Thursday, Mar 9, 2017

صفحه نخست » دولت مدرن و تنگنای سیاست در ایران، محمد شعله سعدی

mohammad_sholesadee_article.jpgتاریخ پنج سده اخیر ایران، تاریخ کوشش و کنش ملت ایران برای حرکت از یک انفعال فکری اجتماعی چهارصدساله به سوی افق‌هایی است که غربیان از سده دوازدهم میلادی یعنی چهار سده‌ای قبل از ایرانیان در پیش گرفته بودند. درست در همان سده دوازدهم میلادی، یورش‌های پیاپی ترکان از صحاری شمال چین به جهان اسلام آغاز و کشتار و ویرانی ناشی از آن موجب فرورفتن اندیشه فردی و اجتماعی به انزوا و غلبه نوعی تصوف مخالف با فعالیت اجتماعی برای چهار سده شد. جالب این که تقریباً مقارن با این تغییرات اجتماعی که با نقش آفرینی غلامان و مهاجران ترک در سپهر سیاسی ایران آغاز می‌شود، افول فلسفه نیز در جهان اسلام با کتاب مضر تهافت الفلاسفه محمد غزالی رقم می‌خورد. اگرچه در رد مدعای غزالی، ابن رشد اندلسی تهافت التهافت را می‌نویسد، اما جامعه جنگ زده اسلامی گوشی برای شنیدن سخنان ابن رشد نداشت، جامعه تعقل را تهافت می‌خواند و کوشش اجتماعی را مهمل. فلسفه اشراق و حکمت متعالیه نیز بیشتر با قواعد و مقررات تصوف مناسبت دارند تا تعقل مشروطی که فارابی و ابن سینا نمایندگان آن بودند.

در نتیجه هرچند برخلاف دیگر کشورهای حوزه تمدنی اسلامی، در ایران بقاء فلسفه ادامه یافت، این فلسفه نوافلاطونی نتوانست در مقام یک نهاد اجتماعی منتقد فرهنگ و سیاست، ایفای نقش کند. در این ایام، مدارس تعطیل و خانقاه‌ها و صومعه‌ها پای می‌گیرند و چهار سده آشوبناک حکومت‌های ملوک الطوایفی و دست به دست شدن‌های پیاپی انگشتر و عصای قدرت استمرار می‌یابد. قرن شانزدهم میلادی نخستین مواجهه ایرانیان با سویه سخت و تناور مدرنیته صورت رقم می‌خورد. شاه اسماعیل صفوی که توفیق یافته بود جاه طلبی اجدادش را در کسب قدرت به نتیجه برساند، در جنگ چالدران متوجه شد فقط ایمان مریدان قزلباش در کسب پیروزی کافی نیست و سلاح مدرن بر ایمان جنگ جویان برتری می‌یابد.

از آن وقت تا کنون همواره این سویه مدرنیته برای حکومت‌ها جذاب‌ترین سویه بوده است. حاکمان بیشتر دل مشغول تجهیز ساز و برگ نظامی وسخت افزاری بوده‌اند تا زیر ساخت‌های فکری و مدنی. مردم نیز کمتر به علت یا علل پیشرفت غرب و درماندگی خودشان اندیشیده‌اند و بیشتر به معلول که همان روساخت و سخت افزار بوده است، دل بسته‌اند. مردم در نهایت راه حل را در تغییر حاکم یا حکومت جسته‌اند درحالی که حکومت و سایر عوامل به اصطلاح روساختی، معلول عوامل زیرساختی مهمی هستند که از طریق آموزش و تجربه حیات و تلاش مدنی و فرهنگی حاصل می‌شوند. یعنی مردم به جای تغییر خودشان از تغییر حاکم و حکومت‌ها چشم دار گشایش بوده‌اند. با این تدبیر و چه بسا بی تدبیری، حتی با غلبه دولت مدرن حرکات سینوسی اجتماعی و سیاسی در ایران هیچ گاه متوقف نشد. عدم تعادل و ثبات اجتماعی میراثی است که امروزه به جامعه ایرانی رسیده است و در این نوشتار می‌کوشم در چهار بخش مصائبی که حتی در حکومت برآمده از یک انقلاب مسالمت آمیز مردمی با چندین و چند انتخابات سیاسی همچنان دامن گیر است را بررسی کنم و حتی الامکان راه‌هایی برای برون رفت از آن پیشنهاد دهم.

احزاب چون بنگاه‌های انتخاباتی

بعد از حاکمیت دولت مدرن که می‌توان با پیروزی انقلاب مشروطه آن را محقق دانست، همواره احزاب در مقام ستادهای انتخاباتی فعالیت کرده‌اند و "کسب" و "حفظ" و "نمایش قدرت" را که توصیفی موجز از هدف فعالیت سیاسی است، همچنان به صورتی مستقیم در پیش می‌گیرند و در اصل و اساس کل فعالیت سالیانه آن‌ها منحصر به همین نوع فعالیت‌ها و اغلب فقط در دوره تبلیغات انتخاباتی است. این وضع در چهار دهه گذشته هم استمرار داشته است. جالب است همین دو ماهه باقی مانده تا انتخابات، هر روز خبر از کنگره سالانه یک حزب به گوش می‌رسد، ظاهراً همه سال به خواب گذشته است و ایام نزدیک به انتخابات بیدار شده‌اند و فعالیت‌های تشکیلاتی را به خاطر آورده‌اند.

احزاب باید تکیه گاه اجتماعی داشته باشند و این تکیه گاه فقط و فقط با تنظیم کردن اظهارات و مواضع با خواست اجتماع محقق نمی‌شود و حتی اگر در کوتاه مدت نتیجه بخش باشد، در دراز مدت نتیجه معکوس می‌دهد. زمانی تکیه گاه اجتماعی حزبی به وجود می‌آید که احزاب در عمل پیوندشان را با مطالبات و علایق مردم نشان دهند و نه صرفاً مواضعشان را در سخرانی ها با میزان الحرارت سلیقه مردم تنظیم کنند. شاید تجربه اخوان المسلمین در کشورهای اسلامی تجربه موفقی باشد که احزاب ایرانی می‌بایست سرمشق بگیرند. بعد از ترور انورسادات فعالیت سیاسی اخوان المسلمین که قبلاً بارها ممنوع شده بود، برای چند دهه غیر ممکن شد و سرکوب حکومت مصر فرصتی برای فعالیت سیاسی نگذاشت، اما اخوان المسلمین حزبی سیاسی بود که مواضعی مردمی داشت. پس راهی متفاوت گزید و به جای فعالیت سیاسی به فعالیت اجتماعی روی آورد.

بنیادها و نهادهای اقتصادی خدماتی گسترده اخوان المسلمین که تقریباً در تمام کشورهای اهل تسنن توسعه یافته بود، با عرضه خدمات اجتماعی رایگان از جمله خدمات درمانی، آموزشی و تبلیغ و تعلیم مذهبی در بدنه اجتماعی رسوخ کردند و با کسب پایگاه اجتماعی به مرور به قدرتی بی بدیل تبدیل شدند که به محض باز شدن روزنه‌ای در مصر، ترکیه (عدالت و توسعه) و تونس (النهضه) قدرت را به دست گرفتند و دیدیم که حذف آن‌ها از سپهر سیاسی بعد از کسب قدرت در مصر و ترکیه با چه دشواری‌ها و اشکالاتی همراه شد. اخوان المسلمین شعار "الاسلام هوالحل" را در عمل به مردم منتقل کرده بودند. نهادهای خیریه اسلامی، برای مردم کار ایجاد کرده بودند، بیمارانشان را درمان کرده بودند، مستعدین شان را برای تحصیل به بزرگ‌ترین دانشگاه‌های جهان اعزام کرده بودند، از بی سرپرستان و از کار افتادگانشان حمایت کرده بودند و وقتی فضای سیاسی مثلاً در مصر باز شد، مردمی که چند دهه در عمل و فی الواقع "الاسلام هوالحل" را تجربه کرده بودند به نمایندگان این شعار رأی دادند و بعد از کودتای نظامی هزاران نفرشان از جان و مال و سلامتشان برای استمرار حاکمیت نمایندگان این شعار مایه گذاشتند. چون یقین داشتند و در زندگی‌شان این یقین به "الاسلام هوالحل" را کسب کرده بودند.

اگر بنا بود احزاب ما از بنگاه‌های انتخاباتی به نهادهای مدنی و اجتماعی ترقی و تعالی پیداکنند، و اگر بنا بر گرته برداری یا لااقل الهام گیری از تجربه اخوان المسلمین باشد، فعالان احزاب می‌بایست بیش از مراجعه هر روزه به فرمانداری‌ها، استانداری‌ها و وزارت کشور و احتمالاً وزارت اطلاعات، به مراکزی چون بهزیستی، دارالایتام، کمیته امداد مراجعه کنند. بخشی از هزینه هنگفت تبلیغات انتخاباتی را صرف تأسیس نهادهای خدماتی خیریه نمایند. برگزاری دوره‌های آموزشی و مهارت آموزی خیریه در روستاها و مناطق محروم شهری از دیگر کارویژه های احزابی است که می‌خواهند شأن اجتماعی و مدنی داشته باشند. چنین رویکردهایی به مراتب بیش از ژست‌های تبلیغاتی و سخنان عوام فریبانه اهل سیاست در تولید و کسب قدرت اجتماعی اثر بخش است و در کنار کسب قدرت موجب اعتلای جامعه نیز می‌شود.

نگاه امنیتی حکومت به احزاب

نگاه امنیتی حکومت به احزاب نیز مصیبت دیگری است که از قضا معلول رویکرد فوق الذکر احزاب است. همانطور که احزاب فقط و فقط قدرت حکومتی را جستجو می‌کنند (نه قدرت مدنی را!) حکومت‌ها نیز از کسب قدرت توسط احزاب ممانعت به عمل می‌آورند. گاه با ممنوعیت فعالیت احزاب، گاه با حمایت از یک حزب خاص و گاه با تشکیل یک حزب از اعضای دولت و حاکمیت و در عمل با به حاشیه راندن سایر احزاب و تشکل‌های سیاسی. این رویکرد به هیچ وجه اختصاص به یک گروه و نحله سیاسی هم ندارد و هر گروهی که دولت را قبضه می‌کند و هر حکومتی چنین رویکردی دارد. در حالی که اگر احزاب بدنه اجتماعی قوی داشته باشند، اولاً کسب قدرتشان و تلاش برای به دست گرفتن دولت یا مجلس از سوی آن‌ها حساسیتی بر نمی‌انگیزد و ثانیاً حکومت نیز با چنین احزابی به منازعه بر نمی‌خیزد. اما برعکس، احزابی که مواضع مردمی‌شان فقط روزهای انتخابات بروز می‌کند و در طول سال هیچ نمود مدنی و اجتماعی ندارند، روز انتخابات به مدعیان بی ریشه‌ای شبیه هستند که در سپهر سیاسی خودنمایی و عوام فریبی می‌کنند. و رقبایی که قدرت را در دست دارند ساده‌ترین کار ممکن را در تخطئه مواضع مردمی مورد ادعای آن‌ها می‌یابند و انتسابشان به اجانب و به ابن الوقتی و... که بعضاً هم با توجه به فقدان پایگاه مردمی احزاب دور از واقعیت هم نیست.

غلبه مشروعیت کاریزماتیک افراد بر مشروعیت قانونی یا تشکیلاتی

از سستی و بی بنیادی احزاب، از ضعف احزاب در عمل اجتماعی و مدنی، لاجرم اعتبار فردی موضوعیت می‌یابد. در نبود احزاب دارای بدنی اجتماعی راستین، افراد کاریزماتیک قدرت نمایی می‌کنند. در انتخابات سال ۹۴ یک "تَکرار" طومار یک جبهه را در هم می‌پیچد و برای یک ملت تعیین تکلیف می‌کند. از حسن اتفاق صاحب"تَکرار" از صمیم قلب معتقد به دموکراسی‌است. اما اگر چنین شخصیتی با چنان قابلیتی از بدحادثه معتقد به دموکراسی نباشد، یا بعداً دست از اعتقادش بکشد، می‌توان به معاینه ظهور و استقرار هیولای توتالیتاریسم را تجربه کرد. مردم صدای لرزان و بی رمق احزاب فاقد عمل و اثر اجتماعی را نمی‌شنوند یا ناشنیده می‌گیرند، هرچند از بزرگ‌ترین بنگاه‌های خبر پراکنی داخلی و خارجی فریاد زده شده باشد. اما صدای آرام یک شخصیت کاریزماتیک را از پس ممنوعیت‌ها و محدویت ها می‌شنوند و لبیک می‌گویند.

این تهدیدی است هولناک که در کمین مدنیت و دموکراسی نشسته است. آدمی است و هر دمی وسوسه نفس در کمین. چه کسی ضمانت کرده‌است، محبوب‌ترین رهبران یک جامعه که زمانی ردای منجی را بردوش کشیده‌اند، ناگهان همچون بلایی ناگزیر رخ ننمایند؟ مگر تاریخ ما از این منجیان آدمی خوار کم دیده است؟ مگر این جنبش و شورش کشورهای عربی علیه منجیان دیروز به راه نیفتاد؟ مگر مبارک و قذافی زمانی قهرمانان ملی نبوده‌اند؟ همانطور که موسولینی و هیتلر زمانی قهرمان ملی تلقی می‌شدند.

از احتمال خطا و کژروی رهبران کاریزماتیک که بگذریم، و احتمال آن را لااقل در وضعیت فعلی ایران ممتنع بدانیم، باز هم این شیوه بسیج عمومی و ایجاد حرکت و هیجان نامطلوب است. این اشکال رهبران کاریزماتیک نیست که توانمندی نامتعارفی دارند که با تکیه بر آن می‌توانند مردم را به هیجان درآورند و بسیج عمومی را شکل دهند، این اشکال در "کاریزما" است که موهبتی است ناعقلانی و اثر عاطفی و هیجانی دارد. چنین اثری، عقلانیت را معلق می‌کند و اثر هیجان اجتماعی حادی که ایجاد می‌کند، تنها بعد از آن که هیجان فروکش کرد، برای مردم قابل ارزیابی می‌شود. تعطیل یا تعلیق عقل (اگر چه موقت باشد)، در عرصه اجتماع خسرانی بزرگ است و توالی فاسد بسیار دارد. کما این که اگر امروز هم خطر توتالیتاریسم به دلیل حسن خلق و منش رهبران کاریزماتیک منتفی باشد، ادامه این وضع را کسیبرای فردا چه در خصوص رهبران فعلی و چه رهبران فردا ضمانت نمی‌کند. اغلب کوتاه مدتی بعد از فروکش کردن امواج اجتماعی برخاسته از کاریزمای رهبران فرهمند، ندامت و سرزنش خویشتن، روحیه غالب بر مردم اجتماعی است که اختیار از عقل گرفته و به هیجان داده‌اند و چنین وضعی فرصت مناسبی برای ظهور و منفعت‌طلبی عوام فریبان در آینده فراهم می‌کند. به محض آن که دریچه‌ای باز شود، اگر چه رو به دوزخ باشد، مردمی که کلافه سردرد بد مستی سرسپردن به جادوی رهبران فرهمند هستند، از آن دریچه می‌گریزند، مردمی که گمان می‌کنند می‌دانند چه نمی‌خواهند، اما حتی به مخیله‌شان هم نگذشته‌است چه می‌خواهند. این گونه ناگهان چشم باز می‌کنند و می‌بینند از چاله به چاه افتاده‌اند و از بد گریخته‌اند و مبتلای بدتر شده‌اند.

کمبود تربیت سیاسی و مدنی

آخرین مصیبت اجتماعی چنین جوامعی فقدان یا در خوش بینانه ترین حالت کمبود تربیت مدنی است. تربیت مدنی مقدماتی دارد که باید فراهم شود و بدون این مقدمات اساساً تربیت مدنی محال و فعالیت سیاسی بی ثمر و چه بسا مضر است. پیش از آن که برای مثال به یک دسته از این مقدمات اشاره کنم، خوب است به نمود تربیت مدنی و سیاسی اجتماعی اشاره شود. مهم‌ترین نمود و بروز تربیت مدنی در طبقات اجتماعی و در اصل در تشکیل و تبلور طبقه متوسط است. طبقه متوسط در عرف فلسفه سیاسی طبقه‌ای است که نه همچون طبقه کارگران یدی گرفتار و سرگرم کار با ابزار است و نه چون طبقه ممتاز دست اندر کار اداره حکومت و برخوردار از ثروت و قدرت بی حد. به این دو سبب فراغتی دارد که به هنر، فلسفه، فرهنگ و ادب دلمشغول تر است و فقدان سرمایه اقتصادی را با ایجاد سرمایه فرهنگی جبران می‌کند.

چنین طبقه‌ای که متشکل از کارمندان دولت، کارگران متخصص، پزشکان، قضات، مدرسان، معلمان و... است متاسفانه در ایران وجود ندارد. علی رغم آن که دولت مدرن در این کشور دو سده‌ای است که نضج گرفته و این سمت‌ها و مشاغل لاقل صد سالی است به شکل مدرن ایجاد شده‌اند، استقبال از آموزشگاه‌های هنری از جمله موسیقی، استقبال از رشته‌های دانشگاهی هنری و علوم انسانی، جمعیت فارغ التحصیل دانشگاهی و... همه و همه آمارهایی است به سود اثبات وجود طبقه متوسط. اما شاید سرانه مطالعه در ایران به تنهایی نشان دهد چنین طبقه‌ای وجود خارجی ندارد. این همه فارغ التحصیل دانشگاهی و دانشجو با چنین سرانه‌ای همخوانی ندارد و یکی از این دو دروغ است. یا سرانه مطالعه یا مدارک دانشگاهی و دانشجویی!

از مقدمات ضروری و حتمی تربیت سیاسی و مدنی آموزش مهارت‌های زندگی است. خوب است یک سند بیابیم که در کل دوران مدرسه ما فقط و فقط یک مهارت زندگی را آموزش داده یا یافته‌ایم. نگاه انتقادی، ارتباط مؤثر، توانایی حل مشکل و مساله، توانایی تصمیم‌گیری، تفکر خلاق، برقراریروابط سازگار بین فردی، خودآگاهی، همدلی با دیگران، کنترل هیجان‌ها و استرس‌ها ده مهارت اصلی و عمدهای است که برای زندگی اجتماعی ضروری و مقدمه‌است. کدام درس دوران ابتدایی و دبیرستان، کدام بازی دوران کودکی و کدام تمرین تمام دوران زندگی ما این مهارت‌ها را به ما آموخته است؟ به تازگی بنا شده است مهارت‌های زندگی به عنوان یک درس دو واحدی در سرفصل دانشگاهی قرار گیرد. دو واحد در دانشگاه. آن هم برای آدمی که لااقل یک سوم عمرش را به سر برده است و جایی که امروز رسیده است تابعی از میزان مهارت آموزی کودکی او است. جالب است به جای آنکه کارگروهی برای تولید بازی‌ها، فیلم‌ها و نمایش‌های متضمن مهارت‌های زندگی برای کودکان تشکیل شود، به جای آن که کتب و دروس دوره ابتدایی بر اساس مهارت‌های زندگی تنظیم شود، بنا است ۲ واحد در دانشگاه مهارت‌های زندگی بخوانیم، آن هم احتمالاً به صورت نظری. تا یاد بگیریم باید نگاه انتقادی داشته باشیم و باید ارتباط مؤثر برقرار کنیم و باید با دیگری همدلی نشان دهیم.

از مهارت‌های زندگی که بگذریم، کار سیاسی و فعالیت مدنی یک شعور و تربیت می‌خواهد و یک مهارت. شهروندی که رأی می‌دهد کافی است تربیت کافی داشته باشد و شعور و درک لازم، اما فعال مدنی علاوه بر تربیت و شعور، نیازمند مهارت کار مدنی هم هست و در یک کلام باید درپی فعالیت تشکیلاتی، مهارت لازم را آموخته باشد. باز خوب است فقط و فقط یک سند داشته باشیم که نشان بدهد ما در تمام دوران تحصیل که عمده آن در ایام کودکی و در مدرسه است فقط و فقط یک فرصت فعالیت تشکیلاتی داشته‌ایم. جالب است که فعالیت تشکیلاتی فقط برای کار سیاسی لازم نیست. کارمند دولت و عضو بنگاه‌های تجاری، فرهنگی، اقتصادی، خدماتی غیر دولتی و مأمور به خدمات عمومی نیز نیازمند آموزش‌های تشکیلاتی است و در اصل و اساس هر فعالیت جمعی اجرایی محتاج چنین آموخته‌هایی است.

اگر بخواهیم علت یابی کنیم مورد آخر علت العلل مصائب یاد شده و چه بسا مصائبی است که فرصت یا امکان طرح آن در این وجیزه نبود. اگر شهروند تربیت مدنی کافی داشته باشد، اگر از قبل مهارت‌های زندگی را آموخته باشد و تجربه فعالیت تشکیلاتی داشته باشد، کار سیاسی موثرتر، واقع‌نگرتر و مسئولانه‌تری انجام خواهد داد، کمتر اسیر عوام فریبی سیاست مداران یا جادوی سخن سیاست ورزان می‌شود و کمتر فعالتش حساسیت حکومت را بر می‌انگیزد. از طرف دیگر حکومت، احزاب، شخصیت‌های سیاسی چنین شهروندی را جدی‌تر گرفته خود را ناچار از پاسخ گویی به او می‌یابند و تلقی رعیت از چنین شهروندی غیر ممکن می‌شود. چنین شهروندی زینت المجالس جلسات سخنرانی و ایام رأی‌گیری نیست. شهروندی است مسئول که پرسش معقول می‌پرسد و پاسخ معقول می‌طلبد. برگ نیست که با بادی برخیزد و کاه نیست که بر هر موجی سوار شود. قطعاً اصلاح نظام آموزشی و حتی قوانین تربیتی آموزشی خارج از مدرسه و دانشگاه راهگشا است. اما معلوم نیست دولت‌ها اراده یا امکان چنین تغییراتی داشته باشند. احزابف نهادهای مدنی غیر سیاسی و فعالیت‌های خودجوش مردمی می‌تواند در این خصوص مفید واقع شوند. امروزه استقبال از کلاس‌های زبان از سوی شهروندانی با سنین و انگیزه‌های مختلف رفتاری قابل تأمل است. نیازی احساس شده و آموزش و پرورش عاجز از پاسخ به این نیاز است. مردم خودشان دست به کار شده‌اند. همانطور که در حمایت از حیات وحش و محیط زیست کم کم خود مردم وارد عرصه شده‌اند. امیدوارم ضرورت مهارت‌های زندگی و تربیت مدنی و سیاسی و فعالیت تشکیلاتی هم در غیاب احساس مسئولیت دولت‌ها زمانی به یک مطالبه عمومی تبدیل شود و خود مردم دست اندر کار تحقق آن شوند. تنها در این صورت است که فردا روز بهتری خواهد شد.

منبع: انصاف نیوز

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy