ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه
حافظ
پس از قرائت دلائل پنجگانه ی این آقای طنز نویس، که به لحنی سخت جدی نوشته شده بود ابتدا اما به علت سستی براهین به طنز هم بی شباهت نبود، تصور کردم که این دلائل او نیز بر سبیل طنز آورده شده است. پس از قرائت مقاله ی دیگر او در ذمّ همه ی خلقیات هموطنانش، که او خود را در میان آنان یک استثنا تصورکرده بود، متوجه شدم که نه! آن پنج دلیل را هم به جِدِّ سر هم کرده است. در نتیجه باید بگویم که او تصورمی کند مانند ارشمیدس که در حمام ناگهان فریاد زد «یافتم؛ یافتم» (اورکا؛ اورکا) و به کوچه تاخت، به کشفی علمی نائل شده است که اینسان برهنه به کوی و برزن می دود و آن را اعلام می کند.
البته ده ها شغل دولتی نان و آب دار نویسنده در جمهوری اسلامی، روابطه نزدیک او با بالاترین مقامات آن، پیش از آن که ارزهای قوی و بی درد سر کشور های اروپایی را بر ریال بی ارزش ج. ا. ترجیح دهد و بالأخره رحل اقامت در جایی بیافکند که نه سیخ می سوزد نه کباب، هم فال است و هم تماشا، و پیروی از این فلسفه که مرگ خوب است، اما برای همسایه، جمهوری اسلامی بسیار خوب است اما از دور و آنها که راه خروج از کشور و دست و پای بازاریابی در خارج را ندارند، باید به خواننده ی ساده دلی که نویسنده ی این سطور باشد می فهماند که در جایی که مصالح شخصی مطرح است این طنز پرداز حرفه ای حساب حرفه و منافع شخصی را جدا می کند و جدی می شود.
او درباره ی انتخابات بطور کلی سخن می گوید؛ و نشان می دهد که نمی داند «انتخابات بطور کلی» وجود ندارد. ضوابط انتخابات واقعی در استانداردهای نوشته شده ی ببن المللی به تفصیل تشریح شده و به هر عملی نمی توان عنوان انتخابات داد. حتی با نقض یکی از آن ضوابط می توان یک انتخابات را لغو کرد؛ چه رسد به این که هیچیک از آن ضوابط در یک به اصطلاح انتخابات رعایت نشود. اگر اینطور بود که سید ابراهیم نبوی می گوید همه ی انتخابات های دوران استالین و رژیم های اروپای شرقی آن دوران انتخابات بود و همه ی معترضین به آنها کوته نظر یا پارا نوییاک بودند ! یاوه گویی هم باید اندازه ای داشته باشد !
می گوید:
یک، «چون انسان مدنی هستم و به حق انتخاب اعتقاد دارم. چون معتقدم وقتی انسان حق انتخاب داشت و این حق در ایران وجود دارد.
...» [ت. ا.]
بدیهی است که در این بند برای رژیمی پروپاگاند می کند که آقای فریدون خاوند به درستی آن را رژیم آپارتاید می نامد. او از اعتراف به پایبندی به این رژیم هم باکی ندارد!
دو: و چون با اطمینان بگوید که « بیماری روانی ندارم: دچار پارانوئیا نیستم که فکر کنم همه چیز از قبل تعیین شده و نتیجه انتخابات معلوم است، دچار عقده روانی نیستم »
باید بداند آن بیماران بیچاره نیز همگی بلا استثنا درباره ی خودهمین عقیده را دارند.
سه، و هنگامی که اعلام می کند «چون خودخواه نیستم و فکر نمیکنم « دیگی که برای من نمیجوشه بگذار کله سگ توش بجوشه»، بسیاری از ایرانیان به این دلیل رای نمیدهند که میگویند هر کسی بیاید منافع من را تامین نمیکند. »[ت. ا.]
باید از او پرسید پاسخ مادران داغدیده ای چون مادر ندا آقا سلطان و سهراب، یا خانواده ی خانم زهرا کاظمی و شهین مهین فر و هزاران مادر دیگری را که فرزندانشان بی محاکمه اعدام شدند چگونه می دهد...؟
چهار، و چون می گوید« در این انتخابات من یک انتخاب خوب دارم، به همین دلیل حتما رای میدهم.»
باید بداند که مردم ایران درباره ی اینگونه «انتخاب های خوب» گفته اند : «بعد از دو سال خواست تدین کند نماز // با فاضلاب حوض سفارت وضو گرفت.»
پنج: و سرانجام چون به سراغ تحریم می آید با سه کلمه قضیه را فیصله می دهد« اگر انتخاب کننده همه درهای انتخاب کردن و انجام وظیفه مدنی را بسته دید، از طریق تحریم کردن یک مبارزه نتیجه بخش را سامان بدهد و از آن طریق وظیفه اجتماعیاش را انجام دهد. در حال حاضر چنین وضعی از نظر من وجود ندارد. امکان انتخاب وجود دارد ... »
و به عبارت دیگر این سخن یعنی: آن دیگران که در فقدان احزاب و مطبوعات آزاد و اجتماعات آزاد و بحث آزاد و کاندیدایی آزاد و بلا اختیار بودن «انتخاب شوندگان» می گویند این انتخاب نیست، گرفتار «پارانوییا» هستند و عقل این آقا از سقراط و ارسطو هم سرِ جا تر است.
اکنون به این حساب های کاسبکارانه که کمترین ربطی به استراتژی سیاسی ندارد توجه کنیم:
« حالا دیگر این جمله کاهلانه به باور تبدیل شده است که « من بین بد و بدتر انتخاب نمیکنم.» چرا فکر میکنیم یکی بد و دیگری بدتر است؟ در حالی که میتوانیم فکر کنیم یکی خوب و دیگری خوبتر است، یا فرض کنیم یکی بد و دیگری خوب است، یا اصولا خوب و بد را به کار نبریم و فکر کنیم یکی شصت درصد خواسته ما را برآورده میکند و آن دیگری پنجاه یا چهل درصد، در همه این حالات عقل [منظور عقل کسب است] اقتضا میکند که آن که برتری دارد یا کمتر بد است، انتخاب کنیم. حتی اگر فرض کنیم که کسی بد و دیگری بدتر است، و اگر مطمئن باشیم که یکی از آنها حاکم خواهد شد، ترجیح دارد که کسی که بد است انتخاب شود...» [ت. ا.]
به این «حساب» های چرتکه ای در هیچ رژیم دنیا تحریم معنی ندارد چون همه جا بد و بدتر وجود دارد و همواره می شود میان آنها انتخاب کرد !
در بقیه ی آن «دانشنامه ی نبوی» هم، اگر کسی وقت زیادی برای اتلاف داشته باشد و آن را بخواند، می بیند که مشتی بدگویی از ایرانی است؛ یعنی مقداری جامعه شناسی عامیانه و بدگویی خاله زنکی از هموطنان خود، که البته گوینده در میان آنان قطعاً تافته ی جدا بافته ای بوده که مانند آنها درنیامده ! دست بر قضا، این روش عیبجوییِ بدون هیچ حساب و کتاب از ایرانی، کوبیدن ایرانیان باورمند به مقاومت در برابر کل رژیم با ترسیم تصویری به شدت منفی و زننده از آنان، زدن همه به یک چوب و سوزاندن تر و خشک با هم، از خصوصیات همان بخش از هموطنانی است که نویسنده مشغول بدگویی از آنهاست.
در این تخطئه ی مخالفان رژیم به عنوان ایرانیان خودخواه، نفع طلب و منفعل همان صفاتی بکار رفته که در خود او و نظایر او بیشتر از هر ایرانی دیگری یافت می شود.
و البته همه ی این مقدمه چنینی ها برای آن بوده که ناگهان تحت عنوان «قاعده معکوس»، «اصلاح طلبانی» مانند خودش را گل های سرسبد ایرانیت معرفی کند و درباره ی آنها بنویسد
قاعده معکوس
« بخش مهمی از این رویکردها در سالهای پس از اصلاحات تغییر کرده و یک بخش قابل توجه از مردم ایران در سیاست عقلانی رفتار میکنند و همانها هستند که حامی خاتمی و هاشمی و روحانی بودند و در جنبش سبز هم حضور داشتند، اما این جمعیت ویرانگر که اخلاقشان را برشمردم همچنان هستند و همچنان صد سال است باورهای احمقانه را دارند و هیچ تغییری هم نمیخواهند در آن بدهند. »
آنوقت بازهم می گویند ما جامعه شناسی سیاسی مدرن نداریم !
آن هموطن اهل لرستان که می گویند چون به پایتخت آمده و بادمجان را بجای انجیر خریده و خورده بود و گفته بود هرچه پِلِه تر بِه ... تر بِه، این مورد را ندیده بود.