شنبه 27 بهمن 1386

عراق جديد، متفاوت با آنچه رسانه ها می گویند، آی آر دیپلوماسی

نویسنده : على موسوى خلخالى منبع آی آر دیپلوماسی

اگر به عراق سفر کنیم، بوضوح می­بینیم شنیده­ها با وقایع جاری تفاوت­های بسیاری دارد. یعنی واقعیت بر خلاف آنچه رسانه­ها تلاش در القای آن دارند تا نشان دهند عراق کشور ناامنی است که مردم در اوج بدبختی و فلاکت زندگی می­کنند، نیست.

چندی پیش به صورت زمینی به عراق سفر کردم. بسیار واضح و بی­پرده بگویم، قبل از عزیمت بواسطه خبرهایی که از رسانه­ها می­شنیدم گمان می­کردم از دم مرز تا شهرهای مقصد ماشین­های بمب­گذاری شده و گروه­های شبه­نظامی جان مرا تهدید کرده­اند.

من چهار سال پیش یعنی چهار ماه پس از سقوط رژیم بعث نیز به عراق سفر کرده بودم از این رو مطلب پیش رو نیز تا حدودی به مقایسه این دوران یعنی عراق چهار سال پس از سقوط با آن دوران نیز خواهد بود.

مقر مرزی مهران نسبت به چهار سال گذشته که هیچ چیز جز یک بیابان لم­یزرع بود، بسیار تغییر یافته است. دولت ایران در این مکان یک فضای مناسب و مرتب با خدمات رفاهی لازم نظیر خودروهای سواری تاکسی برای انتقال از مرز به شهر مهران، پایانه­ای کوچک، سرویس بهداشتی و یک سالن انتظار قابل قبول ساخته است که رضایت زائران و مسافران را تا حد قابل قبولی تامین می­کند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

از پایگاه مرزی ایران که بگذریم وارد فضای عراق می­شویم. فضای مناسب برای مسافران در خاک عراق محدود است، پس از آن وارد یک فضای نامناسب، خاکی و خسته­کننده­ای می­شویم که نبود امکانات برای انتقال مسافران تا پایانه، مسافران را می­آزارد.

در این جا با فضایی برخورد کردم که تا اندازه­ای برایم جای تامل­ داشت. مرزبانان عراقی هنگامی که به مسافران ایرانی بر می­خورند آنها را وارد یک صف طولانی برای گشتن و تفتیش وسایل می­کنند. در حالی که اگر یک مسافر عراقی به این مرحله برسد احترام کامل به او می­گذارند و با مهربانی وی را از صف طولانی مسافران خارج کرده و وی را تا خاک عراق و تا باجه مهر پاسپورت هدایت می­کنند.

همچنین سربازان آمریکایی­ها با سگ­های بزرگشان در کنار سربازان عراقی ایستاده­اند و ورود و خروج مسافران را کنترل می­کنند گرچه هیچ بی­احترامی به مسافران نمی­کنند و رفتارشان مودبانه است. گفته می­شود ­علت اصلی این کار کنترل مسافران برای جلوگیری از ورود اسلحه و مواد مخدر است. هنگامی که پاسپورت مسافران را بررسی می­کنند، احترام کامل به وی ادا می­کنند و به او خوش­آمد می­گویند.

در خاک عراق گشت نظامی شدید است. پس از کمی کنکاش متوجه می­شوم «دیوید پترائوس» فرمانده نیروهای آمریکایی در عراق به همراه عده­ای از مقام­های آمریکایی به کنار مرز مهران آمده­اند تا اوضاع امنیتی کنار مرز از نزدیک بررسی کنند. البته افزایش تدابیر امنیتی نیز باعث نمی­­شود تا رفتار سربازان آمریکایی با مسافران بد شود. صدای هلی­کوپتر بر فراز منطقه دائما شنیده می­شود و مشخص است که وضعیت، یک وضعیت عادی نیست.

هنگامی که وارد خاک عراق می­شوم بر عکس دفعه پیش که به عراق آمدم و بدبختی، وضعیت اسفبار و مصیبت­های وارده بر مردم توی ذوق می­زد و انسان بدبختی آنها را از نزدیک لمس می­کرد، این بار دیگر به آن گونه نبود. هنوز چهره­های خندان و بذله­گویی­های پلیس و بازرسان عراقی در ذهنم است. با وجود این که پاسگاه­های پلیس در جاده­های میان شهری بسیار است و به گونه­ای است که مسیر یک ساعته را تا سه ساعت و نیم طولانی می­کند اما به هیچ عنوان با بی­احترامی و تندی رفتار رو به رو نشدم.

رفتار آسوده و مهربانانه را در میان مردم عراق نیز احساس می­کنید. بذله­ گویی­های رستوران داران، هم­سفران و کلا مردم عادی دست کمی از پلیس ندارد. کمتر کسی ناراحت است. هنگامی که با مردم صحبت می­کنم همه بر این نکته اتفاق نظر دارند که اوضاع بسیار بهتر شده و به آینده نیز بسیار امیدوارند.

البته شاید این وضعیت برای جنوب عراق که نسبت به دیگر نقاط امن­تر است به این گونه باشد. ظاهرا بهبودی وضعیت معیشتی و گذر زمان باعث شده تا دیگر کمتر به سراغ بدبختی­های گذشته­شان روند.

«اسعد حمود» یکی از شهروندان اهل دیوانیه که در یک رستوران بین راهی نسبتا تمیز به او بر می­خورم به من می­گوید، «اوضاع خیلی بهتر شده است. همه منتظر آغاز جدی روند بازسازی­ها و عمران هستند. ما نیز دلمان می­خواهد مانند دبی و ابوظبی و تهران پیشرفت کنیم. مطمئنیم که با بهبود اوضاع تا چند سال دیگر ما نیز مثل آنها می­شویم. ما پیشرفت و عمران را احساس می­کنیم و به عینه می­بینیم اما روند آن کند است. علت اصلی آن نیز فساد اداری و نبود دولت قدرتمند است. البته به قدرت گرفتن دولت هم امیدواریم.»

از او می­پرسم چه چیزی تو را می­آزارد، می­گوید، «نبود امنیت و رکود و کندی در بازسازی کشور. اگر امنیتمان تامین شود، بسیاری از مشکلات ما نیز حل خواهد شد. مردم ­می­دانند نوری مالکی آدم خوبی و به فکر بازسازی و جبران مافات است اما هنوز قدرت و قوت لازم را ندارد. از لحاظ عمران نیز بسیاری از امکانات اولیه را نداریم. هنوز مشکل برق حل نشده و خیلی مشکلات این چنینی مردم را می­آزارد.»

بصره

در راه رفتن به درون خاک عراق مرد مسن 67 ساله­ای با من هم­صحبت می­شود. می­گوید نامش «ابوالخطیب» است و در بصره زندگی می­کند. پدر 9 دختر و دو پسر است و لیسانس حسابداری دارد. سال­ها در وزارت برق عراق در بصره فعالیت می­کرده و بازنشسته همان وزارت­خانه است. می­گوید: «دو تا از دخترانش وکیل است، یکیشان پزشک، یکیشان پرستار و دو تاشان فوق لیسانس زبان عربی و انگلیسی دارند. یک پسرش نیز مهندس برق است و یکی دیگر نیز در حال تحصیل در دانشگاه در رشته حقوق است.»

از او می­پرسم: «اوضاع بصره چگونه است؟»

می­گوید: «شهر کاملا ویران شده است. دیگر به سختی می­توانی یک خیابان آسفالت شده مرتب در شهر بیابی. همه حسرت بصره قدیم را می­خورند. از بصره هیچ چیز نمانده. صدام آن را کاملا ویران کرد.»

سپس می­افزاید: «پس از قیام مردم جنوب در انتفاضه 91 پس از جنگ کویت صدام به فکر انتقام­گیری از مردم عراق بویژه مردم جنوب که شیعه بودند، افتاد.آنچنان ویرانی ایجاد کرد که دیگر هر کاری کنیم نمی­توانیم به همین سادگی­ها آبادانی را به آن برگردانیم. همه چیز نابود است. صدام عراق را نابود کرد. تمام شهرها را ویران کرد و در عوض فقط برای خود کاخ ساخت. مردم در فقر و نکبت جان می­دادند اما او با هم­دستی سازمان ملل و کشورهای اروپایی و عربی برای خود کاخ می­ساخت. صدام حتی ارزاق و خوراک را هم از ما محروم کرد. وقتی قانون نفت در برابر غذا را در عراق اجرا کردند، او تنها نفت را می­داد و پول­های بخس آن را می­گرفت و غذاهای آن را از ما محروم می­کرد.»

سپس به انتقاد از کشورهای عربی می­پردازد و می­گوید: «صدام عراق را محل چپاول کشورهای عربی کرده بود. برای این که بتواند بقای خود را دوام دهد، پول­های کلان به آنها می­داد و از جان و مال ما می­زد. علی عبدالله صالح رئیس جمهوری یمن چقدر پول از صدام گرفت. چقدر از خاک جغرافیایی عراق را به اردن داد تا ملک حسین و پسرش از او حمایت کنند. عربستان و امارات و فلسطین چقدر از صدام استفاده­ها بردند. برای همین هم وقتی بنا شد سقوط کند، عرب­ها بیش از همه ناراحت بودند.»

از او می­پرسم نظام جدید عراق چطور است، می­گوید: «خوب است. تلاش دارد به داد مردم عراق برسد.»

«آیا بازسازی­ها آغاز شده؟»

می­گوید: «آری. اما آنقدر ویرانی­ها زیاد است که دولت هر چه تلاش می­کند، بازسازی­ها و عمران دیده نمی­شود. تمام زیر ساخت­های عراق نابود شده. برق نداریم. وضعیت آب خوب نیست. وضعیت سوخت چندان مساعد نیست. نیازهای ابتدایی مکان­های مورد نیاز برای عمران مهیا نشده است. مثلا وقتی برق نباشد خود به خود بسیاری از کارخانه­ها و مکان­های خدمات­رسانی نیز تعطیل می­شوند.»

«آیا بصره هم مانند برخی از شهرهای عراق مهاجر داشت؟»

«بله داشت. عده­ای هم تلاش می­کردند از بصره خارج شوند تا روند مهاجرت را بزرگ کنند تا دولت را ناکارآمد جلوه دهند. اما پس از مدتی دیدند کارشان فایده ندارد و خودشان به خانه­هایشان بازگشتند. اصولا عراق ناامن بود اما بصره کمتر از دیگر شهرهای عراق ناامن شد.»

از من شماره تماس و آدرس می­گیرد و شماره خود و محل سکونتش را نیز به من می­دهد. پس از آن اصرار می­کند که با او بصره بیایم. با این که راهم به آن سمت نبود، می­روم. به او با خنده می­گویم، «ارتباطاتان پس از سقوط صدام با دنیای بیرون بیشتر شده، این طور نیست؟»

می­گوید: «حتما همین طور است. این انگلیسی­ها و آمریکایی­ها بودند که به ما اجازه دادند سفر کنیم و دنیای جدید را حتما ببینیم. آنها هستند که به ما می­گویند رابطه بهترین وسیله برای گسترش مناسبات است. چون انسان یک موجود اجتماعی است. یک بار یک انگلیسی در بصره به من گفت، باید شعارتان این باشد که انسان اجتماعی است و باید در اجتماع زندگی کند. هیچ گاه خود را جدای از اجتماع تصور نکنید. این اجتماع می­تواند از بصره شروع شود و تا کل عراق و جهان گسترش یابد.»

در بصره مرا با برادرش آشنا می­کند. مردی که دو سال از وی بزرگ­تر است و آژانس مسافرتی دارد. مردی خندان که مهمان­نوازی و ترتیب دادن یک سفره رنگارنگ برای پذیرایی از من مرا بسیار متعجب و خجالت­زده می­کند. آنچنان رفتار مهربانانه و پدرانه­ای دارد که به هیچ وجه احساس غربت نمی­کنم. در حالی که تلاش می­کند لقمه­از از ماهی بومی خودشان برایم بگیرد از او می­پرسم آیا با وضعیت فعلی عراق، کسی توان سفر کردن دارد؟

قبل از آن که به سئوالم جواب دهد، می­گوید: «حال که به عراق آمده­ای دیگر نباید از نگاه تلویزیون و شبکه­های عربی به عراق نگاه کنی. عراق با آنچه تبلیغ می­کنند بسیار تفاوت دارد. یک هفته این جا باشی خودت موضوع را می­فهمی.»

سپس به پرسشم پاسخ می­دهد و می­گوید: «بله. مردم وضعشان خیلی خوب شده و خوب سفر می­کنند. وضعیت سفر پس از سقوط صدام 500 درصد افزایش یافته و روز به روز نیز بیشتر می­شود.»

«عموما به کجا می­روند؟»

«ایران، سوریه، لبنان، اردن و دبی که البته الآن نزدیک به شش ماه است که اماراتی­ها سفر عراقی­ها به کشورشان را ممنوع کرده­اند و بنا بر این دیگر به کسی به آنجا نمی­رود. اما ایران بسیار می­روند. خصوصا مشهد و قم.»

«چرا امارات به آنها اجازه ورود نمی­دهد؟»

«اختلاف­های شیعه وسنی بسیار شده است. به همین دلیل آنها اجازه سفر عراقی­ها به کشورشان را نمی­دهند. بویژه این که خیل عظیمی از بعثی­ها نیز به امارات رفته­اند و در آنجا سرمایه­گذاری­های کلان کرده­اند و به دولت امارات فشار می­آورند که از سفر کردن اتباع عراقی به خاک عراق خودداری کنند تا امنیتشان بیشتر تامین شود.»

«وضعیت معیشت چگونه است؟»

«خیلی خوب. خصوصا نسبت به زمان صدام اصلا قابل مقایسه نیست. من هم زمان صدام همانند برادرم در وزارت برق در بصره بودم. من یکی از کارکنان خدمات اداره برق بصره بودم. حقوق بازنشستگیم زمان صدام 15 هزار دینار بود که به هیچ وجه کفاف یک روز زندگی مرا نمی­داد. قیمت یک کیلو گوشت 8 هزار دینار بود. تخم مرغ دانه­ای 250 دینار بود. نان را سیصد دینار می­خریدیم. حال خودت حساب کن چگونه باید با 15 هزار دینار یک ماه را سر می­کردیم.»

در ادامه می­افزاید: «اما اکنون حقوق من 300 هزار دینار است. دولت هم به صورت ماهیانه جیره­ای برای هر نفر تعیین کرده که به اندازه یک نفر آرد، برنج، تمام حبوبات، چای، شکر، قند، خرما و غیره می­دهد. تنها پول حمل و نقل را از ما می­گیرند که بسیار جزئی است تقریبا 500 دینار است. الآن وضعیت ما عراقی­ها بسیار خوب شده. عصر نکبت و بدبختی به پایان رسیده. آزادی کامل داریم. هر کار بخواهیم انجام می­دهیم. هر جا بخواهیم می­رویم. اگر دولت قدرت بگیرد و مشکل خدمات­رسانی نیز حل شود، مشکلاتمان باز هم کمتر خواهد شد.»

در بصره چندان احساس آرامش نمی­کنیم و خیلی زود تصمیم می­گیرم این شهر را ترک کنم. بر خلاف گفته­های مردم شهر وجود افراد شبه نظامی که عموما وابسته به جیش المهدی و حزب فضیلت هستند، ترس و دلهره را در آدم بوجود می­آورد. از این رو تصمیم می­گیرم خیلی زود شهر را ترک کرده و به نجف که مقصد من در این سفر است، بروم.

البته دو روز بعد در شهر آشوب می­شود و دست کم 150 نفر کشته و زخمی می­شوند.

دیوانیه

در حدود 50 کیلومتر مانده به شهر نجف اشرف وارد شهر دیوانیه می­شوم. در سال 2003 آنچه از این شهر به یاد دارم، شهری ویران، سراسر خاک و بی روح بود که مردم آن تازه فهمیده بودند که می­توانند از خانه­هایشان بیرون بیایند و هوایی تازه کنند.

این جا هم همانند بسیاری از شهرهای عموما جنوبی عراق جز خرابی و ویرانی چیزی دیده نمی­شد. مردم همه داغ­دار بودند و کثرت مصیبت­های وارده رغبت و فرصتی برای رسیدگی به امور شخصی به آنها نمی­داد. خودروهای فرسوده با راننده­های خسته و کسل که لباس­های مندرسشان در ذوق هر غریبه­ای می­زد به گونه­ای بود که گمان می­کردید به یکی از دور افتاده­ترین شهرهای یک کشور فقیر پا گذاشته­اید.

اما این بار وضعیت بسیار فرق می­کرد. خانه­های نو نوا شده گوشه گوشه شهر دیده می­شدند. دیگر خبری از آوار و خرابی به آن صورتی که در گذشته دیده بودم، نبود. در بیشتر مناطق مصالح ساختمانی از خاک گرفته تا آهن برای ساخت و ساز بر روی زمین ریخته شده بود و خانه­های نیمه­کاره که منتظر تکمیل ساخت یا بازسازی بودن بسیار دیده می­شدند.

خانه­های مجلل و زیبایی هم دیده می­شدند. از «ابو مکی» راننده­ای که مرا به نجف می­رساند کیفیت این خانه­ها را پرسیدم. به من گفت: «چندان ذوق برت ندارد. این خانه­ها فقط ظاهرش قشنگ است. واردش که بشوی حالت به هم می­خورد. مردم عراق به ظاهر خیلی اهمیت می­دهند ولی کاری با داخل ندارند.»

اما آنچه برای من اهمیت داشت، افزایش درآمدها و رشد اقتصادی مردم بود که می­توانستند چنین خانه­هایی را بسازند. تعداد خانه­ها هم انگشت شمار نبود. به واسطه ترافیک، بسته شدن راه­ها توسط پلیس و ایست­های بازرسی مجببور شدیم از چندین خیابان در این شهر بگذریم. آنچه توجه مرا جلب کرد، تعدد خانه­های به قول عراقی­ها ظاهرا مجلل بود.

اهمیت این موضوع زمانی بیشتر می­شود که متوجه می­شوم هزینه­های ساخت و ساز در عراق به شدت بالا رفته و قیمت مصالح ساختمانی نیز بسیار گران شده است. به گونه­ای که در برخی مناطق هزینه ساخت مسکن معادل 70 تا 80 درصد قیمت زمین است. علت اصلی این افزایش قیمت آغاز عمران و بازسازی و افزایش ساخت مسکن و خانه در شهرهای مختلف عراق است.

در شهر دیوانیه پویایی سیاسی و مذهبی بوضوح دیده می­شود. عکس بسیاری از چهره­های مذهبی نمایان است. از جمله مقتدی صدر که می­گویند کنترل شهر بیشتر تحت تاثیر او و طرفداران اوست. همچنین شنیدم که عکس مقتدی پیش از این بیشتر بوده اما اکنون بسیار کمتر از دفعات پیش شده است.

در میدان مرکزی شهر که نامی بر روی آن دیده نمی­شود مجسمه شاهین یعنی همان سنبل عراق قرار دارد که به خاطر ایام محرم با پارچه سیاهی که بر روی آن «اسلام علیک یا ابا عبدالله» نوشته شده، ­پوشیده شده است و زیر آن نیز عکس مقتدی صدر با چهره جدی و عصبی در هنگام سخنرانیش دیده می­­شود.

از ترافیک پیش آمده استفاده می­کنم و به میان مردم می­آیم. یک عابر پیاده ­از اهالی شهر که ایستاده و ترافیک موجود را تماشا می­کند، می­پرسم: «وضعیت سیاسی اینجا چگونه است؟ آیا مردم دیوانیه از مقتدی صدر حمایت می­کنند؟»

پاسخ می­دهد: «چندان میان مردم حرفی از مقتدا یا غیر مقتدا نیست. اینجا حجم تبلیغات زیاد است اما این بدان معنا نیست که کسی طرفداری از فرد خاص یا گروه خاصی می­کند.»

از او می­پرسم : «اما عکس­های مقتدی بسیار دیده می­شود. آیا بدان معنا نیست که مردم طرفدار او هستند؟»

می­گوید: «خیر. مقتدا یا حتی سپاه بدر عکس و پول و افراد خودشان را می­آورند و شهر را در اختیار می­گیرند. این بدان معنا نیست که مردم طرفدار آنها هستند. اتفاقا مردم از مقتدا و دار و دسته­اش می­ترسند.»

می ترسند را خیلی آرام می­گوید. انگار که می­ترسد کسی صدایش را بشنود.

در این میان یک پلیس درجه­دار که به نظر می­رسد برای استراحت پستش را واگذار کرده به بحث ما اضافه می­شود و می­گوید: «صحیح است. من یک پلیسم. پلیس از جیش­المهدی خسارت­های بسیاری دیده است. جیش­المهدی و به طور کلی طرفداران مقتدی صدر پول­های زیادی خرج می­کنند. به این و آن پول می­دهند. جای­ جای­ شهر برای خودشان پوستر می­زنند و شعارهای مقتدی را روی در و دیوار می­نویسند. اما این بدان معنا نیست که مردم طرفدار او هستند. مردم می­خواهند زندگیشان را بکنند. مردم به دنبال نان در آوردن و یک زندگی سالم و راحتند.»

وی در ادامه می­افزاید: «دولت اگر ببیند اینها زندگی مردم را خراب می­کنند و به مردم ضربه می­زنند، خودش با آنها برخورد می­کند.»

«از کارهای دولت راضی هستید؟»

«دولت دارد تلاش خود را می­کند. اما هنوز دولت ضعیف است. هنوز نمی­­تواند از پس خیلی از کارها بر آید. هنوز ناامنی مردم را تهدید می­کند. باندبازی و فساد اداری زیاد است و کارها به آسانی پیش نمی­رود. علتش هم این است که هنوز دولت از قدرت کافی برخوردار نیست.»

«وضعیت پلیس چگونه است؟»

«از چه لحاظ؟»

«از همه لحاظ.»

«از لحاظ درآمدها خوب خیلی خوب است. ما حقوق محترمی می­گیریم. به خانواده­های ما خیلی خوب می­رسند. البته کارمان هم خیلی سخت است. سخت­ترین تمرین­ها را داریم و پرمشقت­ترین کار هم کار پلیس است. بیشترین کشته­های فعالیت­های تروریستی از میان پلیس است. دولت باید به ما رسیدگی کند.»

«وضعیت الآن بهتر است یا زمان صدام حسین؟»

«قطعا الآن. منتهی الآن امنیت نیست و کار ما زیاد شده است. زمان صدام این گونه نبود. ولی به غیر از آن وضعیت ما خیلی فرق کرده. ما زمان صدام حقوقمان بسیار پایین بود. اگر کوچکترین اعتراضی هم می­کردیم به بدترین شکل مجازات می­شدیم. برخی از ماها آنقدر وضعشان بد بود که برای 15 سال فقط یک لباس داشتند. نکبت همه جا را گرفته بود. ولی الآن حقوق خیلی خوبی به پلیس می­دهند. با این پول یک پلیس همه کار می­تواند، انجام دهد. رضایت خانواده که تامین شود خوب راحتتر هم می­توانیم کار کنیم. درست است، سخت است ولی می­توان آن را تحمل کرد. کسی ما را مجبور نکرده ما برای ملت و خودمان این کار را انتخاب کرده­ایم و حتما در آینده اوضاع بهتر و آسانتر خواهد شد.»

نجف اشرف

قبل از آن که به نجف برسم، کارخانه­های بزرگی را می­بینم که در اطراف شهر مستقر هستند. از ابو مکی می­پرسم، اینها کارخانه­های چیست؟

می­گوید: «سیمان.»

«کار هم می­کند.»

«بله. برخی از آنها دائما فعالند. اما بعضیشان هم نه. خالی رها شده­اند و مصرفی ندارند.»

«چرا؟»

«برخی به دلیل بی­توجهی به مصرف مانده­اند. بعضی­ها امکانات نیست، مثلا برق و مواد اولیه نیست. تعدادی هم بر اثر حادثه­ای یا بمب­گذاری خراب شده­اند و کسی نیامده تعمیرش کند.»

«اینها تازه درست شده­اند.»

«نه بابا از زمان صدام بودند. اما بعد از آن به دلیل نبود امکانات یا بی­توجهی خراب رها شده­اند. حالا هم می­ترسند به دلیل این که کسی در آنها نیست، دردسر ساز شوند و تبدیل به پایگاه­های تروریست­ها یا انبار گروه­های شبه­نظامی مثل جیش­المهدی و جند السماء و اینها شوند.»

در بین راه به برخی ایستگاه­های برق بر می­خورم. کیفیت فعالیت آنها را از ابو مکی می­پرسم.

می­گوید: «یکی دو تاشان کار می­کنند اما بعضی­ها کار نمی­کنند و خالی باقی مانده­اند.»

«چرا؟»

«آمریکایی­ها اول اینها را در دست گرفتند و بازسازی آنها را آغاز کردند اما جیش­المهدی شروع به خرابکاری می­کرد و آنها را منفجر کرد، آمریکایی­ها هم گفتند حالا که این طور است تا زمانی که کارهای تروریستی پایان نیابد ما هم اینها را بازسازی نمی­کنیم. البته حالا دولت دستش گرفته و سعی می­کند بازسازی آنها را هر چه زودتر آغاز کند.»

به شهر نجف می­رسم. با چهار سال پیش آن تفاوت­هایی کرده است. خیابان­ها تمیز شده و بسیاری از آنها آسفالت شده­اند. رفته­گرها در حالی که لباس­هایی ویژه شبیه رفته­گرهای تهران به تن دارند، به طور مرتب زباله­ها را از خیابان­ها جمع­آوری می­کنند. عده­ای نیز جارو به دست دارند و دائما خیابان­ها را با وجود این که خاک بسیار است، دائما جارو می­کنند.

رسیدن من به شهر نجف با ایام محرم هم­زمان شده است. از این رو صدای روزه و نوحه در سراسر شهر پیچیده و عموم مردم لباس­های مشکی به تن دارند. بر خلاف دفعه گذشته که لباس عموم مردم کثیف و مندرس بود، این بار مردم لباس­های تمیز به تن دارند. گرچه خیابان­های خاکی که با بارش باران تبدیل به گل می­شود، به عابرین اجازه نمی­دهد که لباس­هایشان تمیز بماند.

تغییر را در نجف بوضوح می­توان دید. رونق اقتصادی بالا است و رضایت عمومی نیز نسبت به گذشته افزایش یافته است. رونق کالا بسیار بالا است. همه نوع جنس در مغازه­ها دیده می­شود. مغازه­های لوکس افتتاح شده و بنا به گفته یک نفز از این مغازه­داران قدرت خرید مردم بسیار بالا رفته است. داد و ستد نیز رشد خوبی دارد. بر خلاف تصور همه نوع جنسی در مغازه­ها دیده می­شود.

البته عموم کالاها خارجی هستند و از خارج وارد می­شود و چون هنوز اداره گمرکات عراق آن طور شاید و باید فعال نشده، بر قیمت عموم کالاها مالیات و گمرک اضافه نمی­­شود، از این رو قیمت اجناس نیز گران نیست. می­توان گفت به غیر از دو مارک نوشابه با نام­های «کربلا کولا» و «کوفه کولا» و یک مارک لبنیانی دیگر هیچ محصول عراقی در شهر دیده نمی­شود.

علت اصلی نبود امکانات لازم برای تداوم کارخانه­ها است که مشکلات اقتصادی برخی از آنها را ورشکسته نیز کرده است.

بنا به گفته استاندار نجف اشرف، بیشترین داد و ستد کالا در عراق در شهر نجف صورت می­گیرد به نحوی که روزانه یک میلیارد دینار کالا از نجف به دیگر نقاط جا به جا می­شود. به عبارت دیگر نجف مرکز توزیع کالا به تمام نقاط عراق شده است. گفته می­شود، یکی از دلایل این اتفاق تصمیم تجار ایرانی به مرکزیت قرار دادن نجف برای توزیع کالاهایشان است.

کالاهای ایرانی، ترکی، سوری و اردنی بیشترین تعداد کالاها را در میان کالاهای مواد غذایی به خود اختصاص داده­اند. اما عدم کیفیت در بسته­بندی کالاها و نبود ثبات در قیمتشان باعث شده تا اقبال از محصولات ایرانی روز به روز بیشتر کاهش یابد. اما در بخش­های غیر غذایی بازار کالا همانند بسیاری از نقاط دنیا در اختیار کالاهای چینی است.

رونق بازار خودرو نیز بسیار بالا است. به گونه­ای که روزانه حداقل یکصد میلیون دلار خودرو در نجف و شهرهای پیرامونی آن خرید و فروش می­شود. بازار خودرو به طور کل به ترتیب در اختیار خودروهای کره­ای عموما کمپانی کیا و خودروهای زیر مجموعه آن، هیوندای و دوو، تویوتا و خودروهای متنوع زیر مجموعه آن، نیسان و خودروهای چینی است که هنوز خود مردم هم نام آنها را به آسانی یاد نگرفته­اند.

پای ایران خودرو نیز به تازگی در عراق باز شده که هنوز جای خود را نیافتاده است. اما خودروی سمند را هر از گاهی می­توان در میان خودروهای موجود در خیابان دید. البته خودروهای پلیس نیز سمند ال ایکس هستند.

