جناب دكتر مهندس حاج حسين الله كرم، اخيرا اقدام به ثبت نام براى حضور در انتخابات شوراى شهر نموده اند. قدم شان مبارك باد! در شوراى شهر اكنون، هنرپيشگان و ورزشكاران و آقازاده ها حضور دارند. تنها جاى امثال ايشان خالى بود كه ان شاء الله با ورودشان به شوراى شهر اين كمبود نيز مرتفع خواهد شد.
ما تا سال ٨٨ در كف خيابان ها، چوب مى زديم! اصطلاح چوب زدن، اصطلاح به كار برده شده توسط سردار كاپيتان دكتر شهردار قاليباف است، و جزو رزومه ى كارى و افتخارات ايشان.
پيش از ايشان و «حاج حسين»، «مسعود پازولينى» ملقب به ده نمكى، از دايره ى چماق كشان و نعره زنان خارج شد و به پر فروش ترين كارگردان سينماى ايران مفتخر گشت. قهرمانان ايشان هم كسانى بودند مثل مجيد سوزوكى و بايرام شيميايى! اين ها همان ها بودند كه وقتى بايرام، ببخشيد اكبر عبدى، در نقش زن در فيلم «آدم برفى» ظاهر شد، تماشاگر بينواى حاضر در سالن سينما را از پله ها به پايين پرتاب كردند. اصولا در ايران اگر چماق نكشيد و عربده نزنيد و زن مردم را از طبقه ى بالا به پايين به خاطر تماشا كردن فيلم پرتاب نكنيد و باعث سقط جنين او نشويد، پيشرفت نمى كنيد.
حال اين كه حاج حسين الله كرم چگونه در «كف خيابان» درس خوانده، و در حالى كه در يك دست اش چماق بوده، در دست ديگرش قلم گرفته و در آزمون دكترى قبول شده، براى ما مشخص نيست و نمى خواهيم هم كه مشخص باشد. همين كه ايشان امروز به مقام والاى دكتر مهندسى ارتقا پيدا كرده اند و دكتراى مديريت در چماق دارى و «مريديّت» گرفته اند خود جاى بسى خوشوقتى ست.
ولى اين كه اين دكتر مهندس چوب زن، مى خواهد بگويد كه در گذشته كار بدى نمى كرده و به قول خودش «خيابان آتش نمى زده» كمى كمدى بلكه كمدى تراژيك است. و تازه شكايت ايشان شنيدنى ست كه مرا همچنان چماقدار مى دانند! نخير جناب عالى اگوست كنت تشريف داشتيد، ما شما را اشتباه شناختيم!
فرمايش شكايت گون اخير ايشان از اين قرار است:
«من هم دستی در مهندسی دارم و هم دکتری مدیریت که شما هرگز فکرش را نمیکردید. بلکه بنده را «شخصیتی» چماق بر دوش میبینند... شما خبرنگار سیاسی هستید و بنده را عضوی از انصار حزبالله میدانید که فرضا از کوی دانشگاه تا مسائل مربوط به ۸۸ دخالت داشتهام اما اگر در ۸۸ حضور داشتیم، خیابانها را آتش نزدیم... بنده [در جنگ] در یک عملیات شناسایی چهل روز فعالیت کردم که در دنیا سابقه ندارد...»
اين «شخصيت»ِ دكتر مهندس هنوز نفهميده كه نبايد به خاطر «عمليات» اش در جنگ به جامعه فخر بفروشد. تو رفته اى و جنگيده اى؟! خب خواست خودت بوده! در راه اسلام بوده؟! خب وظيفه ات بوده! مردم كه تو را به جنگ نفرستاده اند! «فعاليت» در عمليات شناسايى چهل روزه كرده اى و فكر مى كنى كه اين كار در دنيا سابقه ندارد؟! خودِ ما در همين جنگ شما، البته به خاطر حفظ كشورمان، عمليات شناسايى در خطرناك ترين مناطق انجام داده ايم آن هم نه چهل روز، بلكه ماه ها! كلامى هم تا كنون در اين باره بر زبان نياورده ايم. كرده ايم براى خودمان كرده ايم. در وهله ى دوم براى خانواده مان كرده ايم. در وهله ى سوم براى كشورمان كرده ايم. اصلا شما اين مورد سوم را هم در نظر نگير و همين را بپذير كه براى شخص خودمان اين كار را كرده ايم. منت اش براى چه؟! براى كه؟! مراقب باشيد آقاى الله كرم كه وقتى چنين افتخاراتى را در بوق مى كنيد، كسى بِهِتان نگويد، «خيلى غلط كرديد كه فعاليت كرديد! مگر براى من كرديد؟! من كه مخالف جنگ بودم! شما كه براى اسلام اين كارها را كرديد، چرا پُز ش را به من مى دهيد؟! تشريف ببريد در مرقدى، زيارتگاهى، جايى به ضريح بچسبيد بفرماييد من اين كار را براى شما كردم! به ما چه كه شما چكار كرديد! بيخود فرموديد كه كرديد! برويد طلب تان را از بدهكاران تان دريافت كنيد... كه البته كرده ايد! شما، اگر «فعاليت» براى عمليات شناسايى، در كنار جاده اهواز خرمشهر، همان جا كه امثال شما چادر مى زدند و واليبال و گل كوچيك بازى مى كردند نكرده بوديد، كجا دكتر مهندس مى شديد؟! حداكثر مى شديد چماقدارى مفتخر به داشتن مغازه ى بقالى و خيلى پيشرفت مى كرديد، قصابىْ ساطور به دست كه مى تواند «شاخ بز» از هم جدا كند، و در مواقع تفريح، با چماق بر سر جوانان معترض بكوبد!...»
و اما، جنابِ «شخصيت»! صادقانه آرزوى ورود شما را به جمع شوراييان داريم! دست به دست هم، بريزيد و بپاشيد و بچاپيد و شاخ بز از هم جدا كنيد! براى تان در كنار ساير ورزشكاران و هنرمندان آرزوى موفقيت و كسب رتبه و مقام تا حد شهردارى تهران مى كنم! بالاخره «چوب زدن» و «چماق كشيدن» از يك خانواده هستند و فرقى نمى كند اينْ شهر را بگرداند، يا آن! به اميد موفقيت تان!