• چرا اپوزیسیونی که افزون برتلاش و پیکاری ارزشمند علیه حکومت تمامیت خواهِ اسلامی درراستای تحقق آزادی، دموکراسی و حقوق بشر مبارزه کرده است، جذابیتی برای نسل جوانِ خارج ازکشور ندارد؟ چرا درصدِ حضور نسل جوان درجریانها و برنامههای سیاسی و فرهنگی به یکی دو درصدهم نمیرسد و اکثرحزبها و سازمانها و گروهها، و نشستها و اجلاسها تفریق شده ازهمان جمعهای قدیمیاند؟
*****
۱
حکومتِ" جمهوری اسلامی" مانع اصلیِ دستیابی به آزادی، دموکراسی و حقوق بشردرایران است. درکنارمانع اصلی، عوامل فرهنگی، سیاسی و اخلاقی نیزدرزمرۀ موانع رسیدن به خواستهای دموکراتیک درمیهن مان هستند.
اپوزیسیونِ واقعیِ حکومت اسلامی درخارج ازکشور، درمعنای "جنبشی" درراستای یاری رسانی به برچیده شدنِ بساط حکومت اسلامی و تدارک یک بدیل دموکراتیک در پیوند وهمگام با جنبشهای مدنی وحرکتهای آزادیخواهانه، دموکراتیک وحقوق بشری درداخل کشور، دستاوردهای ارزشمندی داشته است. دستاوردهای گرانقدراین جنبشِ کم و بیش سازمان یافته اما گسترده و پراکنده، دراین نزدیک به چهاردهه را شاید بتوان اینگونه خلاصه کرد:
۱- روشنگری درباره اندیشگی وکردارارتجاعی و ضد انسانیِ رهبران حکومت اسلامی درایران، درجهان ومحافل مختلف بین المللی، به ویژه افشای جنایت هائی که این حکومت علیه بشریت مرتکب شده است، و نیز کمک به نشان دادنِ خصلت تروریستی وتروریست پروراین حکومت، وافشای تلاشهای جنگ افروزانه و صدورتروریسم اسلامی درسطح منطقه و جهان.
۲- حمایت وتقویت فرایندهای مدنی و جنبشهای آزادیخواهانه، دموکراتیک وحقوق بشری درایران ازراههای گوناگون، ازتماس وارتباط مستقیم با این فرایندها و جنبشها تا بهره گیری ازطریق رسانهها ودیگرابزارهای ارتباطی. این رابطه اگرچه به دلیل ویژگیِ سرکوبگرانه حکومت اسلامی ارگانیک نبوده اما با توجه به امکانهای ارتباطی مجازی تاثیرگذاربوده است. اپوزیسیون درخارج ازکشورصدای بی صدایان وبازتابندۀ خواستهای هردَم سرکوب شوندۀ جنبش مدنی، وحق طلبی قربانیان ستمگریهای حکومت اسلامی درسطح جهان بوده است.
۳- تبلیغ و ترویج، وسازمان یابی حولِ مفاهیمی همچون سکولاریسم، دموکراسی، حقوق بشر، محیط زیست و... و نیزشناساندن هرچه بیشترِویژگیهای مثبت "غرب و فرهنگ غرب"، فرهنگی که روحانیون درستیزبا آن هویت ارتجاعیشان را تکمیل کردهاند.
۴- شناخت ارزشی وپذیرش پدیده هائی همچون تحمل دیگری و دگراندیشی، پیشبرد دیالوگ وگفتمانهای سیاسی و نظری، باعمق و دامنهای امیدوارکننده در میان نیروهای مختلف سیاسی وکوشندگان سیاسی و فرهنگی درخارج از کشور، که پیش تردشمن هم مینمودند. چنین شناخت و پذیرشی سبب کاهش و زدایشِ کینه ورزی نسبت به دگراندیشی و مخالفت نظری و سیاسی، و جریانهای سیاسی ناهمسو و مخالف دراپوزیسیون شده است.
۵- آشنائی با درکها و فهمها و نگاههای تازه نسبت به مفاهیم و پدیده هائی همچون ایدئولوژی، سیاست، فرهنگ، تحزب وسازمان یابی، وتلاش درراستای تحقق یادگرفتهها و آموختههای تازه درعرصههای گوناگون فعالیتهای سیاسی و فرهنگی.
۲
اپوزیسیون خارج از کشوراما ضعفها و لغزش هائی نیزداشته است. برخی ازضعفها و لغزشها ناشی از عوامل فرهنگی، سیاسی، جغرافیائی، مشکلاتِ شرایط زیست و فقدان رابطهای ارگانیک با گروههای مختلف اجتماعی درداخل کشورند، اما در پیوند با عوامل گفته شده آبشخوربسیاری دیگراز ضعفها ولغزشهای این جنبش را میباید در خودِ اپوزیسیون نیزجستجو کرد. جنبش اپوزیسیون درخارج از کشورراچندین حزب، سازمان، گروه و محفل سیاسی، کانون و محفل فرهنگی، رسانههای گونه گون و متعدد، افراد مستقل و منفرد که با تجربه ترین کوشندگان سیاسی، فرهنگی و فلسفی را شامل میشوند، سامانی نسبی دادهاند. اینکه چرا چنین مجموعهای پس ازنزدیک به ۴ دهه درجایگاه و موقعیت شایسته خویش قرارنگرفته است، وچرا با صدها شخصیت و چهره منفرد و مدعی سیاست دانی و سیاست پروری، و فرهنگ ورزی و فرهنگ سازی، و فیلسوفان راه حل دان و میلیونها ایرانی تبعیدی، در چنین وضعیتی ادامه حیات میدهد، پرسشی به جا و پا برجاست. علی رغم زندگی طولانی درفضائی آزاد ودموکراتیک و کسب تجربهها و دانستههای جدید، اپوزیسیون حتی قادر به برپائی و سازمان دادنِ یک تشکل دموکراتیک فراگیربه مثابه جبهه، ائتلاف، اتحادعمل گسترده و یا هرنوع تشکل مدرنی که بتواند درراستای تحقق شعارها و خواستهای دمکراتیک وحقوق بشری کمک کننده باشد، نبوده است. چرا؟
به برخی دلائل که به نظرمن میرسند، اشاره میکنم:
۱- با وجود شرایط مناسب برای فاصله گرفتنِ معرفتی و اکتسابی از اخلاق و فرهنگ فرقه گرائی، سکتاریسم و دگماتیسم، حضور جان سخت این ویژگیهای شخصیتی- فرهنگی، و روانی و رفتاری فردی و جمعی حکایت ازاین دارد که این بیماری بسان " تعصب مذهبی" درتاروپود روحیات وذهنیت، وعملکرد جنبش سیاسی وفرهنگی ما ریشه هائی عمیق و تاریخی دوانده است.
۲- خودمحوری وخودخواهی بیمارگونه، خود حق پنداری ِمطلق گرایانه درمیان مدعیان هدایت سیاسی و سازمانگری سیاسی، هنوزدر زمرۀ موانعاند. در کنار مشکلات اشاره شده با طولانی تر شدن عمر تبعید، بسیاری ازکسانی که خود را کوشنده سیاسی و فرهنگی تبعیدی میپنداشتهاند یا بی تفاوت و منفعل شدهاند و یا با بهانهها وتوجیههای رنگارنگ به خیل فرصت طلبان وسودجویانِ پیوستهاند، امروز بسیاری ازاین قماش" اپوزیسیون نماها "پائی درداخل و پائی درخارج، راوی عشرتگریهای " خانه عفافی" و سودجوئیهای مالیشان درایران اسلامیاند. پدیدهای که درتضعیف اپوزیسیون درخارج کشور، وتدوام حیات حکومت اسلامی بی تاثیر نبوده است.
۳- ریزشدن احزاب، سازمانها و گروههای اپوزیسیون درخارج از کشور، ازسوئی سبب گسترش سیاست گریزی و انفعال، واز سوی دیگر تقویت فرقه، سکت و قبیله سازی شده است. احزاب و سازمانها و گروههای شکل گرفته ازانشعابهای قدیمی تفاوت وتغییر کیفی با جریان هائی که از آنها جدا شدند، از خود بروز ندادهاند. انشعابها و جدائیها در فضائی عصبی و تهی از اندیشه، دربیشترین موارد رنگ و بوی دعواهای شخصی، حیدری نعمتی، قبیلهای و یا جاه طلبانه داشته و دارند.
۴- تلاش هائی برای تشکیل جبهه، ائتلاف، اتحاد و... ازسوی افرادو نیروهای مختلف حول یک برنامه (پلاتفورم) صورت گرفته، اما بی نتیجه ماندهاند. سخن از تلاش برای شکل گیری " اردوها یا بُلوک " هائی از جریانهای یک طیف خاص مطرح شد، به مانندِ "جنبش"، ائتلاف یا اتجادِ مشروطه خواهی، جمهوری خواهی، ملی گرائی، سوسیال دموکراتیک، سوسیالیستی و... تا درنهایت در کنارهم بتوانند تشکلی فراگیرشکل دهند، اما این ایده و فکرنیز" ایده" باقی ماند. ادعای وجود اشتراک نظردر حوزه سیاست، اقتصاد، فرهنگ و عرصههای مختلف اجتماعی، و چشم اندازها برای پیشبرد کارجمعی و اجتماعی مطرح شد اما در سطح ادعا باقی ماند. درساختارجبههای وائتلافی و" اتحاد"ی، شیوه سازماندهی احزاب سنتی، یعنی ساختارمتمرکز و هرمی به جای ساختارهای دموکراتیک ومدرن نشستند، وکاررا خراب تر کردند. اگردر ظاهر حجابی نوین و مدرن براین ساختارها کشیده شد درخفا اما " باند"های کهنه کار برآن شدند تا سیاستها و خواستهای خویش را پیش ببرند. تجربه تبدیل همایش به نمایش، و تخدیشِ جمهوری خواهی تا حد تقویت "جمهوریت"حکومتِ ارتجاعی "جمهوری اسلامی"، از تجربههای تلخ بخشی از"اپوزیسیون" است. بدیهی ست هنگام که فهم و کرداردرحوزۀ کارسیاسی فراگیر این حد باشد، میتوان حدس زد شالودههای حزب و سازمان سازی چگونه شالوده هائی ازآب درخواهند آمد.
۵- اپوزیسیون حکومت اسلامی درخارج ازکشورخونی تازه در پیکرکم خون و نیازمندش جریان نیافته، وپشتوانهای به عنوان نیروی جوانِ سنی، ذهنی و عملی ندارد. اپوزیسیون پیرشده است، پیری هم درمعنای خردمند و کاردان ترشدن، و هم در معنای سالخوردگی، که البته شقِ دوم چربشِ بیشتری دارد.
۳
نسل جوان، نسل گمشدۀ اپوزیسیون حکومت اسلامی در خارج از کشور، کجاست؟
عدم تمایل نسل جوان به همکاری و پیوستن به اپوزیسیون خارج ازکشوریکی ازبزرگترین نقطه ضعفهای این "جنبش" است. چنانچه وضع به همین منوال پیش برود پس ازچند دهه فعالیتهای چشمگیرِسیاسی و فرهنگی علیه حکومت اسلامی، عمراپوزیسیون درخارج ازکشورفقط دردونسل خلاصه خواهد شد. علیرغم شرایط و فضای سیاسی، اجتماعی و تکنولوژیکی مناسب چشم اندازی نشانگرِاین که نسل جوانی جایگزین اپوزیسیون خارج از کشور بشود، فرارویمان نیست.
پرسش این است: چرا اپوزیسیونی که افزون برتلاش و پیکاری ارزشمند علیه حکومت تمامیت خواهِ اسلامی با شعار و خواست آزادی، دموکراسی و حقوق بشر با ارتجاع و اختناق و ستمگری مبارزه کرده است، جذابیتی برای نسل جوان درخارج از کشورندارد؟ اپوزیسیونی رنج کشیده و زخم خورده ازتبعید، که دهها تن از فعالاناش راحکومت اسلامی در خارج ازکشوربه قتل رسانده، اپوزیسیونی که با وجودِ ضعفها و لغزشها گامهای ارزشمندی در راستای مبارزه با عقب ماندگی و ارتجاع برداشته است، چرا اینگونه بی پشتوانه مینماید؟
نگاه کنیم: آیا درصد حضورنسل جوان درجریانها و برنامههای سیاسی و فرهنگی، حتی به یکی دو درصدهم میرسد.؟ اکثرحزبها و سازمانها وگروهها، ونشستها و اجلاسها تفریق شده و سالخوردگانِ همان جمعهای قدیمیاند.
دلائل عدم تمایل جوانان به ادامه راهِ اسلاف خود درخارج از کشورچیست؟
در پاسخ به پرسش فوق این نکات ذهن مرا مشغول کردهاند:
۱- کم کاری و کم توجهی اپوزیسیون نسبت به نسل جوانی که درخارج ازکشورمتولد شده است، ونیزبه نسل جوان تبعیدی ومهاجر، وبه ویژه نسبت به دانشجویان. این کم کاری وکم توجهی درعرصههای مختلف، ازنوع ارتباط گیری و سازماندهی تا برنامه ریزیهای جذب کننده برای جوانان را شامل میشوند. بربسترتاثیرگذاری فرهنگ و اخلاق اسلامی، ویژگیهای زندگی و واقعیتهای اجتماعی در خارج از کشور، روانشناسی شکست و ارعاب، بی اعتمادی نسبت به عملکرد سیاسی نسلهای گذشته، بخش بزرگی ازاین جوانان با تردید به اپوزیسیون خارج ازکشور مینگرند. بسیاری ازجوانان دیگرنسل" آرمان خواه" دهههای پیشین نیستند، نوعی از واقع گرائی و" فردگرائی" سبب شدهاند تا به ندرت بتوان درمیان آنان جوانانی یافت که منافع فردی خویش را درراه منافع عمومی و مردم به خطر بیاندازند.
۲- فرزندان ما تبعیدیان، فرزندان سرزمینی هستند که درآن متولد شده ورشد کردهاند. بسیارانی ازآنان حتی تمایلی ندارند بگویند ازخانوادهای ایرانی هستند مگرازروی اجبار، رودربایستی یا دلخوش کردن خانوادهها و اطرافیان چنین تمایلی را نشان بدهند. ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی محیط زندگی از یک سو، وازسوی دیگرافکار و کردارِ شرم آور و آبروبَرِ حکومت اسلامی دربروزاین عدم تمایل نقش بسزائی داشتهاند.
۳- طولانی شدن عمرحکومت اسلامی همراه با توان تبلیغی و ترویجیاش، تاثیر فرهنگی و اخلاقی مخربی برذهن و رفتار بخشی ازجوانان مهاجربرجای گذاشته است، به ویژه جوانان خانوادههای مهاجر داوطلب ومذهبی که درخارج ازکشور زندگی میکنند، و یک پا نیزدرداخل کشوردارند.
۴- حکومت اسلامی با برنامه ریزی، هزاران جوان ایرانی مغزشوئی شده را به خارج از کشورفرستاده تا درکنارتحصیل، زشت کاریهای حکومت را بپوشانند و جریانهای حکومتی را تقویت کنند. این دسته ازجوانان گرم کننده بساط کنسرتها و بارها و دانسینگها، و یا مساجد و جلسههای مذهبی هستند. روحیات و خواستهای بخشی ازاین دست جوانان را اصلاح طلبی حکومتی درخارج از کشورارضا کرده است. رفت و آمد به ایران وفراهم سازی امکانهای تفریحی و مالی و تحصیلی، محرکهای اصلی به کارگیری این دست ازجوانان هستند. سیاست تحبیب و تطمیع، امتیازدادن دررابطه با این دسته از جوانان رعایت شده است. درمیان جوانان دستچین شده" لباس شخصیهای عاشورائی"، دختران وپسران آلامُد به وفوربه خارج از کشورارسال شدهاند. ایجاد تفرقه وارعاب درخارج از کشور ازوظایف " لباس شخصیهای عاشورائی" آلامُداست.
۵- دربرخی از رسانهها، به ویژه رسانههای تصویری میتوان چهرههای جوان را دید، اکثرآنان یا مهاجران داوطلب و اصلاح طلباند، یا کاری به کار سیاست و فرهنگ ندارند، حقوق بگیرانی هستند که دیکته شدهها دیکته میکنند. در رسانههای وابسته به دولتها و یا تغذیه شونده از دولتها و محافل خارجی نیزجوان ترها فقط کارمندند، کسب وکاری پُردرآمد ونان وآب دار، که شهرتی نیز دِسردارد. تَک و توکی مخالف حکومت اسلامی درمیان این جوانان، درزمرۀ نادرانند.
۶- جوانانی که بدون وابستگی به حکومت اسلامی برای ادامه تحصیل و زندگی در محیطی آزاد و دموکراتیک به خارج از کشورمی آیند، تلاش اینان کسب موفقیتِ بیشتردرتحصیل و دست و پا کردنِ زندگیای مرفه است، غالبا" به مسائل سیاسی واجتماعی علاقهای نشان نمیدهند. پیشبرد سیاست ارعاب و ترساندن این دست جوانان ازنزدیک شدن به اپوزیسیون ازوظایف ارگانها و عوامل حکومتی و"جوانان عاشورائیِ" ارسالی ازسوی حکومت اسلامی به خارج ازکشوراست.
با درنظرگرفتنِ احوال اشاره شده به نظر میرسد اپوزیسیون واقعیِ حکومت اسلامی در خارج از کشور، پیش از انقراض میباید چارهای بیاندیشد. هنوزفرصت و امکان برای جذب نسل جوانی که تن و جان به تبعید و مهاجرت داده، وجود دارد. این جوانان میتوانند نیروی ادامه دهنده و پشتیبان اپوزیسیون در خارج از کشور باشند.