ف. م. سخن - ویژه خبرنامه گویا
اين مطلب، به يك موضوع نظرى نمى پردازد و در ارتباط رفتارهاى اهل سياست و مردم مطلع از سياست كشور نوشته مى شود. در طول ٣٩ سال گذشته، ما در امر سياسى و در ميان اهل سياست، بيشتر شاهد «خشم» بوده ايم تا «خونسردى». اين موضوع باعث انتقال خشم به بدنه ى جامعه شده است.
خشم، يكى از احساسات انسانى است. در سياست براى اتخاذ شيوه ى درست، نبايد «احساسات» را دخالت داد. خشم، باعث كورى و از كار افتادگى عقل مى شود و جلوى تصميم گيرى و رفتار صحيح را مى گيرد.
من اصولا علاقه اى به ذكر مثال و تشبيه در موضوعات مربوط به سياست و جامعه ندارم چون به هر حال، مشبه و مشبه به و ادات تشبیه و وجه شبه در جاهايى با هم اختلاف پيدا مى كنند اما شايد مثالى كه الان مى زنم، موضوع دخالت ندادن احساسات و خشم در امر سياسى را تا اندازه اى روشن كند.
بيمارى را در نظر مى گيريم كه دچار سرطان است. اطرافيان بيمار به خاطر اين موضوع بسيار ناراحت اند و گهگاه با خشم و انزجار، از اين بيمارى «لعنتى» و «مرگبار» ياد مى كنند. كار آن ها نفرين بيمارى و دعا براى شفاى بيمار است. از دست آن ها جز ابراز احساسات و بيان راه حل هايى كه بر علم و دانش استوار نيست، كارى بر نمى آيد. اين ابراز احساسات باعث تشفى خاطر آن ها مى شود.
پزشكى كه بيمار را معالجه مى كند، در ظاهر و يا واقعا خونسرد است. او با خونسردى با بيمار خود و بستگان او برخورد مى كند. از روش درمان مى گويد و چگونگى درمان.
فرض مى كنيم در اين جا نياز به عمل جراحى هست. پزشك جراح، با خونسردى و بدون خشم، بيمار را بر اساس روش و دانشى كه دارد عمل مى كند و به عبارتى به جنگ بيمارى مى رود.
بعد از عمل، بيمار ممكن است خوب شود، ممكن است خوب نشود...
*****
اكنون سرطان جمهورى اسلامى كه بر جان ايران عزيز ما افتاده در نظر بگيريد و اهل سياستى كه حكم پزشكان را دارند و مردمى كه حكم بستگان دلسوز بيمار را. پزشكانى كه بايد با خونسردى دنبال راه درمان بيمارى و معالجه بيمار باشند و بستگانى كه سرطان بدخيم عزيزشان، آن ها را به خشم و خروش و ارائه ى راه حل هاى مبتنى بر احساسات وادار مى كند...
*****
در اين مثال و تشبيه، شايد انطباق كامل با موضوع سياسى و درمان سياست بيمار كشورمان وجود نداشته باشد، ولى تا حدى موضوع را روشن مى كند.
به گمان من، براى درمان سرطان وحشتناك جمهورى اسلامى، خونسردى از خشونت و خشم موثر تر است.