Tuesday, Mar 7, 2017

صفحه نخست » يادى از دكتر محمد مصدق، نمونه عالى يك سياستمدار ملى

mosadegh.JPGف. م. سخن - خبرنامه گویا

سخن درستى ست كه اين روزها شنيده مى شود: تا كِى مى خواهيد از ٢٨ مرداد سخن بگوييد؟ تا كى مى خواهيد براى مصدق سينه بزنيد؟ ما بايد به فكر آينده باشيم؛ چه فايده اى دارد بر سر اتفاقى كه ٦٣ سال پيش افتاده مجادله و مشاجره كنيم و جز دلخورى حاصلى به دست نياوريم...

سخنى ست راست، كه بايد به آن توجه كرد. ما نبايد در گذشته زندگى كنيم. ما بايد به فكر آينده باشيم. در جهانى كه پيشرفت اش لحظه اى ست، جا ماندن در شش دهه ى پيش، عامل عقب ماندن و عقب افتادگى ست.

امروز، با ٦٣ سال پيش بسيار فرق مى كند. دنيا عوض شده است. جغرافياى سياسى جهان دگرگون شده است. مناسبات اجتماعى و بين المللى، با مناسبات شش دهه ى پيش قابل مقايسه نيست. پيشرفت علوم و اختراعاتِ متحير كننده، انسان ها را در سراسر كره ى زمين به هم نزديك كرده است. روش سياستمداران جهان ديگر شده است... آرى... با اين همه «تغيير» نمى توان نه تنها در شصت سال پيش بلكه حتى نمى توان در سى سال پيش و ده سال پيش در جا زد.

اما تاريخ، چه ما به آن بپردازيم چه نپردازيم، در كنار ما و همه ى زمان ها حضور دارد. «تقريبا» مى دانيم كه از كجا آمده ايم ولى نمى دانيم كه به كجا خواهيم رفت. سرنوشت ما، نه در ايران و خيابان پاستور، نه در استراسبورگ و اروپا و نه حتى در واشينگتن دى سى و نهادهاى پر قدرت امريكايى تعيين نمى شود؛ سرنوشت ما حتى به دست خودِ ما نيز رقم نمى خورَد. محل تعيين سرنوشت ما امروز «پائولو آلتو» و «سيليكون ولى» است آن هم به دست عده اى جوان جين پوش، كه اگر چه ثروتمندند، ولى برايشان ثروت مهم نيست؛ حل مسائلى كه خود تعيين مى كنند مهم است! رسيدن به هدف هاى نو و دست نيافتنى مهم است!...

تاريخ با ماست و از گذشته ها مى گويد؛ گذشته هاى دور و نزديك. امروز به چشم مى بينيم كه رويدادهاى چند سال پيش و حتى چند ماه پيش در ايران، دچار تحريف مى شود آن هم تحريف ١٨٠ درجه! تحريف ١٨٠ درجه آن هم در جهان اطلاعات و ارتباطات؛ در جهانى كه همه چيز به صورت صدا و فيلم و نوشته ثبت مى شود؛ در جهانى كه جلوى چشم ماست و رويدادها، در جلوى چشم ما اتفاق افتاده است و مى افتد. پس زياد به حقيقت تاريخ نبايد دل ببنديم. كلياتى هست نيك و بد، و اگر نيازى به استفاده از تجارب گذشته هست بايد به همين نيك و بدها بسنده كرد. انسان هاى نيك و بدى هم بوده اند كه تاريخ ساز ناميده مى شوند. شهرت آن ها، راست يا دروغ، هر چه كه باشد، جهت دهنده به موضوع تاريخ است.

دكتر محمد مصدق، يكى از چهره هاى تاريخ ساز كشور ماست. در باره ى او آن قدر راست و دروغ گفته و نوشته شده است كه شخص ناوارد را دچار سر گيجه مى كند. ما، اما، دكتر محمد مصدق را فردى ملى مى شناسيم كه براى استقلال و سرافرازى كشورش كوشيد ولى نا موفق ماند. عوامل ناموفق گذاشتن او زياد ند و جاى پرداختن به آن ها در اين جا نيست.

دكتر مصدق، سياستمدار دورانى خاص از تاريخ بشر است. دوران جنگ سرد و مخاصمه ى نهان و آشكار ميان جهان سرمايه و جهان سوسياليست. ملى ماندن، مستقل ماندن، خودْ بودن و به خودْ اتكا داشتن، در چنين جهانى آسان نبوده است. اما دكتر مصدق سعى خود را كرد. او سياستمدارى قابل و محترم بود و مى خواست با اِعمال سياست و نه زور و درگيرى، به اهداف ملى خود دست پيدا كند.

شاه ايران هم قصدى جز اين نداشت جز آن كه راه ديگرى مى پيمود؛ مسير ديگرى طى كرد. و جهان غرب و شرق را اين قصد و هدف خوش نمى آمد. همه، بدون تعارف و پرده پوشى، خواهان منافع خود در سرزمين ما بودند! در سرزمين ما!

سوالى كه مطرح بود اين بود كه سرزمين ما، متعلق به ماست! شما در سرزمين ما به دنبال چه هستيد؟ منافع؟! كدام منافع؟! اما انگليسى ها به دنبال نفت جنوب بودند و روس ها به دنبال منابع غنى در شمال كشور و سير بى مانع به طرف خليج فارس. به دنبال محدود كردن انگليس و «امپرياليسمِ جهان خوار»! هر يك از اين ها، بلايى بر سرِ ما آوَرد، كه اگر داستان اش را دنبال كنيم، يكى داستانى ست پر آب چشم. همين بلاها، زمينه ى حكمرانى حاكم قادر و تكرو را از سال ٣٢ به بعد فراهم كرد و بعد از آن حكومت آخوندها. دردِ امريكا هم، كه قرار بود قدرت سومى باشد براى معتدل كردن انگليس و شوروى، روس ها بودند و شيوع كمونيسم.

و شد آن چه نبايد مى شد. سياست به كار مصدق نيامد. حرف ها بر باد شد. تلاش ها، روابط سياسى بين المللى، به پشيزى گرفته نشد. شاه مردد و مشكوك، ملاها مردد و مشكوك، مصدق، مردى مصلح و خشونت گريز. از آن سو، حزب توده ايران، گير كرده در ميان منافع ملت ايران و منافع اتحاد جماهير شوروى سوسياليستى و احزاب دوست و برادر، اختلافات سياسى ميان مليّون، مانع قاطعيت در تصميم گيرى، مردمْ متشتت و پراكنده، مانده ميان حكومتى ملى كه شايد پيروزى اش به نفع روس ها تمام شود يا حكومت شاه كه پيروزى اش قطعا به نفع غرب خواهد بود.

...و روز كودتا و سقوط مصدق و حصر خانگى مردِ بزرگِ ملى. زندانى شدن بسيارى از سياسيون و انقلابيون و تيرباران؛ تيرباران جان هاى شريفى كه هر يك شيفته ى هدفى خاص بودند ولى همگى براى خودشان، اهداف شان، والا و در جهت منافع مردم بود.

و بعد از آن شاه هر چه كرد، به چشم مردم نيامد. انقلاب سفيد، راه افتادن به سوى تمدن بزرگ، دادن زمين به كشاورزان، امكان تحصيل روستاييان، ايجاد شبكه هاى درمانى در سراسر كشور، گرفتن امتيازات نفت از بيگانگان، برخورد سنگين و از موضع بالا، با بالادستان جهان... هيچكدام به چشم مردم نيامد چرا كه يك پيرمرد محترم و ملى را در حصر ديده بودند؛ سكوت اجبارى او، تنهايى اجبارى او، جدايى اجبارى او از خودشان را ديده بودند. و مصدق در يادها به عنوان اسطوره ى ملى و طرفدارى از ملت ماند و شاه هر چه براى مردم كرد، به چشم نيامد و سال ٥٧ كه با ديدگانى اشكبار خاك وطن اش را ترك كرد -كه گويى جان و جهان اش را ترك كرده است- مردم از او به عنوان نابود كننده ى اين اسطوره ياد كردند و لعن و نفرين ها فرستادند.

اما ياد مصدقِ سياستمدار را ما امروز گرامى مى داريم و به سياست ورزى او و عدم استفاده از نيروهاى سركوبگر احترام مى گذاريم. هر كس بر اين ملك و مملكت حاكم شود، اگر سياست ورز ملى نباشد، ايران روى آرامش و سعادت به خود نخواهد ديد. اين چيزى ست كه مى توانيم از تاريخ بياموزيم حتى اگر ياد كردن از مصدق و شاه را خوش نداشته باشيم.

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy