پنجشنبه 10 آبان 1386

دادگاه دانشجويان از عدالت فاصله داشت، گفتگوی نوشابه اميری با محمد علی دادخواه، روز آنلاين

با محمد علی دادخواه در روزی گفت و گو می کنيم که "روز کوروش" است؛ کسی که به اعتقاد دادخواه"نمادی از ‏همبستگی ايرانيان" است. به همين علت از ديد وی ويرانی آرامگاه کوروش با احداث سد سيوند،" تهاجم به هويت ‏ايران و ايرانی است" و اگر "هويت را از يک جامعه بگيريم، آن جامعه ديگرچيزی ندارد." با دادخواه در مورد ‏دانشجويان زندانی امير کبير، احسان منصوری، احمد قصابان و مجيد توکلی هم سخن گفته ايم. متن مصاحبه در ‏پی می آيد.

گفت و گو در واقع با سئوال محمد علی دادخواه آغاز می شود: می دانيد فردا روز کوروش است؟ و به اين ترتيب ‏پيش می رود.‏

‎‎پس با تاريخ شروع کنيم؛ با ماجرای سد سيوند.‏‎
کوروش نمادی از همبستگی ايرانيان است و احداث سد سيوند، دقيقا مقابله ايست با اين نماد. در واقع دره بلاغی از ‏جهات مختلف حائز اهميت است. از يک طرف ميراثی است طبيعی؛ يعنی حدود ۵ هزار درخت ايرانی ـ تورانی ‏که متعلق به هزاران سال پيش است در آن وجود دارد؛ حتی اشکانيان که برخی اوقات با تمدن ايرانيان در مقابله ‏بودند، بعد از هخامنشيان اين درخت ها را حفظ کردند. از طرف ديگر ميراثی تاريخی است که احداث سد سيوند ‏آن را از بين می برد. بعد از اينکه کانون مدافعان حقوق بشر نسبت به اين ويرانی اعلام جرم کرد، تا اين لحظه ‏‏۴۳۰۰ نفر به من وکالت داده اند که با اين مسئله مقابله شود.‏

‎‎مردم عادی؟‎
بله بيشترشان آدم های عادی هستند.‏

‎‎به هر حال ظاهرا هر چه حول محور ايران باشد مردم را گردهم می آورد.‏‎ ‎
دقيقا.‏

‎‎در عين حال به نظر شما اين نمادی از روی آوری مردم عادی به فعاليت های مدنی نيست؟‎ ‎‎‎
بله؛ اين کار اصلا اقدامی سياسی نيست، بلکه دفاع از يک منش و روشن و اعتقاد فرهنگی است. يعنی مردم ‏احساس کرده اند که هويت شان در معرض خطر است.به ويژه آنکه کوروش، نمادی از دفاع از حقوق بشر هم ‏هست. او اولين کسی است که ۵۳۴ سال قبل از ميلاد مبادرت به انتشار بيانيه حقوق بشر کرده است. بيانيه ای که ‏آنقدر از زمان خودش جلو بوده که هنوز هم آرزوی بشريست؛ اما متاسفانه دادگستری ايران به وظايف خود عمل ‏نمی کند...‏

‎‎چرا؟ حالا نه فقط دادگستری، بلکه همه آن مجموعه ای که پشت احداث اين سد است، چرا به اين مسئله ‏بی اعتناست؟ چه چيزی پشت اين مسئله است که آدم های يک حکومت پشت خرابی هويت و تاريخ خود ايستاده ‏اند؟‎
ببينيد وقتی انقلاب شد همه در پی آن بودند که ستم و ظلم را نشانه بگيرند؛ حالا بعد از اين همه سال من فکر می ‏کنم بايد جهل را نشانه می گرفتند، چون اگر جهل را نشانه گرفته بودند ما با اين اشکالات روبه رو نبوديم.‏

‎‎يعنی اين جهل، الان به جهل "حاکم" بدل شده؟‎
دقيقا؛ يعنی اينها به اين موضوع توجه ندارند که اينجا نمادی از هويت ايرانی است و اگر از هر جامعه ای هويتش ‏را بگيرند در نهايت هيچ چيزی برای آن جامعه نمی ماند. می شود يک جامعه سرگردان و در جامعه سرگردان، ‏شما هر اقدامی که بخواهيد می توانيد انجام دهيد.‏

‎‎البته تلاش برای گرفتن هويت ملی يک جامعه می تواند عامدانه هم باشد؛ به همين دليل که می گوييد.‏‎ ‎‎‎
شايد هم اين طور باشد ولی به هر حال بارقه اميد و تلاشی که در پرونده چهار باغ خود را نشان داد که در آنجا هم ‏‏۲ هزار نفر عليه معاون رئيس جمهور و شهردار اصفهان شکايت کردند، يا آنچه که در بيستون رخ داد، نشانه ‏های خوبی است.‏

‎‎يعنی اينها حفظ شدند؟ چهارباغ؟‎
بله؛ بله. يکی از مهم ترين پرونده های من بود که فکر می کنم در دنيا بی نظير باشد. ‏

‎‎و در مورد سد سيوند؟‎
متاسفانه در مورد سد سيوند، عليرغم آنکه طبق قانون بايد شعبه بازپرسی دادسرای کارکنان دولت اخاذ تصميم ‏کند، الان با وجودی که حدود ۶ ماه از طرح شکايت ما می گذرد و ما تقاضای توقف اين طرح را کرده ايم، هنوز ‏هيچ تصميمی نگرفته اند و هيچ جوابی هم به ما نمی دهند.‏

‎‎خب اينکه از هويت ملی؛ از دانشجويان چه خبر؟‎
متاسفانه در اين زمينه، هم نقض حقوق بشر بوده و هم نقض حقوق داخلی. به اين ترتيب که اگر قرار بود قانون ‏داخلی در مورد اين سه دانشجويی که الان در زندان هستند، اجرا شود آنها بايد در دادگاه عمومی محاکمه می شدند ‏با حضور هيات منصفه و به طور علنی؛ اما هيچ يک از اين موارد در مورد آنها رعايت نشد. بدين صورت که در ‏دادگاه، که يک دادگاه اختصاصی است و بدون حضور هيات منصفه ـ حتی به پدر و مادرشان هم اجازه ندادند که ‏در محاکمه حاضر باشند ـ دادگاهی شدند. مضافا بر اينکه در طول تاريخ محاکمه، من موکلينم را نه در زندان ديدم ‏نه در خارج از زندان. آنها را فقط در صحن دادگاه ديدم. به همين دلايل در مجموع فکر می کنم دادگاه آنها از يک ‏رسيدگی عادلانه و منصفانه فاصله بسيار داشت که اميدوارم با فشار افکار عمومی و با متقاعد کردن نظام ايران به ‏اينکه حداقل به قوانينی که خودش اعلام می کند، پای بند باشد و همچنين به قانون اساسی که خودش اعلام کرده، ‏اين ماجرا به مسير درست و عادلانه باز گردد.‏

‎‎علت انتقال اين دانشجويان به قزل حصار چيست؟‎
در زندان قزل حصار، بيشتر معتادين هستند و فضای فرهنگی آنجا بسيار بد است. علاوه بر اين چون اين زندان از ‏شهر دور است، رفت و آمد برای خانواده های اينها نيز مشکل است؛ همه اينها نوعی تخريب است.‏

‎‎آنجا خطرهای ديگری تهديدشان نمی کند؟‏‎ ‎‏ ‏
به هر حال چون زندانيان قزل حصار جزو مجرمين عادی و با مجازات های سنگين هستند، بله قاعدتا بايد نگران ‏بود.‏

‎‎حالا برسيم به موضوع وکالت در ايران. بسياری معتقدند به علت نواقص قانونی و نقض قوانين، وکلا ‏در ايران از حرفه اصلی خود که بررسی پرونده ها و يافتن گره در آنها باشد دور افتاده و تبديل شده اند به ‏سخنگويان پرونده ها و متهمين سياسی، بی آنکه به اصل موضوع دسترسی داشته باشند يا اينکه حاصل کار حرفه ‏ای شان تاثيری بر ماجرا بگذارد. شما چه فکر می کنيد؟‎

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

ضبط را خاموش کن تا بگويم.‏
‏[و من ضبط را خاموش می کنم. به رعايت اصول روزنامه نگاری آنچه را که محمد علی دادخواه با اندوه و ‏حسرت برايم بازگو کرد، نمی نويسم؛ تنها بگويم که اين نيز پرونده ای‎ ‎است پر از آب چشم.]‏‎ ‎و مصاحبه را ادامه ‏می دهيم.‏

‎‎کانون وکلا در چه وضعی است به اين ترتيب؟‎
اين کانون از بسياری از وظايف و رسالت های خود به دور افتاده، در حاليکه بايستی وکلايی را تربيت کند که ‏توانايی دفاع و حفظ حقوق مردم را داشته باشند؛ بايد حقوقدان تربيت کند؛ اما متاسفانه از آنجا که در مقابل اين ‏کانون، تشکيلاتی موازی راه افتاده به نام وکلای ۱۸۷ که دربرگيرنده وکلايی است دولتی که پروانه وکالت خود را ‏از قوه قضاييه می گيرند، چنان آشفته بازاری ايجاد شده که امکان وکالت سالم و صحيح محال شده است. اين است ‏وضع کانون.‏

Copyright: gooya.com 2016