خانم فاطمه صادقی، تاسف میخورم بر شما که ننگ دفاع از صادق خلخالی را پذیرفتهاید. چه کسی این جرات را داشت که به توجیه و دفاع از خلخالی که در کنار اسدالله لاجوردی به عنوان سمبل جنایت در تاریخ معاصر ما شناخته شده، این چنین به توجیه و رفع مسئولیت از او پرواکند؟ فکر کردید و فکر کردند که دختر صادق خلخالی می تواند با چند خاطره و حرفهای احساساتی قبح جنایت و جنایتکار را بیرنگ و از او رفع مسئولیت کند. به ویژه اینکه این دختر، شما باشید که "پژوهشگری علوم سیاسی" را یدک میکشید و مقاله های انتقادی نوشتهاید.
سالها پیش که در یک جمع زنان بحث در باره شما بود، من در پاسخ کسانی که سکوت شما را در مقابل جنایتهای پدرتان به نوعی همدستی می دانستند، من به دفاع از شما برخاستم و نوشتم که شما مسئول اعمال پدرتان نیستید و نوشته های شما را ما باید بخوانیم، به ویژه در چالش با حجاب، که مسئله را از درون فضاهای قدرت و سنت مورد بررسی قرار می دهید و برای ما که در فضاهای دیگر آن را تجربه کرده ایم. در آن بحث همگی اما، اتفاق نظر داشتیم که از شما انتظار می رود که مرز خودتان را از پدرتان با نقد و چالش با جنایتهای گذشته روشن کنید. این انتظاری کاملا بهحق و روا بوده و هست. صادق خلخالی همانطور که شما هم در نوشتهتان به آن اشاره میکنید- البته از نگاهی دیگر- مظهر ارعاب بود "چهرهای انقلابی از خود نشان دهند که دشمن بترسد" پس نباید تعجب کنید که اعمال هولبرانگیز او همچنان در حافظه مردم زنده است و موضوع صحبتهای جاری و بدانید که نام ننگین او در تاریخ هم خواهد ماند.
ولی شما اگر سکوت کرده بودید، حداقل می توانستیم توجیهاتی بر آن بتراشیم. ولی حالا که حرف را شروع کرده اید، آنقدر مایوسمان کردهاید که چه بسا دیگر کسی به حرفهای دیگر شما هم که رنگ و بوی تحولخواهی داشت، اعتماد نکند. در این مصاحبه نشان داده اید که نه تنها هیچ صداقتی در حرفهای شما نیست بلکه از "پژوهشگری علوم سیاسی" کاملا بدور هستید. شما هیچ عیب و عاری در کارهای پدرتان نمی بینید که هیچ، از نظر شما مسئولیتی هم متوجه او نیست. می گوئید: "فضای آن زمان، فضایی کاملاً ایدئولوژیک بود. من اصلاً نمیخواهم بگویم که پدرم آدم مهربانی بود. اصلاً از این خبرها نبود اما آن فضای ایدئولوژیک قاطعیت انقلابی میطلبید؛ و کسی که در جای آقای خلخالی مینشست گویی باید به آن قاطعیت انقلابی پاسخ میداد."
جرات داشته باشید و به صراحت بگوئید حرفی را که خواسته اید کمی روزپسند جلوه دهید: هیچ مسئولیت شخصی متوجه صادق خلخالی نیست. اوضاع چنان بود و مقصر لابد مردم بودند که برای وضعیت بهتر و آزادی انقلاب کردند. میدانید که عینا توجیه آیشمن و دیگر جنایتکاران ریز و درشت از گوشه و کنار دنیا را تکرار می کنید؟ هم به عنوان "پژوهشگر علوم سیاسی" و هم به عنوان دختر خلخالی از شما انتظار می رود که حداقل یک کتاب، یک مقاله در باره مفاهیم حقوق بین الملل و در باره مسئولیت در قبال جنایت علیه بشریت خوانده باشید.
شما مسئول جنایتهای پدرتان نیستید ولی مسئول هستید که حالا که در باره پدرتان حرف میزنید، روشن کنید در مواجه با جنایتهائی که به حکم صادق خلخالی صورت گرفت، کجا ایستادهاید؟ میدانید چقدر این حرفتان مشمئزکننده است "من خیلی علاقهای نداشتم که درباره وقایع کردستان بخوانم با اینکه میدانم آن مقطع هم خیلی مهم است. ممکن است یک روز این کار را بکنم و ببینم اتفاقات کردستان چه بوده و نقش پدر من چه بوده. من دغدغههای خودم را دارم. "
لازم بود قبل از اینکه سکوت را بشکنید، می رفتید و میخواندید. شما باید در باره حوادث بعد از انقلاب بدانید. باید بروید و بخوانید که در کردستان چه گذشت و پدرتان چه کرد. چه دغدغهای مهمتر از اینها برای شما "پژوهشگر علوم سیاسی" و دختر صادق خلخالی؟ روزنامه های آن موقع را بخوانید. با عکس و تفسیر می نوشتند. گزارشگر روزنامه اطلاعات از دادگاه های صحرائی در محوطه فرودگاه سنندج و در پاوه در نزدیکی محوطه بیمارستان از مدت زمان «محاکمه»ها نوشته: در سنندج مدت «بررسی پرونده» برای ۱۱ نفر سی دقیقه طول کشید، برای هر نفر کمتر از سه دقیقه. در آن گزارش صحنه اعدام توصیف شده: "در فرودگاه وقتی که ده مرد دستبند به دست روی نیمکت چوبی در برابر صادق خلخالی نشستند، آقای رزمی آماده، بیرون دادگاه صحرائی ایستاده بود. نفر یازدهم مجروح بود و کنار در، روی برانکارد قرار داشت. قاضی عمامه اش را برداشت. کفشش را درآورد. پایش را روی صندلی گذاشت. از پشت عینک زندانیان را برانداز کرد و نامشان را پرسید. اتهامات انتسابی چنین بودند: قاچاق اسلحه، تحریک به شورش و قتل و . . . زندانیان، برخی با تمایلات چپ یا گرایشات ملی منکر اتهامات شدند. هیچ مدرکی ارائه نشد. همه اش حدس و گمان بود. پس از نزدیک به ۳۰ دقیقه، خلخالی یازده مرد را مفسدفی الارض اعلام کرد. متهمین را با چشمان بسته در مقابل کارگران فرودگاه از سالن آنجا، که محل زندان شده بود، به محوطه فرودگاه بردند...»
http://www.bidaran.net/spip.php?article295
عکسهای جهانگیر رزمی را که باید دیده باشید خانم صادقی. ولی فقط کردستان و هویدا نبود. بعد ترکمن صحرا، شیراز و ... پس شکوه نکنید که " که من به عنوان یک آدم عادی خیلی وقتها باید بروم بخوانم که در کردستان چه خبر بوده و چه اتفاقاتی افتاده است تا بتوانم مطلع شوم و درست داوری کنم" وظیفه شماست که بدانید.
اینها تاریخ گذشته های دور نیست. گذشته ای است که نگذشته، نه فقط به این دلیل که هنوز سن ما به آن قد می دهد و خاطره های دردناک زنده هستند، بلکه به این دلیل ساده که جمهوری جنایت هنوز برسر قدرت است. حتی اگر نباشد هم تا روشن شدن حقیقت و جایگاه مسئولیتها، چالش با گذشته ادامه خواهدیافت. بنای جنایت در آن زمان پیریزی شد در این بنای ننگ و خون دستان پدر شما بیش از همه به آن آلوده است. بر آن بنا بود که دهه 60، کشتار زندانیان در 67، قتل های سیاسی پائیز 77، قتلهای خارج از کشور، کهریزک و به گلوله بستن مردم در 88 و... رخ دادند. این بختک که همچنان بر جامعه چنگ انداخته و میخواهد جامعه را با خود به قعر ببرد، بدست مردانی مثل پدر شما ساخته شد.
شما باید از تجربه های دیگر کشورها و از بحثهای سیاسی اطلاع داشته باشید که هیچ تغییر و حتی اصلاحی که ظاهرا به آن معتقدید بدون نقد گذشته و چالش با حوادث ننگین آن امکان پذیر نیست. در آلمان اگر جوانان نسل دهه 60 میلادی علیه پدرانشان نشوریده بودند، فاشیسم همچنان در فکر و فرهنگ و حتی در سیاست به حیاتش ادامه می داد. آنها پدران و همچنین مادران شان را با این پرسش مواجه ساختند که شما چه کردید؟ فقط آلمان نبود، در تمام کشورهای آمریکای لاتین و آفریقای جنوبی هم که گذار از دیکتاتوری به دموکراسی را تجربه کردهاند، با تشکیل کمیسیون های حقیقت، با این چالشها مواجه بودهاند. و خط پایان هم بر این چالشها نیست.
فرزندان مسئول اعمال والدین شان نیستند ولی مسئولیت دارند که داوری در مورد آنها را از علائق خانوادگی جدا کنند. بحث این نیست که پدر شما چه رفتاری در خانواده داشته، پدر خوبی برای شما بوده یا "مهربان" نبوده. حرفهای شما در این مصاحبه فراتر از احساس دختری است که پدرش را دوست دارد حتی اگر جنایتکار بودهباشد. احساس شما به ما مربوط نیست ولی پذیرفتن اینکه پدر شما جنایت کرده این به من، به شما و همه مردم مربوط است. تقصیر را به گردن ملت نیندازید، "تا تقی به توقی میخورد، نام آقای خلخالی وسط میافتد."
"سایه سنگین پدر" تنها بر شما تحمیل نشده. این سایه سنگین در جامعه حی و حاضر است، گاه کمپیدا ولی در بزنگاهها سربرمیآورد. از آن خلاصی نیست. باید به آن پرداخت. به جای اینکه مردم را متهم کنید که به پدرتان فحش می دهند، یک جو انصاف داشته باشید و یک باغچه سوال. امتیاز و رانتی که از صدقه جایگاه پدرتان و با حذف تمام آن "دیگری"ها نصیب تان شده، بینید. اگر از خودیها نبودید اگر مخالف بودید، با یک اشاره یا در زندان بودید یا خانه نشین، هیچ حقی نداشتید و اگر در دایره خودیها بودید، آن هم در مرکز خودیها، که پدر شما بود، همه چیز با یک سفارش و یک تلفن روبه راه میشد. خودتان هم به این مسئله شهادت میدهید ولی نکتهاش را نمی گیرید، نمی خواهید بگیرید: "مدرسه که میرفتم تقریباً همه معلمهای من میدانستند که پدر من کیست. این خیلی اذیت میکرد. تکوتوک میآمدند و سفارش دوست و آشنایی را برای کاری میکردند که من به پدرم بگویم. .." چرا باید معلم مجبور شود برای کارش، بگیرید حقوق عقب مانده اش، حکم اخراجاش، بیخبری از فرزند یا عزیز ناپدیدشدهاش و غیره، به شاگردش، به دختر فلانی متوسل شود؟ رویهای را که در آن قانون و حقوق باطل شد و مردم را به گدائی حقوقشان ناچار کرد، کدام قاضیان بنیان گذاشتند؟
شما از رانت پدر خوردید و "پژوهشگر" شدید، متاسفانه اما بیگانه با الفبای پژوهش و علوم سیاسی هستید. سهم رانتتان حد حرفها و حتی انتقادات تان را تعیین می کند؟ و شما باید خوب بدانید که رانت فقط دزدی نیست. شما از اتهام دزدی به پدرتان برآشفته میشوید، حالتان بد میشود ولی از احکام قتل او احساسی به شما دست نمیدهد. "بابای من دستور قتل هویدا را داده، کردستان رفته و همه اینها بوده، ولی دزدی نکرده." برای اینکه لحظه ای قادر نیستید به انسان به قربانی فکر کنید، به فرزندانش به مادر و پدرش، به کسی که پدرتان در سه دقیقه حکم مرگش را صادر کرد و واژه "انقلابی" را چاشنی میکنید که از بار اخلاقی و سیاسی و همه چیز بکاهید و پدرتان را تبرئه کنید. خودتان اعتراف میکنید که فاقد حس همدردی و حقیقت جوئی هستید "آنقدر این [حرفهای تند درباره پدر] اتفاق افتاده که دیگر شنیدنش تغییری در من ایجاد نمیکند." و "ساده زیستی" پدرتان را به رخ ما نکشید که رذالتی بیش نیست. دستگاه قضائی فاسد را، این همدست چپاول اموال ملی را قاضی شرع نخست که پدر شما بود، پایه گذاشت.
شما مسئول جنایتهای پدرتان نیستید ولی در مقابل حرفی که می زنید، مسئول هستید. توجیه و رفع مسئولیت از پدرتان، یعنی همدستی با او. شما جنایت صادق خلخالی را در حد سختگیری پدرتان در خانه پائین می آورید. می گوئید: "در آن وضعیت همه میخواستند چهرهای انقلابی از خود نشان دهند که دشمن بترسد. من اینطور میبینم. ببین! پدرم توی خانه هم یک جورهایی انقلابی بود. یعنی ما حق نداشتیم دو دست لباس اضافه داشته باشیم. تا آخر زندگی همین بود."
برای من باورش مشکل است که کسی که عنوان "پژوهشگری علوم سیاسی" را یدک می کشد، کسی که خود را فعال زنان می خواند، شعور سیاسیاش این باشد، که قادر نباشد موضوعاتی را که از یک جنس نیستند، از هم تمیز دهد.
ولی شما خانم فاطمه صادقی، می دانید بحث بر سر چیست ولی می خواهید خود را به کوچه علی چپ بزنید و به عمد قضیه را لوث میکنید. شما حقیقت را می دانید ولی از روشن شدن آن هراس دارید، می خواهید آن را لاپوشانی کنید، تحریف کنید، مرزها را درهم بریزید. بی دلیل نیست که مجله اندیشه پویا به گفتگو با شما در باره نقش صادق خلخالی نشسته. مجلهای که به تحریف تاریخ و قلب حقیقت شهره است. شما منافعی را دنبال میکنید که می خواهید تاریخ نه آنطور که اتفاق افتاده بلکه آنطور که شما می خواهید، نوشته شود.
منیره برادران، 19 مرداد 1396
سایت بیداران