روی کار آمدن ترامپ هم برای جهان و هم برای ایران یک شوک و علامت ورود به یک مرحله تازه است. در این نوشتار سعی می شود بر مبنای عنوان «ایران؛ ترامپ و سناریوهای احتمالی»، به سناریوها و وضعیت های متصور بین ایران و آمریکا (که در طول مقاله منظور حکومت های دو کشوراست)، هم به صورت «توصیفی» اشاره شود و هم به صورت «تجویزی» و راهبردی نکاتی مطرح گردد. زاویه دید و دغدغه محوری این مقاله عمدتا راهبردی و از منظر «منافع ملی» برای یک ایرانی از سرزمینی با مردمی است که بخش عمده ای شان اینک زندگی رنجوری را تجربه می کنند.
در این مدت مباحث فراوانی در باره علل و معنای پیروزی ترامپ از سوی کارشناسان این حوزه مطرح شده است. از مباحثی که موضوع را از زاویه اقتصادی و تحولات نظام سرمایه بررسی می کنند تا مباحث متعددی که از زاویه اجتماعی و سیاسی به مسئله نگریسته و به نارضایتی انبوه مردم و برخورد ضد ساختاری آنان که علاوه بر آمریکا در انگلستان و برخی کشورهای دیگر نیز مشاهده شده (و می تواند هم صورت بندی و ظهور و بروز چپ و هم راست داشته باشد)، اشاره می کند و یا تحلیل هایی که به دوقطبی شدن متن و حاشیه در این کشورها و عقب ماندگی و نارضایتی فکری و تحلیلی حاشیه ها از روند جهانی شدن و اتوماسیون توجه دارد. این بخش از مسئله در صلاحیت راقم این سطور نیست.
در هر حال اکنون دونالد ترامپ با شخصیتی ویژه (از خود راضی و خود شیفته، ضد زن و ضد اسلام و مسلمانان و ضد مهاجران و اقلیت ها با ادبیات و رفتاری زورگویانه و گاه لومپنی و خصایصی احساسی و به شدت عکس العملی) سکان کشتی بزرگترین قدرت اقتصادی و سیاسی و نظامی جهان را برعهده گرفته است. در این باره نیز مباحثی مطرح شده که گاه به شدت بر فرد و گاه بر ساختار و نهاد (در کشوری که قریب یک قرن و نیم سابقه دموکراسی دارد و جامعه مدنی قدرتمندی نیز در آن فعال است)، تکیه می کنند. واقعیت اما ترکیبی از این دوست.
از منظر منافع ملیِ منِ ایرانی اما، به هر حال ترامپ رئیس جمهوری است با قدرت قانونی بسیار بالا که سیاست هایش می تواند تاثیر بسیار مهمی در سمت و سو و سرنوشت کشور و مردم سرزمین ام بگذارد. حال چه تحلیل هایی درست باشد که آمدن ترامپ را به علت رفتارهای و سیاست هایش یک فاجعه برای جهان و علامت ظهور یک جریان فاشیستی جدید می بیند که کل صورت مسئله دنیا را تغییر می دهد و چه تحلیل هایی که معتقد است ترامپ در مسند قدرت با ترامپ نامزد ریاست جمهوری متفاوت است. هم او خودش وقتی دیگر باید عمل و مدیریت کند؛ نه شعار بدهد و رای جمع کند، تغییر خواهد کرد و هم مشاورانش او را به مسیری که مصلحت و منفعت کل نظام و ساختار اقتضا می کند، هدایت خواهند کرد و هم جامعه مدنی و افکارعمومی او را تحت فشار وادار به تعدیل خواهد کرد. هر چند به نظر می رسد از منظر «توصیف»ی باز باید گفت واقعیت ترکیبی است از همه این ها. اما یک ایرانی نباید از قدرت قانونی فردی ناهنجار و یک اشرافی از خود راضی به تصور تاثیر ساختار غافل باشد.
در همین ابتدا باید تصریح کنم که «ماهیت» چالش بین ایران و آمریکا به تعبیری که در بیانیه تحلیلی شورای فعالان ملی- مذهبی در باره مسئله هسته ای (تحت عنوان «ندای صلح و آزادی در شرایط خطیر ملی» در آذر ماه ۱۳۸۶) آمده، جدال بین دو جریان «راست داخلی و راست جهانی» است. براین اساس نیازی به توضیح و تکرار این منظر در طول مقاله نیست.
