Sunday, Apr 9, 2017

صفحه نخست » در ستایش و شناختِ "شادی"، مسعود نقره‌کار

• شادی چیست ؟ دلیلِ غیبتِ حضورشادی در جامعه ما چیست؟ چرا درحرکت ها و جنبش های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جای سور و سرور و جشن خالی ست، اما سوگ و اندوه و مرگ ستائی انگیزه و محرک جنبش های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شده اند؟. این یادداشت بابِ ورود به راهی در راستای یافتنِ پاسخ پرسش های فوق است.

Masoud_Noghrehkar.jpgغیبت حضورشادی در سرزمین مان حسی تاریخی شده است. چرا این زيباترين اَوازقلب انسان غایب بزرگ وحلقۀ گمشدۀ زندگی ماست، و قرن هاست درمیهن مان مخفی زندگیِ می کند، وهرگاه به شکل های مختلف سرکی کشیده تا خودی نشان دهد و حضوراش را علنی کند شحنه های شادی ستیزبا اخم و تشرو شلاق وحبس به سراغ اش رفته اند. چیست این شادی، که عریان و کینه توزانه با آن دشمنی می کنند؟.
حلقۀ گمشدۀ زندگی مان می باید عمری به اندازۀ عمرانسان داشته باشد. ازآغاز پیدائی انسان چرائی، چيستی، چگونگی و توصیفِ این حس و تجربۀ خوب و دلنشین دغدغه ذهنی انسان شد وتا به امروزهنوزدغدغه و رمز و رازِ زندگی اش است. از همان هنگام فلسفه و دین و اخلاق برآن شدند تا پاسخی برای چرائی و چیستی اش بیابند و رمزو راز بگشایند. با گسترش علوم انسانی و اجتماعی، به عنوان یک پدیده روانی و واکنشی طبیعی در برابرمحرک ها و حس های گونه گون درونی و بیرونی، و نیزبه عنوان علائم برخی از بیماری های روانی به عنوان یک پدیدۀ روانی - انسانی، موضوعی مهم در قلمروی روان شناسی و روان کاوی و روانپزشکی قرارگرفت. روان شناسی و روانکاوی و روانپزشکی نقش مهمی درراهِ شناخت و شناساندنِ شادی داشته اند. رابطۀ دست اندرکارانِ دانشِ روانشناسی و روانپزشکی با بیمارانی که از روان رنجوری و روان نژندی به ویژه افسردگی و سایر بیماری های روانی رنج می بردند این پرسش ها مطرح کرده است که چرا بخش بزرگی از انسان ها اززندگی شان احساس رضایت نمی کنند و حس خوب و خوشایندی از زندگی ندارند و سرخورده، ناامید و افسرده اند، اما برخی دیگراحساس رضایت اززندگی می کنند و زندگی ای خوشایند و خوب، پُرتحرک و خلاق و سرشاراز انگیزه دارند.؟ وآیا باشناخت اندوه وافسردگی می توان به رازِ شادی پی برد و آن را شناخت؟ آیا ناخوشايندی ها و ناشادی ها، شادی را معنا کرده اند و محرک انسان برای جستجوی فهم مفهوم شادی بوده اند؟ روانشناسان، تن کردشناسان و زيست شناسان اگر چه بيش تربه سراغ اندوه وافسردگی رفته اند و علل و پيامد و درمان وراه برون رفت از اَن ها را شناخته اند، اما بر اين باورنیز بوده و هستند که شادی يک احساس مبهم و وصف ناپذيرنخواهد ماند. امروزشاخه های متعدد دانشِ جامعه شناسی و علوم دیگر،همچون جامعه شناسی عواطف، فرهنگ شناسی شادی، علوم شادی، اقتصاد شادی، اخلاق شادی و فرهنگ عواطف به یاری روانشناسان، تن کردشناسان و زيست شناسان آمده اند تا شناختِ کاملی از پدیدۀ شادی به دست دهند.

شادی چیست؟
Happiness
گمان زده نمی شد پدیدۀ شادی به موضوعی چنین حیاتی و پراهمیت با وسعت و دامنه ای غیر قابلِ انتظار و جذابیتی ویژه، بَدَل شود. جایگاه و تاثیرِغم واندوه و افسردگی درزندگیِ بشر، شادی را به گوشه ای رانده بود. شاخه های مختلف و متعدد ِروانشناسی و جامعه شناسی با پرداختن به شادی، دیدگاه ها و نظریه ها درباره شادی، زندگی شاد، فرهنگ شادی، جامعه شاد، شادی را به تدریج به حّد و میزانِ اهمیتِ متضاداش، افسردگی رساندند. همگام با تلاش های عملی برای دست یافتن به شادی و توسعه آن، و نیز کاهش آلام ورنج ها، گام هائی برای شناخت نظری و مفهموی، و تفسیر و معنای شادی و مظاهرآن ، و نیزغم و اندوه و افسردگی برداشته شده است. با این حال درحوزه های نظری، مفهومی، معنائی و تفسیری، وبازتابِ کرداری و رفتاری شادی هنوزسایه روشن هائی وجود دارد. برخی هنوز سخن از فقرنظریه و رویکرد روانشناسانه و جامعه شناسانه، انسان شناسانه و مطالعات فرهنگی درباره شادی می گویند، بی آنکه پیشرفت های تاکنونی را نادیده بگیرند.
تعریفِ شادی، تعریفی که مورد قبول بسیاری ازصاحب نظران باشد، این است:
شادی احساس رضایت از زندگی ست، و رضایتمندی به خاطردستیابی به نیازها و دلخواسته ها این تعرف را تکمیل می کند. این رضایت و احساس آرامش درونی، برداشت و تلقی و حسی خوب از پاسخگويی به نيازهای درونی وبیرونی با خود دارد. بدیهی ست این تعریف در شرایط تاریخی، اجتماعی و فرهنگی، با توجه و عنایت به سطح شناخت از ویژگی های روانی و رفتاری انسان، تفاوت ها و تغییراتی با خود داشته و خواهد داشت.
دربحث و گفتمان درباره شادی، شادی با بسیاری ازعناصر تشکیل دهنده، مظاهر و بارقه های بیرونی، و یا عوامل و محرک های بیرونی و درونی اش، گاه یکسان گرفته و پنداشته شده است. پدیده ها و حرکت ها و رفتارهائی که شاید بهترباشد با واژه های دیگری به سراغ شان رفت:

(pleasure)
خوش بودن، خوش باشی، سرحال بودن ( شنگول بودن)، خوش گذرانی، لذت بردن ( مثل لذت غذائی، جنسی و...) لبخندزدن ، خنديدن، قهقهه زدن، جيغ وفریاد شادمانه کشيدن، رقص و پایکوبی، اَوازخواندن، و انواع دیگری از حس ها وحالت های روانی - عاطفی و رفتاری درغالب حرکت های تفریحی و تفننی می توانند بارقه های شادی، محرکه های شادی وعناصر تشکیل دهندۀ شادی محسوب شوند. و نیزمی توانند محسوب نشوند. (لبخند و خنده ی اجباری فروشنده ی يک فروشگاه برای جلب مشتری فقط بازی دادن عضلات صورت است برای راضی نگه داشتن مشتری ست، نه بازتاب شادی فروشنده.)
سعادت و خوشبختی، کامروائی، موفقیت، سلامتی، رابطۀ رضایت مندانه با مسائل ومناسبات خانوادگی ودوستانه و شغلی، روابط عاشقانه، احساس آرامش و معنا داشتن و مثبت بودن درزندگی، حس مفيد بودن در خانواده و گروه و جامعه، مقبوليت اجتماعی و موقعيت مالی واجتماعی ی خوب ( پول و ثروت و مکنت، تحصیلات، شغل، دراَمد، خانه و ماشين خوب )، داشتن همسر، فرزند و نوه ی خوب (اگرچه اضطراب فرزند داشتن نيزدرزندگی ای سرشاراز مخاطره غيرقابل انکاراست.)، خانواده ی خوب، وضعيت ازدواج مناسب، دوست داشتن ودوست داشته شدن، مورد احترام واقع شدن، لذت بردن ازتفريح و تفنن، آینده نگریِ خوشبینانه نسبت به خانواده، جامعه ی خودی و جهان نیزشادی و معیارهائی برای سنجش شادی معنا شده اند، درحالی که بیشتر عامل و محرکِ بروز شادی هستند.
رفتارمحبت آمیزو دوستانه، مهربان بودن با ديگران، با گذشت بودن وگذشتن از خطاهای ديگران . قدرشناسی نسبت به کسانی که برای اَدمی کاری انجام داده اند، يادگيری در لذت بردن از زيبائی ها، مکث و فکر کردن روی زیبائی ها، ،داوطلب کمک به ديگران بودن. ورزش کردن ، لذت بردن ازانواع بازی های سرگرم کننده، موسيقی، مطالعه، روی اَوردن به انواع هنرها، لذت بردن از طبیعت شادی آفرین اند. ریاضت، عبادت وعٌزلت گٌزینی نیزبرای بسیارانی رضایت از زندگی و" شادی" به همراه می آورد.
نگاه های دیگری نیزشادی و بارقه هایش را تصویرو معنا کرده اند.
ارنست همينگوی، به عنوان نویسنده ای به ظاهر شاد و سرحال، وستایشگر شادی جمله ای دارد: " شادی کمياب ترين چيزی که من در ميان روشنفکران می شناسم "، همینگوی دراندوه و افسردگی و رنج ، خودکشی کرد تا شاید نشان دهد که ناشادترین افراد می توانند، بارقه های شادی از خود بروز دهند.
برخی درتیره روزی های مردم به دنبال شادی گمشده بوده اند. جها نی که " اَرتور رمبو" غمگنانه اندوهگسارش بود:
.""آه جهان! وسرود بی پايان تيره روزی های نو
واَرتورشوپنهاور" واپسين راززندگی "را"درهمين رنجی که برتيره روزان چهره می کند" می دانست.
برتراندراسل می پنداشت : " يک زندگی خوب يک زندگی شاد است. منظورم اين نيست که يک انسان خوب لزوماً يک انسان شاد خواهد بود، منظورم اين است که يک انسان شاد قطعاً يک انسان خوب خواهد شد." و" راز شادی را در رویاروئی با واقعیتی می دانست که می باید پذیرفته شود: که جهان، جهانی ترسناک و ناخوشایند است".
شاعران و اهلِ هزل و طنزنیز در ستایش بارقه های شادی گفته اند تا آن حد که جامی " خنده را آئین خردمندان" می دانست ، واستن لورل درطنز درخشانی می گوید که وصیت کرده است :" اگه کسی در مراسم مرگ من گریه کُنه دیگه باهاش حرف نمی زنم."
آگاهی ووجدانِ انساندوستانه و روشنفکرانه هرگز نسبت به رنج و اندوه مردم بی تفاوت نبوده است، حتی به قیمت از دست رفتنِ شادی روشنفکران انسان دوست ومتعهد به آدم بودن.

دیدگاه ها در باره چرائی و چگونگی بروز شادی

(.Emotional شادی یک واکنش عاطفی مثبت است)
حسی درونی و فردی ست برخاسته ازکیفیتی پیچیده و مرکب در قبال ادراک ها درونی و بیرونی، با بارقه ها و نمودهای بیرونی که تنوعی ازحرکت ها و رفتارها را در برمی گیرد. شادی فراترازیک احساس عاطفی، به عنوان پدیده ای اجتماعی ازحسی فردی به حوزۀ روان جامعه قد می کشد و در رابطه ای دو سویه با حس ها و محرک های اجتماعی به پدیده ای شعورمند وعقلانی بَدَل می شود. بهمین دلیل پیدائی وچرائی اش علت ها ی متعدد دارد که به مهم ترین شان اشاره می کنم :
۱- عوامل و رویکردهای زیست شناسانه، ژنتیک و روان شناسانه:
در پیدائی و بروزشادی به عنوان يک پديده روانی (ذهنی ) نقش عوامل زیست شناسانه، ژنتیک و روانشناسانه مطرح است . نقش مواد شيميائی شادی زا درمغز ( مثل دوپامين و اندورفین ) و نيز کارکرد بخش ها ئی ازقشرِناحيه ی پيشانی مغز در بروز احساس رضایت و آرامش و شادی نشان داده شده است . نقش ژن و عامل ژنتيک نيز در پيدائی و حضور شادی تائید شده است. افرادی هستند که می توانند با اندوه وغم ها يشان کنار بيايند وبا احساس رضایت و آرامش براَن ها غلبه کنند، و مظاهر شاد ی بروز دهند. این ويژگی درميان برخی افراد و خانواده ها نقش ژن را برجسته ترمی کند. رابطه سن و سال با شادی، و این که کودکان شادترند، و جوان ها شادتراز پیران می نمایند، و نیز پاره ای بیماری ها مثل بیماری افسردگی که در آن ها با فقدان شادی مواجه ایم، و یا افزایش شادی در برخی بیماری ها ( حالت های مانیک در بیماران دوقطبی یا جنون شیدائی )، و مواد مخدر و داروهای شادی آفرین نقش عوامل زیستی- شیمیائی و روانی را دربروز و یا عدم وجود این پدیده برجسته ترمی کنند.
۲- عوامل و رویکردهای محیطی و اجتماعی:
شادی به عنوان پدیده ای روانی - انسانی تحت تاثیرمحرک ها و حس های اجتماعی و فرهنگی بروز می کند، و برروندهای اجتماعی و فرهنگی نیزنقش می نشاند. عوامل مختلف فرهنگی ( دینی، هنری ، اخلاقی و...)، سیاسی و اقتصادی که محرک بروزشادی هستند، می توانند دلایل عدم بروز و پنهان سازی آن نیزباشند، به همین خاطرشادی به موضوعی در قلمروی علوم اجتماعی نیز بَدَل شده است. تاثیر پدیده شادی بر روندها و پدیده های اجتماعی سبب شده اند که امروز جامعه شناسی در باره نقش شادی در رابطه با ساختار قدرت های سیاسی و دینی، سیاست گذاری های اقتصادی واجتماعی و فرهنگی، کیفیت مادی و معنوی زندگی مردم عرصه های گسترده ای بگشاید، عرصه هائی که نشان می دهند شادی همچون دیگر عواطف انسانی بر تمامی ابعاد تجربه و روند شکل گیری شعور اجتماعی و روابط اجتماعی تأثیر می گذارد، واینگونه است که هر روز براهمیت مطالعه عواطف در شاخه های مختلف علوم افزوده می شود.
شاخه های مختلف دانش جامعه شناسی به دنبال یافتن این پاسخ است که آیا قدرت های مستبد سیاسی و دینی، عامل ناشادی ها هستند ، وساخت و بافت جامعه، تاریخ، اقتصاد، فرهنگ، دین، علوم مختلف، گروه و خانواده دربروز شادی چه نقشی ایفا می کنند.؟ شاخه های مختلف علوم طبیعی و اجتماعی نقش ساختارهای اجتماعی و فرهنگی ، مناسبات قدرت، مذهب، تأثیر مسائلی مانند جنسیت، زبان، گروه و طبقه اجتماعی ، هویت تاریخی، آداب و رسوم و سنن، ویژگی های قومی، فرهنگ ملل دیگر و فرهنگ جهانی رادر پیدائی شادی موٍثر دانسته اند. دانش امروزین نقش آزادی و دموکراسی، توسعه واحساس امنيت درهمه ی عرصه های زندگی را در بروز شادی و توسعه تردیدناپذیرنمایانده است. این واقعیت قابل تعمیم است که معنا کننده، باورمند و برپا دارنده اَزادی و دموکراسی و امنيت و توسعه ، اَفريننده و پرورش دهنده شادی نيز هست واین اساسی ترين گام برای پيدائی و رشد شادی در جامعه ست.
ساخت استبدادی، به ويژه استبداد دينی ومجموعه ی ضوابط و امکانات اش با شادی ناسازگاری نشان داده است. اهميت ريشه کن ساختن فقر،بيکاری و ناهنجاری های اجتماعی و بسیاری ازفجایع و مصائب اجتماعی همچون شیوع بیماری های فراگیر، زلزله، سیل ، جنگ و توسعه نایافتگی آفرینده گان اندوه و افسردگی و دور کنندۀ شادی از زندگی فردی و اجتماعی اند. نادشادی درجوامع درگیر استبداد وشادی در جوامع توسعه یافته ودموکراتیک پاسخ برخی از پرسش ها داده اند. استانداردها و معیارهای زندگی خوب و سالم، مانند سلامتی، آموزش، دموکراسی، دسترسی به حداقل امکانات حیاتی، امنیت، و سطحی از لذت های شخصی، معیارهای تعیین کننده زندگی خوب که رضایت و آرامش آفرین اند، شناخته شده اند. این نیز بدیهی ست که هر جامعه ای معیارهای خاصی برای زندگی دارد ، بهمین خاطر جوامع نه به گونه ای یکسان، که مطابق معیارها و انتظارها و تلقی های افراد جامعه از زندگیِ خوب و ایده آل و جامعۀ شاد خواهند بود.
تأثیر فرهنگ در بروزو چگونگی شادی، چیزی فراتر از فرهنگ در معنای ملی ِفرهنگ و یا عناصر شکل دهنده اش همچون دین و هنرو... خواهد بود. فرهنگ، به ویژه دین ( مذهب) و هنرِ یک جامعه در پیدائی ویا طرد و حذف شادی نقشی مؤثر داشته و دارند. شناخت و فهم نقش فرهنگ و رابطۀ آن با شادی، می تواند عوامل شادی آفرین را تقویت و توسعه شادی در جامعه را سبب شود.
شادی در جوامع و در بین گروه های مختلف برساخت های متفاوت فرهنگی استوار است. شادی های فردی و جمعی و تاثير آن بر روابط اجتماعی و يا نقش روابط اجتماعی، و پديده ای مثل دین و رويدادهايی همچون بسياری از عیدها، جشن ها و مناسبت ها برپيدايی و تداوم شادی پُراهمیت تلقی شده اند.
۳- درکنار دو رویکرد کلی ِ فوق، دیدگاه های ترکیبی و بینابینی از دو دیدگاهِ فوق، نیز وجود دارد. بسیارند کسانی که رویکرد زیستی و روانی را عاملی مهم در پیدائی شادی نمی دانند و بر این باورند که عواطف و از میان آن ها شادی را محرک ها و عوامل اجتماعی و فرهنگی سبب می شوند. رابطه و نقش عوامل و هنجارهای اجتماعی در شکل گیری شادی و تنوع عواطف انسانی نیز مطرح شده است. کسانی نیز نقش عوامل زیستی، ژنتیک و روانشناسانه را مهم ترین عوامل در پیدائی شادی می دانند.

حکومت اسلامی و شادی

روحانیون اهلِ تشیع و شاهانِ تشیع پناه، به ویژه از دوران صفویه به این سو، عزا و عزاداری شمشیر ذوالفقارشان شده است. روحانیون با ابزارِعزا و عزاداری توده ها را تحمیق و تبلیغ و تحریک وتهییج کرده اند تا نخست بخواست های صنفی و مالی، و سپس به قدرت و حکومت دست یابند. اینان سرانجام با حربۀ گریه و عزای سیاسی و فرهنگِ عاشورائی بنای حکومت اسلامی در ایران ریختند و استوار کردند.
پیش ازحاکمیتِ حکومت اسلامی نیز فرهنگ سوگ ستائی و تقدیس عزا و ماتم پاره ای ازفرهنگِ جامعه بود، فرهنگی که با انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی به عنوان فرهنگ رسمی و مدّون تثبیت شد. سوگ و سوگواری به عنوان عاملی مهم در انگیزش اعتراض های انقلابی و تداوم حیات حکومت اسلامی سیاست فرهنگی وجوهرۀ فرهنگ عمومی - اسلامی شد، تا آن حد که آداب و سنن سوگواری به راهکار وراهبرد های کلیدی برای دستیابی به اهداف حکومتی بَدَل شده اند.
دیرینه‌شناسی ستایش و تقدیس اندوه و سوگواری و شادی ستیزی در تشیع با تاریخ این مذهب گره خورده است. تقسیم بندی هائی مثل اسلام حزن و اسلام فرح و یا اسلام رحمانی و بی رحمانه هم نتوانست سیمای واقعی تشیع بزک کند.
درتشیع ، با استناد به تاریخ و تجربه امروزین، گرایش غالب تقدیس و کاربُرد مذهبی و سیاسیِ اندوه و غم و عزا بوده است. فرهنگ و ادبیات عاشورائی ، هیئت و تکیه و روضه و نوحه خوانی و سینه زنی و زنجیر زنی و قمه زنی، و تعزیه‌گردانی و شبیه سازی و پرده خوانی و...، گرانیگاه سیاسی و فرهنگی تشیع بوده اند. بانیان وتقویت کنندۀ این حرکت ها نیز روحانیون اهل تشیع و سلاطینِ دین پناه بوده اند. البته نقش‌آفرینی روحانیون به عنوان سوگ‌سازان سنتی و حرفه ای در اسلام شیعی چشمگیراست، که فقدان پاره ای آئین‌ها و مناسک در اسلام سنی و شاخه ها و فرقه های دیگر اسلامی را دلیل می آورند.
تصور این بوده است که روحانیون اهل تشیع و اکثرمذهبيون با اتکا به ایمان و آسمان، و باچشم اندازها و پندارهائی که در رابطه با زندگی پس از مرگ متصورند با اندوه و افسردگی و رنج ميانه ای ندارند، اززندگی این جهانی راضی اند، پس انسان هائی شاد هستند،اما تجربه زندگی نشان داده است این نوع رضایت و "شادی"، بازتاب بیرونی و اجتماعی متفاوت و زیانباربرای جامعه و سلامت آن داشته است. بازتاب فردی و اجتماعی " شادی آفرینیِ مراسم های سوگواری و عزاداری شیعی چیزی جزهیجان آفرینی های زیانبار، قدرت طلبی، خشونت آفرینی ودگراندیش ستیزی در ابعاد گونه گون نبوده است. تشیع به ويژه در حکومت نشان داده است شادی کش ترين نوع حکومت است. ویژگی های" شادیِ مسلمانی" ای که حکومت اسلامی مُبلغ و مّروج آن است را درعملِ اجتماعی و تاریخی، در کلمه های قصار"خنده ی زياد قلب را تاريک می کند " و يا " ما ملت گريه سیاسی هستیم " و پروردگار شادی کنندگان را دوست ندارد" و "دین برای اندوه ست، و اندوه و عزا نقشه راه هموار می کند"، خلاصه شده اند.
انبوه ایام و روزهای عزاداری و اندوه گساری، و محدودیت و میزانِ مناسبت های سور وجشن و شادمانی غیرمذهبی و" غیرخودی" درتقویم حکومت های دینی ، به ویژه برتری کمی و کیفی‌ اعیاد مذهبی در اسلام شیعی تا حدودی معیاری برای درک و فهم و نقش این پدیده ها در حیات این حکومت هاست.
سیاست فرهنگی ِ حکومت اسلامی بربنای آنچه به آن اشاره شد، ریخته شده است. این سیاست فرهنگی و فرهنگ رسمی یک پروژه سیاسی و مذهبی ست که عمری دیرینه به درازنای عمر تشیع دارد. این سیاست فرهنگی شادی ستیزاست و با لذت جوئی ها و خوشی هائی که خودی و شیعی نمی داند سرِستیز دارد تا آن حد که در مواردی شادی کردن جرم و مستوجب مجازات اسلامی ست. چنین وضعیتی در هر دوره ای که دین و دین سالاری در فرهنگ عمومی و سیاست، دست بالا داشته، تجربه شده است. چرا حکومت اسلامی چنین سیاستِ فرهنگی ای به عنوانِ سامانه سازِ فرهنگ و سیاست و اخلاق پیشه کرده و وجوه مختلف این سیاستِ فرهنگی کدام اند:
۱- سو گ ستائی و تقدیس عزا و ماتم و گریه، ابزارو روش ِسیاسی ومذهبی رهبران و روحانیون اهل تشیع در راستای بهره برداری از سوگ و عزا برای پیشبرد سیاست های فرهنگی و اخلاقی ست. به همین دلیل تلاش شان این بوده و هست که سیاست سوگواری و سوگ ستائی درجامعه نهادینه کنند. شاکله‌ مذهب تشیع به عنوان یک مذهبِ سیاسی و قدرت طلب تقویت کنندۀ جنبه‌های ماتم و حزن و خشونت و انتقام، ونهادینه و درونی سازی این پدیده ها در جامعه بوده است. مسجدها، هیئت ها، تکیه ها ، دسته های عزاداری ( که در واقع تمرین لشکر کشی وبسیج توده وار و استفاده از توده های هیجان زده و تهیج شده اند)، تعزیه ، پرده خوانی و شبیه سازی، نوحه سرائی و سرودهای انقلابی مُهیج و شهید پرورانه ابزارهای اعمال همین سیاست در عرصه‌ فرهنگ عمومی اند. رسانه ها و شبکه های اجتماعی ، به ویژه تلویزیون و رادیو ابزارهای جدیدتر اعمال و پیشبرد سیاست سوگ سازی هستند. این نوع از سیاست گذاری آموزش و پرورش را درسطوح مختلف و به طور کلی همۀ حوزه های فرهنگی و هنری را هدف گرفته است. وضعیت و کیفیتِ فرهنگ در حکومت اسلامی، در معنای آموزش و پرورش عمق و دامنه‌ این سیاست فرهنگی را نشان می دهد. از کودکستان و دبستان ها تا مراکز آموزش عالی سوای اسلامی‌ کردن کتاب‌های درسی، شعارها و شعائر و رفتار سوگ ستایانه و تقدیس عزا و ماتم و کشتن و کشته شدن و کینه نسبت به دگراندیشی و دگراندیشان درخدمت عناصر تشکیل دهندۀ این سیاست فرهنگی هستند.
۲- تحمیلِ برتری طلبی دینی و فرقه گرائی: تشیع مذهبی خود محور، خودحق پندار و برتری طلب بوده است، رفتار اجتماعی و سیاسی این مذهب و رهبران اش گواه ِ چنین ادعائی ست. ازنگاه اکثرروحانیون اهل تشیع و شاهانِ تشیع پناه هر آنچه به قبل از حمله اعراب به ایران، به مردم این سرزمین تعلق داشته باطل است، مگر آن که اسلامیزه شود و مورد استفاده اهلِ این دین قرار بگیرد. عید نوروز نمونه است. افزودن نماز عید، و دعای تحویلِ سال نو و تلاش برای اینکه اهل تشیع هم اول فروردین و بهاررا به دلائل مذهبی متعدد گرامی می داشتند، و از این طریق عید نوروز را به خود می چسبانند، از این نوع دستکاری هاست. اینان نه فقط ادیان و مرام ها و مسلک های غیرمسلمان وغیرخودی، حتی شاخه های درون دینی و فرقه های مختلف اسلامی را هم که سر و سّری با شادی و مظاهر آن داشتند برنتابیده اند و در راستای حذف و طردشان کوشیده اند.
۳- اِعمال ویژگی های روانی و رفتاری مورد قبول حکومت : شاد نبودن در تشیع نوعی فضیلت و متانت ، وافسرده و عبوس وعباس بودن مزیت و برتری بوده است. شنیده شده است که شادی یک هدیۀ الهی ست اما در تشیع توصیه ها و پندها و روایت ها و حدیث هائی که شادی ستیزبوده اند مابه ازای عملی پیدا کرده اند: " خداوند شادی کنندگان را دوست ندارد. شنیدن موسیقی شاد آدمی را سنگدل می کند و شادی به خاطر برخورداری از نعمات عیب است، و اولین کسی که به غنا و دیگر موسیقی های شاد رو آورد شیطان بود...چه بسا شادی و سرگرمی به احساس تنهایی بیانجامد...هرگاه دلگرفته شدید سری به قبرستان بزنید و...".
انواع مراسم سوگواری، چه اندوهگنانه و چه خشمگینانه، مراسم نزدیکی به خدا و مقدسات تعبیر و معنا شده اند. خود آزاری های روانی و جسمی زمینه سازِ بروز بسیاری از اختلال های روانی و عصبی و رفتاری می شوند، در عینِ حال انگیزه حرکت به سوئی که حکومت اسلامی می خواهد نیز شده اند.
۴- حافظه سازیِ حکومت خواسته : تلاش حکومت اسلامی جایگزینی حافظۀ جمعیِ مذهبی( شیعی) به جای حافظۀ جمعی ملی و تاریخی در میهنمان بوده است. درفرایندِ یادآوری و تولید حافظه، فرهنگ و ادبیات سوگ ستائی و تقدیس عزا و ماتم به اشکال مختلف جایگزین فرایند یادآوری مناسبت ها و رخدادها و تجارب، و تقویت حافظۀ پیشین شده است، که در تداوم آن تا حدودی باز سازی یک حافظۀ مشترک جمعی، افکارعمومی، آگاهی و شعوراجتماعی، هویت جمعی و تاریخی و سرنوشت مشترک حکومت خواسته به وجود آورده است. حافظۀ جمعی و تاریخی، که " قدرت روح جامعه" است، هنگامی که بنیادهایش بر سوگ و ماتم و عزا و کشتن و کشته شدن و خشم و خشونت و انتقام و کینه استوار باشد، وتا آنجا پیش رود که این پدیده ها هر کدام به نگرش، باور، ارزش وعادت بَدَل شوند، دستاوردی جزآنچه امروزدرحکومت اسلامی شاهد آن هستیم، نمی تواند داشته باشد.
حافظه سازی شیعی مستلزمِ رفتارِ مستبدانه در راستای تحقیر، تضعیف و حذف محرکه های فرایند یاد آوری مناسبت ها، عیدها، جشن ها، رخدادها و تجارب ملی و غیرخودی بوده است، کاری که حکومت اسلامی کرده و می کند. این روند از پیش از به قدرت رسیدن روحانیون درمیهنمان وجود داشت. آیت الله مطهری، که خمینی اورا یکی ازستون ها ومعلم انقلاب می دانست، قبل ازانقلاب اسلامی، مردمی که جشن چهارشنبه سوری برپا می کردند را" اَبله و احمق" خواند.
از هدف های حافظه سازیِ اسلامی این بوده و هست تا فرهنگ سوگ ستائی و تقدیس عزا و ماتم جایگزین فرهنگ شادی شود، چرا که شادی در کنار دستاوردهای فراوان اش عامل تجمع وسازمان یافتن، عامل ایجاد انگیزه و هیجان و شور، و خلاقیت است، ویژگی هائی که برای حکومت اسلامی بنا به ماهیت اش قابل تحمل و پذیرش نیستند.
۵- حکومت اسلامی یک حکومت توتالیتراست، حکومتی که می باید بر همۀ عرصه های زندگی خصوصی و اجتماعی کنترل و نظارت داشته باشد و ایدئولوژی خود را تزریق کند. این حکومت مرزهای حوزه های خصوصی و شخصی و حوزه‌ی همگانی را درهم ریخته است، و با اندوه‌آفرینی، با تولید و بازتولید مستمر سوگ و ماتم و آئین‌های سوگواری و حوادث غمبار و مصیبت‌های بی‌شمارهمۀ عرصه های حیات اجتماعی به ویژه فرهنگ و هنردر سوگ واره گی فرو برده است.
۶- غرب ستیزی حکومت اسلامی سبب شده هر پدیده شادی آفرین و خوش و مسرورکنندۀ را به عنوان غرب‌زدگی و بهانه تهاجم فرهنگی ازسوی مستکبران و امپریالیسم جهانی، مورد حمله قراردهد. مبارزه با مظاهر فرهنگ غرب به بهانه حفظ بیضه و کیان اسلام،و تامینِ امنیت جامعه و امنیتِ ملی درواقع پروسۀ شناخته شدۀ شادی‌زدایی از زندگی اجتماعی ست. ستادهای امر به معروف و نهی از منکر و ‌ گشت‌ های رنگارنگِ ارشاد و ارگان های دیگرِ حکومتی، وطرح های عفاف و خانه هایش، و حجاب و طرح امنیت اخلاقی، بخش هائی از بازوهای اجرائی شادی ستیزی اند. خوانندگان جوان و کنسرت و رقص و پایکوبی، اختلاط پسران و دختران و تجمع های شاد و شادی آفرین، بوسیدن و دست دادن به نامحرمان، جشنواره های مختلف فرهنگی و هنری ، لباس های رنگین و کوتاه وتنگ و....مظاهرفرهنگِ غرب و تهاجم این فرهنگ تلقی و جرم محسوب کرده است تا خام خیالانه مانع نفوذ فرهنگ و هنرغرب به میهن اسلامی شود!.

چه باید کرد؟

شناخت پدیدۀ شادی وگشودن این راز بزرگ زندگی، سبب می شود تا بتوان راهبردهای مناسب برای توسعه وگسترش آن در جامعه اتخاذ کرد. بنابراین از گام های ضرور، شناخت نظری و مفهومی و بازتاب های فردی و اجتماعی این پدیده است. دست یافتن به شناختی نظری از شادی، تنوع و مظاهر و نمودهای اجتماعی اش زمینه را برای تقویت آن در انسان و تعمیق آن در جامعه مهیا می سازد، روندی که باعث کاهش اندوه وغم و افسردگی خواهد شد. سلطه اندوه و رنج و افسردگی بر زندگی بخش بزرگی از مردم جهان، زندگی را نه فقط برآنان که بر بسیاری از شاهدان آگاه وباوجدانِ چنین وضعیتی تلخ و رنجبارکرده است. انسان بادراختيار داشتن ظرفيت های عظيم معنوی و مادی می تواند تا حدود زیادی براندوه و غم و افسردگی غلبه کند و بذر شادی در سراسر جهان بپاشد و آن را پرورش و گسترش دهد.
با پذیرفتن این اصل که شادی یک واکنش عاطفی مثبت است، ونوعی ارزش گذاری به زندگی و وضعیت فرد ازموقعیت خود، که حس ها و محرک های درونی از سوئی، و عوامل و محرک های بیرونی از سوی دیگردر پیدائی و حضوراش نقش دارند، به پاسخِ این پرسش که: چه باید کرد و چگونه می توان شاد زیست و جامعه ای شاد داشت، نزدیک ترمان می کند. اگر چه گفته اند شاد بودن و شاد زيستن هنراست و " بسته شدن يکی از درهای شادی با گشوده شدن دری ديگر به سوی شادی همراه ست " مشروط به این که در گشوده شده را دید، اما نمی توان و نمی باید نادیده گرفت که زمینه های واقعیِ و زیستیِ شادی را باید شناخت، و بربسترچنین زمینه هائی پیدائی شادی و توسعه آن را سبب شد.
برخی براين باورند که در هر شرایطی می توان شاد بود و شادی اَفريد و براندوه وافسردگی و رنج غلبه کرد. گفته اند انسان می تواند شادی را فتح کند، اگر بتواند "خود را فتح کند" و "طعمه زندگی نشود. پاره ای ازرفتارهای مردمانی با فرهنگ های متفاوت نمونه آورده می شوند که علیرغم فقدان امنيت و وجود فقروفلاکت، مظاهرشادی در جامعه شان دست بالا را دارد. نمونه می آورند کشورهای امريکای لاتين وگروه های اجتماعی ای درهند و بسياری از مليت ها وخلق های مختلف در بخش های ديگرجهان را، مردمانی که گويی پاره ی زيبا و روشن زندگی را می بينند، مثبت می انديشند و به دنبال زيبايی ها و خوبی های زندگی و آرامش هستند.
شادی مثل بسياری از پديده ی عاطفی يک وضعيت ثابت نيست که بتوان ميزان اَن را به دقتِ ریاضی سنجيد اما می بايد ميزانی داشته باشد و اُفت و خیزی،" شادی يکنواخت و رام نشدنی و بی مرز کسالت اَورخواهد بود" ( مولیر) .شادی کيفيت ويژه ای ست که کاهشِ اندوه و افسردگی ورنج می تواند سراَغازاَفرينش اش باشد. اَيا برچيده شدن بساط اندوه وا فسردگی ورنج به معنای دستيابی به کیفیتی ویژه و متفاوت به نام شادی ست ؟
درجامعه ما گام برداشتن برای دستیابی به شادی و توسعه آن کاری سخت وخطرناک است، با این احوال اما بخش آگاه جامعه نشان داده است که حق وخواستی عملی و قابل تحقق است و نمی باید نومید بود.
این ها هستند برخی از گام ها که می باید برداشته شوند:
