مائو، رهبر انقلاب چین در کتاب معروف خود می نویسد، که "قدرت سیاسی از لوله تفنگ خارج می شود". در جای دیگری از همین کتاب اشاره می کند که "انقلاب مهمانی شام نیست". او چون همه حقیقت مطلق را در انقلاب خلق چین می دید، در واقع به زبان دیگر می گفت که انقلاب از دهانه اسلحه خارج می شود، حتی وی حقیقت را اینگونه می دید، حقیقت نیز از منظر او از دل گفتارهای انقلابی و ایدئولوژیک بیرون می آمد، ایدئولوژی که آتش تهیه گفتمانهای آنرا سلاح گرم فراهم می آورد. حقیقت نیز از در نزد او از دهانه سلاح گرم خارج می شد.
لنین رهبر انقلاب اکتبر روسیه نیز در مجموعه ای جمع آوری شده از نوشته های او تحت عنوان قدرت دوگانه (the dual power) می گوید سوال و موضوع اصلی در هر انقلابی، همانا "قدرت سیاسی" است، و اگر این سوال خوب فهمیده نشود مشارکت آگاهانه در این انقلاب غیر ممکن خواهد بود. وی در همین مجموعه، دو قدرت سیاسی دوگانه در آنزمان را در برابر هم قرار می دهد، از یک سو بورژوازی و حکومت تزار، و از سوی دیگر گارگران و سربازان. وی در ادامه، رمز موفقیت این نیروی جدید دوگانه از کارگران و سربازان را در تحقق و تثبیت قدرت سیاسی و دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا معرفی می نماید. قدرت سیاسی که بر ایدئولوژی پرولتاریایی سوار است و قدرت سیاسی آن از دهانه تفنگ سربازان خارج می شود.
نظریات لنین و مائو در باره قدرت سیاسی و اصولا درباره منشاء حق و حقیقت، در واقع امر، جان مایه اصلی اکثر انقلابهای سیاسی قرن بیستم، ازجمله انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ شمسی را رقم می زده اند. انقلابی که اگرچه بر خلاف انقلاب کمونیستی چین و روسیه، نام اسلامی بر خود گرفت اما همانند نظریات مائو و لنین، قدرت سیاسی خود را با اتکا به سلاح گرم، کشت و کشتار و حذف خشن مخالفین خویش تثبیت کرد و تحمیل نمود.
از آن زمان بعد، شاهدیم که در منطقه خاورمیانه و شمال افریقا، زادگاه اسلام، تندروهای مسلمان همین خط مشی را پیش گرفته اند و تسخیر قدرت سیاسی از طریق اسلحه و ترور را در صدر استراتژی خود قرار داده اند. این گروها گاه در شکل القاعده، زمانی در ظاهر بوکوحرام و یا در ردای داعش پا به صحنه گذاشته و می گذارند. اما علی رغم تفاوت های ظاهری، همه این جریانات انقلابی همواره از یک قدرت دو گانه بهر برده اند؛ همانطور که رهبرانی مانند لنین، مائو و خمینی در قرن بیستم از قدرت دوگانه ایدئولوژی و سلاح استفاده بردند و اراده سیاسی آنان از دهانه تفنگ خارج شد.
از زمان آغاز انقلاب اسلامی و پس از تثبیت نظام جمهوری اسلامی، این حکوت همواره از یک قدرت سیاسی دو گانه بهر برده است. از نظر فکری و ایدئولوژیک استوار بر اسلام سیاسی از نوع ولایت فقیهی بوده است و قدرت سیاسی خود را با استفاده از قدرت نظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی حفظ و گسترش داده است. همانطور که خمینی بارها گفته بود که جنگ نعمت بزرگی برای او و نظامش بوده است و اسلام و انقلاب را خون کشته هایش حفظ نموده اند.
این واقعیت غیر قابل انکار است که خمینی تنها از طریق خشونت و از راه لوله تفنگ اسلام سیاسی و انقلابی را حاکم گردانید و همانطور که لنین گفته بود که قدرت سیاسی از راه انقلاب و کسب قدرت از طریق کودتا و دیکتاتوری می گذرد، این راه و روش را به طرفداران خود بسیار خوب فهماند؛ و البته آنانی را که طور دیگری می اندیشیدند، بتدریج حذف نمود. رشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بعنوان تنها قدرت اصلی حاکم بر کشورمان و پروژه ماجراجویانه هسته ای برای کسب قدرت تولید سلاح اتمی و سرمایه گذاری های سرسام آور نظامی به بهانه حفظ امنیت ملی نشانه های اصلی این خط مشی بازمانده از انقلابهای قرن بیستم می باشند. خط مشی که سرانجام باعث از هم پاشیدن اتحاد جماهیر شوروی شد و رهبران نسلهای بعد از مائو در آن تجدید نظر کردند و کشور خود را بسوی یک قدرت بزرگ اقتصادی سوق دادند.
شاید در قرون گذشته که بسیاری از اختلافات در میادین جنگ حل میشدند، حتی رشد تکنولوژیکی و اقتصادی ابتدا از سرمایه گذاری در نهادهای نظامی آغاز می شد؛ برای مثال شبکه اینترنت که اکنون مهمترین عامل اتباطات و رشد اقتصادی است، در ابتدا در موسسات نظامی امریکا برای تسهیل شبکه ارتباطات نظامی طراحی و پروتکل های آن نوشته شدند؛ و یا استفاده های کابردی از انرژی هسته ای ابتدا با هدف تولید بمب اتمی آغاز گردیدند؛ و به این طریق بود که قدرت های بزرگ جهانی در قرن بیستم حوزهای قدرت سیاسی و ژئوپلیتیک خود را گسترش دادند. اما بطور قطع می توان گفت که پس از پایان جنگ سرد و با عمومی شدن اینترت و استفاده های صلح آمیز از نیروی اتم، قدرت سیاسی دیگر از دهانه لوله تفنگ نمی گذرد. نمونه مشخص این پدیده کشور آلمان است که پس از نابودی کامل در جنگ دوم و با تحمل هزینه های سرسام آور پیوستن آلمان شرقی به زادگاه خود و یکپارچه شدن این کشور، اکنون در صدر صادر کنندگان قرار گرفته و قدرت اصلی اقتصادی و سیاسی در اروپا است، بدون اینکه قدرت نظامی قابل توجه ای داشته باشد.
به سخن دیگر، بر خلاف گفته های رهبران انقلابی قرن بیستم، قدرت سیاسی و حفظ حاکمیت ملی کشورها دیگر از طریق لوله تفنگ نمی گذرد، و بر خلاف تصور این رهبران پروسه تولید و نقش طبقات مختلف اجتماعی در آن، دیگر بشکل ساده مراحل آغاز سرمایه داری که یک طبقه سرمایه دار با حمایت یک نیروی سیاسی-نظامی بر طبقه کارگر مسلط بود، صورت نمی پذیرد. و همچنین، پدیده قدرت سیاسی دیگر یک پدیده و معادله تک بعدی بین دولت سرمایه دار و طبقه کارگر و کشاورز نمی باشد. پروسه تولید و روابط اجتماعی و طبقاتی ناشی از اکنون بسیار بسیار پیچده تر از گدشته شده اند و پدیده قدرت را نیز صرفا نمی توان در قدرت سیاسی و نظامی خلاصه نمود. پدیده ای که در گذشته، بنا به ماهیت متمرکز آن همواره بگونه ای منفی تصویر می گردید و تنها راه از میان برداشتن آن اعمال قدرت نظامی و سیاسی جدید از طریق انقلاب بود.
در این رابطه میشل فوکو مطرح می کند، که پدیده قدرت و طبیعتا قدرت سیاسی در عمیق ترین لایه های اجتماعی و روابط درونی آن نهفته است. پدیده ای که جز ذات آن می باشد و به ماهیت انسان باز می گردد. پدیده ای که همیشه و الزاما منفی نیست. میشل فوکو در کتاب "تولد بیو پولیتیک" می نویسد که در نظامهای پیشین که بر مبنای قدرت متمرکز و ایدئولوژیک اداره می شدند، مردم در برابر دو انتخاب ناگزیر بین زندگی اهدایی توسط دولت های حاکم و یا پذیرش مرگ (the stark choice of allowing life or giving death) قرار داشتند. دورانی که بیش از نیمی از زندگی روزانه کارگران و اقشار محروم به بیگاری و مابقی محدود به استراحت و خواب و یا گذران با خانواده خود می شد. ما قطعا از این دوران عبور کرده ایم.
میشل فوکو در کتاب دیگر خود تحت عنوان تاریخ سکسوالیته می نویسد، تا قرنهای طولانی ما انسان را مطابق تفکر ارسطویی موجود زنده ای می پنداشتیم که از یک استعداد سیاسی نیز برخوردار است؛ (موجودیت سیاسی وی فرع بر بخش های دیگر زندگی او انگاشته می شد). در دنیای مدرن اما، این معادله کاملا برعکس شده است، به این معنی که موضوع اصلی سیاست همانا (تمامی) زندگی انسان می باشد و اداره سیاسی یک جامعه باید بر موجودیت انسان متمرکز گردد. (The Politics of Life: Itself, Theory, Culture, Society - 2001) . وی بر این مبنا نظریه معروف خود را تحت عنوان عصر بیوپولیتیک (biopolitics age) تئوریزه کرده و اعلام می دارد که سیاست در حقیقت همان اداره و مدیریت امور زندگی مردم برای تامین یک زندگی مطلوب برای آحاد جامعه می باشد. زندگی توده مردم و تک تک انسانها در حقیقت حیاتی ترین امری است که یک دولت می بایست به آن بپردازد. فرایند های حیاتی و ضروری یک زندگی، از سلامت روانی، جسمی و اجتماعی تا تشکیل خانواده و بهره مندی از امکانات تفریحی اجزای اصلی برنامه های یک دولت مدرن را تشکیل می دهند، و اصولا موضوع اصلی سیاست، حیات بیولوژیک انسان می باشد.
شاید بتوان گفت که جامعه ایران یکی از سیاسی ترین جوامع منطقه است و موضوع سیاست با همه اجزای زندگی مردم پیوند خورده است. اگر این وضعیت را با توجه به نظریات میشل فوکو در زمینه سیاست بیولوژیک و حیاتی (biopolitics) خوب مورد ارزیابی قرار دهیم، می بیینم که وضعیت سیاسی کشورمان و پیوند سیاست با امور روزمره مردم، نه از این بابت است که محور برنامه ریزی های دولت جمهوری اسلامی را ابعاد همه جانبه زندگی مردم تشکیل می دهند، بلکه از این منظر میباشد که شرایط اقتصادی و معیشتی مردم در درجه نخست از طریق سیاست های نظامی و برنامه های بلند پروازانه سپاه پاسداران رقم می خورند. سیاست هایی که با کمال بی شرمی و پرروی نیز با بوق و کرنا اعلام و با موشک پرانی به نمایش گذاشته می شوند.
راهپیمایی و رژه نیروهای نظامی در مراسم سالانه بیست و دوم بهمن بخوبی نشان می دهد که قدرت این نظام همچنان بر دو بال اسلام انقلابی و سیاسی و قدرت نظامی آن استوار است، و بخوبی گواه بر قدرت دوگانه و دوش به دوش اسلام-سیاسی و نیروی نظامی جمهوری اسلامی است. از این نظر این انقلاب، همان بازمانده انقلاب های قرن بیستم است که اکثریت اعظم مردم جهان و جوامع امروزی با آن وداع نموده اند. همانطور که دفتر انقلاب های چین و روسیه مدتها است که بسته شده است، دفتر انقلاب اسلامی را نیز باید بطور کامل بست.
haghaei.blogspot.com