Tuesday, Feb 7, 2017

صفحه نخست » نگاهی به کارنامۀ هاشمی رفسنجانی در آغاز پیروزی انقلاب (بخش دوم)، مجید احمدیان

Hashemi_Rafsanjani_Small.jpgدر بخش پیشین نگاهی انداخته شد به نقش و موقعیت علی اکبر هاشمی رفسنجانی در کنار خمینی و دیگر یارانشان در برخی رویدادهای مهم آغاز انقلاب. اینک بقیۀ مطلب در پبوند با برخی رویدادهای مهم دیگر.

اشغال مجلس شورا
روزی که نامزد حزب جمهوری اسلامی وادار شد به دلیل افغانی الاصل بودن و غیر قانونی بودن این امر از صحنۀ مبارزات برای انتخاب نخستین رئیس جمهور کنار بکشد به یقین مانند یک روز عزا در آن حزب بوده است. جلال‌الدین فارسی که گفته می‌شد نام اصلی‌اش حکمت الله باران‌ چشمه و زادۀ افغانستان است بعدها گفت برای تعیین تکلیف ادامۀ حضورش در آن مبارزات انتخاباتی به خامنه‌ای پیشنهاد کرده نزد خمینی بروند. خامنه‌ای هم در پاسخ گفته: "نه شما با آقای هاشمی برو" (۱). جلال‌الدین می‌افزاید: "گفتند آقای هاشمی رویش به امام نسبت به من باز‌تر است. درست هم می‌گفتند." سپس رفسنجانی و جلال الدین به دیدار خمینی می‌روند و او به آنها می‌گوید برای اینکه "شبهه‌ای" در میان مردم پیش نیاید بهتر است جلال‌الدین نامزدی‌اش را پس بگیرد. به یقین خمینی از گسترده شدن اعتراض‌ها می‌هراسیده. به گفتۀ جلال‌الدین، رفسنجانی مایل به پذیرش درخواست خمینی نبوده. آن پیشنهاد اما برای جلال‌الدین گران می‌آید و از سر غرور آن را می‌پذیرد و رفسنجانی را در برابر کاری انجام شده می‌گذارد.
پس از گزینش بنی صدر به ریاست جمهوری کشور، خبرنگاری نظر فعالان سیاسی را در مورد اولویت‌های رئیس جمهور جویا شد. برخی از آنان حاکمیت قائون و پایان دادن به هرج و مرج را مهم دانستند و دیگران رعایت حقوق همۀ گروه های سیاسی و اجتماعی را. رفسنجانی اما پاسخ داد: " فعلاً آمادگی لازم جهت پاسخگویی به این سئوال را ندارم" (۲). روشن است که از نتیجۀ آن انتخابات افسرده و بغض‌کرده بوده.
جلال‌الدین می‌گوید پس از آنکه او و رفسنجانی از دیدار با خمینی برای روشن شدن وضع نامزدی‌اش در انتخابات ریاست جمهوری برمی‌گردند، رفسنجانی از او پرسیده: "الان باید کجا‌ها را بگیریم که دست بنی‌صدر نیفتد[؟]" (۳)
در انتخابات مجلس شورای ملی (نام آن مجلس، حتی بر پایۀ قانون اساسی مصوب خبرگان، مجلس شورای ملی بود، ولی خمینی به شکل غیر قانونی آنرا مجلس شورای اسلامی خواند و ایادی‌اش در مجلس هم با ارعاب مخالفان با شتاب نام آن را به شورای اسلامی تغییر دادند)، صدها تقلب از سوی حزب جمهوری اسلامی و عوامل چماقدار و مسلح‌اش در کمیته‌ها و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی انجام گرفت و بخشی از آن هم در روزنامه‌های آن روزگار گزارش شد.
از جملۀ آن گزارش‌ها می‌توان به نامۀ یک روحانی به نام "دکتر سید محمد رضا هشمی نجف آبادی" اشاره کرد (۴). او در این نامه نخست گفت که سه تن از هفت عضو هیأت نظارت از کار خود استعفا کرده‌اند بدون اینکه دلیل آنرا به طور رسمی اعلامی کنند و سپس توضیح داد که خود شاهد "تقلب گسترده‌ای که در دو صندوق شده" بوده است.
پیش از برگزاری انتخابات، طاهر احمدزاده استاندار پیشین خراسان در نامه‌ای به بنی صدر هشدار داده بود که مسؤولان انجام و نیز ناظران بر انتخابات هر دو از وابستگان به حزب جمهوری اسلامی‌اند و همچنین از نظارت نامزدهای انتخابات بر صندوق‌ها جلوگیری می‌شود (۵). یکی از اعضای "شورای دفتر طالقانی" هم گزارش داد که در روز انتخابات در کنار صندوق‌های رأی "واعظین" بر ضد برخی نامزدهای اپوزیسیون "افشاگری" می‌کرده‌اند (۶).
در زمینه‌چینی برای جلوگیری هر چه بیشتر از ورود نیروهای مخالف به مجلس، سردمداران حزب جمهوری اسلامی خواستار دو مرحله‌ای کردن انتخابات بودند. یعنی اگر به رغم همۀ تقلب‌ها، کسانی از مخالفان بخت انتخاب شدن داشته باشند، حزب می‌توانست در مرحلۀ دوم نیروهایش را متمرکز کند و جلو ورودشان را بگیرد. به این ترتیب، نیروهای چپ و نیز مجاهدین خلق نتوانستند حتی یک نماینده هم به مجلس بفرستند. این درحالی بود که، همان جور که پیش از این آمد، به گفتۀ خمینیون، دانشگاه‌ها در آن روزگار در "اشغال" آن مخالفان قرار داشت و "حضرت امام" هم در میان دانشجویان در "غربت" و "مظلومیت" به سر می‌بردند.
به رغم همۀ کوشش‌های حزب جمهوری اسلامی برای جلوگیری از ورود مخالفان به مجلس و به خاک و خون کشیدنن برخی شهرها به همین منظور، به علت منفور بودن بیش از اندازۀ رهبران آن حزب، بعضی شخصیت‌های مخالف حزب هم توانستند در انتخابات پیروز بشوند. با این همه، خمینیون از ورود نمایندگان بارزی مانند احمد مدنی، خسرو قشقایی و ابوالفضل قاسمی به مجلس جلوگیری کردند. چنین افرادی این شهامت را داشتند که برای نمونه با اشغال سفارت آمریکا مخالفت کنند، آن هم آشکارا و بدون گفتن سخنان دوپهلو. برای جلوگیری از ورود خسرو قشقایی به مجلس، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان فارس را هم به آشوب کشاند و عشایر آنجا را که برای دفاع از رأی خود برخاسته بودند سرکوب خونین کرد. بعد هم خسرو قشقایی را دستگیر و به اتهام جاسوسی برای سیا اعدام کردند.