۱- برداشتن موانع مادی و معنوی شادی ستیزانه و بروز اندوه و افسردگی، که برچیدن بساط استبداد وتحقق آزادی، دموکراسی، عدالت و امنیت اجتماعی و اقتصادی، و تامین سلامتِ بهداشتی و روانی جامعه گامی اساسی و بنیادین است. فقر، بیکاری و دیگر ناهنجاری های اقتصادی و اجتماعی عدم رضایت از زندگی و فقدان آرامش، وپیامدها همراه داشته و دارند. (برای نمونه : یکی از دلائل گرایش به سوی اعتیاد و برخی دیگر از ناهنجاری های اجتماعی فقدان رضایت از زندگی و احساس آرامش است ، به ویژه جوانان برای احساس رضایت و آرامش به موادمخدر و داروهای " شادی آفرین" روی می آورند. گذرا وموقتی و زیانباربودن این نوع احساس رضایت و آرامش علاوه براعتیاد به مواد مخدر، یاس، نومیدی و افسردگی و ییامدهای افسردگی ( از جمله خودکشی) بهمراه داشته است.)
۲- مبارزه با سیاست فرهنگیِ شادی ستیزو سیاست فرهنگ رسمی حکومت اسلامی از طریق تشکل سازی مدنی - فرهنگی و هنری، توام با تبلیغ و ترویج فرهنگ و هنرملی، مترقی و مدرن، و دیگر فرهنگ های جهانی.
۳- دفاع ازایده های شادی آفرین و حق شادی مردم همراه با مقاومت و نافرمانی مدنی در برابر سیاست حذف و بی اثر کردنِ عیدها و جشن های ملی، به ویژه عید نوروز، و مقاومت در برابرجایگزین کردن موسیقی و شعر و ترانه با خیمرمایه های مذهبی و ناشاد، و مقاومت در برابرتوسعه "شادی "های کلیشه ای - مذهبی درهمۀ عرصه های هنر به ویژه اسلامیزه کردن سینما، تئاتر، نقاشی و ادبیات. مقاومت در برابر ممنوعیت پوشیدن لباس های رنگین وپیراهن‌های آستین کوتاه ، زدن کراوات و هر آنچه می تواند اعتراض به شادی ستیزی و سوگ ستائی به عنوان سیاست فرهنگی و هنریِ تحمیلی باشد.
۴- مقاومت در برابر حافظه سازیِ حکومتی وتحمیل ارزش ها، رفتارها، عادت ها و هویت مذهبی شیعی.
۵- تلاش برای ابداع و خلقِ محرک ها، حس ها و شکل های جدیدی برای ابراز شادمانی و تقویت شادی، همراه با تلاش برای تغییرشرايط محيطی در راستای تحقق شادی گامی مهم در شادی زائی در جامعه خواهد بود. در شرایط کنونی، با توجه به جایگاهِ شبکه ها و رسانه های اجتماعی و تسریع جریان و تبادل خبرو رویداد، آشنائی بیشترهمراه با تبلیغ و ترویج فرآورده‌های شادی آفرینِ فرهنگ ملی، فرهنگِ غرب و دیگر فرهنگ های جهانی، تلاش های سرگوبگرانه شادی ستیزان بی اثر یا کم اثر خواهد کرد.

*****
پیشنهاد برای مطالعه:

۱- The Science of Happiness. Time, January,17,2005
۲- Happiness: A Guide to Developing Life's Most Important Skill, Matthieu Ricard and Daniel Goleman, Jan 5, 2007, Little, Brown Company- Hachette Book Group.
۳- 15 Great Articles & Essays about Happiness: http://tetw.org/Happiness

۴- Authentic Happiness, Martin E.P. Seligman, Jan,2004, ATRIA paperback.
۱- تارنما(وبلاگ) فرهنگ شناسی، یادداشت های یک مردم نگار، مقاله: شادی چیست و از کجا می آید؟
۲- روانشناسی شادی، آرگایل- مایکل، ترجمه مسعود گوهری انارکی،فاطمه بهرامی و...، اصفهان، جهاد دانشگاهی
۳- بررسی رابطه‌ بین شادی و احساس امنیت (ابعاد آن) در افراد (مطالعه موردی دانشجویان دانشگاه آزاد تبریز)، محمدباقرعلیزاده اقدم، محمد عباس زاده، اصحاب حبیب زاده، سارا عبادی یالقوزآغاجی.
http://journals.atu.ac.ir/article_399_016c82d97b3079b7676f9ecb8a5a3e48.pdf

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy