شنبه 31 فروردین 1387

انتخابات در گفت وگوی محمد جواد روح با سعيد حجاريان: برويم دنبال کارهای ديگر، اعتماد

اعتماد - محمدجواد روح: دور دوم انتخابات هشتمين دوره مجلس شورای اسلامی هفته آينده در حالی برگزار می شود که مرحله اول اين انتخابات شاهد مشارکت اندک شهروندان بود.

حضور کمتر از ۳۰ درصد واجدان حق رای در تهران و شهرهای بزرگ کشور چون اصفهان، شيراز و مشهد در پای صندوق های رای و مشارکت نه چندان زياد شهروندان در کل کشور، نشانه آشکاری از اين مساله بود. البته اين عدم مشارکت بيش از آنکه اصولگرايان و جريان حاکم را بيازارد، برای اصلاح طلبان مشکل ساز شد و آنها را با موقعيت لرزان و پايگاه اجتماعی اندکی به ميدان انتخابات وارد کرد.

«سعيد حجاريان» عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت و نظريه پرداز سياسی، گرچه قبل از انتخابات مخالفتی علنی با در ميدان ماندن اصلاح طلبان نشان نداد، اما اينک نظرات خود را ابراز می کند. حجاريان عقيده دارد اصلاح طلبان بايد به راه های سياسی ديگر در کنار حضور در انتخابات روی آورند.

---

-آقای دکتر، دلايل مشارکت کمتر از ادوار گذشته شهروندان در انتخابات ۲۴ اسفند را چه می دانيد؟ به ويژه در شهرهای بزرگ که اين مساله بارزتر بود.

يک دليل مشارکت اندک مردم اين است که آنان احساس می کنند رای شان در بهبود امور موثر نيست و به همين دليل پای صندوق نمی آيند. البته آنهايی که احساس می کنند رای شان تاثير دارد، می آيند و رای می دهند که اين دسته همان حاميان و پايگاه اقليتی جناح راست هستند. به هرحال، در شهرهای بزرگ مثل تهران اخبار از مشارکت ۲۶ درصدی حکايت دارد. اين مساله برخلاف آنچه که ادعا می شود «رفراندوم عليه خاتمی» نيست. چطور می توان رای درصد بالايی از شهروندان را که به پای صندوق ها نيامده اند، عليه خاتمی تفسير کرد؟ آيا واقعاً مخاطب آنها خاتمی بوده؟ دليل ديگر مشارکت اندک شهروندان، يک بحث نظری است. آقايانی که اين بحث نظری را مطرح می کنند، مدعی هستند امام خمينی وقتی بحث «اسلام ناب» را مطرح کرد، فرصت نيافت تا بحث «جمهور ناب» را هم مطرح کند؛ در حالی که وقتی نظام ما «جمهوری اسلامی» است و امام درباره اسلام ناب صحبت کرده، منطقی بود بحث جمهور ناب را هم مطرح می کرد. از نظر اين آقايان، ما دو نوع «جمهور» داريم؛ ناب و ناباب. جمهور ناب آن دسته از شهروندان هستند که تابع اسلام، احکام شريعت و ولايت فقيه باشند. طرفداران ايده «جمهور ناب» معتقدند که فقط اين دسته از مردم بايد پای صندوق ها بيايند تا اسلام ناب محقق شود و به «جمهوری اسلامی ناب» برسيم؛ در واقع محمل مادی اسلام ناب بدين وسيله فراهم می شود. از نگاه چنين نظريه پردازانی اصولاً اين پرسش مطرح است که چه لزومی دارد افراد ناباب پای صندوق های رای بيايند؟ اصلاً نيايند هم، مهم نيست. حضور همان درصد جمهور ناب را کافی می دانند. آن دسته ناباب از نظر اين نظريه پردازان، نه تنها حق کانديداتوری ندارند، بلکه اصولاً رای هم نبايد بدهند.سومين دليل کاهش مشارکت، بسته شدن حلقه نظارت استصوابی است. دايره تاييد صلاحيت ها در مقطع طرح بحث نظارت استصوابی بسيار گسترده بود، اما به تدريج اين حلقه بسته شد تا آنجا که به ردصلاحيت عضو حقوقدان شورای نگهبان رسيد که خود زمانی نامزدهای انتخابات را رد و تاييد می کرد. امثال وزرا، نمايندگان مجلس و استانداران ردصلاحيت شده نمونه ديگری از افراد بودند که ردشدن آنها نشانه بسته شدن حلقه نظارت استصوابی است. در نتيجه اين ردصلاحيت ها، بخشی از شهروندان ديدند که در انتخابات کانديدايی ندارند و در نتيجه پای صندوق نيامدند.دليل بعدی (چهارم) آن بود که ايده «اصلاح از درون» فقط منحصر شد به انتخابات و وقتی بخشی از هواداران اصلاحات ديدند اصلاح از درون ممکن نيست، گفتند انتخابات را بايد تحريم کرد و در نتيجه جريان «اصلاح طلبان تحريمی» شکل گرفتند. جريان «عبور از خاتمی» که در دومين دوره انتخاب آقای خاتمی به رياست جمهوری به وجود آمد، نقطه آغاز تشکيل اين جريان بود.پنجمين دليل آن بود که نرخ مشارکت کلاً در دنيا پايين آمده است. در ايران هم، آن مشارکت انقلابی و بسيج توده يی که با کاريزمای امام شکل گرفته بود، بعد از رحلت ايشان به تدريج روتين شد. همين روتين شدن باعث شد جنبش انقلابی به نهاد و بوروکراسی تبديل شود. اين البته مساله يی طبيعی بود و در همه جای دنيا شکل می گيرد. در ژاپن و امريکا هم مشارکت پايين است و گاه به زير ۵۰ درصد می رود. مخصوصاً در انتخابات محلی مثل شوراها، نرخ مشارکت اغلب به زير ۳۰ درصد می رود. حتی در ژاپن، انتخابات با مشارکت شش درصدی داشته ايم ولی در آنجا به دليل فعاليت جدی احزاب، نرخ رقابت بالاست و می تواند کم بودن مشارکت را جبران کند.مساله بعدی يا دليل ششم آن بود که مردم احساس کردند مجلس نقش اصلی خود را ايفا نمی کند و در راس امور قرار ندارد. حتی اين مجلس تقنين نمی کند؛ بلکه قانونگذاری در جای ديگری صورت می گيرد. مثلاً شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای عالی امنيت ملی و مجمع تشخيص مصلحت نظام تبديل به مراکز موازی قانونگذاری شده اند. بدين ترتيب غايت و هدف مجلس از بين رفت و به نهادی بی مضمون تبديل شد. بخشی از مردم نيز چون نمی خواهند کار بی اثر انجام دهند، برای تشکيل چنين مجلسی وارد انتخابات نمی شوند. همان طور که در انتخابات رياست جمهوری که مردم ديدند حتی آقای خاتمی می گويد؛ «برخی رئيس جمهور را تدارکاتچی می خواهند»، اين پرسش در بخشی از جامعه شکل گرفت که «رای به تدارکاتچی چه فايده يی دارد؟» و بعد هم در انتخابات شرکت نکردند.دليل هفتم کاهش مشارکت مردم در انتخابات، تبليغات خارجی بود. در اين انتخابات تاکيد می شد جامعه ايران مادون انتخابات است و اصولاً انتخابات در چنين ساختاری چه معنايی دارد؟ اين تبليغات به ويژه روی جوانان موثر بود و باعث کاهش مشارکت شد.

- شما با اين دلايلی که برشمرديد، شرکت نکردن در انتخابات را قابل توجيه می دانيد؟

بحث من در بستر بزرگ تری می گنجد. حرف من اين است اگر نيروی اجتماعی باشد، نيروی سياسی هم هست و می شود انتخابات هم برگزار کرد و در آن مشارکت داشت. در عين حال خيلی هم به پارلمانتاريسم در ايران اعتقاد ندارم بلکه معتقدم کار سياسی فقط انتخابات نيست. صدها نوع کار سياسی می شود تعريف کرد که يک نوع آن انتخابات است. بحث من اين است همان طور که در بحث اصلی ام در «حاکميت دوگانه» گفته ام، اگر مشروعيت مردمی نظام اينقدر توان داشته باشد که بروز پيدا کند، حاکميت به ناچار دوگانه می شود و در غير اين صورت، به حاکميت يکدست می رسيم. من معتقدم بايد آماده بود در مواقعی که جنبش ها و نيروهای اجتماعی قوی هستند، بلافاصله در انتخابات شرکت کرد. حوادث ۳۰ تير ۱۳۳۱، دوران دکتر مصدق، زمان مشروطه و دوم خرداد نمونه های اصلی مقاطعی است که نيروی اجتماعی بروز يافته است. ما بايد برای چنين شرايطی آماده باشيم و به همين خاطر شرکت در انتخابات را به طور کامل رد نمی کنم.

-ولی در شرايط فعلی که اين نيروی اجتماعی ظهور و بروز ندارد، چه می توان کرد؟

صبر و انتظار. اصلاً شما به وضعيت مهندس بهزادنبوی نگاه کنيد. ايشان تا به حال چند بار ردصلاحيت شده؟

ـ چهار، پنج بار.

چند بار تاييد شده؟

- فکر می کنم سه بار.

خب. اصلاً اين رد و تاييد صلاحيت تناوبی می تواند برای ما معيار باشد چرا که هر وقت ما پايگاه اجتماعی فعالی داشته ايم، آقای نبوی تاييد شده و هر وقت نداشته ايم، او را رد کرده اند. از آن طرف، کسی که خود را نماينده جامعه کارگری می داند و وظيفه اصلی اش سازماندهی کارگران است تا به اتکای همين کارگران حداقل صلاحيتش در انتخابات تاييد شود، به جای اين کار به دنبال آن رفته تا با تلاش های نامتعارف تاييد صلاحيت خود را بگيرد. آيا اين فعاليت سياسی است؟ آيا اين تعريف حزب کارگری است؟

- در سال های اخير معمولاً بعد از هر انتخابات، نظريه پردازان و تحليلگران اصلاح طلب گفته اند بايد از فعاليت انتخاباتی صرف کناره بگيريم و کارهای سياسی ديگری را انجام دهيم، اما تا به حال روشن نشده که اين «کارهای ديگر» چيست؟ شما هم الان به اين مساله اشاره کرديد. لطفاً بگوييد اين «کارهای ديگر» چيست؟

ما اين کارها را زمان انقلاب کرده ايم و بلد هستيم. شايد دوستان و هم نسل های ما الان پير شده اند که ديگر آن فعاليت ها را انجام نمی دهند. فکر می کنم اين مسائل خيلی بديهی باشد. حالا ممکن است حزبی که خود را پارلمانتاريست معرفی می کند و اعلام کرده در هر شرايطی در انتخابات حاضر می شود و چک سفيد امضا می دهد، چنين مواضعی را اتخاذ کند ولی حزبی مثل مشارکت که صرفاً پارلمانتاريست نيست در شرايط متفاوت، تصميمات مختلف فعاليت های سياسی ديگری را در پيش می گيرد.

-در ميان احزابی که در اين انتخابات شرکت کردند، برخی از جمله حزب مشارکت با توجه به ردصلاحيت ها اعلام کردند صرفاً برای حفظ ائتلاف اصلاح طلبان و جلوگيری از چنددستگی در انتخابات حاضر شده اند. شما به عنوان يک عضو ارشد مشارکت اين استدلال را می پذيريد؟

اصلاح طلبان دنبال اين بودند که بگويند خود ائتلاف و حفظ آن مهم تر از انتخابات است. البته ائتلاف اصولاً کاری خوب و تکروی کار بدی است. اما همان طور که من از اول گفتم، قبل از ائتلاف بايد ببينيم در کجا افتراق داريم؟ اصولاً ائتلاف بايد با کسی انجام شود که خط قرمزها با او تعيين شده باشد.

-مثلاً چه خط قرمزی؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

مثلاً تعداد ردصلاحيت شدگان. در ابتدا که فعاليت انتخاباتی اصلاح طلبان انجام شد، گفته می شد فقط ۵-۴ نفر را رد خواهند کرد، ولی بعد ديديم همه را حذف کردند. در چنين شرايطی چرا بايد در انتخابات شرکت کرد؟ اين مساله بايد از اول روشن می شد.

-حالا که اين کار نشده، شما چه چشم اندازی برای ائتلاف اصلاح طلبان داريد؟

بعد از دور دوم انتخابات مجلس بايد ائتلاف جديدی تعريف شود.

-چطور؟

ائتلاف بر سر محورهای ديگر.

-مثلاً چه محورهايی؟

مثلاً بر سر مبانی، بر سر تعريف اصلاحات، بر سر نقد گذشته، بر سر استراتژی آينده، بر سر برنامه حداقلی احزاب و خيلی موارد ديگر که می توان روی آن بحث کرد.

Copyright: gooya.com 2016