خمینی و یارانش مدعی بودند که همۀ گروه‌ها و شخصیت‌هایی که چون آنان نمی‌اندیشیدند فاسدند و فاقد صلاحیت برای دخالت در ادارۀ کشور و حتی برای اظهار نظر دربارۀ امور سرزمین خود. آنان حتی تاب تحمل حضور شمار کمی از دیگراندیشان آرام‌تر و رام‌تر را هم نداشتند و در دور بعدی انتخابات عذرشان را خواستند. اکنون که رفسنجانی این چشم و چراغ خمینی و حزبش در رأس مجلس قرار گرفته بود شاید نگاهی بر شیوۀ دلپسند آنان برای ادارۀ امور کشور خالی از لطف نباشد.
هاشم صباغیان نمایندۀ لیبرال دور نخست مجلس می‌گوید رفسنجانی "به طرق مختلف" می‌کوشید رأی مخفی نمایندگان را متوجه بشود، و اگر آن رأی مخالف بود، آن نماینده را احضار می‌کرد و از او می‌پرسید: "تو مگر دلت نمی‌خواهد دوره بعد هم انتخاب شوی؟ این چه رأیی است؟!" (۷). صباغیان می‌افزاید:

"اگر مثلا کسی ماشین نداشت صدایش می‌کرد، آن موقع بنیاد مستضعفان هم در اختیارشان بود و ماشین‌های خوب هم فراوان داشت که به قیمت ارزان تحویل نمایندگان می‌دادند. این نوع مراودات را در مجلس انجام ‌داد و آن را از حالت یک مجلس آزاد خارج کرد. به این دلیل ما بعد از گذشت یک سال در مجلس سکوت کردیم. اظهارنظر نمی‌کردیم. برای اینکه می‌دیدیم نمایندگان نقشی ندارند؛ حتی وقتی می‌خواستند موضوعی را در دستور کار مجلس بیاورند، قبلا نماینده‌ها را می‌خواستند، خودشان جلسه می‌گذاشتند و به قول معروف توجیهشان می‌کردند که این‌ها فردا یکباره رای مخالف ندهند. در مجلس به این ترتیب عمل شد و صحبت‌هایی که ایشان در مجلس می‌کرد، یکسری‌اش واقعیت نداشت؛ ولی به عنوان اینکه رئیس مجلس و آن موقع نفر دوم انقلاب هم بودند، سعی می‌کردند که هرچه دلشان می‌خواست بگویند" (۸).

اشغال دانشگاه‌ها
اشغال سفارت آمریکا و اشغال دانشگاه‌ها و سپس اخراج دانشجویان و استادان دیگراندیش و بستن دانشگاه‌ها به مدت سه سال دو روی یک سکه بودند. ارتکاب هر دو اقدام کوششی بود برای حل بن‌بست ریزش نیروهای پیرو خمینی به سود اپوزیسیون. هر یک از این دو خلافکاری البته ویژگی‌های خود را داشت و پیامدها و غنیمت‌های آن هم برای خمینیون قدری با هم متفاوت بود. برکت عمدۀ بستن دانشگاه‌ها این بود که مقلدان خمینی به این ترتیب می‌توانستند از شر وجود گروه‌های هماهنگ جوان و پر انرژی آسوده شوند و به استوارسازی پایه‌‌های حکومت دیکتاتوری خود بر کشور بپردازند و بعد هم در سر فرصت آن دانشجویان را یک به یک از خانه بیرون بکشند و به دست لاجوردی بسپارند.
حملات چماق‌به‌دستان حزب الهی به دانشگاه‌ها به ویژه از آغاز سال تحصیلی ۵۹-۵۸ فزونی گرفت. برای مثال، پنج روز پیش از اشغال سفارت آمریکا، خشونت‌طلبان که دانشجو هم نبودند به دانشکدۀ فنی دانشگاه تهران هجوم بردند و پوسترهای موجود در آنجا را پاره کردند (۹). بنا بر گزارش روزنامه، پاسدارن انقلاب اسلامی در آن صحنه به گونه‌ای بی‌تفاوت حضور داشتند و حتی در برابر تهدید شدن رئیس دانشگاه از سوی حزب اللهی‌ها هم واکنش نشان ندادند.
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی (در همۀ موارد هماهنگ با حزب جمهوری اسلامی) حتی پیش از آغاز سال تحصیلی طرح بستن دانشگاه‌ها را به بهانۀ "جهاد سازندگی" ارایه کرده بود (۱۰).
کمی پس از آغاز سال تحصیلی، انتخابات شوراهای دانشجویی در دانشگاه‌های کشور برگزار شد و به این ترتیب نیز بر همۀ دانشجویان آشکار گردید که پیروان خمینی در اقلیت قرار دارند. پس از اشغال سفارت آمریکا، اگرچه آتمسفر سیاسی و اجتماعی کشور سخت رادیکالیزه شد، درد ریزش خمینیون درمان نیافت. چپگرایان توانستند ثابت کنند آنان همچنان پیش‌آهنگان سر دادن شعارهای تند و تیز و نبرد با امپریالیسم‌اند.
بنا بر گفتۀ رهبران دانشجویان خمینست، بهشتی و رفسنجانی و خامنه‌ای و باهنر در آغاز سال ۱۳۵۹ تصمیم بر بستن دانشگاه‌ها گرفته بودند و منتظری هم با آن موافق بوده (۱۱). خمینی رهنمود اکید داده بود که حتی اگر خون دانشجویان هم ریخته شود آن اقدام باید به انجام برسد (۱۲). منتظری و باهنر اما ظاهراً چون دل‌های رئوفی داشته‌اند نگران بوده‌اند شورای انقلاب (که حزب در آن در اقلیت بود) برای خلافکاران و جنایتکاران حمله‌کننده به دانشگاه "مشکلات جدی" به وجود بیاورد (۱۳).
جرقۀ شروع حرکت مقلدان خمینی برای بستن دانشگاه‌ها در یک سخنرانی رفسنجانی در دانشگاه تبریز در ۲۶ فروردین ۱۳۵۹ زده شد. در گزارش از آن رویداد، آنان مدعی شدند که دانشجویان مخالف حکومت نشست سخنرانی رفسنجانی را بر هم زده و درهای تالار را شکسته و او را وادار به خروج از دانشگاه کرده‌اند.‌ خمینیون آن رویداد را بهانه کرده و با دانشجویان مخالف به زد و خورد پرداخته و آن دانشگاه را به اشغال خود درآوردند.
اگر چه حتی بروز خشونت در یک دانشگاه نمی‌توانست توجیهی برای بستن آن دانشگاه و بالاتر از آن همۀ دانشگاه‌ها باشد، رفسنجانی خود در همان روزها تصویری دیگر از آنچه در دانشگاه تبریز رخ داده بود به دست داد. گفت در نشست پرسش و پاسخ با دانشجویان، پرسش‌ها به صورت نوشته بود و برخی خواستار طرح پرسش‌هایشان به طور شفاهی بودند و گردانندگان نپذیرفتند و نشست کمی به آشوب کشیده شد (۱۴). او ادامۀ وضعیت را چنین شرح داد: "وقتی مجلس آرام شد اعلام كردم كه می‌روم و حركت كردم." گفت به هنگام خروج او طرفدارانش شعار الله اكبر می‌داده‌اند.
خلاصه اینکه گردانندگان آن نشست پرسش‌های دست‌چین شده را به رفسنجانی می‌داده‌اند. آنها نمی‌خواسته‌اند او به پرسش‌های بنیادینی که در آن روزگار در رسانه‌های اپوزیسیون مطرح بود و در آن نشست هم یقیناً مطرح شده پاسخ بدهد، پرسش‌هایی دربارۀ عهدشکنی ملایان حکومتی در زمینۀ تشکیل مجلس خبرگان به جای مؤسسان، کنار گذاشتن پیش‌نویس قانون اساسی که مردم در رسانه‌ها در موردش ابراز نظر کرده بودند و تصویب ولایت فقیه در خبرگان که خمینی و دیگر اسلامیون کمترین سخنی از آن در روزگار اوجگیری انقلاب به زبان نیاورده بودند...
یکی از فعالان آن روزگار انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تبریز در تحلیلی از اوضاع آن دوران و علت بستن دانشگاه‌ها آشکارا می‌گوید به اعتقاد آنان دانشجویان مخالف "هیچ حقی در حکومت ندارند" (۱۵).
به روایتی، رفسنجانی به هنگام زمینه‌چینی برای اشغال دانشگاه‌ها گفته است: "کافی است عده زیادی از بچه مسلمان‌ها تهران باشند، آنگاه از انقلاب دفاع خواهند كرد" (۱۶). یعنی برای رویارویی با دانشجویان در تهران طرح احضار چماق‌به‌دستان حزب جمهوری اسلامی از نقاط دیگر کشور را داشته است. به روایت همین منبع اسلامی، رفسنجانی در ادامه گفته: "بگذارید آنها شلوغ كنند... آن وقت جلوی مردم آنها را تخطئه می‌كنیم. جلوگیری از كار گروهك‌ها كاملاً ممكن است، می‌شود از شلوغی جلوگیری كرد. ما هم كه از خشونت نمی‌ترسیم. امروز شروع شود، بهتر از سه ماه دیگر است."
این روایت با کردار او در نشست پرسش و پاسخ در دانشگاه تبریز همخوانی دارد.
جرقۀ دانشگاه تبریز گویی اسم رمزی بود برای شروع عملیات هماهنگ اشغال دانشگاه‌ها در سرتاسر کشور از سوی مقلدان خمینی. به این ترتیب، سپاه و بسیج و اقلیت پیرو خمینی در دانشگاه‌ها با سنگ و چماق و گاز اشک‌آور و گلوله به خیل دانشجویان حمله‌ور شدند. حاصل بخشی از آن هجوم چنین بود: یك كشته و ۲۵ زخمی در دانشگاه تربیت معلم و ۵۰۰ زخمی در دانشگاه شیراز (۱۷)، یك كشته و ۴۰۰ مجروح در مشهد (۱۸)، شش كشته و هزار زخمی در رشت (۱۹).
در اهواز، عملیات سرکوب خونین دانشجویان با فرماندهی مدبرانۀ احمد جنتی امام جمعه و نمایندۀ خمینی در آن شهر با شماری کشته و زخمی و دستگیری بیش ۶۵۰ تن به گونه‌ای مؤثر به انجام رسید (۲۰). پس از پایان عملیات ظفرمندانۀ رزمندگان اسلام در آن شهر، پاسداران انقلاب اسلامی چهار دانشجوی بازداشتی را "كه قصد فرار داشتند" كشتند (۲۱). در همان شهر، پاسداری یک دختر بازداشت شده را "سهواً" كشت (۲۲).

جنگ ایران و عراق
جنگ هشت‌سالۀ ایران و عراق در بر گیرندۀ فراز و نشیب‌ها و رویدادهای فراوانی است. رفسنجانی در همۀ این عرصه‌ها نقش مؤثر و گاه تعیین‌کننده داشته. تنها نگاهی کوتاه بر حضور او در آن صحنه‌ها مجال بیشتری از گنجایش این نوشته می‌طلبد. در اینجا تنها به چند نمونه از دخالت او در امور آن جنگ اشاره می‌شود.
پس از پیروزی انقلاب، رفسنجانی هم مانند خمینی و دیگر مقلدانش سودای "صدور انقلاب" به نقاط دیگر جهان داشت. نخستین هدف آنان هم عراق بود، کشوری با جمعیت بزرگ شیعی و به عنوان دروازۀ ورود به جهان عرب.
کمتر از سه ماه پس از هجوم گستردۀ نیروهای عراقی به خاک ایران، رفسنجانی گفت: "صدام صلاحیت رهبری ندارد و باید محاكمه شود" (۲۳). یعنی اینکه به جای طرح خواست خردمندانه و دنیاپسندِ عقب‌نشینی نیروهای عراقی به مرزهای بین‌المللی، خواهان سرنگونی صدام در ادامۀ همان آرزوی صدور انقلاب بود. این فهمیده‌ترین مقلدان خمینی نمی‌فهمید که صلاحیت رهبری یک کشور را مردم همان کشور باید تعیین کنند نه کسانی دیگر در کشوری دیگر. در واقع، صلاحیت حکومت صدام هم با شرکت "۹۹ درصد" مردم کشورش مانند صلاحیت جمهوری اسلامی و مسؤولانش در انتخاباتی تأیید شده بود.
رفسنجانی بعدها نوشت که شش ماه پس از آغاز جنگ هیأت صلح کشورهای غیر متعهد پیشنهاد عقب‌نشینی نیروهای عراقی از خاک ایران را ارایه کرده و بنی صدر و بعضی از نظامی‌ها خواستار پذیرش طرح بوده‌اند (۲۴). در آن زمان حتی اخباری پخش شده بود مبنی بر اینكه كشورهای عربی نفت‌خیزِ پشتیبان عراق آماده‌اند شصت میلیارد دلار غرامت جنگی به ایران بپردازند. بنی صدر صحت این مطلب را تأیید می‌كند (۲۵). خمینی و مقلدانش که جنگ را نعمت می‌دانستند البته هرگز نمی‌توانستند آن پیشنهاد را بپذیرند.
دو دهه پس از پایان جنگ ایران و عراق، مقام‌های عراقی به حکومت ایران خبر دادند شمار زیادی از بقایای پیکرهای سربازان ایران را در یکی از مناطق جنگی یافته‌اند. پس از آن، گفتگوهایی در رسانه‌های کشور درگرفت دربارۀ عملیات کربلای ۴ که آن قربانیان مربوط به آن بود. در آن عملیات شمار کشته‌شدگان ایرانی ۱۰۰۰ نفر و شمار گم‌گشتگان این کشور نزدیک به ۴۰۰۰ گزارش شد. شواهد فراوانی حاکی از آن بود که، به رغم آشکار بودن لو رفتن عملیات، فرماندهان دستور آغاز حمله را داده بودند. حاج قاسم سلیمانی با افتخار صحنۀ نبرد نابرابر را چنین شرح می‌دهد: "در کربلای چهار، جوی‌های خون کوچکی روان بود و من این جوی‌های خون را به چشم خودم دیدم و دیدم چگونه آن‌ها [قربانیان خمینی] بدون ذره‌ای ابهام، ترس و تردید به اروند زدند، در حالی که دشمن در بالای خاکریز‌ها به آن‌ها نگاه می‌کرد و تک تک آن‌ها را با تیربارهای خود نشانه می‌رفت و آن‌ها ذره‌ای ترس به خودشان راه ندادند" (۲۶). گوییا حاج قاسم در جایگاهی بلندتر از رود اروند و شاید هم با دوربین تماشاچی آن پرده بوده، آن هم با "افتخار" بسیار و به یقین بدون هیچ "ترس".
جلال‌الدین طاهری امام جمعۀ پیشین اصفهان گفت که در غروب پیش از آن حمله در همان منطقه حضور داشته و با چشم خود می‌دیده که نیروهای عراقی منور بالای سر نیروهای ایرانی شلیک می‌کنند و تردیدی نداشته که عراقی‌ها از حملۀ قریب‌الوقوع آگاه شده و برای رویارویی آمادگی دارند (۲۷). طاهری از راه واسطه‌ای با رفسنجانی تماس می‌گیرد و ضمن شرح وضعیت خواستار انجام نشدن عملیات می‌شود. پاسخ رفسنجانی اما چنین بوده: "من‌ مقلد امام‌ هستم‌ و باید عملیات‌ انجام‌ شود" (۲۸). یعنی اینکه به غیر از فرماندهان سپاه و رفسنجانی، خمینی هم در جریان شکست قریب الوقوع بوده، اما شاید تنها به امید احتمال بسیار ناچیز پیروزی، با حمله و ضایعۀ سنگین قتل عام جوانان وطن موافقت کرده، اگر چه بخش بزرگی از اینان پیرو خود او بودند. (آن جوک معروفی که خمینی به گفتۀ نعیمۀ اشراقی با لذت بسیار تکرار می‌کرده و می‌خندیده در اینجا مصداق می‌یابد. جوک چنین بود: "پاسداران بیوه‌‌های شهدا را بگیرند؛ ای کاش من هم یک پاسدار بودم. امام خمینی.")
در سال‌های پس از پایان جنگ، اسلامیون رفسنجانی را سردار سازندگی می‌خواندند. این در حالی بود که آنها حتی نتوانستند خرابی‌های جنگی را که خود مقصر اصلی آغاز و داوم آن بودند بازسازی کنند. تصویر غم‌انگیز نخلستان‌های سوختۀ خوزستان که به ستون‌های بر جا مانده از یک کاخ بی‌انتهای ویران‌شده و سوختۀ دست غارتگران می‌ماند هرگز از رسانه‌های کشور برای ایرانیان نشان داده نشد تا مبادا عمق فاجعه را دریابند.

جان به در بردن از زیر ضربه‌های انتقاد
پس از آنکه بر همگان روشن گشت حزب جمهوری اسلامی بر خلاف پیمانی که آخوندهای سیاسی با مردم بسته بودند در نظر دارد همۀ قدرت سیاسی کشور را در اختیار انحصاری خود بگذارد و دیگران را تا جای ممکن از صحنه کنار نهد، سیلی از انتقادهای سخت از سوی گروه‌ها و شخصیت‌های گونه گون سیاسی روانۀ این حزب شد. در این میان بهشتی که همگان گمان می‌بردند رهبر اصلی سنت‌گرایان اسلامی است مورد سخت‌ترین حملات قرار گرفت.
از آغاز پیروزی انقلاب، سه رهبر عمدۀ حزب، یعنی بهشتی و رفسنجانی و خامنه‌ای، در سخنرانی‌های بی‌شمار خود، که با لحنی خشن و کینه‌توزانه ابراز می‌شد، خواستار ریشه‌کنی مخالفان و پشتیبانی بی‌چون و چرای مردم از خمینی بودند. در این راه، آنان حتی رعایت مراجع تقلید را هم نمی‌کردند و با زبان تحقیر از آنان نام می‌بردند. مدتی پس از آغاز انتقادهای تند مخالفان از بهشتی، او لحن خود را کمی تغییر داد و آرامتر شد. تعبیر "شهید مظلوم" برای بهشتی اشاره‌ای است به آن انتقادهای سخت از او و نیز رنجی که از این بایت می‌کشیده. رفسنجانی و خامنه‌ای به همراه دیگر سردمداران حزب و گروهک‌های همرأی اما همچنان به یکه‌تازی و ترویج خشونت ادامه می‌دادند.
در آن زمان هرگز در سخنان و نوشته‌های مخالفان دیده نشد کسی گمان ببرد رفسنجانی در نزد خمینی جایگاهی برتر از بهشتی داشته و تأثیر او در برنامه‌های پشت پرده بر ضد گروه‌های غیر خودی شاید از بهشتی هم بیشتر بوده. در این زمینه، احمد توکلی می‌گوید:
"نباید فراموش کنیم که آقای هاشمی کسی بوده که در کادر رهبری ایران حداقل بعد از شهید بهشتی و شاید هم قبل از شهید بهشتی، هیچ کسی به اندازه ایشان به امام (ره) نزدیک‌ نبود.
"مقام معظم رهبری در جلسه‌ای گفتند: امام (ره) آقای هاشمی را بیشتر از بقیه قبول داشت. مقام معظم رهبری نقل می‌کند هاشمی کسی بود که وقتی می‌خواست به سفری برود و وقتی که برمی‌‌گشت، امام (ره) دستور می‌داد برای آقای هاشمی‌رفسنجانی قربانی می‌کردند" (۲۹).
علی اکبر ناطق نوری نیز می‌گوید خمینی به رفسنجانی بسیار اعتماد داشته و "هر کاری داشت با او مطرح می‌کرد" (۳۰). ناطق نوری می‌افزاید:
"امام (س) آنقدر به آیت الله هاشمی اعتماد داشت که به او پیشنهاد تاسیس حزب داد و بعد پیشنهاد تاسیس حزب جمهوری اسلامی را مطرح کردند. آقای هاشمی در این باره همیشه می گفت که امام در آن زمان پول درست و حسابی‌ای در اختیار من گذاشت تا حزب جمهوری اسلامی را تشکیل دهم. اینگونه بود که این حزب با تلاش آقای هاشمی و در کنار کسانی مانند شهید باهنر، شهید بهشتی و موسوی اردبیلی، آیت الله خامنه‌ای و غیره شکل گرفت" (۳۱).
پیش از این از هیأتی که چندی پیش از پیروزی انقلاب برای تأمین مصرف نفت درون کشور به خوزستان فرستاده شد سخن گفته به میان آمد. هاشم صباغیان که خود به همراه بازرگان در آن هیأت حضور داشته در پاسخ به پرسش در مورد علت گزینش رفسنجانی می‌گوید: "من خیلی نمی‌توانم نیت آقای خمینی را بخوانم" (۳۲). خبرنگار بر پرسش خود از صباغیان پافشاری می‌کند: "از این جهت می‌پرسم که همه شما قبلا دستی بر آتش نفت داشتید اما آقای هاشمی این‌گونه نبود." پاسخ صباغیان چنین است: "نه. ایشان [امام خمینی] می‌خواست هیات مورد اعتماد خودش هم باشد." (توضیح درون قلاب در این نقل قول از متن اصلی است.)
اگر مخالفان از جایگاه واقعی رفسنجانی در حکومت آگاه می‌شدند، به احتمال فراوان این پرسش را در رسانه‌های نیمه آزاد آن روزگار مطرح می‌کردند که او به چه پشتوانه‌ای به آن موقعیت حساس دست یافته. نه رفتار و نه سخنان او حاکی از چنان شایستگی برای رسیدن به آن جایگاه والا بود نه سابقه‌اش. علت صعود او به آن جایگاه تنها و تنها این بوده که خمینی او را دوست داشته، و این طبیعتاً هرگز نمی‌توانسته برای مردم ایران معیاری باشد تا سرنوشت خود را به دست او بسپارند.
روزگاری که دیگر همگان می‌دانستند رفسنجانی دست بالا را در حکومت یافته همزمان بود با ریشه‌کنی همۀ نیروهای مخالف. به این ترتیب، دیگر صدایی در جامعه وجود نداشت تا بپرسد آیا به صلاح کشور است که رفسنجانی تنها به این سبب که عزیزدردانۀ ولی فقیه است چنان جایگاهی در حکومت بیاید. دیگر کسی نمانده بود تا بپرسد آیا خیر کشور در این است که خامنه‌ای تنها به پشتوانۀ نزدیکی با رفسنجانی فرمانروای مردم بشود. سال‌ها پس از آن روزگار هم که صداهایی در نقد برخی رفتارهای حکومت در داخل کشور شنیده شد، رفسنجانی و خامنه‌ای هرگز از این نظر به زیر پرسش نرفتند. علت هم این بود که سردمدار منتقدان رفتارهای حکومتی خود از جمله پروردگان حزب جمهوری اسلامی بودند و پرسش دربارۀ بنیاد صلاحیت آن دو سابقۀ منتقدان را هم به زیر پرسش می‌برد و ضربه‌ای بود بر حیثیت خمینی، و آنان هیچ‌کدام از این دو امر را به سود خود نمی‌دیدند. جوانانی هم که به اعتراض به حکومت برخاستند تحت تأثیر سالیان دراز بمباران تبلیغاتی حکومتی در مورد سابقۀ درخشان مبارزاتی آن دو و امثال آنان و سکوت دربارۀ دیگران قرار گرفته بودند و گمان می‌بردند آنان از راهی طبیعی به حکومت رسیده‌اند.

قایم موشک
صادق خلخالی گفتگویی را كه مدت كوتاهی پیش از پیروزی انقلاب در زمان اقامت چند ماهۀ خمینی در پاریس با وی داشته چنین گزارش کرد:
"یك روز در مورد نخست وزیر آینده با امام صحبت كردم. امام گفت: ʼاین یكی از آن یكی بهتر است.ʻ
"عرض كردم: ʼیعنی بازرگان از سنجابی بهتر است؟ʻ
"گفت: ʼبله.ʻ
"عرض كردم: ʼآقا! اگر شاه بود و شریعتمداری بود، بازرگان نخست وزیر خوبی بود؛ ولی حالا شما هستید.ʻ
"فرمود: ʼتا ببینم كارها چگونه پیش می‌رودʻ" (۳۳).
خمینی منتظر بوده ببیند "کارها چگونه پیش می‌رود" تا بتواند در شرایط مناسب بساط ولایت خود را بر کشور بگستراند. این سخن او در نهان و با محارم بود. در پیشگاه ایرانیان و جهانیان که نامحرمان بودند در پاسخ به پرسش‌هایی دربارۀ اینکه آیا نقشی در حکومت پس از شاه بر عهده خواهد گرفت، پاسخ داد: "خیر، نه میل و رغبت من و نه سن و موقعیت من اجازۀ چنین چیزی را می‌دهد" (۳۴).
اینها مربوط بود به زمان سکونت در پاریس. او در ایران هم‌چنان‌که به دنبال برقراری حکومت استبدادی خود بود، به هنگام نیاز به ویژه در آغاز کار به حقوق مخالفان هم اشاره‌ای می‌کرد. پیش از این به سخن او در مورد متمم قانون اساسی اشاره شد.
بررسی عملکرد حزب جمهوری اسلامی نشان می‌دهد که این گونه پَرِش‌های رفتاری خمینی در رفتار رهبران حزب از این هم آشکارتر دیده می‌شد.
انتقادها به حزب جمهوری اسلامی و رهبران آن در زمستان ۱۳۵۸ به اوج خود رسید. در آن زمان، مخالفان حزب آن را انحصارطلب، قدرت‌طلب و چماقدار می‌خواندند. گفتنی است که شیخ علی تهرانی پیگیرترین منتقدان رفتار تمامیت‌خواهانه و خشونت‌طلبانۀ حزب بود.
همان‌جور که گفته شد، انتقادها بیش از هر کس بهشتی را نشانه رفته بود و هم او نخستین کسی بود که به ظاهر کمی پس نشست. او از جمله این سخنان آشتی‌جویانه را بر زبان راند: "هرگز نباید كمترین شایعه‌ای [شائبه‌ای] بمیان آید كه هدف حكومت روحانیون است" (۳۵).
رفسنجانی هم در این زمینه گفت: "علاقمند به كارهای فكری هستم و ریاست جمهوری بیشتر در مسایل عملی در جریان است" (۳۶). در مصاحبه‌ای دیگر در پاسخ به اتهامی مبنی بر انحصارطلب بودن وی و دوستانش، تأكید كرد مایل است به "كارهای فكری و نوشتن" بپردازد و انتظار چنان روزی را می‌كشد (۳۷).
چند ماه بعد، هنگامی که حزب جمهوری اسلامی مجلس را قبضه کرده بود، آنان دیگر نمی‌توانستند ادعا كنند خواهان دوری از قدرت‌اند. به سبب حضور گستردۀ نیروهای اپوزیسیون در صحنه، رهبران حزب پوششی لیبرال برای خود برگزیدند. رفسنجانی، همان روحانی وارستۀ بی‌علاقه به قدرت در چند ماه پیش، در این دوران استاد درس لیبرالیسم شده بود: "میدان فعالیت دیگران را هم نبندیم و بگذاریم دیگران هم كار كنند كه اگر روزی آنها به اكثریت رسیدند نوبت آنها باشد" (۳۸). گفتنی است او این سخنان را تنها چند روز پس از عملیات موفقیت‌آمیز به خاک و خون کشیده شدن دانشگاه‌های کشور به دست مقلدان خمینی بر زبان آورد.
خامنه‌ای هم به تقلید از بهشتی و رفسنجانی انگار بدش نمی‌آمد ادای وارستگی دربیاورد زیرا چنین ادعایی گویا هزینۀ چندانی در بر نداشت. گفت: "بنده خودم بار‌ها گفته‌ام بنده را از روی این مسئولیت‌ها بردارید و بگذارید من بروم قم یا مشهد درسم را بگویم، بروم کارم را بکنم. بروم کتابم را بنویسم. کار اصلی ما آن است، این خیلی روشن است" (۳۹). این سخنان او در پایان مرداد ۱۳۶۰ اما کمی دیرهنگام بود چون در آن برهه آب‌ها داشت آهسته‌آهسته از آسیاب می‌افتاد.
هجده سال بعد، پس از سرکوب خونین خیزش مردمی تیرماه ۱۳۷۸، همین فرد در سخنرانی در جمع سربازان گمنام امام زمان گفت: "آخرین جمله را هم به امام و مقتدای خودمان ولى عصر ارواحنافداه عرض کنیم: ای سیّد و مولای ما! پیش خدای متعال گواهی بده که ما در راه خدا تا آخرین نفس ایستاده‌ایم. بزرگترین آرزو و افتخار بنده این است که در این راه پُرافتخار و پُرفیض و پُربهجت، جان خودم را تقدیم کنم" (۴۰).
ادعاهای رهبران حزب مبنی بر بی‌علاقگی به دسترسی به قدرت در آغاز پیروزی انقلاب مغایر است با متن نامه‌هایی که رفسنجانی و بهشتی نهانی در همان زمان برای خمینی فرستادند و اشتیاق وصف‌ناپذیرشان را برای در دست گرفتن انحصاری قدرت و حذف مخالفان نشان دادند. این نامه‌ها جزو اسنادی است که پس از گذشت سال‌ها به عنوان منابع افتخار از سوی خمینیون منتشر شد.
رفسنجانی در یكی از نامه‌هایش برای خمینی نوشته بود: "خود شما می‌دانید كه موضع نسبتاً سخت مكتبی امروز ما دنبالۀ نظرات قاطع شما از اول انقلاب تا به امروز است" (۴۱). در این نامه رفسنجانی نمونه‌هایی از اقدامات حزب را ذكر می‌كند: اخراج افرادی كه نماز نمی‌خوانند از پست‌های مهم در ادرات، بستن روزنامه‌های منتقدِ حكومت، تلاش برای رواج حجاب در ادارات، و جلوگیری از پخش موسیقی و وجود زنان بی‌حجاب در رادیو و تلویزیون.
بیست سال پس از آن روزگار، رفسنجانی قول‌های روزگار وارستگی خود و یاران و امام‌شان را به مردم به فراموشی سپرد و مدعی ‌شد نیروهای سیاسی بر اساس یك توهم گمان می‌كرده‌اند ملایان در امور كشورداری دخالت نخواهند كرد: "آنها [نیروهای غیرخمینیست] گمان می‌كردند كه روحانیون، همانند دوران گذشته، پس از اینكه انقلاب به پیروزی رسید، دنبال كار خودشان می‌روند و دیگر نقشی در سیاست نخواهند داشت" (۴۲).
رفسنجانی كه روزگاری ادعا می‌كرد مایل به انجام "كارهای فكری و نوشتن" است در زمان اقتدارش پی‌پرده در برابر مردم نمایان گشت:
"روحانیون باید براى اثبات حقانیت مكتب تشیع در همه سطوح همچون گذشته شركت فعال داشته باشد. . . . روحانیت باید دراین شرایط حساس یا خود وارد شده یا با معرفی افراد صالح در جهت استحكام هرچه بیشتر مجلس تلاش كند. . . . الحمدالله حوزه علمیه بویژه جامعه مدرسین از اول انقلاب تاكنون مقتدرانه در صحنه حضور داشته و هیچ وقت غایب نبوده است" (۴۳).
به دلیل تربیت و آموزش، کسانی ممکن است آزادمنش پرورده شوند. گروهی دیگر هم می‌توانند پس از تماس پیگیرانه با دارندگان اندیشه‌های آزادمنشانه یا بر اثر احساس نیاز پس از آزموده‌های خویش، برتری آزادمنشی را دریابند و آن را برگزینند. تغییر عقیده و منش بر مبنای جهت وزش باد پدیده‌ای است که در کمتر گروه دیگری رخ می‌نماید مگر در میان همین گروه آخوندهای پیرو خمینی. منش یک تن چگونه می‌توانسته این چنین از این رو به آن رو بگردد آنچنان که برای رفسنجانی رخ نمود: همکاری با جمعیت‌های مؤتلفه در ترور حسن‌علی منصور، دفاع از آزادی احزاب و رسانه‌ها در تحصن ملایان در دانشگاه تهران بهمن ۱۳۵۷، کوشش برای قبضۀ قدرت در حزب جمهوری اسلامی و خرابکاری در دولت‌های بازرگان و بنی صدر، ادعای بی‌علاقگی به قدرت، نامه به خمینی و آرزوی قبضۀ قدرت، قبضۀ قدرت، تحقیر و تمسخر آنان که قول‌های خمینی و شاگردانش را باور کرده بودند، دفاع از حقوق ملت و بیان این سخنان که اگر مردم حکومت اسلامی را نخواهند چنین حکومتی نمی‌تواند به کار خود ادامه دهد...
از سنجشی تطبیقی میان رفتار خامنه‌ای و رفسنجانی نتیجۀ در خور توجهی می‌تواند به دست بیاید. در سال‌های پیش از انقلاب، خامنه‌ای در میان همان جمع کوچکی که با آنان نشست و برخاست داشته بیشتر از رفسنجانی به نواندیشی دینی و عدم تعصب معروف بود، او هم در تحصن بهمن ۱۳۵۷ ملایان در دانشگاه شرکت داشت و در دفاغ از آزادی اندیشه داد سخن داد، پس از انقلاب برای حاکمیت انحصاری حزب و ولایت فقیه کوشش بسیار می‌کرد، مدعی شد برای همگان "خیلی روشن است" که "کار اصلی" او این است که برود "قم یا مشهد" و درس بدهد، در برابر جنبش دانشجویی گفت "تا آخرین نفس" ایستاده است و در دوران ولایتش نیز لجبازی او در داشتن قدرت روزافزون ولو به بهای چشم بستن بر فساد دزدان و جانیان زبانزد خاص و عام است. از این بندبازی‌ها می‌توان به این نتیجه رسید که اگر وضعیتی مانند دوران انقلاب و حضور مردم در صحنه پیش بیاید یا فشارهایی که رفسنجانی در سالیان پایانی با آن روبه‌رو بود بر خامنه‌ای هم وارد شود، او نیز دوباره به احتمال فراوان ادعای آزادی‌خواهی و بی‌اعتنایی به قدرت خواهد کرد.
خلاصه اینکه امثال رفسنجانی و خامنه‌ای اگر سخنی می‌گویند یا موضعی می‌گیرند نخستین چیزی که در نظر دارند سود خویش است. نمی‌توان باور کرد که گفتار و کردارشان بر پایۀ اعتقاد استواری بنا شده باشد. بازی تآتر یکی از ویژگی‌های بارز سردمداران جمهوری اسلامی است. به عاریت گرفتن شعارهای داغ ضد امپریالیستی و عدالتجویانه از کمونیست‌ها و پافشاری بر این شعارها برای نزدیک به چهار دهه در حالی که همان کمونیست‌ها خود پس از مدتی قدری آرام‌تر شدند یکی از بازی‌های کمدی جمهوری اسلامی است.
به سخن کسی که دروغگوست و هدف دیگری در سر دارد البته نمی‌توان اعتماد کرد. اگر هم مردم بخواهند ناچار و تنها به امید گذار، از آخوند یا آخوندپرورده‌ای پشتیبانی کنند، شاید این سخن رفسنجانی را، که نزدیک به دوسال پس از بسته شدن دانشگاه‌ها توسط گروهک "دانشجویان پیرو خط امام" و چماقداران حزب بر لب آورد، بتوان به طنز به کار برد: "تحصیل هواداران چهار گروه سیاسی بشرط مراقبت شدید بلامانع است" (۴۴). در مورد پشتیبانی احتمالی مردم هم از یک آخوند یا آخوندپرورده، می‌توان گفت‌ تنها و تنها "بشرط مراقبت شدیدِ" مردم و نیز با هدف و برنامۀ زودگذر بودن شاید خردپذیر باشد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانویس‌ها

۱- "جلال‌الدین فارسی: پدر و مادرم اهل هرات بودند/ سروش را احمد خمینی معرفی کرد/ هاشمی گفت کشور از دست می‌رود،" تاریخ ایرانی، ۶ بهمن ۱۳۹۵،
http://tarikhirani.ir/Modules/News/Phtml/News.PrintVersion.Html.php?Lang=fa&TypeId=4&NewsId=3080.
۲- "اینست انتظار مردم از آقای رئیس جمهور،" اطلاعات، ۷ بهمن ۱۳۵۸، ص ۵.
۳- "جلال‌الدین فارسی: پدر و مادرم اهل هرات بودند."
۴- محمدرضا هاشمی نجف آبادی، "یكی از بزرگترین قضاوتهای تاریخ ایران،" اطلاعات، ۲۰ فروردین ۱۳۵۹، ص ۴.
۵- "تلگرام طاهر احمدزاده به رئیس جمهور،" اطلاعات، ۲۳ اسفند ۱۳۵۸، ص ۴.
۶- "آیا اخلاق اسلامی چنین حکمی می‌کند؟" اطلاعات، ۱۹ فروردین ۱۳۵۹، ص ۴.
۷- هاشم صباغیان در گفتگو با فهیمه نظری، "هاشمی گفت به نهضت آزادی ظلم کردیم،" تاریخ ایرانی، ۲ بهمن ۱۳۹۵،
http://tarikhirani.ir/Modules/files/Phtml/files.PrintVersion.Html.php?Lang=fa&TypeId=4&filesId=1041.
۸- همان.
۹- "در دانشكده فنی و با حضور رئیس دانشگاه آشوبگران دانشگاه تهران در مقابل یكهزار دانشجو محاكمه شدند،" کیهان، ۸ آبان ۵۸، ص ۲.
۱۰- سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، "پیشنهاد تعطیل دانشگاهها برای جهاد سازندگی،" كیهان، ۱۷ شهریور ۱۳۵۸، ص ۱۶.
۱۱- "عباس نبوی: آقای هاشمی! گفتید در شرایط فعلی با انجام حرکت انقلاب فرهنگی مورد نظر ما مخالفید،" انقلاب اسلامی، ۱۴ خرداد ۱۳۹۵
https://www.enghelabe-eslami.com/component/content/article/13-khabar/siasi/19889-2016-06-03-20-07-54.html
۱۲- همان.
۱۳- همان.
۱۴- "توضیحات هاشمی رفسنجانی پیرامون حوادث دانشگاه تبریز،" اطلاعات، ۲ اردیبهشت ۱۳۵۹، ص ۶.
۱۵- "روایت پزشکیان از نقش هاشمی رفسنجانی در آغاز انقلاب فرهنگی،" ایسنا، ۲ اردیبهشت ۱۳۹۴،
http://www.isna.ir/news/94020200765/
۱۶- "بازخوانی نقش آفرینان انقلاب فرهنگی: تسخیر دژ ماركسیست‌ها و تعطیلی دانشگاه‌ها،" رجا نیوز، ۱ اردیبهشت ۱۳۹۰، http://irdc.ir/fa/content/12404/default.aspx.
۱۷- "دانشگاههای تصرف شده به مقامات صالحه تحویل داده میشود،" اطلاعات، ۳۰ فروردین ۱۳۵۹، ص ۱.
۱۸- "تلگرام مشترك استاد شریعتی و استاد تهرانی به رئیس جمهور،" اطلاعات، ۳ اردیبهشت ۱۳۵۹، ص ۱۰.
۱۹- "رشت آرامش خود را بازیافت،" اطلاعات، ۶ اردیبهشت ۱۳۵۹، ص ۲.
۲۰- "در درگیری و تیراندازی روز پنجشنبه اهواز ۴ تن كشته و ۲۰ نفر مجروح شدند،" اطلاعات، ۶ اردیبهشت ۱۳۵۹، ص ۲؛ و "۶۵۰ تن از بازداشت شدگان اهواز آزاد شدند،" اطلاعات، ۱۰ اردیبهشت ۱۳۵۹، ص ۳.
۲۱- "در درگیری و تیراندازی روز پنجشنبه اهواز ۴ تن كشته و ۲۰ نفر مجروح شدند."
۲۲- "۶۵۰ تن از بازداشت شدگان اهواز آزاد شدند."
۲۳-علی اکبر هاشمی رفسنجانی، "صدام صلاحیت رهبری ندارد و باید محاكمه شود،" اطلاعات، ۱۲ آذر ۵۹، ص ۱.
۲۴- رفسنجانی، عبور از بحران: كارنامه و خاطرات ۱۳۶۰ (تهران: دفتر نشر معارف اسلامي، تابستان ۱۳۷۸)، ص ۱۰۶.
۲۵- ابوالحسن بنی صدر، خاطرات ابوالحسن بنی صدر ، به كوشش حمید احمدی (برلین: انجمن مطالعات و تحقیقیات شفاهی ایران، شهریور ۱۳۸۰)، ص ۱۲۶.
۲۶- داوود حشمتی، "غواصی در خون؛ به بهانه پیدا شدن پیكر ۱۷۵ شهید كربلای چهار،" دین آنلاین، ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۴، http://www.dinonline.com/doc/note/fa/5070/
۲۷- همان.
۲۸- همان.

۲۹- احمد توکلی، "واکنش احمد توکلی به اظهارات محمد خامنه‌ای،" تابناک، ۹ دی ۱۳۹۳، http://www.tabnak.ir/fa/news/462348/.
۳۰- "ناطق نوری: هاشمی حاضر بود اعدام شود تا انقلاب بماند،" تاریخ ایرانی، ۴ بهمن ۱۳۹۵،
http://www.tarikhirani.ir/Modules/News/Phtml/News.PrintVersion.Html.php?Lang=fa&TypeId=36&NewsId=5705
۳۱- همان.
۳۲- هاشم صباغیان در گفتگو با فهیمه نظری، "هاشمی گفت به نهضت آزادی ظلم کردیم،" تاریخ ایرانی، ۲ بهمن ۱۳۹۵،
http://tarikhirani.ir/Modules/files/Phtml/files.PrintVersion.Html.php?Lang=fa&TypeId=4&filesId=1041.
۳۳- صادق خلخالی، خاطرات آیت الله خلخالی اولین حاكم شرع دادگاههای انقلاب (تهران: نشر سایه، ۱۳۷۹)، ص۲۵۶.
۳۴- روح‌الله خمینی، صحیفۀ نور: مجموعۀ رهنمودهای امام خمینی، تهران (تهران: وزارت ارشاد اسلامی، بهمن ۱۳۶۱)، جلد سوم، ص ۵۶.
۳۵- محمد بهشتی، "دكتر بهشتی دلیل عدم نامزدی خود را در انتخابات ریاست جمهوری اعلام كرد،" اطلاعات، دی ۱۳۵۸، ص ۹.
۳۶- رفسنجانی، "هاشمی رفسنجانی نظر بازرگان را در باره امیر انتظام تأیید كرد،" اطلاعات، ۴ دی ۱۳۵۸، ص ۲.
۳۷- رفسنجانی، "اظهار نظر رفسنجانی درباره تهرانی و بنی صدر،" اطلاعات، ۳ بهمن ۱۳۵۸، ص ۳.
۳۸- رفسنجانی، "میدان فعالیت دیگران را نبندیم،" اطلاعات،‌ ۷ اردیبهشت ۱۳۵۹، ص ۵.
۳۹- "مشروح مذاکرات،" مجلس شورای اسلامی، دوره ۱، جلسه ۱۹۸، ۲۶ مرداد ۱۳۶۰، ص ۹، کتابخانه و موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، http://www.ical.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=2378&Itemid=13.
۴۰- "بیانات در پی حادثه کوی دانشگاه تهران در سال ۷۸،" ۲۱ تیر ۱۳۷۸،
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2959.
۴۱- رفسنجانی، عبور از بحران، ص ۲۳.
۴۲- همان، ص ۱۲۶.
۴۳- رفسنجانی، "روحانیت مستكبران را دچار ترس كرده است،" شرق، ۱۳ دی ۱۳۸۲، http://www.sharghnewspaper.com/821013/gover.htm.
۴۴- رفسنجانی، "تحصیل هواداران چهار گروه سیاسی بشرط مراقبت شدید بلامانع است،" کیهان، ۲۵ اسفند ۱۳۶۰، ص ۱.

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy