مقدمتا می خواهم از مديريت سايت گويا برای فراهم آوردن محيطی کم نظير که در آن افکار مختلف، در پهنه های يکسان و يا متفاوت، گاه حتی متضاد فرصت بروز و برخورد با يکديگر را می يابند صميمانه تشکر کنم.
دوست گرامی، جناب آقای الف. ع. خ. پس از عرض سلام:
من نوشته های شما را در خصوص انتقاداتتان به آقای نوری علاء خواندم. بدون اينکه به جزئيات بحثهای شما وارد شوم من هم چون شما معتقدم که آقای نوری علاء عصبی نگارش می کنند و با انتقادات شما به نحوی که در خور يک متفکر باشد برخورد نکردند. صرف نظر از تکرار همان مکررات بکارگيری القابی مانند "نويسنده ناشناسی که پشت چند حرف الفبا مخفی است" گرهی از کار فرو افتاده نمی گشايد. اينکه عرض می کنم "عصبی" می نويسند مقصودم اينست که يک سری پارامترها از قبيل ضديت با اسلام و اعراب را به دليل عشق بسيار شديد به ايران اصل کرده اند و به يافته های خود از درون اين عينک عناد می نگرند. نتيجتا آنها که چون ايشان می انديشند هم چنان به تمجيد ايشان مشغولند و آنان که مردد و بدنبال دريافت حقيقت اند با مشاهده اين لحن عصبی که لامحاله از منطق فاصله می گيرد طرفی از مطالب ايشان نمی بندند. تا اينجا من با شما هم عقيده ام. اما غرض من از نوشتن اين چند سطر گزاره ای بود که در نوشته اخيرتان مشاهده کردم.
مرقوم فرموده ايد که:"سئوالم از آقای نوری علاء اينست که کدام متفکر و جامعه شناسی را در غرب سراغ داريد که در صدد شناختن و آشکار نمودن دشمنی های قومی و مذهبی در تاريخ هست، تا آنها را در امور سياسی بکار گيرد."
دوست عزيز آنچه که امروز شما در خاورميانه شاهد آن هستيد نتيجه تراوشات ذهن متفکر، مورخ و جامعه شناسی است بنام آقای برنارد لوئيس. او که افتخار ضرب سکه "برخورد تمدن ها"را با چاپ مقاله "ريشه های خشم مسلمانان" بنام خود ثبت کرده از زمان فاجعه ۱۱ سپتامبر معلم کاخ سفيد بوده و کابينه آقای بوش و شخص پرزيدنت در محضر ايشان تلمذ می کنند. مبتکر طرحهای کنونی در خاورميانه تاريخ يک هزار ساله گذشته را چيزی جز برخورد بين غرب مسيحی و شرق مسلمان نمی داند. به اعتقاد او مسلمانان از جنگ وين مرتبا در حال عقب نشينی در برابر غرب مسيحی بوده اند و اين امر منجر به ايجاد عقده حقارت در آنان شده است. تکميل کار ايشان را آقای ساموئل هانتينگتون که به احتمال زياد معرف حضورتان هستند پی گرفتند. هانتينگتون در "برخورد تمدن ها" مهمترين مشخصه جوامع را دين حاکم بر آن جوامع می داند. او نيز معتقد است که آينده را عمدتا برخورد تمدن غرب مسيحی و جهان اسلام تشکيل خواهد داد.
(مقاله برخورد تمدن ها اولين بار در سال ۱۹۹۳ در مجله فارين افرز و کتاب مزبور در سال ۱۹۹۶ نوشته شد)
از سوی ديگر لئو اشتراوس (Leo Strauss) فيلسوف آلمانی الاصل که پدر فکری جريان نومحافظه کاری آمريکا بمشار می رود صرف نظر از هسته اصلی فلسفه اش که به بحث ما نمی خورد معتقد است که تاريخ معاصر نتيجه درگيری دموکراسی غرب با دشمنان وحشی (Barbarous enemies) خويش است. وی در سال ۱۹۶۴ می نويسد: طی قرنهای متمادی مسيحيت و اسلام هريک برای برتری برجهان با يکديگر دررقابت بوده اند ولی نهايتا به يک همزيستی پرتضاد و تنش رضايت داده اند.
قصد من ورود به جزئيات نيست که در اين زمينه مطلب بسيار است اما دوست عزيز، اينست بينش جديد متفکران و مورخانی که در حال گرداندن چرخ سياسی تمدن غرب هستند. آنها در صدد شناختن و آشکار نمودن دشمنی های قومی و مذهبی در تاريخ اند تا آنها را در امور سياسی بکار گيرند و اين خلاف نظر شماست. اينکه آيا سخنان لوئيس و هانتينگتون بيانگر واقعيت های تاريخی است و يا در پشت آن ايدئولوژی مهلکی قرار دارد که ما نتايج آن را امروز در عراق و شوربختانه، احتمالا در ايران شاهد خواهيم بود بحث ديگری است. من در اين زمينه کار تحقيقی کوچکی نيز انجام داده ام و معتقدم برخورد تمدن ها يک تز تاريخی نيست بلکه يک دکترين است. بيان واقعيت نيست بلکه پلان و طرحی است که پايه آن پس از فروپاشی شوروی و بلوک کمونيسم ريخته شد.
با عرض ارادت
شهير شهيد ثالث
[email protected]
در همين زمينه:
["رونوشتی" ديگر از نوشته های استاد نوری علا! الف. ع. خ]
[سخنی با اسماعيل نوری علا، الف. ع. خ]