«خوب، بد ، زشت»
ایران (همانند بسیاری از کشورهای دیگر جهان) کم کم عادت می کند که دوران اوباما با مختصات خاص خودش را فراموش کند و چشم به واقعیت جدید بگشاید. برای ایرانِ من اما، یک فرصت طلایی به خاطر بلاهت ضدملی و عقب ماندگی گفتار سیاسی- امنیتی بیت حاکم قدرت از دست رفت. حال اینک، رابطه بین ایران و آمریکای ترامپ به چه صورتی درخواهد آمد؟
«خوب»(سناریوی اول؛ گفت و گو برای حل مشکلات فیمابین و تسهیل روابط اقتصادی)
به نظر می رسد اینک کمتر کسی به سناریوی بهبود روابط فکر می کند. کسانی که روی این سناریو تاکید می کنند معتقدند در دنیای سیاست هیچ چیز غیرممکن نیست. حکومت های اقتدارگرا زبان هم را بهتر می فهمند. ایران هم نشان داده اهل نرمش قهرمانانه! است و از غریزه حفظ بقای بالایی برخوردار. و یا ترامپ هم تاجر مسلک است و ایران بزرگترین بازار خاورمیانه را دارد. بازاری که ترامپ سودپرست و بی اصول نمی خواهد به رقبای اروپایی اش بسپرد. رویکرد درونگرایی ناسیونالیستی او نیز سعی دارد از مناطق پرخطر و پرهزینه کنار بکشد و رسما هم گفته که مسئله اصلی اش داعش است. زدن داعش فصل مشترک مناسبی است. ضمن این که با بزرگترین دوست و متحد ایران یعنی روسیه نیز روابط خوبی دارد.
همه اینها رگه هایی از واقعیت اند؛ اما، داستان سویه های دیگری هم دارد. ترامپ در طول رقابت انتخاباتی به شدت علیه ایران و برجام سخن گفته است. مهم تر از آن او اینک یک کابینه ضد ایرانی تمام عیار دارد. روابط او با اسرائیل بسیارمثبت و نزدیک است. بعید است «ترامپ تاجر» بین ایران فقیر و تنها و اعراب پولدار و پرنفوذ، طرف ایران را بگیرد. در مسئله سوریه نیز با روسیه معامله می کند نه ایران. روسیه مکاری که همزمان هم با ایران و هم با عربستان و اسرائیل روابط حسنه دارد و حاضر است حتی به ترکیه پراگماتیست و منفعت طلب که کارت های بازی بسیار بیشتری از ایران دارد، امتیاز بیشتری بدهد. بارها هم ثابت کرده که سربزنگاه ایران را تنها می گذارد و سالها او را در انتظار نیروگاه یا سلاحی که چند برابر و چند باره پولش را گرفته نگه می دارد و یا در روز حادثه به تحریم جهانی علیه ایران هم رای می دهد! از هم اکنون نیز شنیده می شود که براساس منافع درازمدت خود حاضر است روی سوریه بدون اسد اما با ساختار قدرتی که سهم روسیه را هم می دهد، وارد معامله با غرب شود. روسیه در دوران ترامپ می تواند همزمان با کارت ایران و ترامپ در منطقه بازی کند! ایران برای روسیه به مثابه چاه نفتی است که تا جایی که می توان باید استخراجش کرد و صاحب قدرتان متوهم و پرت افتاده از احوال و مناسبات و تناسب قوای جهان دارد که می توان از آنها سرباز جلوی توپ برای جنگ در سوریه تقاضا کرد!
همچنین ترامپ شدیدا ضد اسلام و مسلمانان است. شماری از تیم او نیز کاملا همین خصوصیت را دارند. ضمن آن که بخش مهمی از نیروهای سیاسی اعم از جمهوری خواه و دموکرات در برخورد با ایران با ترامپ هم تحلیل و هم داستان اند. بخش تراژیک ماجرا اما آنجاست که رفتار حکومت ایران و بیت قدرت آن در طول سالیان ( از ماجرای تحقیرکننده گروگانگیری تاکنون و در آخرین آن پرونده هسته ای) چنان ایران را در افکار عمومی آمریکا (همانند آنچه اینک در منطقه عربی- اسلامی پیرامون در حال اتفاق و نهایی شدن است)، منزوی کرده که اینک ( به همراه کره شمالی) به ضعیف ترین حلقه تبدیل شده است. ایران ولایت زده امروز تنها اعتدالیون و اصلاح طلبان و دموکراسی خواهان داخلی نیست که از خود می راند، افکار عمومی بخش مهمی از جهانیان نیز همین وضعیت را دارد. سیاستمداران افزون طلب در جهان نیز می توانند اسب امیال شان را بر همین بستر برانند. حکومت ایران امروز پرمدعی، اما به لحاظ سیاسی در جهان و منطقه بی پناه و به لحاظ اقتصادی ضعیف و بی توان است. چالش دو راست داخلی و جهانی اینک متاسفانه چالش بین قدرت اول سیاسی و نظامی و اقتصادی جهان با سکانداری نامتعادل و ناهنجار و قدرتی است که در داخل همه مسئولان سابقش را به خیانت متهم کرده و در حصر قرار داده و یا ممنوع التصویر کرده و یا بی بصیرت نامیده و حتی از مرده شان نیز نمی گذرد و در درگاه خداوند نیز متهم دانسته و البته برایش تقاضای عفو و بخشش می کند و ... و نظامیانش هم که دست بالا را در همه عرصه های قدرت دارند وقتی حتی توان اداره یک تیم ورزشی را ندارند، سکان سیاست خارجی را نیز بدست گرفته و برای منطقه و جهان خط و نشان می کشند و یا وعده جهاد تهاجمی و سیاست پیشگیرانه می دهند و با موشک بازی های بچه گانه فکر می کنند دارند سیاست ورزی مقتدرانه می کنند.
پس در این سوی میدان نیز، قدرتی که محور اصلی گفتمان مشروعیت بخش اش را بر دشمن ستیزی گذاشته؛ «حتی» اگر بخواهد، نمی تواند از این شعارها و دکورهای بیرونی نظام قدرت دست بکشد. البته این حکومت دارای تئوری مصلحت نظام و احکام ثانویه هم هست. اما احکام ثانویه وقتی تعین می یابد که همچون «اکل میته»(خوردن گوشت مردار) بنا به اضطرار باشد. البته حضرات تا پول نفت هست خیلی دیر احساس اضطرار می کنند. سه تجربه مهم گروگانگیری و جنگ و هسته ای نشان داد که این احساس آن چنان دیرهنگام بدست می آید که کلی زمان و سرمایه ملی هدر رفته است و در ضعیف ترین وضعیت، بیشترین عقب نشینی را می کنند و بدترین قراردادها را می بندند. علت این رفتار نیز دو چیز است پول نفت و احساس استغنا و بدمستی که برای هر قدرت نفتی به وجود می آید.
منبری بودن قدرت و قدرت مندان در ایران نیز مزید بر علت است که در بسیاری مواقع خود زندانی شعارهای خودشان می شوند و تا خود را ازز قید و بند آن برهانند و بر احساس خائف و خائن نشدن شان در وضعیت عقب نشینی، غلبه کنند کلی وقت و زمان هدر می دهند.
مذاکرات برجام می توانست به این «سناریوی خوب» یعنی اصلاح روابط و حذف یا کاهش جدی تنش های بین ایران و آمریکا بیانجامد. این مذاکرات با اشتباه محاسبه طرفین به یک توافق صرفا هسته ای منجر شد. در همین حد بسا مثبت و به نفع منافع ملی ایران و به نفع صلح در منطقه و جهان بود؛ از زاویه «برگشتن از نیمه ضرر خود منفعت است». اشتباه محاسبه طرف ایرانی (بیت قدرت) این بود که فکر می کرد طرف غربی تنها به عقب نشینی هسته ای ایران بسنده می کند و همین حد از امتیازدهی فضا را مدیریت خواهد کرد و ایران می تواند با باز شدن میدان اقتصادی اش در جهان، در بقیه موارد همچنان اسب خود را بتازد و شعارهایش را بدهد. اما واقعیت سیاست در جهان کنونی بسیار سخت تر و پیچیده تر از این بود و حداقل خواست حریف، تغییر رفتار است اگر تغییر حکومت نباشد. طرف دیگر هم فکر می کرد نرمش قهرمانانه هسته ای علامتی برای آغاز دیگر نرمش هاست. اما این تصور نیز اشتباه بود. دکترین سیاسی «امنیت محور» در بیت قدرت در ایران سخت تر از این حرفهاست و دشمن ستیزی نیز فراتر از یک شعار بلکه عمود خیمه گفتار مشروعیت بخشِ بخش مسلط قدرت در ایران است. بدین ترتیب توافقنامه برجام بیشتر به یک «آتش بس هسته ای» شبیه شد تا مصالحه نامه بین دو طرف. مخالفان افراطی این آتش بس از دوطرف و بیشتر و بیشتر از طرف غربی بخش دیگری از صورت مسئله روابط فیمابین اند که به علت برآورده نشدن محاسبات غلط متقابل روزبروز صدای شان را بلندتر می کنند و نهاد مذاکره کننده و محصول آن (برجام) را تحت فشار قرار می دهند.
«بد»(سناریوی دوم؛ استمرار جنگ سرد و تداوم و تشدید تحریم ها)
اگر از سناریوی «خوب» در رابطه ایران و آمریکا بنا به نکات بالا، بگذریم، سناریوی دیگر سناریوی «بدی» است که تاکنون ادامه داشته است. به این معنا که ایران سعی کرده با اتکا به درآمد نفت و بستن فضای داخلی یا کاهش هر چه بیشتر امکان قبض و بسط در آن و با تکیه بر قدرت نظامی کم تر هزینه بر( مثل توان موشکی که اینک جای صنعت پرهزینه هسته ای را گرفته) و نیز بهره گیری از سیاست های ماجراجویانه و مداخله گرانه منطقه ای و استفاده از نیروی انسانی گلوله خور (که البته مرتب رو به کاهش رفته و اجبارا به استفاده از حربه تعصب دینی شیعی جهت بکارگیری نیروهای فقیر منطقه ای از عراق و افغانستان و ... منجر شده)، به دکترین عقب مانده امنیت محور و دشمن ستیز خود در داخل و خارج ادامه بدهد؛ اما سربزنگاه نیز سعی کند طبق رویه مصلحت نظام از تحریم نابودکننده و یا جنگی که کل نظام را نشانه می گیرد جلوگیری کند و سویه جنگ گرم را به سوی جنگ سرد برگرداند.
بدین طریق طرف ایرانی بنا به وضعیت بسیار بد اقتصادی کشورسعی خواهد کرد برجام را حفظ کند. شانس کنونی ایران این است که دول اروپایی نیز از ترامپ بیمناکند و منافع اقتصادی شان را هم بر همپیمانی با آمریکای ترامپ ترجیح می دهند. ضمن اینکه خطر داعش را در منطقه مهم تر از هر خطری می دانند که ایران نیز علیه آن با ایشان همسوست. اسرائیل نیز علیرغم لابی های قوی ای که در برخی از این کشورها دارد، اما دیگر جایگاه گذشته اش را در افکار عمومی اروپا ندارد. افکار عمومی ای که آنها نیازمند رای شان هستند.
هنوز نمی دانیم بیت قدرت در ایران چه تصوری از ترامپ دارد. راس هرم سیاسی اواخر رقابت های انتخاباتی آمریکا جملاتی نسبتا مثبت برای وی به کار برد. بخش عمده ای از جناح مرتبط با وی نیز تا این لحظه در رابطه با ترامپ موضعی محتاط داشته اند. همین روزها از سیاست راس هرم در این رابطه پرده برداری خواهد شد. اما آزمایش موشکی سپاه که انجام یا اعلام آن معمولا با بیت قدرت هماهنگ می شود نشان می دهد که علیرغم رعایت حدی از احتیاط اما در باز به همان پاشنه سابق خواهد چرخید. یعنی ایران بدون تغییری در سیاست خود همچنان می خواهد لحن و رویکرد تنش زای خود در جهان و منطقه را پی بگیرد. در داخل نیز با تاکید بر اقتصاد مقاومتی در برابر سیاست دولتی با اکثریت شرکت کنندگان در انتخابات که خواهان فراهم سازی شرایط برای جلب سرمایه گذاری خارجی است بایستد و البته در باره برجام نیز با دست پس بزند و با پا بکشد!
این سیاست کج دار و مریز می تواند سالها ادامه پیدا کند. اما وقتی با فرد ناهنجاری مثل ترامپ مواجه می شود ممکن است در مواردی، در لحظه و نقطه ای تعیین کننده قرار بگیرد که بخواهد در آبهای خلیج فارس حرکتی انجام دهد که برای آمریکای ترامپ غیرقابل تحمل باشد و یا بدتر از آن به نقض آشکار برجام بپردازد. و یا دربرابر تصمیمات عجولانه و معمولا پر سروصدای ترامپ عکس العملی تندتر نشان دهد. این شروع بازی دومینیویی خطرناکی است که اختیارش از دست شروع کنندگانش خارج شده و می تواند به جنگ و منازعه نظامی (محدود یا نامحدودی) تبدیل شود که اگر به ویرانگری کل سرزمین نیانجامد، حداقل به هرچه بدتر شدن و حتی وخیم شدن اوضاع اقتصادی کشور و وضعیت زیست روزمره مردم ختم شود.
مواضع ترامپ پس از ریاست جمهوری و علیرغم داشتن تیمی ضد ایران و ضد اسلام، در رابطه با برجام نشانگر تعدیل شعار پاره کردن این توافقنامه بوده است. اقتضای مدیریت و تحمیل ساختار و نیز مشاوره مشاورانی از طیف های مختلف (حتی می توان گفت همه مشاوران برگزیده خود وی) به او این بوده است که برجام باید حفظ شود و یا لااقل نقض یک طرفه آن در حالی که پنج شریک دیگر امضاء کننده این توافقنامه متحدا خواهان حفظ آن هستند؛ امری نشدنی است. بدین ترتیب قابل پیش بینی است که وی با حفظ حقوقی برجام اما سعی خواهد کرد با وضع تحریم هایی خارج از چارچوب آن و نیز پر ریسک و پرهزینه کردن تبادل اقتصادی با ایران، حکومت ایران را تحت فشار قرار دهد. این خطی است که بسیاری از دولتهای پیشین نیز کم و بیش در پیش گرفته بودند. به یاد دارم مرحوم سحابی از یک دهه و نیم پیش همیشه می گفت آنها در پی این هستند که بدون جنگ حکومت ایران را به زانو در آورند. به نظر می رسد همچنان همین روند حاکم است مگر اتفاق ویژه ای بیفتد و این سناریو را به سمت سناریوی اول و یا سناریوی سوم که بدترین سناریوست سوق دهد. در شرایط کنونی چشم اندازی از اتفاق میمونی که وضعیت را به سمت سناریوی اول پیش ببرد مشاهده نمی شود. نه در طرف غربی چنین حس و خواستی وجود دارد و نه در طرف ایرانی چنین درک و شعور و جسارتی مشاهده می شود. تماس های پشت صحنه از سوی طرف ایرانی منتفی نیست اما رفتارشناسی قدرت در ایران نشان می دهد که این اقدام معمولا دیر و پس از غلبه بر ترس (ناشی از سازشکاری و عقب نشینی و خیانت تلقی کردن این عمل) و معمولا در پاسخ تقاضای طرف مقابل و کسب اطیمنان از افشاء نشدن آن صورت می گیرد.
«زشت»(سناریوی سوم، منازعه نظامی/ محدود یا نامحدود)
وخیم ترین حالت و خطرناکترین برای مردم و سرزمین ایران، این است که منازعه راست داخلی و راست جهانی تحت الشعاع افراطی ترین رفتارهای دو طرف قرار بگیرد. از این پس ترامپ می تواند گهگاه با برخی مواضع و تصمیمات جنجالی ایران را به عکس العمل وادارد. عکس العملی در همان رابطه و یا بدتر از آن تحریک ایران به نقض عملی برجام. در صورت دوم ترامپ علیرغم این که کار دشواری برای ایجاد ائتلاف جهانی علیه ایران دارد، ولی این عمل می تواند بزرگترین هدیه به او برای ایجاد این همگرایی با استفاده از فشار نیروهای راست در هریک از کشورها باشد.
از این سوی ماجرا، ایران با تظاهر به موشک پرانی و امثال این نوع رفتارها و یا برخی رفتارهای مشکوک در خلیج فارس می تواند شروع کننده دومینیوی فزاینده تنش ها با همان نتایج باشد. در این میان از نقش نیروهای مشکوک و نفوذی اسرائیل و غیره نیز نباید غافل بود.
ایران اینک در یکی از بدترین وضعیت های اقتصادی خود بسر می برد. شاید اوضاع به ظاهر از دوره دوم احمدی نژاد و تشدید فزاینده تحریم ها بهتر باشد اما با مقایسه قیمت نفت در این دو دوره این خوش بینی نیز رخت برخواهد بست. بدین ترتیب ایران اینک در یکی از کم توان ترین حالات اقتصادی اش قرار گرفته است. بر این اساس به هیچوجه ظرفیت تحمل یک منازعه تند را ندارد. کمترین عقلانیت اقتضا می کند با خویشتن داری، از هر گونه سُر خوردن درون این تله خطر و مرگ خودداری کند. تصمیم گیری در باره این سیاست یک امر احساسی نیست که با ادبیات لاتی و لومپنی «رو کم کنی» با آن مواجه شد. تصمیم گیری برای ورود به این منازعه تصمیم گیری در باره مردمی است که در زندگی رومزه شان دچار مشکل اند. تصمیم گیری در باره جامعه ای است که چند دهک از مردمانش زیر خط فقر نسبی و حتی فقر مطلق زندگی می کنند. در باره کشوری است با مناطقی به شدت محروم که مرتب بر تعداد و وسعت شان افزوده می شود. تصمیم گیری در باره دولتی است که در تامین هزینه های روزمره اش نیز دچار مشکل است. به جز افرادی ماجراجو و غیر ملی و بی احساس نسبت به آنچه بر رعایای شان! می گذرد هیچ سلطان دلسوز (و نه حتی عادلی) وارد این بازی خطرناک نمی شود. هر سلطان ولو جاه طلب و خود شیفته ای نیز اگر اندک بهره ای از عقل معاش و مصلحت قدرت و نظام خود داشته باشد، «به هر قیمتی که شده» ولو با کوتاه آمدن های بزرگ، دست به این خودکشی نمی زند.
یک خطر مهم در این رابطه این است که یکی از طرفین به خصوص طرف ایرانی که ضعیف تر است فکر کند «منازعه محدودی» صورت می گیرد و خسارتی به دوطرف وارد شده و داستان تمام می شود. خسارت پذیری ایرانی! نیز به سان «پسر حاجی»هایی با جیب های همیشه پول دار، به یمن آب باریکه نفت، بی حساب و کتاب است! مرور پرونده های گروگانگیری و جنگ و هسته ای این تجربه تلخ را نشان می دهد. اما با توجه به روانشناسی شخص ترامپ و رویکرد سیاسی وحشیانه تیم او علیه ایران، این بازی می تواند مثل سابق نباشد. این تنش و خسارت شاید در حد یک حمله و اشغال نظامی مثل عراق نباشد، اما می تواند بسیار فراتر از زدن چند قایق و کشتی سپاه برود؛ در حد زدن همه منابع و مراکز اقتصادی این سرزمین و برگرداندنش به عصری ماقبل صنعت که چنین مباد.
منِ نوعی؛ در جایگاه شهروندی ایرانی، دلسوزی ای برای چاقو خوردن یا نخوردن طرفین ندارم! اما آنچه که در این نقطه مهم است بلایی است کهه در این میان سرمردم و میهن ام می آید. این بار هر منازعه محدودی به علت تماشاچی ها و مشوق هایی که به خصوص طرف قوی تر(آمریکای ترامپ)، همچون اسرائیل و عربستان دارد، می تواند سرنوشت خیلی تلخ و بدفرجامی را در استمرار پینگ پنگی و فزاینده این منازعه در ضربات دوم و سوم هر طرف برای من ایرانی برجای بگذارد.
«چه باید کرد»های «خوب، بد، زشت»
به عنوان رویکردی تجویزی و راهبردی نیز می توان سه راه حل «خوب، بد، زشت» را تصور کرد. اما یک نکته مشترک این است که اتخاذ هر سیاستی از سوی ایران نمی تواند بدون توجه به توان اقتصادی کشور و وضعیت زندگی مردم رنجور باشد.
راه حل «خوب» که همه دلسوزان مردم و میهن بارها یادآور شده اند این است که حکومت به آشتی با مردم خویش بپردازد. بزرگترین مولفه امنیت ملی همبستگی و قدرت ملی مبتنی بر مشارکت همه ایرانیان است. در سطح جهانی نیز تنش زدایی با جهان و منطقه و ارتباط تنگاتنگ اقتصادی با کشورهای مختلف بر اساس منطق اقتصادی و منافع ملی، می تواند عنصر بازدارنده قوی ای در برابر سیاست های ماجراجویانه و حتی افراطی برخی نیروهای تندرو در رابطه با ایران باشد.
در سیاست داخلی نیز«رفع تبعیض در همه جا؛ از همه کس» می تواند پایه این قدرت ملی باشد. به عنوان قدم های اول رفع حصر رهبران جنبش سبز و آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی و فراهم کردن شرایط برای مشارکت همه علائق و سلایق سیاسی و بسیاری راهکارهای دیگری از این دست؛ بهترین راه حل برای ایران است. تلخکامانه باید گفت در جبین بیت قدرت چنین نوری دیده نمی شود. این راه حل بهترین و ملی ترین و مطمئن ترین راه برای ایران است.
راه حل دیگر این است که حکومت در حالی که همچنان جریان حامل دو رویکرد سیاسی کلان را در داخل خود دارد (رویکرد «توسعه گرا»ی تنش زدا با داخل و منطقه و جهان و رویکرد امنیت محور مبتنی بر توطئه نگری و دشمن ستیزی در جهان و منطقه و مقابله با نفوذ دشمنان در داخل و البته در ظل آن رشد روزافزون مافیاهای اقتصادی و سیاسی)؛ و همراه با مصالحه موقت و موردی هسته ای با غرب به نام برجام؛ «لااقل» از یکسو در برابر اقدامات و تحریکات آمریکای ترامپ «خردورزی و خونسردی» (تیتر امروز یکی از نشریات داخلی که از کارشناسان در همین باب نظرخواهی کرده است) نشان دهد و از سوی دیگر خود اعمال تحریک آمیز انجام ندهد تا همچنان با آمریکا در حالت جنگ سرد باقی بماند.
تیم ترامپ انگیزه کافی برای از دست ندادن هیچ پاس گلی که افراطیون داخل ایران در اختیارش بگذارند، دارد. آنها آتش شان به حد کافی علیه ایران تند هست. کودکانه و ابلهانه بر این آتش نباید بنزین پاشید.
در همین راستاست که انتخابات سال آینده در ایران معنای سیاسی بسیار تاثیرگذاری خواهد داشت. هر گونه تصویر و سیگنال غیرعادی و تحریک کننده که از ایران به منطقه و جهان فرستاده شود می تواند در این رابطه موثر باشد. برخی کارشناسان حتی معتقدند سیاست اصلی ترامپ پس از انتخابات ایران مشخص خواهد شد.
در فضای پرالتهاب و تهدید کنونی هر گونه تشویق و پشتگرمی دادن به هسته سخت قدرت در ایران برای در پیش گیری راه ها و جلوه های تند و سخت و خشن، آب ریختن در آسیاب افراطیون دو طرف است. از انتخابات سال آینده ایران باید سیگنال مشارکت و فضای نسبی تنفسی برای فعالان سیاسی و مدنی به جهان مخابره شود. هر گونه حاد شدن فضا و افتادن اوضاع بدست مخالفان برجام و افراد و جریانات تندرو، به خصوص نظامی، بدترین گزینه برای ایران پس از انتخابات ۹۶ است.
حزم اندیشی حکم می کند حتی در اینکه شعارزدگی و منبری بودن ساخت قدرت در ایران بتواند خویشتن داری نسبی کند، اندیشه داشت و محتاط بود و راه حل بد را از راه حل بدتر بیشتر به نفع مردم و میهن دید.
اما بدترین و زشت ترین راه حل نیز افتادن به چرخه برخوردهای عکس العملی متقابل و فراموش کردن وضعیت سیاسی بی پناه و بی متحد حکومت ایران در منطقه و جهان و دشمنی هایی که پیرامون کشور را در برگرفته و دشمنان بزرگتر جهانی و لابی های پر سرمایه از یکسو و ناتوانی و بی بنیگی اقتصاد کشور از سوی دیگر است. تاب و طاقت مردم رنجور و ناراضیان اقتصادی در ایران نیز حد و اندازه ای دارد. گفتار امنیت محور بیت قدرت در این مدت باید با نظرات کارشناسی وزارت امور خارجه و وزرای اقتصادی مرتب تغذیه شده و تحت فشار قرار بگیرد وگرنه راس هرم سیاسی در ایران نیز همانند مشابه آمریکایی اش می تواند مواضعی لحظه ای ،تحت تاثیر ادبیات و شعارهای جریان افراطی که خود رهبری شان کرده است، بگیرد و اقدامی بکند که شروعش ساده و پایانش غیرممکن باشد.
جامعه مدنی هر چند باید مطالبه محورانه بر راه حل های «خوب» تاکید کند، اما وظیفه تلاش برای جلوگیری از افتادن درون «بدترین» راه حل ها نیز بر دوشش قرار دارد. این یک مسئولیت ملی و میهنی بزرگ در این مرحله است. در آینده نیز در هر شرایط مشخص می توان به تحلیل مشخص آن دوران پرداخت. این خود بحث مستقلی است. آنچه از هم اکنون اما باید به شدت بر آن تاکید کرد این است که به هیچوجه نباید رویکرد و ادبیاتی در پیش گرفت که برای بلند پروازی ها و تنش زایی های بیت قدرت پشتگرمی ایجاد کرد. بیت قدرت باید بداند اکثریت ملت و نخبگانش با رویکردهایی که تاکنون داشته مخالف بوده و هستند. ایجاد هر گونه اختلال در این ادبیات و فرستادن سیگنالهای گوش به فرمانی و «آشتی» بدون پرنسیب های تحلیلی برای این مرحله سم مهلک است. در این باب سخن بسیار می ماند.
برخوردهای جامعه مدنی در این مدت در درون آمریکا و در بسیاری از کشورهای جهان برای ما ایرانیان درس آموز است. در آمریکا آزادی بیان و مطبوعات و استقلال قوا در ملموس ترین شکل در برابر ما قرار گرفت. ترامپ اما نشان داد که در برابر فشار افکار عمومی و جامعه مدنی همچنان و هنوز لجبازانه و عکس العملی و مغرورانه برخورد می کند. فعلا روی فشار جامعه مدنی روی شخص ترامپ نباید حساب زیادی باز کرد. اما نمایندگان کنگره که پس از مدتی نیازمند رای مردم هستند نمی توانند نسبت به عکس العمل و مقاومت قابل توجه افکار عمومی و جامعه مدنی و مطبوعات و رسانه ها در برابر رفتار و تصمیمات ترامپ بی توجه بمانند. این می تواند روزنه ای باز کند که از دست دادن اکثریت در بین نمایندگان در دوره بعدی توسط تندروها؛ فرضی محتمل تلقی شود.
اما به قول مربیان ورزشی ما باید روی بازی تیم خودمان و نه حریفان حساب باز کنیم. متاسفانه جامعه مدنی ایران شدیدا تحت فشار و بدون حریم امنیت است.
دولت روحانی که حساب ویژه ای روی گشایش اقتصادی بعد از برجام باز کرده بود اینک در وضعیت دشواری قرار می گیرد. ضعف مفرط رسانه ای دولت به کنار که حتی نمی تواند از حقانیت برجام و دستاوردهایش در جلوگیری از جنگ و یا تحریم های کشنده ای که فروش نفت و یا دریافت بهای آن را به شدت محدود می کرد و فقر و ناامنی برای مردم به دنبال می آورد، دفاع کند. دولت اینک در مرحله تازه ای از دشواری های اقتصادی قرار گرفته است که دیگر نمی تواند روی همه چیز با بیت قدرت مماشات کند و کوتاه بیاید. بر این اساس جدا از وظایفی که خود دولت در مذاکره و تحت فشار قرار دادن بیت برای اصلاح رویه های جاری در سیاست خارجی و جلوگیری از تند و افراطی شدن آن دارد؛ باید برای منافع خودش هم که شده، حریم امنی نسبی برای جامعه مدنی فراهم بیاورد تا در این وانفسای پرخطر؛ جامعه مدنی ایران بازتاب دهنده سخنان دلسوزانه و ملی برای تصمیم گیران و اهرم فشار بر بیت قدرت و مشخصا راس آن باشد. تداوم انفعال دولت در این رابطه و حتی همسویی و همکاری وزارت اطلاعاتش با اطلاعات سپاه در سرکوب جامعه مدنی گناهی نابخشودنی است و اگر شرایط فعلی به سمت حاد شدن وضعیت تنش با آمریکا پیش برود؛ این قصور دولت روحانی تقصیری ضد ملی تر خواهد بود.
در هر حال همگان باید بدانیم سناریو و راهکار سوم، وضعیت شومی خواهد بود. ایران من نباید در نزاع دو قدرتی که هریک به نوعی به من ظلم کرده و می کنند مایه عبرت جهانیان شود. ترامپ وقتی در امور داخلی نتواند به وعده هایش عمل کند و بلندپروازی ها و شعارهای کیلویی که به اقشار متوسط و پایین فروخته را تحقق بخشد و وقتی این موجود خودشیفته نتواند در سطح جهانی نیز موفقیت و محبوبیتی بدست بیاورد؛ آن گاه به شدت مستعد این خواهد شد که با حمله به کشوری ضعیف همه ضعف هایش را جبران کند. مردم ولو منتقدش در داخل و خارج از مرزهایش را در برابر عملی انجام شده قرار دهد و آنها را در پشت خود به صف کند. رفتار ترامپ نشان می دهد او هنوز خوب متوجه نیست دارد یک کشور را اداره می کند و نه شرکت و موسسه خودش را. این وضعیت روانشناختی به شدت خطرناک و کاملا قابل بهره برداری از سوی کسانی است که سالهاست می خواهند به قول خودشان سر مار را در منطقه خاورمیانه به سنگ بزنند.
سخن آخر اینکه بسیاری گفته اند ترامپ تاجر مسلک و اهل معامله است. آرزومندان سناریوی «خوب» برای ایران روی این خصیصه او حساب زیادی باز کرده اند. می شد حساب هم باز کرد، اگر عقلانیتی تجربه آموز و نه عقلانیتی لومپنی در ایران حاکم بود. بدین ترتیب نمی توان انتظار داشت ترامپ عرب های پر پول و اسرائیلی های پرنفوذ را به ایران کم توان و بی پناه بفروشد. و نمی توان پنداشت که روسیه هم چنین کاری بکند. روسیه حداکثر سعی اش را برای بازی با همه کارت هایش از جمله ایران خواهد کرد، اما سردوراهی ها هیچ رودربایستی در فروش یکی به دیگری ندارد!
تاجر مسلکی ترامپ را اگر درکنارخودشیفتگی و جاه طلبی او قرار دهیم و این دو را در وضعیتی در نظر بگیریم که او بی دستاورد و شکست خورده و مورد هجوم و تمسخر افکار عمومی شهری تر و پیشرفته تر داخلی (و نیز بین المللی) قرار داشته باشد؛ آن گاه کار برای ما سخت تر و خطرناک تر خواهد بود. عربستان پولدار و شرکایش ترامپ تاجر مسلک را قلقلک خواهند داد که سهم سیاسی اش از آن تو و هزینه اقتصادی اش برای ما. در اینجا «سهم من» ایرانی چه خواهد بود؟ تصورش هم برای مردم و میهن مان وحشتناک است. هر چند برخی فارسی زبانان متحد ترامپ در آرزوی چنین اتفاقی هستند. و این چه تلخ است.
این مقاله پیش از این در نشریه [میهن] منتشر شده است.