آقای سجادی در يک مقاله با عنوان پروژه شکست خورده، نتيجه گرفته اند که : پروژه صدای آمريکا يک پروژه کاملا شکست خورده است و برای اثبات نظر خود دلايلی را ذکر کرده اند. برای نگارنده اين سطور به عنوان بيننده و شنونده صدای امريکا و نيز خواننده مقاله ايشان نکاتی مبهم و ناروشن در اين مقاله وجود دارد که اميدوارم ايشان در جهت ابهام زدائی توضيحات روشنتری ارائه نمايند تا امثال اينجانب با بضاعت اندک وناچيز در درک اين گونه مقالات قانع و سربراه شده و وقت خود را بيش از اين صرف ديدن وشنيدن اينگونه برنامه ها نکنيم.
آقای سجادی در همان ابتدای مقاله صدای امريکا را پروژه ای شکست خورده ناميدند با فرجامی تلخ. ای کاش ايشان روشن می کردند که چطور و از چه راهی به اين مهم پی برده اند
. ايا ايشان از طريق سازمانهای معتبر از مردم ايران نظرسنجی کرده اند و آناليز ارقام بدست امده ايشان را به سمت اين نتيجه گيری رهنمون کرده است ويا خود به خود وطبق رسم نامبارکی که در ايران وجود دارد نظر شخصی خود را عين نظر اکثريت مردم فرض کرده است؟ ای کاش ايشان در مقاله مفصلتری برای تنوير افکار خوانندگان مقاله خود توضيح بدهند که اصولا با استناد به کدام دلايل ميتوان يک رسانه را موفق وديگری را شکست خورده ناميد.
در مورد عدم استقبال دولتمردان جمهوری اسلامی از شرکت در برنامه های صدای امريکا بايد از ايشان پرسيد که آيا تاکنون ديده اند اين دولتمردان درهر برنامه ای که افکار، عقايد و کارنامه انها را به چالش بگيرد( از طرف هر رسانه ای که باشد ) شرکت کرده باشند. مگر غير از اين است که اين دولتمردان هميشه گوينده های ناشنوائی بوده اند که هر گاه هم در برنامه ای بی خطر شرکت کرده اند فقط وفقط کلی گويی کرده اند و با اجازه وبی اجازه از طرف مردم سخن گفته اند و سر آخر هم معمولا اصل و فرع مصاحبه را تکذيب کرده اند. در ضمن به عقيده اينجانب همين دولتمردان به اين دليل از انجام مصاحبه با ديگر رسانه های امريکايی استقبال می کنند که انها فارسی زبان نيستند و بازتاب سخنان انها در ايران کمتر از رسانه های فارسی زبان است و بر هيچ کس هم پوشيده نيست که سخنان آنها در برابر رسانهای خارجی تفاوت بسياری دارد با آنچه که در ايران بر زبان می آورند چنانچه که گوئی افراد ديگری هستند.
آيا از نظر ايشان شرکت کردن يا شرکت نکردن دولتمردان ايرانی ميتواند به رسانه ای اعتبار بدهد يا انرا بی اعتبار کند. به گمان من اينکه شخصی يا گروهی عليرغم دعوت به مصاحبه يا شرکت در برنامه ای از انجام آن طفره ميرود دليلی جز ترس از برملا شدن ضعف استدلال نميتواند داشته باشد و گرنه می بايست از هر فرصتی برای دفاع از افکار وعملکردها استفاده کرد. چنان که در اين رسانه طيف های وسيعی از سياستمداران با عقايد مختلف از سلطنت طلب گرفته تا اعضاء جبهه ملی ، و از اپوزسيون داخل گرفته تا اپوزسيون خارج نشين شرکت کرده واز خود وعقايدشان دفاع نموده اند. درضمن اين دولتمردان به اندازه کافی امکانات در اختيار دارند که يکطرفه هر چه می خواهند بگويند. ای کاش دريچه ای هم باز بماند تا گرفتارانی چون دانشجويان و کارگران ومعلمان و بانوان و....اندکی هوای تازه بدرون سينه های تحت فشارشان وارد کنند.
نويسنده خوش قلم مقاله از نام *صدای امريکا* هم ايراد گرفته اند که البته اگر منصف باشيم بايد بگوييم ايراد بجائی است ولی چه ميتوان کرد وقتی راديوی هما را تلوزيون هما می نامند پس می شود تلوزيون امريکا را هم صدای امريکا ناميد.
