Saturday, Feb 4, 2017

صفحه نخست » "جای خالی مامان" نگاهی نو به زندگی کودکان زندانیان، شیرین حاتمی

hamed-farmand-maman01.jpgسالها از دهه 60 می گذرد و روایتهای بسیاری از زندانیانی آن دهه نوشته شده است و به لطف اینترنت بسیاری از علاقه مندان ساکن در ایران نیز آنها را خوانده اند.
به تازگی کتاب جدیدی در این عرصه نگاشته شده است که نویسنده اش چشمهایش را شسته و طور دیگری واقعه را دیده است. مادری مجاهد دستگیر میشود و پسر6 ساله اش راوی دوری دردآلودش میشود. شاید باید دهه ها می گذشت تا فردی از نسل بعدی آن زندانیان قلم بدست گیرد و روایتگر آن دهه و تاثیرات اش بر آن نسل شود. راوی در دهه 30 زندگیش مدافع حقوق کودک بوده و در نور تاباندن به اسیب های کودکان زندانیان فعال است.

ویژگی های نو و خلاقانه کتاب تنها به کودک بودن راوی و زبان ساده ان محدود نمیشود. این اولین روایت مربوط به سازمان مجاهدین است که نگارنده انرا خوانده است و همین نکته فضا های جدیدی از دهه 60 و تجربه زیسته در ان را به روی خواننده می گشاید. راوی به زمان، تاریخ و حادثه دقیقی اشاره ندارد و همانند یک کودک 6 ساله که حس ها و عواطفش گذشته را بیادش می آورد از آن سالهای تلخ به ما می گوید.

گذشته از نکات برجسته فوق، جسارت و تیزبینی نگاه راوی که " حامد فرمند" نام دارد کتاب را به سندی حقوق بشری بدل کرده است. حامد به صراحت ازخشمش از مادر میگوید و اینکه او را قهرمان نمی داند.

در میان بسیاری از بازماندگان جریانات غیر مذهبی و مذهبی که عزیزی را در ان دهه از دست داده اند نگاه قهرمان وار به از دست رفته کاملامسلط است عموما از دست رفته برای دهه ها در قاب عکسی روی طاقچه جا میگیرد و نگاه و زندگی سیاسی اش مورد نقد قرار نمی گیرد. در میان غالب این خانواده ها از رنج و اضطراب تجربه شده ناشی از فقدان ان فرد گفتگویی صورت نمی گیرد، کسی قلم به دست نمی گیرد و خاطرات خود را نمی نویسد و اگر هم کسی جسارت کند و خاطراتش را بنویسد دیگران از ترس یاداوری ان سالهای سخت آنرا نمی خوانند. برخی از کودکان زندانیان دهه 60 که بعد از تجربیات سخت کودکی دوری از کشور را نیز به رنج های زندگی خود افزوده اند اقدام به گرفتن مشاوره با روانشناس برآمده اند که خود نویدی است.

کتاب "جای خالی مامان" ما را به دهه 60 می برد و خاطره های جان داری و گاه دلهره اوری از ان دهه را بیاد ما می اورد: حسرت و ذوق کودکان از دیدن فیلمهای کاست ویدیویی، محصولات مینو، گشت های پاترول با 4 سرنشین اش در شهر، گشت و کنترل شبانه اتومبیلها توسط نیروهای بسیجی و همه مهمتر شعارهای سرصف مدارس:

{ وقتی سر صف شعار مرگ برمنافق را دادند تپش قلبم تند تر شد و مطمئن شدم که دایی ام اعدام شده و دیگر برنمیگردد.}

کودک راوی جابجا از سریعتر شدن تپش های قلبش حرف میزند وقتی که معلم از او درس می پرسد، وقتی پدر پنجشنبه ها برای بردن او به ملاقات مامان به مدرسه می اید تا کودک را به دروغ به ملاقات مادر در بیمارستان ببرد، وقتی پدر طبق معمول پنجشنبه ها به مدرسه نمی آید چون 8 ماه است که مادر در تابوت های قزل حصار است و ملاقاتها هنوز قطع است و او چشم از در مدرسه بر نمی دارد، وقتی که به آلبوم خانوادگی نگاه می کند و جای خالی عکسهایی را بیاد می آورد که مامورین برای شناسایی دیگر اعضا دستگیر نشده فامیل با خود برده اند، وقتی که با بچه های فامیل بازی انقلابی و حزب الهی می کند که قرار است خانه تیمی را را همیشه پرده هایش کشیده شده است را اشغال کنند، وقتی که زنی هم سن مامانش را بیاد می آورد که ساعتش را متفاوت می بسته و بطور پیوسته و آرام در گوش او حرف میزده و اینکه احتمالا او موجب دستگیری مامان شده است. کودک به واسطه فجایع گوناگون تپش قلبش تندتر میشود و همراه آن خواننده نیز مضطرب و نگران حوادث غم انگیز زندگی او را دنبال می کند. جمله تپش قلبم تندتر شد"جمله کوتاهی است ولی پنجره ای وسیع به روی مخاطب می گشاید و غفلت از دیدن رنج این کودکان را در اینگونه آسیبها گوشزد می کند.

