جمعه 7 مرداد 1384

دم خروس روشنفكران، رضاشاه و دموكراسي! دادامن

نسخه مكتوب سخنراني دادامن در اتاق عدالت ايرانيان پالتاك در باب خدمت و خيانت رضاشاه پهلوي

بنده گرچه با بسياري از موازين حكومتي شاهان پهلوي كه آنان را به مقام ديكتاتوري بي ضابطه تنزل مي داد به شدت مخالفم ، اما بي انصافي رايج نسبت به برخي از خدمات ايشان را كه اينك مد روشنفكري برخي از حضرات به اصطلاح جمهوري خواه شده است را به صلاح ميهن نمي دانم و صريحا و بدون ترس از تكفير به عنوان يك جمهوري خواه چپ مي توانم ادعا كنم كه هيچ حكومتي به اندازه سيستم پهلوي در طول 2500 سال اخير به جريان دگرديسي پيشرو فرهنگي ايران در عرصه مدرنيسم ياري نرسانده است . بي انصافي است اگر بگوييم كه رضا شاه تنها در مقام پلشت يك ديكتاتور سنگدل و بي رحم بود ، بي انصافي است اگر كشف حجاب مدرن او را با حجاب گذاري اجباري خميني هم تراز كنيم . اينها زمين تا آسمان با هم توفير دارند . روشنفكراني كه دائما بر طبل اين بي انصافي عيان مي كوبند همواره از تحليل واقع گراي تاريخ آن برحه سرباز مي زنند ، هيچكس نمي گويد كه رضا خان مير پنج در شرايطي در ايران تاج بر سر نهاد كه چهارسوي اين سرزمين در ننگ و نكبت تجزيه و فقر و سنت مابي كور آخوندي مي لوليد ، آنها هرگز به روي خود نمي آورند كه در ايران قاجار ديده شخصيت زن حتي از شخصيت سگ ولگرد خانه ي مردان عبا پوش و خرقه دار متشرع پايين تر بود و زن را چون كالاي استهلاكي مرد با ايمان محك مي زدند . روشنفكران امروز درست مانند روشنفكران 57 و حقيقتا بر خلاف روشنفكران ناب و مدرن مشروطه راه همان ملاياني را مي روند كه با تحريك عامه مردم بر سر مسائل ابلهانه ي شرعيه ، ديكتاتوري سياسي را بهانه كردند و ايران را بعد از 50 سال پشروي در عرصه مدرنيسم فرهنگي به چاه قاجار انداختند . جالب اينجاست كه حضرات منورالفكر براي دعاوي پوچ خود استدلالات محير العقولي نيز مي آورند ، مثلا از رضا خان دموكراسي مي طلبند ، واژه اي كه در آن برحه ي تاريخي تنها در چند كشور مدرن و متمكن اروپايي قابل تعريف و بازشناسي بود ، در اين سو در كنار سرزمين سابقا عثماني ترك ، دو ملت بودند كه در نا آگاهي و نافهمي خود از روند رو به گسترش مدرنيسم ، هنوز شب و روز خود را در سقاخانه به راز و نياز و زيارت مشغول بودند يا ساعات فراغت خود را پاي وعظ فلان طلبه و فلان شيخك احمق به حذر از آتش جهنم و ترس از روز قيامت مي گذراندند ، براي چنين مردمي آيا آزادي سياسي عنان گسيخته گوهري ماندگار و ابدي بود ؟ بدون شك نه . آنان از سردار سپه حكومت مشروعه مي طلبيدند . آنها حتي آن معدود مردان دموكرات وغرب طلب مشروطه را به فراموشي سپرده بودند ، آنها رهبري از جنس شيخ فضل الله مي خواستند . در سراسر ايران آن زمان باج بگيران و لوطي هاي داش مشتي معركه گير ، غلام حلقه به گوش آخوندكان و مالكان متنفذ بودند . صدها دولت سايه و حكومت مخفي و شرور در دل روستاها و شهرهاي ايران پرچم خويش را برافراشته بودند ، در روستاها كدخدا و فئودال به خودي خود رهبر معظم قبيله ي چندين هزار نفري آن كومه محسوب مي شد ، آن وقت روشنفكران شكم سير و دل پر امروزي توقع دارند كه رضا خان به ميدان منازعه بيايد و از آن آشغالداني متعفن يك دموكراسي خوش راحيه بسازد . رضا خان اين كار را نكرد و نبايد مي كرد . غايت ارزشمندي سردار سپه در آن زمان اين بود كه به يك انقلاب فرهنگي شكوهمند دست بزند و تفاله هاي سنت جن و پري آخوندي را از اين ملغمه هزار مليت به دور بريزد ، اين كار به زورمندي و سخت كوشي نياز داشت و الحق كه رضا شاه زورمند موثر و خوش نيتي بود .
" قانون استعمال البسه وطني "
" متحد الشكل كردن لباس مردان و عبا كندن از آنان تا به جاي خرقه و كلاه نمدي قجري مانند انسان متمدن لباس بپوشند "
" كشف حجاب از زنان "

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

اينها سه راس مثلث انقلاب فرهنگي شكوهمند رضا خان مير پنج بود و براي عملي كردن اين اصول انقلابي راهي جز ديكتاتوري و خشونت خوش يمن وجود نداشت . اكثريت ايرانيان آن برحه بسان كودكان صغير و نا آگاه دنبالچه ي مراجع عظام خود بودند ، بايد پدري مستبد در برابرشان جلوه مي كرد تا به آنان بگويد كه در آن ينگه ي دنيا كسي دنبالچه و صغير ديگري نيست . بايد به اين كودكان گفته مي شد كه در دنياي متمدن ديگر زنان را مانند (بول داگها) در پستوي خانه نهان نمي كنند ، آن پدر بايد خطاب به فرزندان كودن خود فرياد بر مي آورد كه از سگ منشي و گداپوشي دست برداريد ، جهان امروز جهان زيبايي و شيك پوشي است ، او بايد مي گفت كه در ينگه ي دنيا زنان بي حجاب و خوش بويند ، در ينگه ي دنيا زنان آزادند ، نگاه آزاد است ، معاشقه آزاد است ، بوسه آزاد است . و اين پدر بدون كوچكترين شك و تعصب كسي نبود جز رضا شاه پهلويي . اما آيا اين پدر ديكتاتوري سنگدل نبود ؟ بنده مي گويم بود ، حتي گهگاه بي رحم و سفاك هم مي شد ، گاهي آن قدر بي ضابطه عمل مي كرد كه حتي نزديكانش هم از او نفرت به دل مي گرفتند ، اما با در نظر گرفتن همه اينها ، اگر روشنفكران امروز اندكي انصاف داشته باشند و ميزان قضاوت خود را بر مبناي عدل و وجدان انساني تنظيم كنند به نتايجي مي رسند كه با دعاوي كنونيشان زمين تا آسمان فرق دارد . درست است ، رضا شاه لب مي دوخت ، اما لبهاي بسياري را به برون مرز فرستاد تا به قيمت كسب دانش عاليه مجاني ، به او و خاندانش دشنام بگويند . رضا شاه روزنامه ها را به محاق توقيف مي كشاند اما هزاران مكتب خانه را كه در دام ترهات آخوندي گرفتار بودند به دانشگاه بدل كرد تا شاگردان و استادان دست پرورده اش بعدها به بزرگترين دشمنان قسم خورده اش بدل شوند و هوس حكومت مكتبي به سرشان بزند . رضا شاه بازرگانها را به بلوك غرب فرستاد تا بعد بيايند و با اتيكت مهندسي به عباي خميني آويزان شوند و كتاب اصول آب كر بنويسند . رضا خان همه چيز بود ، يك بي سواد ، يك ديكتاتور ، يك سازنده ، يك تخريب گر ، يك اصلاح طلب ، يك انقلابي و در نهايت يك ميهن پرست حقيقي بدون كوچكترين ريا و سالوس .
***
در پايان با عرض پوزش از تمامي روشنفكران بعضا سبيل كلفت و عينك كائوچويي بايد صريحا بگويم كه بنده ي حقير او و دودمانش را به اكثريت منورالفكرهاي وطني ( دودوزه باز ) ترجيح مي دهم ، گرچه بنده خود را يك جمهوري خواه مي دانم و بدون شك گزينه ي انتخابي ام براي حكومت آينده هرگز چيزي از جنس سلطنت نخواهد بود ، اما آن تاريخ را همواره ستايش خواهم كرد و آن را به عنوان برگ زريني از افتخارات ميهن در دل خود مي نگارم .
زنده باد ايران
زنده باد حقيقت
زنده باد آزادي

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'دم خروس روشنفكران، رضاشاه و دموكراسي! دادامن' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016