشرفت رسید. آیا وقت آن نرسیده که مسئولان از فرصت پیش آمده در میان مردم عراق استفاده کرده و فکری برای ترویج فرهنگ ایرانی و ایجاد نزدیکی بیشتر میان مردم ایران و عراق کنند؟
ادامه دارد ....