اشاره شد که نگاه جسورانه راوی از مهمترین ویژگی های کتاب جای خالی مامان است .راوی دو دایی دارد که یکی از آنها اوایل انقلاب اعدام میشود و دایی دیگر در حین 5 سال روایت او .عکسهای دایی ها روی طاقچه مادر بزرگ است و هر آن چیزی که در زندگی نیکوست و باید سرمشق قرار گیرد به ایده ها و ارزوهای آنان نسبت داده میشود .راوی با این نگاه قهرمان پروری به از دست رفته ها مخالف است به نظر او این نگاه راه گفتگو از رنجهای کودک می بندد و آسیبها و اضطراب های او را عمق می بخشد. نبود مادر او را رنج می دهد و در عین حال این نبود موجب شده که دیگران به او توجه کنند و از این نقصان حس دوگانه رنج اوری به او دست میدهد که شاید اگر مادر برگردد این توجه را ازدست بدهد. کتاب بدون ایجاد جو عاطفی توام با خشم و نفرت و بکارگیری کلماتی با بارهای منفی روایتگر تاثیر این شرایط ظلمانی و ربوده شدن کودکی کودکان است.

جابجای کتاب میتوان ملموس بودن تجربیات کودک را حس کرد، سفرهای خانوادگی و حسرت جای خالی مامان، بی خاطره بودن کودک از مامان و اشتیاقش برای شنیدن خاطرات ازاو از زبان دیگران، کابوس کودک در ایام بمباران های تهران و دیدن مادرش مرده در کنار دیوار.

کتاب از دستگیری مادر آغاز میشود و به آزادی او ختم میشود و خواننده انتظار دارد که فصل آخر بسیار پررنگ بازگو شود ولی اینگونه نیست. عنوان آخرین فصل کتاب "غریبه ای در خانه "است. روایت بازگشت ساده و کوتاه مادر نشان دهنده ترک های بوجود آمده در روح کودک و مادر بر اثر این جدایی است. مادر تنها از پشت و در حال نماز تصویر میشود. مادری که در زمان نوشتن خاطرات فرزندش قادر به خواندن روایت او نمی شود . علت شاید سرخوردگی مادر و خشمی که در وجود کودک به امانت نهاده شده باشد ،گذشته ای که راه گفتگو بین آن دو را بسته است.

تصور عموم بر آن است که با آزادی زندانی مشکلات به پایان رسیده است درحالی که زندانی به ویرانه ای به اسم اشیانه بازگشته است و مسیر طولانی در پیش دارد برای ترمیم رابطه های اسیب دیده بویژه رابطه با کودکان. باید فرصتهایی بوجود آید تا هر دو طرف با کمک مشاور از رنجهای خود بگویند و زندانی برای آسیبهای وارده به کودکان نقش و مسئولیت خود را به رسمیت بشناسد. در حالی که بسیار ی از انها هنوز به نقد مسیر طی شده اعتقادی ندارند و این نگاه مسیر ترمیم رابطه را بسیار سخت می کند. وضعیت خانواده های زندانی، چه آنهایی که عزیزشان به خانواده بازگشته و چه آنهایی که او را از دست داده اند، نیاز به آسیب شناسی بسیار جدی دارد و از جمله مسائلی است که کاملا مورد غفلت قرار گرفته است .

روایت اقای حامد فرمند که از پشتوانه مشورتی روانکاوی برجسته چون خانم پور عبدا الله برخوردار است شوکی جدی در یادآوری چنین خلائی است و روانشناسان و مشاوران خانواده با خواندن آن در تجربیات با ارزشی سهیم خواهند شد.

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy