هموطنان عزیزم!
شگفتا! بازسازی دولت جبار، در پوشش ولایت مطلقه فقیه، دوران وحشتی که پدیدآورد و آتش خشونتی که به جان هستی ایران انداخت، مقصر نشد، انقلابی مقصر شد که هدف از آن، باز و تحولپذیر گرداندن نظام اجتماعی و برخورداری مردم کشور از حقوق و استقرار دولت حقوقمدار بود. چون انقلاب بیتقصیر مقصر شد، درسهای سخت ارزشمند تجربه انقلاب، مغفول ماندند. اما نسلی که بخواهد آتش خشونت را خاموش کند و ایران را سرای رشد در استقلال و آزادی، بر میزان عدالت اجتماعی، بگرداند، بایدش که از غفلت بدر آید و این درسها را بشناسد و بکاربرد.
از پلیدیها که بازسازی دولت جبار ببارآورده و میآورد را به پای انقلاب نوشتن، زیان بزرگی که فعلپذیری و بدتر ازآن، بیتفاوتی است، حاصل شدهاست. از خود بپرسیم: انقلاب، هدفها و راهکارهایی داشت آیا وضعیت امروز ایران، حاصل بکاربردن آن راهکارها برای متحقق کردن هدفهای انقلاب است؟ آیا برنامه برای برخوردارشدن جامعه ملی و هر شهروند ایرانی از استقلال و آزادی، از حقوق انسان، از حقوق شهروندی، از حقوق ملی، اجرا شد و وضعیت کنونی را ببارآورد؟ آیا حقوق طبیعت به عمل درآمدند و حاصلش بیابان شدن ایران شد؟ آیا حقوق ایران به مثابه عضو جامعه جهانی به عمل درآمدند و نتیجهاش این شد که شرق و غرب از ایران ببرند و بخورند و ایران در وسط آتش جنگها قرار بگیرد؟
راستی هیچ از خود پرسیدهایم چرا مثلث زورپرست، دوران پیش از انقلاب و دوران ولایت مطلقه فقیه را نه با دوران مرجع انقلاب که با یکدیگر مقایسه میکنند؟ چرا سلطهگران هم همین کار را میکنند؟ زیرا در دوران مرجع انقلاب، راه و روش رشد انسان و عمران طبیعت یافته آمد. در غرب، اسطوره رشد، در حقیقت، جانشین انسان شدن سرمایه در رشد، میشکست. دو ابر قدرت وارد دوران انقباض و انحطاط میشدند. وجود الگوی رشد در استقلال و آزادی، بر میزان عدالت اجتماعی، قدرتمدارها را سخت نگران میکرد. طوفان انقلاب ایران در واقع این طوفان بود و هست. این طوفان بود که سلطهگران به دست استبدادیان فرو خواباندند. گروگانگیری و جنگ ومحاصره اقتصادی و ... برای بازسازی دولت جبار و ادامه حیات آن ضرور شدند. دلیل سانسور آن دوران ایناست.
و آن دوران این ویژگی را نیز داشت که جناح قدرتمدار و قدرت جوی نتوانست جناح حقوقمدار را از میان بردارد. بدیل برجا ماند و الگوی حقوقمداری و فضائل اخلاقی شد. از آنجا که بدیل از اندیشه راهنما جدائی نمیپذیرد و این اندیشه وقتی راهنمای همگان در فعالیتها میگردد، به بدیل توانائی بنای آرمانشهر را میدهد، از آنجا که بدیل نقش تعیین کننده در باز و تحولپذیر کردن نظام اجتماعی و برخورداری ایرانیان از حقوق پنجگانه، را بازی میکند، از درسهای تجربه انقلاب، این درس را یادآور میشوم:
ایرانیان! سرنوشتی که انقلابها پیدا میکنند، از جمله، بستگی به ترکیب بدیل دارد:
نبود بدیل و یا وجود بدیل ناسازگار با هدف جنبش، سبب عقیم شدن آن میشود. در انقلاب ایران، ترکیب بدیل درسها آموخت و همچنان میآموزد:
1. تا سقوط رژیم شاه، در علن، ترکیب بدیل متجانس بود. اسلام بمثابه بیان استقلال و آزادی، از زبان آقای خمینی، اظهار میشد. او خود، به تأکید، میگفت: ولایت با جمهور مردم است و در دموکراسی ایران، مردم در اداره امور شرکت میکنند. بدینسان، بنابر این بود که جمهور مردم خود بدیل خویش شوند و نمادهای استقلال و آزادی اداره دولت حقوقمدار را تصدی کنند. خود او به قم برود و روحانیان در کار دولت دخالت نکنند و به نظارت بسنده کنند. از دید مردم، بدیل «مصدقیها» بودند. این واقعیت که نخست وزیر موقت مصدقی بود و نامزدهای ریاست جمهوری که رأی آوردند، همگی مصدقی بودند، گواهی میدهد بر وجود بدیل مطلوب جامعه مدنی. این بدیل، از ویژه گی مهمی برخوردار بود و آن اینکه هیچگاه جامعه مدنی را ترک نگفته و در سرای دولت منزل نگزیده بود. بدینقرار، صفت اول و تعیینکننده بدیل استقلال او است از استبداد حاکم و قدرت خارجی.
اما در خفا، بدیل دیگری شکل میگرفت که، در آن، آقای خمینی از اختیار مطلق برخوردار بود. شورای انقلاب مجری اوامر و نواهی او میشد و حزب واحدی جامعه را مهار میکرد و ستون پایههای جدیدِ قدراتمداری ساخته میشدند.
ابتلای بزرگ، رویاروئی این دو بدیل شد: بدیل مستقل و آشکار و شفاف از راه مردم عمل میکرد و بدیل قدرتمدار و به ضرورت وابسته، پندار و کردار خویش را میپوشاند. گرچه ترکیب نیروهای محرکه با زور را بکار میبرد، اما توجیههایی میساخت تا که جمهور مردم ندانند هدفش استقرار «ولایت مطلقه» است. هنر بدیل مستقل، در دوران ریاست جمهوری بنیصدر، این بود که بدیل پنهانی را آشکارگرداند و عریان در منظر جمهور مردم قرارش داد. نزاع میان این دو نمیتوانست نزاع برسر قدرت باشد. چرا که موفقیت بدیل جانبدار استقلال و آزادی را، در ابتلا، ناممکن میساخت. پس بدیل مستقل میباید بر پنج دسته حقوق میایستاد و ایستاد. به یمن این ایستادگی، رهبر بدیل پنهان درون خویش را نمایان کرد و گفت: 35 میلیون بگویند بله من میگویم نه. درسهای این ابتلا برای نسل امروز و همه نسلها که از پی یکدیگر میآیند، اینها هستند:
● بدیل باید شفاف و ترکیب آن متجانس باشد. وگرنه جنبش، پیش و یا پس از موفقیت نخستین (سقوط رژیم سابق) به شکست میانجامد.
● منزلگاه بدیل جامعه مدنی است. بدیلی که در این منزلگاه بماند، جانبدار جمهوری با شرکت جمهور مردم میشود. اما بدیلی که قدرت را هدف بشناسد و در دولت منزل داشته باشد و یا بکند، جز به بازسازی استبداد نمیاندیشد و جز در پی به خدمت قدرت درآمدن، نمیشود.
● جامعه مدنی وقتی خود بدیل خویش میشود و بدیلِ در خدمت استقلال و آزادی را میپرورد که حقوق را باز شناسد و شهروندان از راه عمل به حقوق، جامعه مدنی را به ایفای نقش خویش در باز و تحولپذیرکردن نظام اجتماعی توانا کنند. شهروندان نباید از ترس بازسازی استبداد، تن به ایجاد ستونپایههای جدید قدرتمداری بدهند. زیرا با ایجاد این ستون پایهها است که استبداد بازسازی میشود. این از راه باز و تحولپذیر کردن نظام اجتماعی و مردمسالارکردن دولت، از جمله دیوانسالاری و ارتش و قوای انتظامی است که باید بازسازی رژیم سابق را ناممکن کرد.
2. ناتوانی جامعه مدنی از پرورندان بدیل و نبود بدیلی که نخواهد دولت را سرای خود کند و بخواهد جامعه مدنی را منزلگاه خود کند، انقلاب را محکوم به شکست میکند.
در جنبشهای تونس و مصر و دیگر کشورها، بدیل پذیرفته شدهای عرض وجود نکرد. انتخابات در تونس و مصر معلوم کردند، جنبشها، نتوانستهاند بدیل در خور خود را پدیدآورند. در ایران، هم، در نخستین انتخابات ریاست جمهوری و هم، پس از آن، طرفداران ولایت مطلقه فقیه یک اقلیت بسیار کوچک و جانبداران بیان استقلال و آزادی و هدفهای انقلاب ایران، اکثریت بزرگ بودند. از اینرو، تحول در ایران از استبداد ولایت فقیه به جمهوری شهروندان، قطعی است.
در تونس و مصر با آنکه احزابی که مرام خود را اسلام کردهاند، اکثریت یافتند، اما این اکثریت نسبی است. بدیل پنهانی که ملاتاریا بود، ترس از «اسلام سیاسی» را شدید کردهاست. به استناد این ترس، در مصر، کودتای نظامی شد. سوریه و عراق و لیبی و یمن میدان جنگ هستند و در تونس، حزب النهضة میگوید دموکراسی را پذیرفتهاست. باوجوداین، ترس از آن حزب دستمایه حزبهای دیگر است و آنها دست بالا را پیدا کردهاند. و
3. بدیل توانا به تصدی بنای آرمانشهر، باید همواره در صحنه باشد. استمرار در تمرین خودانگیختگی یا استقلال و آزادی در اندیشیدن و عمل کردن، استمرار زندگی در عمل به حقوق، استمرار کار جمعی، استمرار در برانگیختن مردم به بدیل خود گشتن، استمرار در رشد، بنابراین، خلق فرهنگ استقلال و آزادی، استمرار در وفای به عهد و اندیشه راهنمایِ ناطق گشتن، ویژگی اساسی بدیل است.
4. تجربه بدیل پنهان ایران و پیش از آن، تجربه کمونیستهای افغانستان که از راه کودتا دولت را تصرف کرده بودند و تجربه «اسلامگرایان» لیبی و عراق و سوریه این درس را میآموزند که بدیل قدرتمدار، ولو اندیشه راهنمای اعضایش یک و همان بیان قدرت باشد، تسلیم سازوکار تقسیم به دو و حذف یکی از دو میشود و نزاع بر سر قدرت وصول به هدف جنبش را ناممکن میکند. بنابراین، بدیل مستقل نیاز به بیان استقلال و آزادی بمثابه اندیشه راهنما دارد و اندیشه و قول و عمل او باید ترجمان اندیشه راهنما باشند.
هموطنان!
اینک از خود بپرسید آیا این درس و درسهای دیگر تجربه انقلاب را آموخته و بکار بردهاید؟ آیا اگر بکاربرده بودید، بدیل مستقل که محل عمل خویش را بیرون از رژیم و مستقل از قدرت خارجی و درون جامعه مدنی، گرداندهاست، راهبر ایران به راه رشد در استقلال و آزادی و بر میزان عدالت اجتماعی، نشده بود؟ چرا.
مشکل اینجا است که در نظر هموطنان عزیز من، کردههای قدرتپرستان - که فرآوردههای هر سه رأس مثلث زورپرست هستند - را میوههای زهرآگین انقلاب جلوه دادهاند، مشکل اینجاست که مثلث زورپرست درسهای تجربه انقلاب را با کردههای خود که به انقلاب نسبت میدهد، میپوشاند. مشکل اینجا است که درسها، از جمله درس ضرورت بدیل و ویژگیهایش را جمهور مردم و حتی بخشی از آنها بکارنبردهاند. مشکل اینجاست که هنوز دانسته نیست که رشد انسان وقتی واقعیت پیدا میکند که او بدیل حقوقمند خویش بگردد، مشکل اینجاست که در سطح بنیادها، خانواده، مدرسه، کارگاه، بدیلها، با شرکت اعضاء شکل نمیگیرند. مشکل اینجا است که انقلاب در بیرون شهروندان ایران ماند و اجازه ورود به درون را نیافت. این شد که بازسازی دولت جبار میسر گشت.
مشکل حل نمیشود مگر با بکاربردن درسهای تجربه انقلاب. به حل مشکل برخیزیم و کار را بابکاربردن
درس تجربه بدیل آغاز کنیم. تردید نکنیم که به گشودن افق امید و توانائی و شادی، به روی خود، توانا میشویم.