آمار قتل و جنایت چندان بالا نیست. گرچه آمار دقیقی نیز منتشر نمی­شود. ولی عموم مردم نیز از قتل، جنایت و دزدی شکوه نمی­کنند. در عموم شهر نیز بزهکاری و دزدی دیده نمی­شود. در مراجعه به پلیس نیز فهمیدم آمار مراجعه­کنندگان در بخش دزدی، بزهکاری و جرم نیز بسیار پایین است و در برخی هفته­ها حتی به صفر می­رسد. اما با این وجود مردم همچنان احساس ناامنی می­کنند و تلاش دارند، تمام نکات ایمنی را رعایت کنند. برخی از مواقع سکوت و آرامش چنان مناطق شهر را در بر می­گیرد که همه احساس ترس می­کنند. به ویژه در برخی مناطق عموما مرفه­نشین که خلوتی و وجود زمین­های بار در میان آنها بر میزان وحشت مردم می­افزاید. گرچه وضعیت برایشان تبدیل به عادت شده اما هنوز آنها را می­آزارد.

نجف تقریبا ساعت 9 شب کاملا خلوت است و ساعت 10 شب کمتر کسی ­در خیابان­ها دیده می­شود. بر عکس تهران و خیلی جاهای دیگر ساعت 10 معنای دیر وقت را در نجف می­دهد. علت اصلی این تلقی به اعتقاد عموم مردم این است که برق شهر عموما ساعت 11 شب به دلیل کمبود برق قطع می­شود و این باعث شده مردم سریع­تر به خانه­های خود بروند تا فرصت بیشتری برای استفاده از نعمت برق داشته باشند.

آب شهر نیز به دلیل این که قبلا آلوده بوده و مردم عادت کرده­اند آن را ننوشند، هنوز هم نزد بسیاری از مردم نوشیده نمی­­شود. البته با وجود این که تصفیه شده اما هنوز سنگین است.

با وجود بودن احزاب مختلف سیاسی مردم بر خلاف ماه­های ابتدای سقوط صدام دیگر چندان سیاسی نیستند. به نظر می­رسد نوعی سیاست­زدگی و خستگی از درگیری­های سیاسی میان مردم وجود دارد.

در برخی خیابان­های شهر چراغ­هایی همانند چراغ­های اتوبان تهران گذاشته شده که می­گویند از خدمات شهرداری ایران است. البته برق چراغ­های خیابان از برق خانه­ها جدا است و از جای دیگری تامین می­شود.

منطقه قدیم شهر شامل چهار خیابان است به طول کمتر از پانصد متر که حرم حضرت علی (ع) در مرکز آن قرار گرفته و منطقه­ قدیم به دور آن تشکیل شده است.

از منطقه قدیم که خارج می­شویم محله­های جدید نجف آغاز می­­شود که ظاهرا سبک آن در تمام عراق یکسان است. خیابان­ها عریض هستند و هر خیابان به تنهایی خود یک اتوبان است.

خانه­های مردم به اندازه­ای فرسوده است که با وجود این که خانه­های جدید بسیاری ساخته شده و خانه­های بسیاری نیز بازسازی شده، اما به دلیل کثرت خانه­های فرسوده چندان به چشم نمی­آیند.

در نجف محله­هایی وجود دارد که به همین دلیل و با وجود این که جزو بهترین محله­های شهر هستند، اما همانند مناطق جنگ­زده می­مانند و آثار گلوله و بمب در گوشه گوشه­های آنها دیده می­شود.

شب تاسوعا عموم مردم شهر به عزاداری مشغولند. گرچه مغازه­ها هم­زمان با زمان عزاداری در اطراف حرم باز هستند و به داد و ستد خود ادامه می­دهند و گویا رونقشان نیز بیشتر شده است.

رئیس پلیس نجف براحتی در میان مردم آمده و به عزاداری می­پردازد. ­­­­­چیزی که در دوران صدام به هیچ عنوان امکان­پذیر نبود. در آن دوران رئیس یک مجموعه کوچک دون شان خود می­دانست که به میان مردم بیاید.

«ابو نباء» یکی از شهروندان شهر نجف که برای خود احترامی دارد، می­گوید: «این یک چیز عادی در عراق جدید است. رئیس پلیس عضوی از مردم است. دیگر دوران صدام گذشت که هر بعثی برای خود خدایی می­کرد. اکنون دیگر این خبرها نیست. رئیس پلیس هر چقدر هم پولدار، هر چقدر محترم باید به میان ما بیاید و در مراسم ما شرکت کند. البته اوضاع هم ایجاب می­کند که در میان مردم حاضر شود. زیرا او مسئول امنیت است و باید از نزدیک اوضاع را زیر نظر داشته باشد.»

پلیس خیابان­های نزدیک به حرم را از شب تاسوعا بسته است و به خودروها اجازه ورود به خیابان­های اطراف حرم را نمی­دهد. تعداد خودروهای نظامی و مکان­های ایست بازرسی نیز تقریبا دو برابر شده است.

در نجف مردم عزاداری­هایشان را با نظم خاصی برگزار می­کنند. گرچه کیفیت آن نیز مطابق با فرهنگ و رسم و رسوم خودشان است که جذابیت ویژه­ای نیز دارد.

در اینجا به جای علم و کتل مشعل­های خاصی روشن می­کنند و طبل و سنج در عزاداری­هایشان استفاده می­کنند. دسته­های عزاداری فقط و فقط در اطراف حرم در جریان هستند و خبری از دسته در دیگر نقاط شهر نیست. ابونباء می­گوید: «این شیوه عزاداری ما عراقی­ها است. حرم کانون شهر است و هر کس می­خواهد در خیابان عزاداری کند به آنجا می­آید. این سبب می­شود امنیت، نظم و آسایش عمومی برقرار باشد و خود به خود رعایت شود.»

اطراف حرم حصار فلزی کشیده شده و بازرسی بدنی بطور کامل انجام می­شود. همچنین اجازه نمی­دهند کسی موبایل با خود به حرم ببرد.

بازسازی و توسعه حرم نیز آغاز شده و بسیاری از نقاط اطراف حرم بازگشایی شده است. حرم حضرت علی (ع) جذابیت خاصی دارد که در کمتر نقطه­ای دیده می­شود. مردم حرم را مرکز تجمعات، کارهای فرهنگی و مراسم خود می­دانند. به گونه­ای که تمام مراسمشان اعم از عزاداری و مولودی در اطراف آن انجام می­شود.

کربلا

روز عاشورا وارد کربلا شدم. تقریبا از 20 کیلومتری شهر راه­ها بسته است و به هیچ خودرویی اجازه ورود داده نمی­شود. تمام افراد پلیس از بغداد به کربلا آمده­اند تا برخورد با متخلفین محکم­تر و جدی­تر باشد. به اعتقاد وزارت کشور با اتخاذ این روش دیگر باند بازی و دوست بازی صورت نمی­گیرد و چون افراد با کسی آشنایی و دوستی ندارند محکم­تر رفتار می­کنند.

اما با این حال خودروهای تاکسی ون در مسیر قرار دارند و مردم را تا پایانه کربلا منتقل می­کنند. از آنجا تا حرم نزدیک به 45 دقیقه پیاده راه است.

در قسمت خاکی کنار جاده مکانی تدارک دیده شده که مردم خودروهای شخصیشان را در آنجا پارک می­کنند. در این میان پلیس جلوی ورود یک خودروی لندکروزر را که یک راننده زن آن را می­راند، می­گیرد و اجازه نمی­دهد از محل توقف خارج شود. آن خانم اصرار دارد که اجازه ورود به شهر به او داده شود اما پلیس این اجازه را به او نمی­دهد. به اطراف نگاه می­کنم می­بینم که بر خلاف دیگر افراد، مردم ایستاده­اند و صحنه را تماشا می­کنند. گرچه هیچ رفتار تعجب­آوری در جریان نیست.

کنجکاو می­شوم که این خانم کیست. از یکی از همراهانم که با او در رفتن به کربلا همراه هستم، مسئله را جویا می­شوم. می­گوید: «او نماینده پارلمان است و تلاش می­کند از پلیس اجازه ورود به کربلا بگیرد ولی پلیس به او اجازه نمی­دهد.»

بعد از مدتی می­بینم، این خانم خودرویش را به داخل محل خودروهای پارک شده، می­آورد، آن را جایی پارک می­کند و به همراه همراهانش پیاده به سمت کربلا حرکت می­کند. در حالی که پلیس بازرسی بدنی را برای همراهانش استثنا قرار نمی­دهد و هیچ کدام از آنها نیز لب به اعتراض نمی­گشایند. گویی که هیچ اتفاقی رخ نداده است.

در حالی که پیاده به همراه همراهانم می­روم در میان راه افرادی را می­بینم که به همراه تعدادی محافظ در راه حرم پیاده گام بر می­دارند. خوب پرس و جو که می­شوم متوجه می­شوم یک نفر استاندار کربلا است. دیگری استاندار دیاله است. یک نفر معاون وزیر برق است.

هر چه به حرم نزدیک­تر می­شوم کثرت جمعیت و مراقبت­های ویژه پلیس نیز زیادتر می­شود. بر بام­ها، اطراف خیابان­ها، در مقابل مغازه­ها، مکان­های پرجمعیت و خلاصه در همه جا افراد پلیس با امکانات کامل نظامی ایستاده­اند و با دقت کامل آمد و شد افراد را زیر نظر دارند. هلی­کوپترها و و هواپیماها نیز دائما بر فراز شهر در حرکتند و کوچکترین حرکتی را از بالا زیر نظر گرفته­اند.

در میانه راه مردم از زائران خواهش می­کنند که قبل از رفتن به حرم نهار نذری آنها را میل کنند. التماسی که سفره­داران و هیات­داران برای اصرار به مردم برای خوردن غذا می­کنند، بسیار تعجب­آور است. با احترام کامل از همه می­خواهند که بهشان افتخار دهند و نهار آنها را میل کنند.

در همین راستا هیات عزاداری ویژه نخست­وزیری نیز به راه است. خیمه­ای برپا کرده و عده­ای از نزدیکان و معاونان نخست­وزیر خود شخصا در آن چادر حاضرند و به مردم و دسته­های عزاداری غذا و نوشیدنی مانند شربت، آب، نوشابه و چای شیرین می­دهند. مردم بسیاری دور این چادر را گرفته­اند در حالی که پلیس اطراف چادر را زیر نظر دارد و با احترام حرکات افراد را کنترل می­کند.

شادی مردم از حضور چادر نخست­وزیری را بوضوح می­بینم. هر کس که از کنار چادر نخست­وزیری رد می­شود با افتخار به نوری مالکی درود می­فرستد و برای سلامتی و موفقیت در کارهایش دعا می­کند.

جمعیت بسیار است. مردم فوج فوج به سمت حرم حرکت می­کنند. در نزدیکی­های ورود به حرم دیگر امکان راه رفتن وجود ندارد. به همین دلیل همراهانم مرا از راه­های میان­بر که خود می­شناسند، هدایت می­کنند تا مرا به حرم برسانند.

در میان راه چشم به یک سرویس بهداشی مرتب و تمیزی می­خورد که کاشی­های سفید آن برق می­زند و یک عده بطور مرتب تی به دست دائم آن را تمیز می­کنند. همراهانم گفتند، این سرویس بهداشتی را ایرانی­ها ساخته­اند و اتفاقا بسیار تمیز و مجهز است.

به حرم می­رسم. برخی مناطق اطراف حرم داربست بسته شده است. پس از پرس و جو متوجه شدم که این داربست­ها برای ساخت رواق­های جدید حرم و توسعه آن برپا شده است. ایرانی­ها و عراقی­ها به کمک هم در این کار سهیم هستند و مستقیما آن را اداره می­کنند.

در راه میان حرم حضرت امام حسین (ع) تا حرم حضرت ابوالفضل (ع) دسته موسوم به «طویریج» که تعدادشان بسیار است و قابل شمردن نیست در حال دویدن و مرثیه خواندن به سمت حرم حضرت ابوالفضل (ع) هستند. نظم خاصی را رعایت می­کنند و با پای برهنه در حالی که برای جلوگیری از آسیبشان، خدام حرم از قبل زیر پایشان شن ریخته­اند با زدن به سرشان به عنوان عزاداری می­دوند و گریه می­کنند. صحنه بسیار دیدنی و جالبی است.

عزای طویریج از شهری به نام طویریج در 20 کیلومتری شهر کربلا با دویدن مردم عزادار آغاز شده و در طول راه دائما به تعدادشان اضافه می­شود. حرکت آنها به گونه­ای تنظیم شده که تا ساعت سه بعد از ظهر به حرم می­رسند. نکته جالب آن این است که زنان هم هم­زمان با مردان در صف جداگانه­ای همین­ مراسم را اجرا می­کنند.

دوربین­های فیلم­برداری شبکه­های مختلف از جمله شبکه­های اروپایی و آمریکایی از جمله ZDF, abc news, BBC, Rai و غیره را می­بینم که با دقتی خاص و با هیجان صحنه را فیلم­برداری می­کند. یکی از دست­اندرکاران این شبکه­ها به همکار خودش می­گوید: «بسیار زیبا است. زیباترین و طبیعی­ترین تئاتری است که در عمرم دیده­ام.»

نزدیک ساعت 3:30 بعد از ظهر عزاداری­ها به پایان می­رسد. مردم از حرم خارج می­شوند و به سمت خانه­هایشان می­روند. در نزدیکی حرم ساختمان نیمه خرابی را می­بینم که ستون­های زیبایی دارد و مشخص است در گذشته­ای نه چندان دور ساختمان مجللی بوده است. پرس و جو که می­کنم، متوجه می­شوم ساختمان کنسولگری سابق ایران بوده که با تغییر مکان بی­اعتنا رها شده و ویران شده است. گرچه هنوز بر گوشه آن آثاری از نام ایران هنوز مانده است.

وارد شهر که می­شویم، می­بینم بر عکس نجف خیابان­ها کثیف است. زباله­ها گوشه­گوشه افتاده است و میزان خرابی­ها نیز بسیار است. به گفته مردم شهر با گذشت چهار سال از سقوط صدام هنوز بازسازی کامل آغاز نشده. گرچه هتل­های مرتبی در گوشه و کنار ساخته شده اما بسیار شبیه وجود یک ساختمان نو ساز در میانه ویرانه­ها است.

به اعتقاد مردم، ساخت و ساز و عمران گرچه در کربلا هم آغاز شده اما وضعیت بازسازی نجف بهتر از کربلا است. جرثقیل­ها در گوشه و کنار برای ساخت ساختمان­های جدید برپا است اما مردم از وضعیت بازسازی شهر چندان رضایت ندارند. علاوه بر آن هنوز نبود امنیت مردم را می­آزارد. می­گویند هر روز ممکن است جیش­المهدی، نظامیان وابسته به حزب فضیلت و غیره شهر را به کنترل خود در آورند یا جنگ تازه­ای با ارتش و پلیس به راه بیاندازند.

در سفر به عراق فهمیدم بسیاری از آن چیزهایی که در روزنامه­ها و رسانه­ها می­خواندم چندان هم صحیح نیست. شاید اوضاع نا به سامان باشد که هست. اما مردم نسبت به گذشته راضی­ترند و روحیه­­شان بسیار بهبود یافته است. بسیار به آینده امیدوارند و مایلند هر چه سریع­تر حرکتی در سطح بهبود فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی صورت گیرد. رشد فرهنگی آغاز شده و شتاب در خور توجهی دارد. گرچه هنوز در شهرهای نجف و کربلا که از شهرهای مهم عراق محسوب می­­شوند، اماکن فرهنکی برپا نشده اما احتیاج به این کار بسیار بالا است.

مردم نیاز شدید به کتابخانه دارند و از این که شهرشان کتابخانه در خور توجهی ندارد، گله­مندند و از بی­توجهی دولت و مسئولان فرهنگ به مسائل فرهنگی بسیار دلخورند. عموما از این که توجه به فرهنگ نمی­شود ناخرسندند.

ایجاد فرصت­های لازم برای سفر بیشتر به خارج بویژه پس از سقوط صدام این امکان را به عراقی­ها داده که با فرهنگ دیگر مردم بویژه کشورهای منطقه آشنا شوند و از عقب­افتادگی خود مطلع شوند. این باعث شده که حرکت تازه­ای را برای بهبود وضعیت خود آغاز کنند.

همچنین باید بگویم خنده بر لبان مردم بسیار دیده می­شود و معتقدند به زودی سختی­ها به پایان می­رسد و به زودی به یکی از کشورهای پیشرفته و پر رونق منطقه تبدیل می­شوند. گر چه می­دانند سختی­های این راه بسیار است و مشقت­های بسیاری را برای رسیدن به مراحل ترقی باید تحمل کنند، اما چون به آینده امیدوارند، از این رو آینده را از آن خود می­دانند و همیشه افق­های روشن را تصور می­کنند. به اعتقاد مردم عراق دیگر دوران عزلت و بدبختی و نکبت به پایان رسیده و افق­های روشن نمایان شده است. بنا بر این امیدوارانه رسیدن آینده­ای شیرین را انتظار می­کشند.

بسیاری از مردم عراق، ایران را الگوی خوبی برای پیشرفت خود می­د­انند و معتقدند باید همانند ایران به زیبایی، ترقی و پیشرفت رسید. آیا وقت آن نرسیده که مسئولان از فرصت پیش آمده در میان مردم عراق استفاده کرده و فکری برای ترویج فرهنگ ایرانی و ایجاد نزدیکی بیشتر میان مردم ایران و عراق کنند؟

ادامه دارد ....

دنبالک: http://news.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/35911

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'عراق جديد، متفاوت با آنچه رسانه ها می گویند، آی آر دیپلوماسی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016