ناتو، خاورميانه، آفريقا ...
روز سيزدهم ژوئيه جاری، اجلاس تاسيسی سران « اتحاد برای مديترانه» در پاريس افتتاح می شود. اين طرح که در نگاه بسياری از ناظران دارای اهداف مبهم است*، از سوی نيکولا سارکوزی، رئيس جمهوری فرانسه، به عنوان يکی از اهداف سياست خارجی فرانسه معرفی شده است. در اين حوزه، که همواره يکی از مسئوليت های انحصاری زير نفوذ رئيس جمهوری تلقی می شود، وی با فراموش کردن بيانات دفاع از حقوق انسانی که در مرکز تبليغات انتخاباتی وی قرار داشت، و قاعدتا می بايست در بسترانتصاب برنار کوشنر به وزارت امور خارجه تحقق می يافت**، به اتخاذ تصميمات جديد اقدام کرده است. فراتر از اختلالات ناشی از حکمرانی يک نفره و انزوای وزير امور خارجه، سياست خارجی فرانسه بر محور بينش ديپلماتيک «غربی-آتلانتيست» (طرفدار سياست آمريکا) متکی بر اتحاد با ايالات متحده و مبتنی بر اين برداشت که تحولات جهان برای غرب تهديد آميز است، شکل گرفته است. اين بينش، بر مديريت کليه پرونده ها، از پيمان آتلانتيک شمالی (ناتو) تا کشمکش اسرائيل-فلسطين، از مسئله هسته ای ايران تا بحران لبنان احاطه دارد. اما، گاهی ، واقعيت دشوار و منافع اقتصادی، برای مثال در آفريقا ***، رئيس جمهوری را به اتخاذ سياستی سنتی تر سوق می دهد.
تا چندی پيش، سياست خارجی فرانسه امری پيش پا افتاده و تقريبا معمولی بود. مردم فرانسه رئيس جمهوری ای انتخاب می کردند و يک سال بعد، روزنامه نگاری که وظيفه اش ارائه کارنامه سياست خارجی وی بود، مشاهدات خود را در يک کلمه خلاصه می کرد: تداوم. پس از آن که ژنرال دوگل از سال ۱۹۵۸، خطوط اصلی سياست خارجی را تعيين کرد ، در اين «حوزه ويژه رياست جمهوری»، از چپ گرفته تا جناح راست، همه با هم اتفاق نظر داشتند. نه انتخاب يک نامزد غير گليست در انتخابات سال ۱۹۷۴، يعنی والری ژيسکار دستن، و نه انتخاب فرانسوا ميتران ، چرخش قابل ملاحظه ای پديد نياورد. با آن که ميتران به هواداری از سياست خارجی آمريکا (اتلانتيسم) و نزديکی به اسرائيل شهره داشت.
پس از انتخاب نيکولا سارکوزی در ششم مه ۲۰۰۷، وضع تغيير کرد. به علاوه، کاخ رياست جمهوری به آن می نازد. سياست خارجی نيز از اراده تغييرات رئيس جمهوری جديد برکنار نخواهد ماند. ولی در اين بين، سهم «گسست از گذشته» و يا «تداوم»، دو اصلی که در طول سال گذشته هزار بار تکرار شده اند، به چه ميزانی ست. تا هنگامی که بر راس قدرت دولت اراده گرائی حاکم است، و ازآنجا که حلاجی چرخش ها دشوار است، ارائه هر بيلانی در اين زمينه پر نشيب و فراز است. تازه از برخی فرصت طلبی ها که از ويژگی های هر رهبر سياسی است، سخنی به ميان نمی آوريم.
از زمان برقراری جمهوری پنجم فرانسه (۱۹۵۸)، تصميم گيری های حکومتی هرگز تا اين حد دردستان يک نفر متمرکز نبود. مردی که نه تنها وزارت امور خارجه بلکه فراتر از آن، تمام نهاد ها و مسائل را به هيچ می گيرد. پذيرائی بسيار جنجالی از سرهنگ معمر قذافی در دسامبر ۲۰۰۷ در پاريس، مخمصه های مديريت تک نفره را به نمايش گذاشت. با اين استقبال، نيکلا سارکوزی از مهمان خود به خاطر آزادی و تحويل پرستاران بلغاری (۱) سپاسگزاری می کرد اما بهای پرداختی از کيسه وجهه فرانسه، ديپلمات های فرانسوی را در وزارت خارجه مبهوت کرد. گر چه درست است که امضای قرارداد های گوناگون با گروه های صنعتی آروا، ونسی، وئوليا آنويرونمان، گاز فرانسه و فروش بيست فروند هواپيمای ارباس و همچنين همکاری در زمينه انرژی هسته ای غير نظامی تا حدی دغدغه ها را کاهش داد. چنين پيداست که اين «ديپلماسی هسته ای» بسيار سودجويانه در جهت کشورهای پيرامون مديترانه و عربی است. تعداد کسانی که سياست خارجی فرانسه را، چه در مورد آمريکا و چه در مورد روسيه هدايت می کنند، از شمار انگشتان يک دست تجاوز نمی کند. سه کانون که رقيب يک ديگرند، دور رئيس جمهوری به مثابه آخرين تصميم گيرنده حلقه زده اند.
ابتدا، گروه متعصبی از روشنفکران، روزنامه نگاران و بازرگانان طرفدار پر و پا قرص آمريکا که در بستر ملاقات های غير رسمی و «دور ميز شام در محافل خصوصی» بر روی رئيس جمهوری تاثير می گذارند. گروهی از «جوانان نظريه پرداز» که معتقدند که فرانسه همچون اسرائيل به اردوگاه غرب وابسته بوده و با تهديدات متعدد از سوی منابع مختلف از روسيه گرفته تا چين و اسلام مواجه است، در نهادهای رسمی دولتی از آنان پشتيبانی می کند. از نگاه آنان، «سياست فرانسه در قبال جهان عرب» در بهترين حالت خود، فريبی بيش نبوده و شايد خيانتی نسبت به ايده آل های غرب بود. آنان به حرکت ملی اعتقادی نداشته و بدون هيچ عذاب وجدانی حاضرند تا پژو، سيتروئن، رنو و توتال را فدای پيکار با «مخاطره پارسی» بکنند. آن ها دارای جای پائی در حزب «اتحاد برای اکثريت طرفداررئيس جمهوری- او ام پ» هستند. عنوان کتاب نخست وزير پيشين فرانسه، ادوآر بالادور که توجه افکار عمومی را به خود جلب نکرد، به بهترين وجهی برنامه ايشان را خلاصه می کند: «در دفاع از اتحاد غربی ميان اروپا و ايالات متحده» (۲) . نفوذ آنان بسيار فراتر از جناح راست رفته و حتا به درون حزب سوسياليست نيز راه يافته است.
کانون دوم، ميراث خواران سياست سنتی «گليست» هستند و به رغم ارتقاء هانری گنو «مشاور ويژه» رئيس جمهوری، در موضعی دفاعی قرار گرفته اند. آنان که در وزارت «امورخارجه و اروپائی» سنگر گرفته اند، سخت در مقابل به انزوا کشيده شدن خود مقاومت می کنند.
دست آخر، گروه سوم، که دور ژان داويد لويت، مشاور ديپلماتيک رئيس جمهوری گرد آمده اند، با پراگماتيسم پرونده ها را بررسی و در حد امکان خود، بلندپروازی های مهارنشده رئيس دولت را تعديل می کنند.
اگر قرار بود که گفتارها را بپذيريم، بنا بر گفته اوبر ودرين، وزير خارجه پيشين فرانسه (از حزب سوسياليست)، جريان نخست، يعنی «طرفدران غرب-سياست آمريکا» مسلط اند. اين جريان منسجم و رک، خواهان گسست با شيوه گذشته و زبان ديپلماتيک قالبی و ناروشن است. ويژگی آن، دو اصل زير است: وابستگی به اردوگاه غرب، پيمان مسئولانه با ايالات متحده. يک ديپلمات اظهار داشت (۳) که «تا کنون، استفاده از واژه «غرب» در يادداشت ها و گزارش های رسمی ممنوع بود، اما پس از انتخاب سارکوزی در مه ۲۰۰۷، واژه ای کليدی در گفتمان پيروان او شده است. ديپلمات ديگری که با سارکوزی هم عقيده است، توضيح داد: بر خلاف آن چه شيراک عادت داشت بگويد، سارکوزی تاکيد می کند که ما در حاشيه بسر نبرده و به جهان غرب تعلق داريم. ما ارزشهای يکسان و تاريخ مشترکی داريم.»
رئيس جمهوری جديد فرانسه، هنگام سخنرانی در مورد سياست خارجی دولت خويش در حضور سفيران فرانسه در روز ۲۷ اوت ۲۰۰۷، هفت بار از واژه «غرب» يا «غربی» استفاده کرد و از جمله هنگامی که نسبت به خطر روياروئی با اسلام هشدار می داد. اين نکته ها بدون اين که توضيحاتی در موردشان داده شود، هيجده بار در کتاب سفيد مربوط به دفاع ملی (۴) تکرار شده اند.
چنين الحاقی به غرب با تمايل آشکار بريدن از آن چه برخی «تفکر ضدامريکائی» می خوانند، همراه است. يکی از تحليلگران معتقد است که «اگر نتوانيم شيفتگی رئيس جمهور به آمريکا را بسنجيم، از درک افکار وی ناتوان خواهيم بود. شيفتگی وی به ايالات متحده همه موضعگيری های رئيس جمهور را به او تلقين می کند و از جمله تعهدات او نسبت به اسرائيل را. او مطمئن است که بشرطی فرانسه می تواند بر سياست بين المللی سنگينی کند که متحد ايالات متحده باشد. »
آيا در آن صورت، سارکوزی «نومحافظه کاری است با گذرنامه فرانسوی»؟ (۵) ابعاد اين چرخش تا چه اندازه ای است؟ آيا «سنت گليستی» نفوذ خود را حفظ کرده است؟ «تضاد»های موجود در تصميمات اتخاذ شده را چگونه می توان توجيه کرد؟ برای پاسخ به اين نکته ها بايد پا را فراتر از حرف گذاشته و عملکرد رئيس جمهوری را بررسی کرد. در بين موضوعات مختلف، چهار مسئله در داوری به ما ياری می رساند. بترتيب رابطه با سازمان پيمان آتلانتيک شمالی (ناتو) و ايالات متحده، مسئله هسته ای ايران، رابطه با سوريه و لبنان و کشمکش اسرائيل-فلسطين.
ناتو، پيوستگی
در جريان برگزاری کنفرانس سفيران فرانسه، سارکوزی طرح پيوستن مجدد به ناتو را چنين خلاصه کرد: « شايسته يادآوری است که اين پيمان آتلانتيک، متعلق به خود ماست. ما آن را پايه گذاشتيم، و امروز يکی از همکاران اصلی آن هستيم (...) من اميدوارم که در ماه های آينده از رودروئی به سوی تحکيم دفاع اروپائی و نوسازی ناتو و در نتيجه تجديد رابطه آن با فرانسه پيش برويم. اين دو مکمل يکديگرند. دفاع اروپائی مستقل و يک سازمان آتلانتيک که جای ما دقيقا در درون آن است.»
اجلاس سران کشورهای عضو ناتو در رومانی که در آوريل ۲۰۰۸ برگزار شد، قدم بزرگی در اين جهت برداشت. به اين صورت که پرزيدنت بوش ايده تحکيم يک سيستم دفاعی اروپائی را مورد تاييد قرار داد. بر طبق پيش بينی کتاب سفيد، مرحله بعدی با برگزاری شصتمين سالگرد ايجاد ناتو و بازگشت فرانسه به دامان آن به سر خواهد آمد. اين مراسم بطور «مشترک» از سوی فرانسه و آلمان در شهرهای استراسبورگ و کيل برگزار خواهد شد. اما، آيا تا آن هنگام، بريتانيای کبير، آلمان و فرانسه قادر خواهند بود که سياست دفاعی مشترکی تدوين کنند که با جايگزينی نيروهای کلاه آبی سازمان ملل متحد در برخی کشمکش های حاشيه ای متفاوت باشد ؟ تازه بيست و چهار رهبر ديگر کشورهای اتحاديه اروپا را کنار می گذاريم. با توجه به بحران ناشی از رای «نه» مردم ايرلند [به منشور مشترک اروپائی] ، چنين چيزی کمتر محتمل است.
يک کارمند عاليرتبه توضيح داد که «در مورد اين مسائل ما می توانيم به بريتانيا اتکا کنيم. زمان آن رسيده است که ديدگاه اسطوره ای روابط فرانسه-آلمان را فراموش کنيم. آن گاه که هلموت کوهل و ميتران عکس يادگاری می گرفتند. گذشته از هر چيز، جنگ بپايان رسيده و آخرين سرباز بازمانده از جنگ اول جهانی نيز درگذشته است....» و در مورد کسانی که «چرخش اتلانتيستی» [تمايل به سياست آمريکا] و خيانت به ميراث دوگل را نکوهش می کنند، - منظور خروج او از سازمان نظامی ناتو در سال ۱۹۶۸ است- او پاسخ می دهد: پيشنهاد بازگشت بالفعل به سازمان نظامی ناتو در سال ۱۹۹۵ از سوی ژاک شيراک طرح شده بود. دو روئی بس است! هنگام جنگ کوسوو، يک اسکادران از هواپيماهای فرانسه، نخستين بمباران صربستان را انجام دادند. ما سخنان زيبا بر زبان می رانيم ولی در واقعيت، در عمليات ناتو شرکت می کنيم، چه در کوسوو و چه در افغانستان.»
برونو ترتره، پژوهشگر مرکز تحقيقات استراتژيکی که در کميسيون تدوين کتاب سفيد درباره «دفاع و امنيت ملی» شرکت کرده، تاييد می کند که «قصد نيکلا سارکوزی از پيوستن مجدد به فرماندهی مشترک ناتو از يک بخش ايدئولوژيکی قوی الهام می گيرد و آن اين است که فرانسه به خانواده غرب تعلق داشته و از اين راه، جای طبيعی خود را باز می يابد. از نگاه او، آن چه غير طبيعی تلقی می شود، وضع موجود است.»
در سال ۱۹۸۷، يک ديپلمات فرانسوی که بعدها مسئوليت مهمی در وزارت خارجه بدست آورد، با اسم مستعار دامين بوشان نوشت : «يک «جزميت» گليستی که ژنرال دوگل متنفر بود، امکان دارد برای توجيه «تحجر» سياست خارجی ما بکار رود : بايد برای وفاداری به پدر، وی را کشت (۶).» باوجود اين، امکان اين که لباس های کهنه روانپزشکانه متقاعد کند، بسيار کم است، زيرا آن ها به عوامل نمادين اعتنائی ندارند. سخنرانی دوگل در سال ۱۹۶۶ در پنوم پن عليه جنگ آمريکا در ويتنام، نظير سخنرانی دومينيک دويلپن [وزير امورخارجه وقت فرانسه] در سال ۲۰۰۳ در نيويورک عليه تجاوز به عراق، تنها به اعتبار فرانسه نيافزود، بلکه اين دو موضعگيری از تقسيم ساده لوحانه جهان به دو اردوگاه متخاصم، آن زمان «سرمايه داری» و «کمونيستی» و اکنون «غرب» و «اسلامی» جلوگيری کرد، اردوگاهی که هر دولتی مجبور می شد به عضويت يکی در آيد.
سارکوزی در ۲۶ مارس ۲۰۰۸ در لندن امتناع خود را از «حکومت جهان قرن بيست و يکم با استفاده از نهادهای قرن بيستم اعلام کرد و در اين رهگذر قدرت های مهم نوظهور و دو ميليارد و نيم جمعيت شان را کنار گذاشت.». او با سرپيچی از توصيه های شخص خود، کوشيد با اعزام نيروهای تقويتی به افغانستان حسن نظرش را نسبت به ناتو به نمايش گذارد که نهادی است متعلق به قرن گذشته، و آن هم در لحظاتی که بخشی از تحليل گران معتقدند که اين، جنگی از پيش باخته است. آقای سارکوزی برای «خود پوشی» مدعی شد که شرکت فرانسه در ناتو، موجب تخفيف استراتژیِ آمريکا در اين کشور شده و تقدم را به نوسازی خواهد داد؛ تونی بلر نيز از چنين استدلالی برای افزايش نيروهای بريتانيا در عراق استفاده کرد و ميزان موفقيت آن را همه می دانيم.
شايد امر نامطلوب اين باشد که رئيس جمهوری فرانسه اين کشمکش را در چارچوب «جدال تمدن ها» جای داده است ، اما او ادعا می کند که اين امر درست نيست. سارکوزی در طول سفرش به افغانستان در ۲۲ دسامبر ۲۰۰۷ خطاب به سربازان فرانسوی گفت: شما برای تثبيت اوضاع جهان تلاش می کنيد زيرا اگر افغانستان کشوری تروريست شود، همه ما از جمله در فرانسه و اروپا روزی بهايش را خواهيم پرداخت (عجب!).» اين گفتار که با زبان جورج دبليو بوش هم خوانی دارد، از افغانستان جبهه پيشروی «جنگ با تروريسم» و از ناتو ابزار «سراسری» مسئول حفظ نظم غربی می سازد.
تدارک جنگ با ايران
فرانسه در سال های ۲۰۰۵-۲۰۰۴، سياست خود در قبال ايران را سخت تر کرد ، در آن هنگام، بدنبال پيش آمدن «گسست [بين آمريکا و فرانسه] بر سر عراق»، شيراک در پی تجديد برقراری ارتباط با جورج بوش بود» (۷) اما، پرزيدنت شيراک، به رغم سوء ظن شديد نسبت به رهبران انقلاب اسلامی که نتيجه مهربانی وی نسبت به صدام حسين و نيز عدم توفيقش در مذاکره برای آزادی گروگان های فرانسوی در لبنان در سال های ۱۹۸۹-۱۹۸۸ بود، نگرانی خويش را از خطر رودرروئی نظامی مخفی نمی کرد. بدون ترديد، اين امر موجب «لغزش» او در ژانويه ۲۰۰۷ شد. بدين ترتيب که در يک مصاحبه با روزنامه «اينترنشنال هرالد تريبون» اعلام کرد که دسترسی ايران به يک يا دو بمب اتمی چندان خطرناک نيز نيست. « ايران اين بمب را در کجا پرتاب خواهد کرد؟ بر روی اسرائيل ؟ اين بمب هنوز دويست متر در آسمان طی نکرده که تهران با خاک يکسان خواهد شد. (۸).»
پس از انتخاب سارکوزی، رياست جمهوری و وزارت امور خارجه و در واقع بخش امور استراتژيکی، امنيت و خلع سلاح اين وزارتخانه که پرونده هسته ای ايران را دنبال می کرد، دارای موضع مشترک در اين باره اند. و مواضعش در شرايطی سرسخت تر شده که بقول کنايه آميز يک ديپلمات فرانسوی، مقامات فرانسه با «هيچ مسئول ايرانی ديدار نکرده» اند. درست پس از کنفرانس با سفيران فرانسه، رئيس جمهور جديد، وجود يک ايران دارای سلاح هسته ای را به عنوان «غيرقابل قبول» نکوهش کرده و بر «اراده قاطع فرانسه در اقدامات جاری که تحريم های فزاينده را با گشايش تلفيق می کند ، بشرطی که ايران به تعهداتش احترام بگذارد تاکيد کرد. اين رويه تنها راهی است که به ما امکان می دهد از انتخاب راه فاجعه باری جلوگيری کنيم: يعنی بمب ايرانی يا بمباران ايران». از حوادث نادر، انتقاد تند نيويورک تايمز در سرمقاله مندرج در روزنامه شماره ۳۰ اوت ۲۰۰۷ با عنوان «زمان تهديد نيست» بود.
گفتار رئيس جمهور به تعهد بيشتر فرانسه عليه ايران و اراده اين کشور به تحميل تحريم های اروپائی در خارج از چارچوب مصوبات سازمان ملل متحد منجر شد. شيراک همواره با چنين مجازات هائی مخالفت کرده بود. اين استراتژی با شکست روبرو شد. ايران قطعنامه های شورای امنيت را ناديده گرفته به برنامه غنی سازی اورانيوم ادامه داده و کنترل آژانس بين المللی انرژِی اتمی را سست تر کرده است. فرانسه و اتحاديه اروپا با پيوستن به تمايلات آمريکا، گفتگو با ايران رابه تعليق برنامه غنی سازی منوط کرده و از اين رو خود را از ايفای نقش مستقل محروم می سازند. بد نيست يادآوری شود که برنامه ايران با پيمان عدم گسترش هسته ای (ان پی تی) منطبق است.
رويه ديگری امکان پذير بود. اتحاديه اروپا و فرانسه ميدانستند که در ماه های نوامبر و دسامبر ۲۰۰۳ موفق شده بودند از طريق گفتگو ايران را به پذيرش برنامه غنی سازی متقاعد سازند. و در پی آن، ايران پروتکل الحاقی ان تی پی را امضا کرد (که بازرسی بسيار «نيرومند» بازرسان انرژی هسته ای را امکان پذير می سازد). تهران تا اوايل ۲۰۰۵ به تعهداتش احترام گذاشت ولی سپس با اشاره به نتيجه کمی که نصيب اروپائی شد که تسليم زياده خواهی ايالات متحده شده بود، از آن رويگردان شد. واشينگتن همواره ايران را مظهر شر می داند.
مدت بيست سال است که آمريکا و اسرائيل پيش بينی می کنند که ايران تا دو سال ديگر صاحب اسلحه اتمی خواهد شد. پرزيدنت بوش در ۱۷ اکتبر ۲۰۰۷ اعلام کرد که بايد از دسترسی اين کشور «به داشتن ظرفيت دانش توليد بمب اتمی» جلوگيری کرد. در صورت حمله بازدارنده کاخ سفيد واشينگتن به ايران، بمنظور جلوگيری از اين «ظرفيت» و «دانش»، فرانسه چه تصميمی اتخاذ خواهد کرد؟ در اين ميان، چه کسی مفهوم واژه های «ظرفيت» و «دانش» را تعيين خواهد کرد؟
حمله هوائی اسرائيل عليه سوريه در سپتامبر ۲۰۰۷ پيش درآمدی از آن چه واکنش فرانسه می تواند باشد، بدست می دهد. در آوريل ۲۰۰۸، سازمان سيا با انتشار اسناد بسيار متضاد ادعا کرد که هدف حمله يک مرکز هسته ای بود. فرانسه نسبت به اين عمليات نظامی که حقوق بين المللی را نقض می کرد، سکوت کرد. فرانسه با کلماتی مشابه با بيانيه وزارت خارجه آمريکا «اقدام سوريه برای روشن کردن فعاليت های هسته ای گذشته و حال خود» بسيار با اهميت تلقی کرد.».
لبنان، خودنمائی ناچيز
سارکوزی در روز هفتم ژوئن جاری همراه با رهبران همه احزاب سياسی و نيز ده ها روزنامه نگار برای تهنيت به ميشل سليمان رئيس جمهوری جديد لبنان، از بيروت بازديد کرد. يک بار ديگر، رسانه ها شتاب زده به تجليل از نقش سارکوزی پرداختند در حالی که روشن بود که قرار داد ميان اکثريت و اپوزيسيون لبنان در غياب فرانسه عقد شده است.
هنگام تصدی رياست جمهوری، سارکوزی وارث پرونده پر دردسر لبنان شد. از سال ۲۰۰۵ به اين سو، شيراک منافع کشور خويش را با منافع خانواده حريری عجين کرده و خود را با حکومت فوا سينيوره يکسان پنداشته بود. در حالی که دولت وی تنها نيمی از لبنان را نمايندگی می کرد. البته ميدانيم که آقای شيراک ، پس از پايان دوران رياست جمهوری اش در يک آپارتمان مجلل متعلق به سعد حريری سکنی گزيده است، اما پاريس از اين ساخت و پاخت، سربلند يبرون نيامد.
سارکوزی که از اتخاذ موضع خلاف رئيس جمهور پيش از خود، سرحال است تصميم گرفت تا بر اين مر حله خط بکشد و با حمايت از پيشنهاد وزير امورخارجه اش، همه جناح های لبنان از جمله حزب الله را در ژوئيه ۲۰۰۷ در شهر سل سن کلو (حومه غربی پاريس) گرد هم آورد. او به انتقاد های آمريکا و اسرائيل و خرده گيری های طرفداران نظريه «غربی – آتلانتيستی »، که سوريه و متحدان لبنانی اش را بخشی از محور شر می دانند، اعتنائی نکرد. سپس، کوشنر [وزير امور خارجه فرانسه] که روابط قديمی با افراد هر دو اردوگاه دارد، چندين بار به آن کشور سفر کرد. رئيس جمهوری فرانسه، با ناشکيبائی و متقاعد به حل مسائل از طريق «مذاکره حضوری»، بدون اطلاع کوشنر، در چهارم نوامبر ۲۰۰۷، کلود گئان، مدير کل کاخ اليزه و لويت، مشاور ديپلماتيک خود را به سوريه روانه کرد. اين ناروشنی ها معيارها را بر هم می ريزد. همچنان که اغلب در چنين معاملات سياسی رخ می دهد و استراتژی های فرقه ای جناح های رقيب لبنانی – حالا طمع کاری آنان را ناديده می گيريم- و منافع خارجی متعدد (سوری و اسرائيلی، امريکائی و ايرانی، فرانسوی و سعودی)، توافق بر روی انتخاب رئيس جمهوری، که در اوايل دسامبر قريب الوقوع بنظر می رسيد، بتاخير افتاد. آن گاه، پاريس با خالی گذاشتن ميدان، زمينه بازی در اختيار قطر می گذارد که ميانجگيری را دنبال کند.
اين کشور نفتی کوچک، که مهم ترين پايگاه نظامی آمريکا در منطقه در آنجا قرار دارد، روابط عالی با سوريه و ايران و نيز فرانسه دارد. اسرائيل دارای يک نمايندگی در اين شيخ نشين است. قطر، در ضمن دارای روابط مستدام با حزب الله (و حماس) است. آن چه پاريس بدليل عدم پيگيری اش و رجوع به قرائتی ساده باورانه از مناقشه، موفق به انجامش نشد، قطر موفق شد. يعنی تشکيل دولت وحدت ملی با دادن حق تعليق تصميمات به اپوزيسيون. دليل عدم موفقيت فرانسه ناديده گرفتن کامل واقعيت های محلی و وابسته کردن آن به رودرروئی های منطقه ای با سوريه و ايران بود.
سارکوزی با چرخش جديدی، در بيست و نهم مه در يک مکالمه تلفنی با بشار الاسد، از وی برای شرکت در نشست سران «اتحاد برای مديترانه» دعوت کرده و دوباره گنو و لويت را روانه دمشق کرد. اين حرکت سياست خارجی فرانسه را مغشوش و آن را در منطقه بی اعتبار می کرد. حزب سوسياليست فرانسه، به بهانه دفاع از حقوق بشر، از دعوت رئيس جمهوری سوريه انتقاد می کند، ولی در مورد حضور اعلام شده رئيس جمهوری مصر و تونس و نخست وزير اسرائيل که قرار بود در شانزليزه حاضر باشند، هيچ نمی گويد. (خيابان شانزليزه محل برگزاری مراسم رژه نظامی روز ملی فرانسه ۱۴ ژوئيه بود) ايالات متحده نيز دودلی خود را بيان می کند. از قرار معلوم، منافع خود فرانسه، پيوستن صاف و ساده به محور آمريکا-اسرائيل را مشکل می سازد.
آيا اين انتخاب ها از منطقی منسجم پيروی می کنند؟ يک ديپلمات عرب مقيم بيروت اين پرسش را طرح می کند که چرا بايد از سوريه بخاطر ايفای نقشش در يافتن راه حلی برای بحران لبنان سپاسگزاری کرد ولی در مورد ايران کاری نکرد، کشوری که در مورد اين پرونده ميانه روی بسيار بخرج داد؟» هدف اعلام شده از سوی سارکوزی سوق دادن بشار الاسد به فاصله گرفتن از ايران است. اين هدف با توجه به وضعيت کنونی منطقه کاملا غير واقع بينانه است. اما، اين سياست فرانسه با ياس تازه و چرخش های جديد روبرو خواهد شد. همان گونه که ژنرال دوگل اشاره می کرد، بهتر است که به سوی شرق غامض با ايده های ساده پرواز نکرد.
اسرائيل، فراتر از هر سوء ظنی
در روز ۲۱ نوامبر ۲۰۰۷، سخنگوی جوان کاخ رياست جمهوری فرانسه، داويد مارتينو (که در اين مقام ديری نپائيد)، در ديداری با شورای نمايندگی نهادهای يهودی در فرانسه (کريف)،از اتحاد فرانسه و اسرائيل تجليل کرد. او ابراز داشت که اين پيمان «در قلب اتحاد مديترانه ای» قرار داشته وبا شور و شعف اضافه کرد که روابط بين دو کشور به وضعيت پيش از جنگ ۱۹۶۷ برگشته است ...! منظور او دوره ای است که فرانسه سلاح اتمی در اختيار اسرائيل گذاشت.
روابط ميان پاريس و تل آويو، بصورت چشمگيری در سال های ۲۰۰۵-۲۰۰۴ گرم تر شد اما پايان دوره رياست جمهوری شيراک که به داشتن حسن نظر نسبت به اعراب مظنون بود، راه را به سوی يک دوره ماه-عسل بازکرد و طرفين با غرور اعلام کردند. يکی از روزنامه نگاران روزنامه هآرتص از رسيدن رئيس جمهوری جديد که معتقد است «ايجاد دولت يهود، «اثر بارز سياسی قرن بيستم (۹)» است و تعهد کرده که از استقرار «حماسستان» در غزه جلوگيری کند و هرگز هيچ مصالحه ای در مورد امنيت اسرائيل نکند، اظهار خشنودی کرد. او می افزايد که اين امر شايد بخاطر «ژن های» يهودی وی باشد و شايد هم نباشد (۱۰)، ولی در هر حال، نيکولا سارکوزی از خود ماست (۱۱)».
شاهد اين مدعا، سفر پر زرق و برق رئيس جمهوری فرانسه از ۲۲ تا ۲۴ ژوئن امسال به اسرائيل است. نه تنها گفتار سارکوزی با تکرار تاريخ صهيونيسم متکی بر اسطوره توراتی، نسبت به اسرائيلی ها همدردی نشان می دهد، بلکه بدون اين که کلمه ای در مورد رنج فلسطينی ها بر زبان آورد، از اشغال صحبتی نکرد و بروشنی گفت که اسرائيل و فرانسه در اردوگاه واحدی قرار دارند و آن اردوگاه دموکراسی است. بد نبود که او بياد می آورد هنگامی که فرانسه يا ايالات متحده از هندوچين قربانگاهی ساخته بودند، هر دو کشور جزو دموکراسی بودند. سارکوزی برای نرنجاندن ميزبانانش، حتی فراموش کرد که جمله ای از سخنرانی اش را که به بازگشت به مرزهای ۱۹۶۷ اشاره می کرد، بخواند.
اين سفر همچنين تحکيم روابط دوجانبه با اسرائيل را مورد تاکيد قرار داد. انگار که اشغال وجود خارجی نداشت يا مستعمره سازی اصلا گسترشی نمی يابد و يا اين که ميتوان با بهانه تروريسم، سرکوب روزافزون را توجيه کرد. و هنگامی که در سال گذشته، دولت ايهود اولمرت با خانم آنگلا مرکل، رئيس وقت اتحاديه اروپا تماس گرفت تا همکاری مستحکم تری با اتحاديه اروپا برقرار کند، فرانسه مساعدترين واکنش را در ميان دول اروپا داشت. هدف، تعميق همکاری های اقتصادی و بويژه استحکام مناسبات سياسی بود. مسئولان اسرائيلی خواهان ملاقات ساليانه با شورای وزيران اتحاديه اروپا شدند. اشاره شود که تنها کشورهای بزرگ نظير ايالات متحده، روسيه و چين از چنين امتيازی برخوردارند. بدون بدگمانی، اسرائيلی ها ميخواستند که اتحاديه پيش از هر بيانيه ای در مورد خاورميانه، با آن ها مشورت کند.
هنگامی که اولين حکومت عربی واکنش نشان داد. کاخ رياست جمهوری فرانسه دچار سرگيجه شد. «دوستان» فرانسه، نشست سران کشورهای مديترانه را که قرار بود در ۱۳ ژوئيه برگزار شود، تهديد به بايکوت کردند. و روز شانزدهم ژوئن، همزمان با تشکيل شورای همکاری اتحاديه اروپا-اسرائيل، ۲۷ کشور اروپائی عضو، بسيار مودبانه، تقاضای خانم تزيپی ليونی، وزير خارجه اسرائيل را رد کردند. او پس از مسکوت گذاشتن موضوع شرکتش در جلسه، سرانجام در آن حاضر شد و برای تبديل شکست نسبی اش به پيروزی، خبرهائی پخش کرد که نيمی از واقعيت بودند و مطبوعات اروپا و اسرائيل بدون تطابق با حقيقت، آن ها را بازتاب دادند. (۱۲)
بدين منوال، اصل حقيقت هميشه در پشت ابرها نمی ماند. در آوريل گذشته، کاخ اليزه (رياست جمهوری فرانسه) با مسافرت ايو اوبن دولا سوزی ير به غزه موافقت کرد. اين مدير پيشين بخش افريقای شمالی-خاورميانه وزارت امورخارجه ماموريت داشت با حماس تماس بگيرد. اما، پس از برملاشدن اين اقدام، سخنگوی وزارت خارجه فرانسه، آن را «ابتکار شخصی» خواند، بدون اين که واقعا اين عمل را نفی بکند. سارکوزی در جريان توقف بسيار کوتاهش در بيت لحم در ۲۴ ژوئن، بطور روشن به حماس حمله کرد: «نميتوان با تروريسم صلح کرد، نميتوان با تروريسم مذاکره کرد». آيا همين امر در مورد دولت اسرائيل که سياست تروريسم عليه اهالی فلسطين رابکار می بندد، صادق نيست؟ اگر در سال های دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، فرانسه از سياست امريکا و اسرائيل که سازمان آزادی بخش فلسطين – ساف- را «تروريست» می ناميدند، دنباله روی می کرد، می توان تصور کرد که مذاکره ميان ساف و اسرائيل در سال های دهه ۱۹۹۰ ، هرگزعملی نميشد.
آيا با سياست گسست روبروئيم يا تداوم؟ گاهی اين و گاهی آن، به رغم مسئله تبت، پاريس در پی ادامه روابط حسنه با پکن است. در نشست سران در بخارست، فرانسه برای ملاحظه مسکو، دست کم بطور موقت، با الحاق اوکراين به ناتو مخالفت کرد.
سياست خارجی مدام تکان می خورد. گاهی در خفا و گاهی آشکارا. بانی اين تغييرات، شخص رئيس جمهور است و اغلب با منشی مغشوس و با يک جريان «غربی –آتلانتيستی» که با «چهره پوشيده» پيش می رود، چرا که ايده های مورد نظر وی، غير محبوبند. اين امر نتيجه خلاء روشنفکری است: کسی نميداند که چگونه بايد طرحی منسجم تدوين کرد. طرحی که با دادن تغييرات در سنتی که ژنرال دوگل بانی اش بود، آن را بکار بسته و درجهانی که به دو نيم تقسيم نخواهد شد، عملکرد مستقيم فرانسه را ميسر کند.
--------
* به مقاله «بازار داغ بگو مگو درباره مديترانه» نوشته ژرژ کورم در همين شماره مراجعه کنيد.
** به ضميمه همين مقاله با عنوان «وزارت خارجه، يعنی شخص من!» مراجعه کنيد.
*** به مقاله «نشانه های ضد و نقيض درباره قاره سياه» در همين شماره مراجعه کنيد.
-----------
پاورقی ها:
۱ – آزادی اين پرستاران و پزشک فلسطينی از مدت ها پيش تدارک ديده شده يود. بدون اين مقدمه چينی ها اراده گرائی سارکوزی به جائی نمی رسيد. برای اطلاعات بيشتر در اين زمينه به کتاب مارک پی يرينی Marc Pieriniبا عنوان Le prix de la Liberté, Libye, Les Coulisses d’une négociation (بهای يک آزادی، ليبی، در پشت پرده يک مذاکره) از انتشارت «اکت سود»، آرل، ۲۰۰۸ مراجعه کنيد.
۲- انتشارت فايار، پاريس، ۲۰۰۷
۳ – بيشتر مخاطبان ما در تهيه اين گزارش، مايل نبودند نامشان در مقاله برده شود.
۴ - به اسناد فرانسه »La Documentation Française از انتشارات اوديل ژاکوب Odile Jacob ، پاريس، ژوئن ۲۰۰۸ مراجعه کنيد .
۵ – حزب سوسياليست فرانسه در يک سند درونی بنام «گسست آرام ولی نگران کننده نيکولا سارکوزی»، از اين واژه ها استفاده کرده است. اين سند با سرپرستی اريک بسون تهيه شده است. وی اندکی بعد، به جبهه سارکوزی پيوست و به مقام وزارت رسيد.
۶ – به کتاب دامی ين بوشان با عنوان La Politique française au Moyen Orient از انتشارات «سياست خارجی»، پاريس، زمستان ۱۹۸۷ مراجعه کنيد.
۷ – به مقاله «صدای مغشوش فرانسه » نوشته آلن گرش، ژوئن ۲۰۰۶، موجود در آرشيو لوموند ديپلماتيک (فارسی) مراجعه کنيد.
http://ir.mondediplo.com/article917.html
۸ - به مقاله Chiracet l’Iran. Quand la presse s’emballe (به زبان فرانسه) در بلاگ اخبار خاورميانه بر روی سايت لوموند ديپلماتيک، ۲ فوريه ۲۰۰۷ مراجعه کنيد. http://blog.mondediplo.net/2007-02-02-Chirac-et-l-Iran-Quand-la-presse-s-emballe
۹ – در واقع، سارکوزی اظهار داشته که «ايجاد اسرائيل، «يک واقعيت سياسی مهم قرن بيستم» است.
۱۰ ـ اشاره به اين امر دارد که پدر بزرگ آقای سارکوزی يهودی بود. اگر چنين مسئله ای را يک روزنامه نگار فرانسوی مطرح کرده بود، به عنوان يهودی ستيز افشا می شد.
۱۱ – روزنامه هآرتص، سی دسامبر ۲۰۰۷.
۱۲ – به مقاله زير (به زبان فرانسه)، در روزنامه لوموند شماره ۱۷ زوئن ۲۰۰۸ مراجعه کنيد:
Thomas Ferenczi, « L’UE et Israel s’engagent dans un « partanariat renforcé » qui mécontente les Palestiniens »
ماهنامه لوموند ديپلماتيک، ژوئيه ۲۰۰۸