آيا اينکه دولت امريکا بودجه اين رسانه را تامين می کند واينکه دست اندر کاران ايرانی اين رسانه تابعيت امريکا دارند ميتواند نقطه ضعفی برای آن رسانه باشد؟ مگر بودجه صدا وسيمای ايران را دولت ايران تامين نميکند؟ مگر بودجه بی بی سی را دولت انگليس تامين نميکند؟ ايا کارکنان بی بی سی فارسی هيچکدام تابعيت دولت انگليس را ندارند ؟ آيا سابقه استعماری انگليس در ايران بيش از امريکا نيست؟ چرا بايد با يکی انگونه از سر لطف سخن گفت وبا ديگری از سر قهر وستيز؟ در مقاله ايشان از کينه ودشمنی ملت ايران نسبت به امريکا گفته اند که به گمانم آقای عباس عبدی پيش از هر شخص ديگری اين کينه ونفرت را در قالب يک نظر سمجی علمی سنجيده اند و تاوانش را هم پرداخته اند. شوربختانه به نظر ميرسد که ايشان کينه شخصی خود را به پای ملت ايران نوشته اند.
آقای سجادی سنگدلانه از برزخ هويت مجريان صدای امريکا سخن گفته اند و خودخواهانه بر مسند قضاوت نشسته اند و وفاداری جمعی ايرانی را به ايران زير سئوال برده اند. آيا ايشان علم غيب دارند و از ضمير پنهان ديگران آگاهی دارند که اينگونه حکم می دهند. آيا ايشان بر اين باورند که دور انداختن يک کاغذ و بدست آوردن کاغذی ديگر ميتواند نشان از برکندن مهر از خاک وطن و برافکندن آن بر خاکی ديگر باشد. ايشان که خود را روزنامه نگار می نامند حتما می دانند که برای کسب خبر بايد به هر گوشه ای سر کشيد وبرای سر کشيدن به هر گوشه ای بايد پاسپورتی معتبر در جيب داشت ، اعتباری که متاسفانه پاسپورت کشور عزيز ما به دلايلی که حتما ميدانند فاقد آن است. اعتقاد راسخ دارم که پزشکان و خبرنگاران و رسالت شغلی اين دو گروه ورای مرزهای جغرافيايی و حتی فرهنگی است.
صدای امريکا هم مانند هر رسانه ای مجمو عه ای از ضعف ها و قوت ها است و نکات مثبت و منفی پر شماری را ميتوان برای آن برشمرد. از جمله نکات منفی می توان به ضعف اطلاعات سياسی برخی از مجريان ونيز عدم تسلط کافی به زبان فارسی از سوی برخی ديگر و سياه ديدن هر چيز و هر کس در جمهوری اسلامی اشاره کرد واز نکات مثبت آن ميتوان به اجرای قوی برنامه خبرها ونظرها توسط خانم درخشش و آقای کنگرلو، حضور انديشمندانی چون دکتر ميلانی و دکترمشايخ و ... در برنامه ميزگردی با شما، برنامه های هنری وفرهنگی شباهنگ و نيز نقدهای دردمندانه دکتر سازگارا و دکتر نوری زاده و.... اشاره کرد. صادقانه می گويم که من و بسياری از افرادی که می شناسم از طريق همين رسانه با بسياری از چهره های فرهنگی وعلمی کشور وبا آثار وانديشه های آنها آشنا شده ائيم . آيا هرگز می توانستيم با چهره بزرگانی چون دکتر فيروز نادری و .. در صدا وسيمای دولت ايران آشنا شويم؟
ای کاش آقای سجادی سنت شکنی کنند و فقط از جانب خودشان سخن بگويند ونه از طرف ملت ايران و ای کاش اجازه دهند که هرکس که توانش را دارد امواج صدا و تصوير وانديشه خود را در آسمان بيکران خداوند رها سازد تا مخاطب با تکيه بر فهم ودرک خود سره را از ناسره تشخيص دهد.
جناب آقای سجادی اينجانب سياسی نبوده ونيستم وبا شما و ديگر افراد دخيل در موضوع هيچگونه آشنائی ندارم و قصدم دفاع يا تخريب کسی نيست بلکه تنها ميخواهم آزادانه همانگونه که خداوند فرموده همه سخنها را بشنوم و بهترين آنها را برگزينم و در پايان نيز به عنوان بيننده آن رسانه و خواننده مقاله شما صادقانه بگويم که نميتوانم پنهان کنم که رگه هايی از دشمنی شخصی در مقاله شما هويداست.
با آرزوی سلامتی
برهان آصف جاه
در همين زمينه:
[VOA، پروژه شکست خورده، داريوش سجادی]