[email protected]
www.goftamgoft.com
مقدمه)
موازین حرفه ای ایجاب می کرد که پاسخ جناب باقرزاده در همان رسانه ای منتشر شود که نوشته ی ایشان درج گردیده است. از این رو پاسخ خود را نه در وب سایت شخصی خود منتشر کردم و نه برای گویا نیوز ارسال کردم. بلکه آن را برای ادیتور «ایران امروز» فرستادم و با توجه به سابقه ی نه چندان روشن این پایگاه در درج نوشته ی «دیگران» (غیر خودی ها) داشتم؛ در انتهای نامه ام به ایشان خواستم که اگر مایل به انتشار نوشته ام نیستند، لطفا مرا از عدم آمادگی خود مطلع کنند (تا نسبت به انتشار آن در گویا نیوز و وب سایت شخصی ام اقدام کنم).
اما با گذشت نزدیک به دو روز از ارسال نوشته؛ هیچ پاسخی دریافت نکردم. باز هم بنا را بر خوشبینی گذاشتم و احتمال دادم که نوشته ام به دست ایشان نرسیده باشد. ناچارا دست به دامان جناب باقرزاده شدم و از ایشان خواستم که اگر ادیتور ایران امروز نشان الکترونیکی غیر آن دارد که در پیشانی سایت شان درج شده است؛ لطفا مرا مطلع کنند.
تا آنکه سرانجام و در نتیجه مکاتبه ی جناب باقرزاده با ادیتور ایران امروز؛ نامه ای از شخص اخیر دریافت کردم که «انتشار نوشته شما برای ما متاسفانه ممکن نشد. آن را به دیگر نشریات بسپارید»!
نگره ی ناروای «خوی_غیرخودی» یک ابتلای حکومتی نیست و فقط حاکمان را به سبب برخورداری از قدرت،به خود مبتلا نمی سازد. هر یک از ماهم که فریاد آزادگی و دموکراسی خواهی مان گوش فلک را پر کرده؛ همین که از اندک قدرتی برخوردار شویم (مثلا قدرت انتشار یا عدم انتشار نوشته ای را) دچارش می شویم!
برای آقای باقرزاده هم نوشتم و برای شما هم می نویسم که:
«وقتی آن که در قدرت نیست، بلکه در ضعف و محکومیت است چنین می کند؛ اگر به قدرت برسد چه خواهد کرد؟! لابد زبان از حلقوم ام بیرون خواهد کشید!».
و البته اضافه کردم: «از دید من؛ چنین کسانی باید تنبیه شوند». من که دیگر به چنین سایتی نمی روم و اعتماد و احترام ام را از آن، دریغ خواهم کرد. آنان چیز چندان گزافی را از دست نمی دهند. اما این؛ تنها کاری ست که از دست ام بر می آید.
اول)
ظرف دو سال گذشته؛ این نخستین باری ست که به من انتقاد می شود اما در آن خبری از تحقیر و تخفیف، اثری از تمسخر و تمضحک، ردی از تهمت و توهین نیست . جمله های من دستخوش تحریف و تقلب نمی شوند و چیزهایی به من نسبت داده نمی شود که هیچ مبنایی در واقعیت ندارد.
بنابراین جا دارد از نویسنده ی محترم، جناب آقای حسین باقرزاده تشکر کنم. نه بابت اینکه از این طریق، لطفی درحق من روا داشته اند. بلکه از آن رو که به ما می آموزند بحث و جدل سیاسی روشنگرانه و دوستانه؛ شانی چنان دارد که در آن، نوبت به آنچه بر شمردم نمی رسد.
اما ای کاش آن تعبیر تحقیرآمیز را هم درباره ی آقای محمود احمدی نژاد و آن تعبیر دیگر را در باره ی خبرگان (رقبای سیاسی هر دوی مان) به کار نمی بردند تا علاوه بر تشکر؛ مرا در حال تعظیم به خود نیز ببینند.
دوم)
شش پاراگراف نخست یادداشت «انتخابات آزاد و احمدی نژاد؟!» عمدتا به گزارش عملکرد، گمانه زنی پایگاه اجتماعی و وضع روحی اصلاح طلبان حکومتی (و به تعبیر من دموکرات نمایان) اختصاص دارد که از همین رو، ربطی به نگارنده یا مواضع اش ندارد. بلکه نویسنده ی محترم صرفا از آن جهت ذکر چنین مقدمه ای را لازم دانسته اند که نشان دهند تا چه پایه ارزیابی کسانی در میان اصلاح طلبان حکومتی از وضع موجود؛ با کسی چون نگارنده متفاوت است. یعنی همان چیزی که به تعبیر ایشان «تقابل جالبی ایجاد کرده است».
از جمله در باره ی تحلیل آقای احمدزیدآبادی (که من البته ایشان را در میان دموکرات نمایان نمی بینم) نوشته اند که:
[احمدزیدآبادی؛ در دو نوشته اخیر خود در نشریه اینترنتی «روز» تصویری تاریك از شرایط سیاسی ایران و ناتوانی اصلاحطلبان در تأثیرگذاری بر این شرایط ارائه میدهد].
یا در جای دیگری آورده اند که:
[آقای زیدآبادی ..... با اشاره به بیبرنامگی اصلاحطلبان در گذشته و با تأكید بر این كه هشدار و نصیحت به حاكمان نیز نه فقط سودی ندارد و بلكه اثر معكوس به بار میآورد؛ به این نتیجه منطقی و ناگزیر میرسد كه «به جاي حركت بر مبناي غرايزمان، بهتر است مدتي درنگ و بلكه توقف كنيم تا دست كم بدانيم كه به كدام سو در حركتيم»].
در این خصوص ناچار از این توضیح ام که:
نگارنده با ارزیابی اخیر جناب زیدآبادی نمی تواند موافق باشد و نیست. چون اگر جناب زیدآبادی و دیگران به این نتیجه رسیده اند که «هشدار و نصیحت به حاکمان نه فقط سودی ندارد بلکه اثر معکوس به بار می آورد»؛ در باره ی کیفیت و نحوه ی هشدار خود در موارد پیشین و سال های قبل، هیچگونه توضیحی نمی دهند تا روشن شود که «چگونه هشدارهایی» و «با چه زبانی» و «از کدام موضع» بیان شده اما ناثمربخش بوده اند.
آقای زیدآبادی اصولا شخصی نیست که زبان توهین آمیزی در هنگام سخن گفتن با رقبای خود اختیار کند. اگر چه؛ مواضع او آنچنان در دفاع از حقوق انسانی خود بی پروا بیان می شوند که به شخصه آن را می ستایم. ضمن آنکه ایشان؛ اخیرا (و ضمن انتقادی به خود) به انتقاد از اصلاح طلبان حکومتی پرداخته و به بی توجهی آنان در زمینه ی ارتباط گیری با رقبای سیاسی خود در دورانی که آن را دوران اصلاحات می نامند، اذعان کرده اند.
می خواهم بگویم:
نگارنده که در دوازده سال گذشته هیچ روزی از تعقیب و پیگیری دقیق و مستمر اخبار و تحلیل ها غافل نبوده است؛ به یاد نمی آورد هشدارها و نصیحت هایی از اصلاح طلبان حکومتی و غیر حکومتی خطاب به رقبای شان را که، با زبانی خیرخواهانه و مشفقانه بیان شده باشند و از توهین و تحقیر و تخفیف مستقیم و غیر مستقیم آنان آکنده نبوده باشد.
و مایلم بر آن بیفزایم که:
اگر کسی تاثیر نصایح، هشدارها و انذارهای دوستانه و محترمانه و خیرخواهانه (و البته پیگیرانه و مدام) را انکار کند؛ در حقیقت از «بی تاثیری خرد بشری در ماهیت امور انسانی» خبر می دهد. یا از «بشر نبودن مخاطبان آن نصایح و هشدارها».
که چنین خبری؛ خبر موثقی نیست. نه می توان بپذیرم که خرد انسانی از تصحیح امور ناتوان است و نه می توانم بپذیرم بی اثری آن نصایح؛ از انسان نبودن (و مثلا سنگ بودن) مخاطبان چنان نصایحی ناشی شده یا می شود!
بلکه به فرض سوم قائل ترم که:
«به اغلب احتمال؛ نصایح ما به نحوی ابراز نمی شده اند که بتوانند در انسانی مثل ما، اما متمایز به لحاظ نگرش فکری، تاثیری درست بر جا بگذارند».
همه ی این بند را نوشتم؛ از آن جهت که پیش از شروع بحث روشن کرده باشم که:
یک «ارزیابی از وضع موجود» توسط کسانی که به بی تدبیری ها، تصمیمات غلط، رفتارهای خطا و عملکردهای برحسب غریزه و پیشروی های بدون طرح و برنامه ی خود و در نتیجه ناکامی های شان اعتراف می کنند( که از این حیث ستودنی ست)؛ نمی تواند مبنای «مقایسه ای برای داوری» در باره ی درستی یا نادرستی ی «ارزیابی از وضع موجود» توسط کسی قرار گیرد که در طول مدتی که گروه نخست رهبری و زمام امور تحرکات اصلاح طلبانه را بر عهده داشته اند و اکنون به ناکامی خود اذعان می کنند، منتقد آنان بوده است.
صریح تر این که:
کسی با استناد به سخنان آقای زیدآبادی یا برخی اصلاح طلبان حکومتی؛ مبتنی بر ناکارآمدی راهبرد اصلاح طلبی و به بن بست رسیدن آن در ایران؛ نمی تواند بگوید «تو چه می گویی؟ وقتی خود اصلاح طلبان حکومتی می گویند اصلاح طلبی به بن بست رسیده است؟! ».
از دید من و همچنان که بارها نوشته ام:
«اصلاح طلبان حکومتی» به بن بست رسیده اند نه «اصلاح طلبان اصیل». که بر خلاف گروه نخست؛ خطر هیچ آسیبی از ناحیه ی توزیع منصفانه و دموکراتیک قدرت، آنها را از پیگیری مطالبات ملی منصرف نمی کند.
[در این خصوص بد نیست به این واکنش «یک نماینده ی دوم خردادی برآمده از جنبش دانشجویی» در مقابل این پیشنهاد جمعی از دانشجویان تحول خواه برای سپردن مدیریت مرکز پژوهش های مجلس ششم به «علیرضا رجایی» اشاره کنم که در برابر چشم های گرد شده ی دانشجویان گفته بود: «ما کسی را بالا نمی نشانیم که نتوانیم در وقت لزوم، خودمان پایین بکشیم اش»!
تنها همین اظهارنظر کافی ست که دریابیم میزان حسن نیت دموکرات نمایان در خصوص شعارهای شایسته سالاری که سر می دادند تا چه حد بوده است. وقتی مایل به بالا آمدن یک روشنگر مذهبی از جنس خود، اما با اندک تمایزی نبودند (که حق او و رای دهندگان تهرانی به وضوح پایمال شده بود تا یک نماینده ی اصولگرا به هر قیمت وارد مجلس شود). تکلیف دیگر شایستگان، در این تلقی از اصلاح طلبی پیشاپیش روشن است!].
سوم)
جناب باقرزاده، پس از توضیخات مختصری در خصوص ساخت حقوقی قدرت در ایران و ناتوانی های این ساخت حقوقی در برپایی یک انتخابات آزاد، نوشته اند که :
[از این رو باید نتیجه گرفت كه منظور فرهاد جعفری از انتخابات آزاد یا نوعی «آزادی نسبی» در انتخاب است كه ساختار حقیقی قدرت در چهارچوب قوانین خود به آن تن دهد و یا ....]
باید بنویسم که:
نویسنده ی محترم، نتیجه گیری درستی از نوشته های اینجانب در خصوص «انتخابات نسبتا آزاد»ی داشته اند که نگارنده برگزاری آن در اسفند ماه سال جاری را از جهات گوناگون «اجتناب ناپذیر» می داند و در یادداشت پیشین خود نیز (عامل اول نباید قهر کند......) روشن ساخته است که چرا فکر می کند اگر حد قانع کننده ای از آزادی، انصاف و سلامت بر انتخابات مجلس هشتم حکمفرما نباشد و حاکمان همچنان مایل به برگزاری یک رای گیری کنترل شده باشند؛ دور از ذهن نخواهد بود که در حاشیه یا متن آن، بحرانی شکل بگیرد که از ترکیب عوامل گوناگون بر شمرده در آن یادداشت ناشی می شوند.
بنابراین همچنان که نویسنده محترم نوشته اند:
بر این باورم که «اگر» انتخابات به مثابه انتخاباتی در اسفند امسال برگزار شود؛ نسبتا آزاد خواهد بود. نه کاملا (در این باره در یادداشت ها ی پیشین ام به قدر کافی توضیح داده ام).
چهارم)
نویسنده ی محترم؛ سپس با ارائه ی این توضیح که ساختار حقوقی جمهوری اسلامی با مشارکت همه ی شهروندان در انتخابات و اعطای فرصت های برابر در این زمینه در تعارض است، نتیجه گرفته اند که:
[به سختی میتوان تصور كرد كه حاكمیتی صرفا به دلایل عقلانی و به خاطر مصالح ملی، خود از بالا به چنین كاری دست بزند و قدرت خود را به دیگران (و در این جا، مردم) واگذارد].
در این پاراگراف؛ چند ایراد «اساسی و بسیار مهم» به چشم می خورد:
اول این که:
یک برداشت غیر منصفانه از قانون اساسی ایران چنان می انگارد که ساخت حقوقی آن در تعارض با حقوق اولیه و انسانی ایرانیان قرار دارد و آنان را از مشارکت در تصمیم گیری ها ممنوع و محروم می کند. و در نتیجه ی همین برداشت غیر منصفانه؛ چنین فرض شده است که ساختار حقوقی مانع اصلی تحقق آرمان های دموکراتیک ایرانیان است.
حال آن که اگر به دیده ی انصاف نگریسته شود؛ اصول بسیاری از قانون اساسی کشور، بر حق مسلم یکایک ایرانیان در خصوص تصمیم گیری ها و مشارکت در حق تعیین سرنوشت تاکید جدی دارد. حتی برخی اصول، حاکمان را در خصوص صیانت از این حق مسئول و پاسخگو می داند. اضافه بر آن؛ برخی اصول قانون اساسی، تصویب هر گونه قانونی را که مخل آزادی شهروندان باشد هر چند که به بهانه ی حفظ استقلال کشور تصویب شده باشند، بی اعتبار اعلام می کند.
با این حال؛ در جهت تایید حکم کلی و پیشفرض خود، جناب باقرزاده می توانند به برخی اصول دیگر و از جمله ی مهم ترین شان «نظارت استصوابی شورای نگهبان بر انتخابات ها» اشاره داشته باشند.
در این باره نیز می توان چنین پاسخ داد که:
اولا: اصل مزبور می تواند از شمار همان قوانینی باشد که بر خلاف روح قانون اساسی به آن اضافه یا الحاق شده است. بنابراین می تواند در صورت «صلاحدید و مصلحت حاکمان» و مستند به برخی اصول دیگر، به سادگی مورد بازنگری قرار گرفته و غیر معتبر اعلام شود.
ثانیا: نظارت مزبور اگر چه مفهومی گنجانده شده در ساختار حقوقی کشور است؛ اما در تحلیل نهایی، ناشی از تفسیر این اصل توسط اشخاصی ست که ساخت حقیقی ی این تاسیس نظام سیاسی را می سازند.
بنابراین؛ اصل مزبور می تواند و ممکن است که درمعرض تفسیری دوباره قرار گیرد. آنچنان که تعارض آن با سایر اصول قانون اساسی مرتفع شود. باز هم البته، اگر حاکمان به «مصلحت» خود بدانند.
ثالثا: در بسیاری مواقع، اپوزیسیون ساخت سیاسی؛ حاکمان را به زیر پا نهادن قانون اساسی کشور متهم می کند. به عنوان مثال؛ پاره ای از قومیت ها به ساخت سیاسی در باره ی عدم آموزش زبان مادری در مدارس منطقه ای (که مطابق قانون اساسی جزو حقوق اقلیت های قومی محسوب می شود) اعتراض می کنند.
سوال اینجاست که اگر به راستی «ساخت حقوقی» در نهایت امر تعیین کننده ی روال ها و رویه هاست؛ چرا در مثال اشاره شده چنین نیست و «ساخت حقیقی» می تواند «ساخت حقوقی» را نادیده بگیرد؟! روشن تر این که:
«اگر ساخت حقیقی بتواند یک تکلیف قانون اساسی را در جهت مصالح خود نادیده بگیرد؛ چرا نتواند اصل دیگری را در همان جهت نادیده بگیرد؟!».
بدین ترتیب می بینید که ساخت حقوقی در برابر مصالح و منافع ساخت حقیقی؛ تاب ایستادن و دوام آوردن ندارد و اعتبار آن ناشی از اراده و تفسیر ساخت حقیقی و منشعب از منافع و مصالح اوست. بنابراینت اگر مایل باشد و اگر به مصلحت خود ببیند؛ تحت همین قوانین نیز می تواند انتخابات نسبتا آزادی برگزار کند.
دوم این که:
نویسنده محترم به رغم این که کمی پیشتر (فقط یک خط قبل تر) می پذیرد که چنین رهیافتی پیش از این شده است و باز هم ممکن است که بشود؛ اما بلافاصله می نویسند: «به سختی می توان پذیرفت که...».
باید از نویسنده محترم پرسید: چرا به سختی می توان پذیرفت؟! وقتی خود می نویسند: «شده است و ممکن است بشود». تنها باید تلاش کرد که بشود!
سوم این که:
نمونه های بسیاری از تحولات دموکراتیک در سه دهه ی اخیر بوده اند که ساخت سیاسی حاکم در کشوری، صرفا به دلایل عقلانی، مصالح گروهی یا منافع ملی، خود عهده دار و برگزار کننده ی «انتخابات به مثابه انتخابات» بوده اند.
در برخی موارد و بسته به شرایط و اقتضای سیاسی؛ انتخابات مزبور «کاملا آزاد» بوده است. در برخی موارد «نسبتا آزاد» بوده است تا ناگهانی بودن تغییرات مخل ثبات سیاسی نباشند. در برخی موارد تحت نظارت آژانس های بین المللی بوده است. در برخی موارد حتی به نظارت این سازمان ها محتاج نبوده است. در برخی موارد همه ی قدرت به یکباره به دیگران تفویض شده است. در برخی موارد بخش کمی از قدرت همچنان در دست حاکمان باقی مانده است و در برخی موارد، بخش بیشتر قدرت کماکان در دست آنها باقی مانده. در برخی موارد فرایند گذار در انتخابات ها درنتیجه ی عدم پذیرش نتیجه توسط حاکمان، منجر به بروز نا آرامی هایی شده است. در برخی موارد با پذیرش نتیجه، حاکمان به آرامی از قدرت کناره گرفته اند. در برخی از موارد؛ موج بازگشت منجر به بازپس گیری قدرت توسط اقتدارگرایان شده است و در برخی موارد فرایندگذار به دموکراسی، تکمیل شده است . در برخی موارد حاکمان به میل و مصلحت خود به برگزاری انتخابات رضایت داده اند. گاه در نتیجه ی فشارها و تحریم های بین المللی و گاه درنتیجه ی فشارهای داخلی و نارضایتی های فراگیر. در برخی موارد همه ی گروه های حاکمیتی تن به انتخابات داده اند و در برخی موارد بخشی از آنها موافق و بخشی مخالف بوده اند و .....
اما در همه حال؛ دلایل عقلی یا منافع ملی یا منافع و مصالح گروهی ی حاکمان یا گروهی از حاکمان، دلیل اصلی موافقت آنان با «گذار مسالمت آمیز به دموکراسی از طریق انتخابات آزاد» بوده است. چرا چنین رویدادی در ایران متصور نباشد؟! (موج سوم دموکراسی هانتیگتون، پر است از بررسی تک به تک این موارد با ذکر جزئیات. و به ویژه در کشورهای امریکای لاتین).
چهارم این که:
اگر نویسنده ی محترم می نویسند: « به سختی می توان تصور کرد که .....حاکمان قدرت خود را به مردم واگذار کنند»؛ من می نویسم: «اصلا و هرگز قابل قبول نیست که حاکمان، قدرت را به مردم واگذار کنند»!
اشتباه بنیادینی که اغلب ما مرتکب آن می شویم همین است. این که در ناخودآگاه خود، میان آن بخش از جامعه که «حاکمان و هواداران شان» هستند و آن بخش از جامعه که «محکومان» هستند؛ قائل به تفکیک و تمایزیم و گروه نخست را در شمار «مردم» به حساب نمی آوریم (همانطور که "آنها" ما را از مردم نمی دانند و به حقوق مان احترام نمی گذارند).
ذیل این بخش بندی غیردموکراتیک در ناخودآگاه ذهن مان [ اینکه: مردم فقط "ما" هستیم و "آنها" جزو مردم نیستند ]؛ که در این نوع جملات بروز می یابند [مثل اینکه: "حاکمان" قدرت خود را به "مردم" واگذار کنند ] بسیار طبیعی ست که آن بخشی که توسط دموکراسی خواهان و برابری طلبان جزء مردم به شمار نمی روند، به هیچ طریقی قدرت موجود نزد خود را با دیگران قسمت نکنند!
اما من معتقدم «حاکمان نیز جزو مردمان این سرزمین اند» و همچون یکایک ما، از حق مشارکت در تعیین سرنوشت خود برخوردارند. و بر این باورم که چنانچه مصالح خود یا کشور را در خطر ببینند و چنانچه منتقدان و مخالفین شان حقوق آنها را نیز در چگونگی «تصمیم گیری برای آینده» به رسمیت بشناسند و چنانچه منتقدان و مخالفان بر حق خود پافشاری کنند؛ ناگزیر از توزیع دموکراتیک قدرت خواهند بود.
اما بدیهی ست که چنانچه مکانیزم بازتوزیع قدرت، مستلزم کناره گیری کلی آنان از قدرت باشد (یعنی دموکراسی خواهان توقعی چنین غیردموکراتیک داشته باشند) با تمام توان در مقابل آن ایستادگی خواهند کرد.
(از دید من؛ حتی بد نیست چنین کنند تا سرانجام موجب «دگرگشت های دموکراتیک در میان منتقدان و مخالفین شان شوند» و آنها را به «بازخوانی تلقی ها»ی نادرست شان وادار نمایند. آنها باید در برابر «تلقی نادموکراتیک فرهاد جعفری از موازین دموکراتیک» بایستند تا سرانجام او را وادارند که «آن موازین دموکراتیک را از نو بخواند» و آنها را به نحوی بفهمد که «کمتر غیر دموکراتیک باشد». از این جنبه، آنها بدون آنکه بدانند یا بخواهند به «ما» کمک می کنند تا واقع بین تر و دموکرات تر شویم).
در این جا روی سخنم با شخص جناب باقرزاده نیست. چون این یک بدفهمی و اپیدمی ملی ست (و ایشان البته در نوشته ای دیگر از خود نشان داده اند که میان حاکمیت و حاکمان قائل به تفکیک اند) اما این انتظار که «حاکمان قدرت خود را به مردم واگذار کنند و کنار بروند» از بنا غلط و آشکار کننده ی «ناکامل بودن فهم ما از دموکراسی و اقتضائات» آن است و موجودیت اقتدارگرای خطرناکی را در کنه ذهن و وجود یکایک ما نشان می دهد که در هر لحظه امکان سربرآوردن آن هست. به نحوی که از دموکراتیک ترین قاعده ها، تفسیری ضددموکراتیک ارائه دهد و با توسل به آن حکومت کند.
بپذیریم یا نه؛ این تلقی و توقع غلطی از «انتخابات آزاد» است که طی آن کسانی به کلی حذف شوند و کسانی به صحنه آیند. کسانی به کلی قدرت خود را از دست دهند و کسانی همه ی قدرت را تصاحب کنند. بلکه «انتخابات آزاد» فرایندی ست که طی آن؛ قدرت میان همه ی بخش های یک جامعه، بسته به پایگاه اجتماعی هر کدام از آن پاره ها، به نحوی عادلانه توزیع می شود.
بله!
جمهوری اسلامی ایران هرگز انتخابات آزادی برگزار نخواهد کرد که طی آن همه ی قدرت را روی سینی طلا به منتقدین و مخالفین اش واگذار کند و خود کناره بگیرد. و اگر کسی در چنین خیال خامی ست؛ همان بهتر که در پی شورش و براندازی باشد تا «انتخابات آزاد». چون واقعیت برخورداری از قدرت سیاسی این است که:
حتی اگر من «لیبرال دموکرات» هم حاکم بودم؛ چنین نمی کردم. که قدرت را بدهم دست یک عده که مردم خوانده می شوند و خود به کلی کنار بکشم؛ چون جزء مردم نیستم!
اما جمهوری اسلامی ایران (اگر مورد تهاجم نظامی قرار نگیرد) دیر یا زود ناگزیر از برگزاری انتخابات آزادی ست که طی آن؛ قدرت به نحوی میان همه ی شهروندان توزیع شود که با پایگاه اجتماعی هر یک از آنان مطابقت دارد. چرا که برای تداوم حقانیت (مشروعیت) خود ، مانند هر نظام سیاسی دیگر معاصر «محتاج اتکا به همه ی شهروندان» است.
چنان انتخابات آزادی که؛ خود او و هواداران اش هم «جزء مهم و بزرگی از نتیجه ی آن» خواهند بود.
با این حال آنچه به این فرایند اجتناب ناپذیر سرعت خواهد داد و کیفیت آن را تعیین خواهد کرد؛ تقاضا و همکاری ما در این باره است.
پنجم)
نویسنده محترم سپس می نویسند:
[آقای جعفری البته شرط لازم تحقق «انتخابات آزاد» را آمادگی محكومان برای شركت در آن میداند.... این شرط از قبل تأمین شده است. در هیچ جامعهای نمیتوان تصور كرد كه انتخابات آزادی برای اولین بار برگزار شود و كسانی كه تا آن هنگام از شركت در انتخابات محروم بودهاند از شركت در آن سر باز زنند. مردم و محكومان كه از شركت در انتخابات آزاد چیزی از دست نمیدهند].
باید بنویسم:
بدیهی ست که «اگر» انتخابات آزادی برگزار شود؛ هیچ آزادیخواهی از شرکت در آن امتناع نخواهد کرد. اما آنچه من از محکومان انتظار دارم و آن را «شرط لازم برای برگزاری انتخابات آزاد در ایران» می دانم «مطالبه ی انتخابات آزاد از حاکمان در یک مهلت منصفانه» و سپس «اعلام آمادگی» در این زمینه است که چنانچه حاکمان انتخاباتی با آزادی و سلامت کافی برگزار نمایند؛ آنان نیز آماده ی رقابت با او هستند و نتیجه را هر چه که باشد، خواهند پذیرفت.
چنین رفتاری در حقیقت؛ به منزله ی «شناسایی حق اشخاص حاکم نسبت به آینده» است و اعطای تضمین هایی در این باره که «در حین و پس از انتخابات آزاد، آنان نیز از همان حقوقی برخوردار خواهند بود که دیگران از آن برخوردارند».
شما نمی توانید انتخابات آزاد بخواهید اما حاکمان را به رسمیت نشناسید و نمی توانید منتظر آن باشید که حاکمان بدون تقاضای شما به چنین مکانیزمی برای انتقال قدرت تن در دهند؛ بی آنکه تضمین هایی در باره آینده ی خود دریافت کرده باشند.
همچنان که شما شرکت خود را موکول به آزادی انتخابات می کنید؛ حاکمان نیز برگزاری آن راموکول به شناسایی خود کرده و به درستی و منطبق بر یک قاعده عقلانی می گویند: در هیچ جامعه ای به یک عنصر برانداز که به دنبال سرنگونی ست، اجازه شرکت در انتخابات داده نمی شود.
بنابراین برای تحقق یک انتخابات آزاد در ایران:
لازم است که منتقدان مسالمت جوی ساخت سیاسی، حق حاکمان برای ادامه ی حیات سیاسی در آینده را از طریق «مطالبه ی محترمانه و دسته جمعی انتخابات آزاد که ذیل قوانین اصلاح شده برگزار گردد» خواستار شوند. آنان «تعامل» با ساخت حاکم را بپذیرند و ساخت حاکم «رقابت» آنها با خود را پذیرا شود. روشن تر این که:
هر دو باید؛ قدمی به سوی هم بردارند!
فرض کنیم که من مدیر تنها شرکتی در جهان هستم که امکان استفاده از تخصص شما را دارد. به نحوی که چنانچه من شما را استخدام نکنم؛ بیکار خواهید ماند. و فرض کنیم که شما خواهان یک هفته مرخصی هستید. اگر بارها و بارها این خواسته ی خود را پیش خود یا همکاران تان یا در خانه به زبان بیاورید، حتی اگر به گوش من برسد؛ هیچ تکلیفی ندارم که در باره ی درخواست شما اظهارنظر کنم (مثبت یا منفی).
مگر آن که تشریفات این کار را رعایت کرده و درخواست خود را روی میز کارم بگذارید. تنها در این صورت است که می باید در باره اش اظهارنظر کنم. با آن موافقت کرده یا مخالفت کنم.
و تا آن هنگام؛ شما نمی توانید با خود بگویید با درخواست شما موافقت خواهم کرد یا موافقت نخواهم کرد. همچنان که نمی توانید بگویید «اگر موافق بود، خودش با مرخصی ام موافقت میکرد. پس معلوم است که موافق نیست». حتی به رویه ی پیشین من (مثلا به مخالفت دیروز یا پرویروز من با مرخصی همکاران دیگرتان یا خودتان حتی) نمی توانید استناد کنید و از آن نتیجه بگیرید که «قطعا، این بار هم با درخواست مرخصی مخالفت خواهد کرد» !
بنابراین شرط این که مطمئن شویم حاکمان به هیچ روی با برگزاری انتخابات آزاد موافقت نخواهند کرد این است که برای یکبار هم که شده، آن را «به نحوی محترمانه و مشخص» که در آن مسئولیت ها و تکالیف هر دو طرف به روشنی بیان شده باشد؛ روی میزش بگذاریم.
مسئولیتی که «دموکراسی خواهان مسالمت جو» همواره از آن طفره رفته اند تا مبادا از سوی «اپوزیسیون برانداز» که منتظر تهاجم خارجی به کشور و سرنگونی ساخت سیاسی ست؛ به همراهی با حاکمان متهم شوند.
اتهامی که حتی اگر وارد شود (که قطعا وارد خواهد شد) در برابر منافع ناشی از این اقدام، فاقد کمترین ارزش توجه و رسیدگی ست.
ششم)
نویسنده محترم در ادامه نوشته اند که از برگزاری یک انتخابات آزاد؛ فقط این حاکمان هستند که «زیان» خواهند دید. و سپس پرسیده اند:
[چگونه میتوان تصور كرد كه جمهوری اسلامی با سابقه 28 سال سلطه استبدادی و خشونتبار كه حاصل آن درد و رنج بسیاری برای شهروندان بوده است، و با علم به این كه در یك جامعه آزاد ایران باید پاسخگوی بسیاری از عملكردهای خود باشد، صرفا به دلایلی كه آقای جعفری برشمرده است آماده برگزاری انتخابات آزاد باشد؟].
امیدوارم که با توضیحاتی که در بندهای پیشین دادم و به ویژه در آن بخش که به گمان خود روشن کردم که تصور انتخابات آزاد و نتایج اش در ناخودآگاه ذهن جناب باقرزاده ، تصوری ناشی از آن است که انتخابات آزاد با «ترک کامل قدرت توسط حاکمان و واگذاری ناگهانی و تمام آن به منتقدان و مخالفین شان» ملازمه دارد؛ پاسخ این بخش از نوشته ی ایشان را نیز داده باشم. (جای تاسف اینجاست که وقتی چنین جملاتی از ناخودآگاه ذهن ما بیرون می تراود؛ حاکمان را نیز به برداشت اشتباهی از انتخابات آزاد و نتایج اش رهنمون می شویم و آنها را نیز به هراس می اندازیم!)
تنها بر آن توضیحات؛ این جملات را می افزایم که: «بر خلاف تصور؛ از انتخابات آزاد هیچکس زیان نخواهد دید»!
مبادا حاکمان نیز دچار این خطای برخی منتقدان و مخالفان خود شوند که انتخابات آزاد به منزله ی حذف آنان از چرخه ی دموکراتیک قدرت خواهد بود. چون نتیجه ی اغلب رای گیری های پیشین روشن ساخته است که دست کم و در بدبینانه ترین حالت و در وضعی که بین 15 تا 20 درصد ایرانیان در هیچ انتخاباتی شرکت نمی کنند؛ آنان و هواداران شان 35 درصد جامعه ی ایرانی را نمایندگی می کنند که هیچ نیرویی در هنگام محاسبات اش، قادر به نادیده گرفتن آن نیست و نخواهد بود و نباید که چنین کند. (و گرنه دچار همان خطای تحلیلی و معرفتی خواهد شد که «بسیاری از ما» به آن دچار شده ایم و بی توجه به این واقعیت؛ تحلیل می کنیم و راهکار می دهیم).
در ساخت و بنا کردن ایران آینده؛ بیش از هر کس و هر جریانی به «توافق، همراهی و حضور جدی و موثر حاکمیت و هواداران اش» نیازمندیم.
هفتم)
در بند بعد؛ نویسنده محترم می نویسند که در شرایط حاد و بحرانی ممکن است تحولاتی نامنتظره رخ دهد. همچنان که به نمونه هایی از آن اشاره می کنند. اما ادامه می دهند که: [ولی این تحولات نه به خاطر تمایل حاكمان و كاربرد عقلانیت از سوی آنان و بلكه علی رغم میل آنان رخ داده و میدهد].
در این باره هم باید بنویسم:
در هیچ کجا ننوشته ام که حاکمان شیفته و شیدای دموکراسی اند و مشتاقانه و بی صبرانه روزی را انتظار می کشند که بتوانند قدرت ناشی از آرای ایرانیان را با منتقدان خود قسمت کنند!
اما همچنان که فرزانگی بسیاری از ما نتیجه ی گذشت ایام، آزمون و خطاهای بسیار، بلوغ فکری و نظری و سنی، درک واقع بینانه ی امور و حکومت مناسبات جهان مدرن بر گوشه کنار زندگی ما بوده است؛ آنان نیز مسیر مشابهی را پشت سر گذاشته اند.
اگر اپوزیسیون ایرانی سرانجام به راهبرد «انتخابات آزاد» برسد و در این لحظات حساس، به نفع «مصالح کشور و مردم» بر گذشته چشم بپوشد و آماده ی «تعامل و رقابت دموکراتیک با حاکمان» باشد؛ آیا مگر نه این است که این تصمیم را علی رغم میل خود می گیرد؟! و مگر نه این است که جبر و احتیاط «منافع ملی» او را به این منزل می کشاند؟!
از آن گذشته:
چه اهمیتی دارد که حاکمان به چه انگیخته و انگیزه ای تن به «انتخابات آزاد» یا «نسبتا آزاد» بدهند؟! آیا در نتیجه ی آن (که توسعه و پیشرفت همه جانبه ی کشور و مرتفع شدن تهدیداتی ست که در وضع فعلی ثبات، امنیت و تمامیت آن را به مخاطره انداخته است) تفاوتی حاصل خواهد شد؟!
هشتم)
نویسنده محترم سپس می نویسند:
[ولی انتخابات آزادی كه احمدی نژاد تحت نظارت ولی فقیه میتواند انجام دهد، هیچ شباهتی به انتخابات آزادی كه یك لیبرال دموكرات میشناسد نخواهد داشت].
باید بنویسم:
قطعا همین طور است که جناب باقرزاده نوشته اند. و انتخابات نسبتا آزادی که تحت قوانین فعلی برگزار شود، هرگز شباهتی تام و تمام به انتخابات هایی نخواهد داشت که ایشان و سایر خارج نشینان در کشورهای دوم خود تجربه و ملاحظه می کنند. اما چنین واقعیتی، بیش از آنکه محصول قوانین حاکم بر ما باشد، محصول بسترهایی ست که نه «ما» و نه «آنها»؛ تلاشی برای «ساختن» شان نکرده ایم.
بله!
قطعا نخواهیم توانست به این زودی«فورد» بسازیم. اما «سمند»مان را تکامل خواهیم بخشید. و اگر راست اش را بخواهید: فعلا؛ فورد اصلا به درد خیابان های مان نمی خورد. بس که پیمانکار غیرخودی شهرداری خودی ها؛ از قیر آسفالت اش می دزدد و از شن اش کم می گذارد. و از این رو پر از چاله چوله است و طولی نمی کشد که جلوبندی فورد را به هم خواهد ریخت!
(دندان ام را دندانپزشک متشخص و متجددی پر کرد که اتفاقا هنگام پرکردن اش؛ یکسره با من از جا ماندن ما از کشورهای دور وبرمان سخن می گفت و همه را هم به «بی کفایتی» و «بی صداقتی» حاکمان نسبت می داد و پیش بینی می کرد که به همین زودی به افغان ها هم غبطه خواهیم خورد. دندانپزشک متجدد و آزادیخواه؛ در پایان بهای گزافی بابت خدمات اش گرفت که آن را به اصل بودن آمالگام نسبت می داد. اما روزی نیست که قطعه ای از این آمالگام اصل از دندانم کنده نشود و آزارم ندهد!)
اگر انتخابات نسبتا آزادی در اسفند امسال برگزار شود؛ فقط «مقدمه واجب» انتخابات آزادی خواهد بود که به تدریج رخ خواهد نمود. و فقط؛ نشانه ی شروع «ارتقاء دوجانبه»ی ما نسبت به معاریف دموکراسی ست. نه بیشتر.
شما را نمی دانم. اما برای من همین اندازه هم کافی ست که ساخت سیاسی مرا به همین ترتیب که هستم؛ به رسمیت بشناسد و به حقوقی که مطابق با قانون خودش دارم (که کم هم نیست) احترام بگذارد.
فعلا؛ من آن دسته از حقوقی را نمی خواهم که شهروند امریکایی از آن برخوردار است. چون به خوبی می دانم که هنوز شایستگی برخورداری از آن میزان آزادی ها را کسب نکرده ام و کیفیت من از حیث بلوغ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی؛ هرگز در حد یک «شهروند پرورش یافته ی دموکراسی» نیست تا متناسب با آن کیفیت، از همان میزان آزادی ها برخوردار باشم.
نهم)
جناب باقرزاده در انتهای یادداشت خود می نویسند:
[در هر صورت، اگر جمهوری اسلامی به انتخابات آزاد (تری از آن چه كه بوده است) تن نداد، آقای جعفری نمیتواند گناه آن را پای اپوزیسیون (یا «اپوزیسیون نو») بنویسد].
باید بنویسم:
اگر مدیری به کارمند مستحق مرخصی خود، مرخصی ندهد؛ در این باره هر دو مسئول اند. اما آن کس که تقاضا نکرده است «مسئول تر» است! مگر آن که تقاضا کند و پاسخ منفی بگیرد. تنها در چنین فرضی ست که از متقاضی، به کلی رفع مسئولیت خواهد شد.
برای یکبار هم که شده:
تقاضای محترمانه ی انتخابات آزاد را، مطابق با قوانین خودش؛ روی میز حاکمان بگذارید!
«پاسخ مثبت» همان چیزی ست که شما می خواهید. و «پاسخ منفی» همان چیزی ست که مجوز اخلاقی تصمیمات بعدی شماست.