ویژه خبرنامه گویا
مقدمه
دوره دوم ریاست جمهوری آقای سید محمد خاتمی مصادف بود با دوره اول ریاست جمهوری پرزیدنت جورج بوش پسر. در فوریه سال ۲۰۰۳ حدود یک ماه قبل از هجوم آمریکا به عراق، آقای خاتمی رسما وجود برنامه هستهای در ایران را تأیید نمودند و از آژانس بینالمللی انرژی هستهای دعوت کردند که کارشناسان خودرا برای بازدید و بررسی تاسیسات و برنامه هستهای ایران به تهران بفرستد. ماه بعد آمریکا و انگلیس هجوم غیر قانونی خودرا به عراق آغاز کردند، و از نظر آقای بوش آن هجوم چنان موفقیت آمیز بود که ایشان در هفته اول ماه مه، یعنی فقط ۶ هفته بعد از هجوم به عراق، ایشان در عرشه ناو هواپیما بر آمریکا اعلام کردند که ماموریت آمریکا در عراق با موفقیت انجام شده است. بعد از آن دولت آقای بوش حاضر نشد با دولت آقای خاتمی مذاکره کند، و هر روز تهدید جدیدی بر ضدّ ایران انجام داد. بعدها آشکار شد که آقای دیک چینی معاون آقای بوش از فرماندهان نظامی آمریکا خواسته بود که طرح حمله به ایران را آماده کنند. ولی تا زمانیکه آقای خاتمی رئیس جمهور بود، اتحادیه اروپا نه تنها با ایران مذاکره نمود، و روابط بازرگانی خودرا با ایران گسترش داد، بلکه مهمترین مانع برای جلوگیری از حمله آمریکا به ایران بود، چرا که مشی اصلاح طلبانه و سیاست خارجی معقول آقای خاتمی جای هیچگونه توجیهی برای حمله به ایران باقی نگذاشته بود.
با شروع دوران آقای محمود احمدینژاد تهدیدات آمریکا و اسرائیل بر ضدّ ایران شدت گرفت. شعارهای نابخردانه احمدینژاد، برگزاری کنفرانس راجع به واقعه تاریخی هولوکاست در تهران برای انکار آن، عدم مذاکره جدی برای برنامه هستهای ایران، و شعارهای تند او بر ضدّ اسرائیل، بهانههای لازم را برای فرستادن پرونده هستهای به شورای امنیت سازمان ملل در ماه مارس ۲۰۰۶، یعنی فقط ۸ ماه پس از آغاز ریاست جمهوری احمدینژاد، بدست آمریکا و غرب داد. در انتخابات ۱۳۸۸ مقامات اسرائیل علناً گفتند که آرزو دارند احمدینژاد دوباره انتخاب شود، چرا که او بهانههای لازم را به اسرائیل برای تحریک آمریکا و غرب بر ضدّ ایران برای تشدید تحریم اقتصادی و حتی حمله نظامی فراهم میکند.
در انتخابات سال ۱۳۹۲ مردم ما دوباره دو انتخاب داشتند. یکی آقای سعید جلیلی مذاکره کننده ارشد هستهای در دوران احمدینژاد بود که، علاوه بر اینکه یکی از تندروترین چهرههای رادیکال در ایران است و به هیچ عنوان به حقوق مردم معتقد نیست، اصولا هیچگاه بطور جدی مذاکره نکرد و همیشه صحبت از "مقاومت" میکرد. انتخاب دیگر آقای حسن روحانی بود که مذاکره کننده ارشد هستهای دولت آقای خاتمی بود، و حاضر شده بود که برنامه هستهای ایران را حتی بسیار محدود تر از توافق هستهای ماه جولای ۲۰۱۵ بنماید که با مخالفت دولت پرزیدنت بوش پسر مذاکرات شکست خورد. نگارنده ایمان دارد که اگر جلیلی انتخاب شده بود، آمریکا به ایران بخاطر برنامه هستهای حمله میکرد، چون جلیلی حاضر به مذاکره جدی نبود، و پرزیدنت اوباما در مصاحبه خود با مجله آتلانتیک به صراحت گفت که یا با ایران میبایست به توافق رسید، و یا حمله نظامی در نهایت غیر قابل اجتناب بود. در تحت آن شرایط ایران تبدیل به سوریه، لیبی، و یا عراقی دیگر میشد، که علاوه بر صدها هزار کشته و ویرانی کشور، خطر تجزیه ایران نیز وجود داشت.
در انتخابات پیشرو در دقیقا ۵ هفته دیگر مردم ما باردیگر انتخاب هایی دارند که یکی از آنها کشور را به جنگ خواهد برد، و دیگری مانع از آن خواهد شد.
رویای اپوزیسیون جنگ طلب
با نامزدی ابراهیم رئیسی، "آیتالله قتل عام،" اپوزیسیون طرفدار تحریم اقتصادی، تهدید نظامی، و مداخله به اصطلاح بشردوستانه نامزد مورد نظر خود در انتخابات را پیدا کرده است. این جماعت آرزو دارد که "آیتالله قتل عام" انتخاب شود، چرا که مواضع ارتجاعی تند داخلی و صحبتهای نابخردانه و جنگ جویانه او درباره جهان اسلام، اسرائیل، و آمریکا بهانههای لازم را به جناح جنگ طلب آمریکا و اسرائیل، و همچنین عربستان سعودی، که سال هاست در آرزوی حمله به ایران هستند، خواهد داد. از نظر اینها چه کسی "بهتر" از رئیسی میتواند رئیس جمهور ایران شود؟ "آیتالله قتل عام" یکی از اصلیترین چهرههای کشتار ناجوانمردانه نزدیک به ۴،۰۰۰ زندانی سیاسی در ایران در ۱۳۶۷ بود. زنده یاد آیتالله العظمی حسینعلی منتظری "آیتالله قتل عام" و همپالگیهای او را "جنایتکاران تاریخ" نامید. رئیسی در سمت دادستان دادگاه ویژه روحانیت به تفتیش عقاید روحانیون ناراضی مشغول بود، و در سمت معاون اول قوه کاملا سیاسی شده و مختنق قضاییه و بنا بر اعتراف خود او نقش مهمی در سرکوب جنبش مردمی سبز داشت. حال که خودرا نامزد ریاست جمهوری نموده است، "آیتالله قتل عام" به تشریح نظرات خود درباره سیاست خارجی نیز میپردازد.
در ۱۱ فروردین "آیتالله قتل عام" با هیٔتی از حزب الله لبنان دیدار نمود و خطاب به آنها چنین گفت:
"آن خشیت و خروش استکبار ستیزی که امام خمینی داشتند، امروز رهبری معظم انقلاب [آیتالله علی خامنهای] پرچمدار آن هستند. اگر سید حسن نصرالله یکی از قدرتمندترین ارتشهای ظاهری جهان [اسرائیل] را از خانه عنکبوت سست تر میخواند، بر اساس آموزههای فرهنگ اسلامی و اندیشههای انقلاب اسلامی است. "گنبد آهنین" [دفاع ضدّ موشکی اسرائیل] نیز نمیتواند نجات بخش اسرائیل در برابر جوانان حزب الله باشد. امروز دست برتر در تمام عرصهها با جبهه مقاومت است و استکبار با تمام قدرت نظامی خود در برابر این جبهه مقلوب و مستاصل شده است."
چه کسی بهتر از "آیتالله قتل عام" میتواند بهانههای لازم و خوراک تبلیغاتی برای اسرائیل، جناح جنگ طلب آمریکا، و متحدان ایرانی آن فراهم کند؟
ولی افاضات "آیتالله قطع عام" تمام شدنی نیست. در یک سخنرانی در ۲۵ ماه مهر او اعلام کرد که "تمدن نوین اسلامی" از طریق شهادت ساخته میشود. رئیسی گفت:
"یاد شهدا نه تنها بر دیوار خانههایمان بلکه سیره آنان باید در دلهای ما جا بگیرد، و سیره شهدا در زندگی فردی و اجتماعی ما پیاده شود.... ال سعود امتداد بخش جریان استکباری و یزیدی در منطقه است .... باید فرهنگ جهاد و شهادت که به پشتوانه خون شهدا ایجاد شده را در جامعه تداوم بخشیم ..... باید بر این اساس تمدن و مدنیتی مبتنی بر اخلاق، و معنویت را رقم بزنیم."
چه کسی "بهتر" از "آیتالله قتل عام" میتواند عربستان سعودی را تحریک و به توطئه بر علیه ایران وادار کند؟ در همه جای دنیا تمدنها در شرایط صلح و همزیستی مسالمت آمیز رشد میکنند، ولی از نظر "آیتالله قتل عام" تمدن اسلامی باید بر اساس "شهادت" باشد، آنهم نه شهادتی که در دفاع از کشور و امنیت ملی آن است که البته لازم است، بلکه "شهادتی" که طرحهای جاه طلبانه این آقایان را جلو ببرد، و تحت بهانه آن خفقان داخلی هرچه بیشتر گسترش یابد.
با رئیسی ایران سوریه و یا عراقی دیگر میشود
تمامی امکانات بنیاد گرایان ایران، از نیروهای امنیتی و نظامی گرفته، تا رسانههای آنان، و منابع عظیم مالی تحت کنترل آنها، برای انتخاب "آیتالله قتل عام" بسیج شده اند. روزی نیست که "خبر گذاری"های فارس، تسنیم، و میزان، و دیگر بلند گوی ها، و همچنین وبسایتهای وابسته به سپاه نظیر مشرق نیوز گزارشی در مدح "آیتالله قتل عام" نداشته باشند. در مقابل اپوزیسیون طرفدار تحریم، تهدید نظامی، و دخالت به اصطلاح بشردوستانه، از فرقه خائن مجاهدین گرفته تا سلطنت طلبان، تجزیه طلبان، و فعالان سابق داخل ایران که به اروپا و آمریکا آمده و به مدد بودجههای بنیادهای مختلف و انواع و اقسام بورسها هر روز در مدح سیاست غرب درباره خاورمیانه مینویسند و به داشتن رابطه با دولت پرزیدنت ترامپ، و وزارت خانههای خارجه و دفاع آمریکا افتخار هم میکنند، در سکوت کامل هستند، و در حقیقت آرزوی انتخاب رئیسی را دارند. اینها همان جماعتی هستند که به محض صحبت درباره ایران، اصلاح طلبان، و روش تغییر تدریجی مسالمت آمیز از داخل کشور توسط مردم کشتار ناجوانمردانه ۱۳۶۷ را مطرح میکردند، ولی حال که یکی از عوامل اصلی آن کشتار سودای ریاست جمهوری دارد، در سکوت محض هستند، چرا که رویای آنها انتخاب رئیسی است.
صرف نظر از مواضع تک تک ما درباره اوضاع داخلی، نظام ولایت فقیه، و رأی دادن و یا رأی ندادن، باید از فرصت کوتاه باقیمانده نهایت استفاده را نموده و با افشا گری درباره "آیتالله قتل عام" دو موضوع مهم کشور، کشتار زندانیان سیاسی و سرکوب جنبش سبز، که در هر دو آنها رئیسی نقش مهمی بازی نمود، را دوباره در سطح کشور مطرح کنیم. افشا گری درباره رئیسی به معنی حمایت از فرقه خائن مجاهدین و یا هر گروه و یا سازمان دیگر نیست، بلکه فقط و فقط برای دفاع از حقوق انسانی و شهروندی تک تک آن زندانیان سیاسی، بدون توجه به تفکر و روابط سازمانی آنها با گروههای سیاسی است. آنها در همان دادگاههای جمهوری اسلامی به زندان محکوم شده بودند، و بنا بر این یکی از عوامل مهم کشتار ناجوانمردانه آنها، یعنی "آیتالله قتل عام،" باید افشا شود، و از ریاست جمهوری او جلوگیری شود، چرا که اگر او انتخاب شود، با توجه به مواضع ارتجاعی داخلی و صحبتهای جنگ طلبانه او در زمینه خارجی، احتمال سوریه و یا عراق شدن ایران بالا خواهد بود.
صفحه فیسبوک نگارنده: