مقدمه
تحولات سیاسی کشور در ماههای گذشته شتاب بسیار بیشتری به خود گرفته است. به قدرت رسیدن آقای دانالد ترامپ و تیم امنیت ملی ضدّ ایران ایشان، عربدههای عربستان سعودی بر ضدّ امنیت ملی کشور، "سرمایه گذاری" عربستان و ماموران آن بر روی راه اندازی یک شبکه جدید تلویزیونی فارسی با منابع مالی عظیم، انتخاب آقای حسن روحانی برای بار دوم، و حملات تروریستی داعش در تهران همگی بحثهای جدیدی را در باره کشور و آینده آن مطرح کرده اند. آیتالله علی خامنهای و "دولت پنهان" که هنوز از شکست سخت خود در انتخابات تعادل خود را بدست نیاورده اند، نیز به حملات شدید خود بر ضدّ آقای روحانی و دولت او ادامه میدهند.
ولی سخنان روز پنجشنبه ۱۸ خرداد آقای خامنهای و اعلان جنگ غیر رسمی ایشان با مردم و آقای روحانی نه تنها فصل جدیدی را در مبارزات مردم برای تغییر مسالمت آمیز نظام سیاسی کشور گشود، بلکه به روشنی روز و درخشش خورشید در یک روز آفتابی ثابت نمود که آن بخش از اپوزیسیون که مردم را به تحریم انتخابات دعوت میکردند کوچکترین درک درستی از تحولات سیاسی داخل کشور ندارند، و در "حباب" خود زندگی میکنند. در حقیقت، اگر تحولات اخیر باعث ترکیدن این "حباب" نشود، معلوم نیست چه عاملی قادر به انجام آن خواهد بود. موضوع این مقالهٔ بررسی همین موضوع میباشد. ولی در ابتدا باید زمینه این موضوع باید مورد بحث قرار گیرد.
حباب تحریمیان انتخابات
صرف نظر از فرقه خائن مجاهدین، رضا پهلوی و شاه الهی ها، و نئوکانهای ایرانی مقیم واشنگتن (که این روزها کوس رسوائی ارتباط آنها با دشمنان ایران، از اسرائیل تا عربستان و امارات، در همه جا پیچیده است) که در حال حاضر همگی رو به ریاض و واشنگتن "نماز" میگذارند، آن بخش از هموطنان را که از مردم میخواستند تا انتخابات را تحریم کنند میتوان بدو بخش تقسیم نمود. در دسته اول آن فعالانی بودند که ادعا میکردند انتخابات مهندسی شده است، و نتیجه آن از پیش روشن. بعنوان مثال، طرفداران آقای ابوالحسن بنی صدر، که مطابق معمول سر و صدای آنها زیاد و تعداد آنها کم است، ادعا میکردند که آقای روحانی نامزد مطلوب آقای خامنهای است، و تمامی انتخابات خیمه شب بازی بیش نیست. بعد از انتخابات آقای بنی صدر کاری به سبک آقای ترامپ انجام داد: در حالیکه مریدان ایشان ادعای مهندسی شدن" انتخابات را تا روز آخر قبل از انتخابات داشتند، خود ایشان یکی دو روز بعد انتخابات در تضاد کاملی با مریدان اعلام کرد که از داخل وزارت کشور به ایشان اطلاع داده اند که، برای جلوگیری از عصبانی نشدن بیشتر سپاه و بسیج برای شکست در انتخابات، ۷ میلیون رأی آقای روحانی را به ابراهیم رئیسی، "آیتالله قتل عام،" داده اند. این به معنی پوچ شدن تمامی این ادعاها بود، و حباب مریدان آقای بنی صدر هنوز هیچ نشده، کاملا ترکید.
دسته دوم تحریمیان مرکب از آنهایی بود که ادعا میکردند که این انتخابات بی معنی است چون انتخاب بین بد و بد تر، و یا بد تر و بدترین است. بگذریم از اینکه در همین آمریکا، "مهد دموکراسی،" همیشه این چنین بوده است، و انتخابات ماه نوامبر این موضوع را نشان داد. در همان زمان نگارنده در مقالهٔای چنین نوشت:
مردم ایران کارنامه طولانی آقای روحانی، سابقه امنیتی او، و موضع او در زمان دوران جنبش دانشجوئی ۱۳۷۸ را میدانند. مردم به خوبی از ضعفهای آقای روحانی نیز آگاه هستند. هیچ کس، از جمله نگارنده، منکر این کارنامه و جنبههای منفی آن، بخصوص سیاستهای نئولیبرالی اقتصادی ایشان، نیست. ولی حقیقت این است که آقای روحانی نیز همان شخصیت ۲۰ سال پیش نیست. به گمان نگارنده او کارهای مهمی برای کشور در ۴ سال گذشته انجام داده است، و نه تنها سایه جنگ را از ایران دور نموده است، بلکه اقتصاد ضعیف ایران را قدری ثبات بخشیده است. مهمتر از آن، هر قدر آیتالله قتل عام و سردار گازانبری، به همراه "دولت پنهان" و امپراتوری رسانهای خود بر شدت حمله بر آقای روحانی افزوده اند، او نیز قاطع تر به آنها پاسخ گفته است، و افشا گری هأیی درباره ۳۸ سال گذشته انجام داده است که تصور اینکه یک رئیس جمهوری کنونی و کاندیدای دوره بعدی چنین کند حتی دو ماه پیش نیز امکان نداشت. مهمتر از آن آقای روحانی در بسیاری از مواقع به انتقادهای آقای خامنهای مستقیماً پاسخ گفته است. آقای روحانی کاری را انجام میدهد که آقای خاتمی، با همه احترام و علاقه ایکه نگارنده به ایشان دارد، اعلام کرد رئیسی جمهور نمیتواند انجام دهد، و آن سخنگویی به مثابه رهبر اپوزیسیون کشور است. افشا گریهای آقای روحانی حتی بیشتر از آنچه که میر حسین، که نگارنده نهایت علاقه و احترام را برای ایشان دارد، انجام داد میباشد، و البته زمان هم متفاوت است. ولی یک رهبر واقعی هم با مردم حرکت کرده است و خواستههای آنها مورد توجه قرار میدهد.
سخنان آقای خامنهای در پنجشنبه ۱۸ خرداد درستی مواضع نگارنده و همفکران را نشان داد.
ترکیدن حباب تحریمیان
در یک سخنرانی کوتاه در روز پس از حملات تروریستی داعش در تهران، آقای خامنهای به حمله به دولت آقای روحانی پرداخت. در آغاز به جای دلداری به خانوادههای ۱۸ شهید و دهها مجروح حملات تروریستی، ایشان به طرفداران خود که روز به روز کمتر میشوند برای شکست خود در انتخابات دلداری داد وسپس چنین گفت:
یک بخش دیگر از واقعیّات این است که شما وقتی آرمانگرا هستید و میخواهید به سمت این آرمان حرکت بکنید، باید توجّه داشته باشید که اینجوری نیست که انسان با معجزه خودش را به آرمان بتواند برساند؛ نه، مشکلاتی وجود دارد، موانعی وجود دارد؛ لابهلای این موانع باید راه را پیدا کرد.
اینجا فرمانده] یعنی آقای خامنهای[ دستورِ آتش به اختیار میدهد. خب شما افسرهای جنگ نرمید - قرار شد شما افسران جوان جنگ نرم باشید - آنجایی که احساس میکنید دستگاه مرکزی] یعنی دولت آقای روحانی [ اختلالی دارد و نمی تواند درست مدیریّت کند، آنجا آتش به اختیارید؛ یعنی باید خودتان تصمیم بگیرید، فکر کنید، پیدا کنید، حرکت کنید، اقدام کنید.
معنی این کلام کاملا روشن است. آقای خامنهای به دولت آقای روحانی اعلام جنگ داده، و به طرفداران خود، یعنی بنیاد گرایان به فرماندهی "دولت پنهان" که انتخابات ریاست جمهوری نشان داد که در اقلیت محض هستند، و از ۵۶ میلیون رأی ممکن چیزی در حد ۱۰-۸ میلیون رأی بیشتر ندارند، اجازه داد که هر زمان که لازم میبینند به دولت آقای روحانی حمله کنند، باعث اخلال در کار آن شوند، در دانشگاه ها جوّ را بیشتر از همیشه امنیتی کنند، شعارهای رادیکال بر ضدّ غرب دهند، آزمایشهای موشکی غیر ضروری برای تحریک غرب انجام دهند، و خلاصه هر کاری که میتوانند انجام دهند تا دولت آقای روحانی یا به نحوی سرنگون شود، و یا دستکم فلج گردد.
این اولین باری نیست که آقای خامنهای نسبت به آنهائیکه رأی مردم را بدست آوردند، یا در میان مردم محبوب شده و از احترام آنها برخوردار شدند، کینه پیدا کرده و سعی در ضربه زدن به آنها را دارد. زنده یاد آیتالله العظمی حسینعلی منتظری یکی از استادان آقای خامنهای بود. ولی دیدیم که آقای خامنهای آن انسان پاک، مردمی، و تیزهوش را شش سال در حصر گذاشت، فقط به دلیل آنکه ایشان به آقای خامنهای اعتراض کرد و از او خواست تا اجازه دهد آقای سید محمد خاتمی که ۲۰ میلیون رأی مردم را بدست آورده بود کار خودرا انجام دهد. آقای خامنهای که تا قبل از انتخاب آقای خاتمی به ریاست جمهوری با ایشان روابط دوستانهای داشت، پس از انتخاب ایشان و محبوبیت آشکار ایشان در میان مردم نسبت به ایشان نیز کینه پیدا کرد، و حال تا آنجایی پیش رفته است که آقای خاتمی، این چهره نجیب، پاک، و مردمی عملا در حالت نیمه-حصر به سر میبرد.
آقای خامنهای به مهندس میر حسین موسوی پاک و میهندوست که پدر ایشان، مرحوم میر اسماعیل موسوی، و پدر آقای خامنهای، مرحوم سید جواد خامنهای، پسر عمه -- پسر دایی بودند نیز رحم نکرد، و به دلیل استقامت و پایمردی میر حسین، و همچنین کینه قدیمی خود به ایشان از دهه ۱۳۶۰، ایشان و همسر ایشان، خانم دکتر زهرا رهنورد، را به همراه شیخ شجاع اصلاحات آقای مهدی کروبی در زندان خانگی قرار داد. آقای کروبی کسی بود که بعنوان رئیس مجلس ششم دستور آقای خامنهای برای جلوگیری از اصلاح قانون مطبوعات را اجرا نمود، و به "حکم حکومتی" اعتبار بخشید. محمود احمدینژاد هم که از حمایت کامل آقای خامنهای برخوردار بود، پس از آنکه به زور ایشان برای بار دوم به ریاست جمهوری رسید، راه خودرا از آقای خامنهای جدا کرد، و نتیجه آن شد که شورای نگهبان قدرت آقای خامنهای حتی اجازه شرکت در انتخابات را به احمدینژاد نمیدهد. کینه آقای خامنهای نسبت به مرحوم اکبر هاشمی رفسنجانی نیز آنقدر آشکار شده بود که دیگر نیازی به توضیح درباره آن نیست.
از همه مهم تر کینه آقای خامنهای نسبت به آقای روحانی است. آقای روحانی بود که برای اولین بار آقای خامنهای را مدت کوتاهی پس از انقلاب وارد دولت نمود تا بعنوان معاون وزیر دفاع مشغول کار شود. آقای روحانی ۱۶ سال نماینده آقای خامنهای در شورای عالی امنیت ملی بود. ولی از آغاز ریاست جمهوری آقای روحانی در چهار سال پیش ایشان بارها به انتقادات آقای خامنهای صریحاً پاسخ داد. در طول کارزار انتخابی اخیر آقای روحانی از تمامی خطوط قرمز آقای خامنهای عبور کرد، از ۳۸ سال اعدام و زندانی کردن سخن گفت، بارها گفت که سپاه باید به پادگانها بازگردد و فقط به امور نظامی بپردازد، بارها از غارت کشور سخن گفت، بارها پرده از جنایات گذشته برداشت، بارها اعلام کرد که مردم آزادی میخواهند و مایلند با تمام دنیا روابط خوب داشته باشند، و غیره. نامزد آقای خامنهای و "دولت پنهان" نیز نه تنها در انتخابات شکست سختی خورد، بلکه موضوع اعدامهای دهه ۱۳۶۰ و آمران و مجریان آن در سطح ملی و همگانی باردیگر مطرح شد، و آنقدر مورد استقبال مردم قرار گرفت که خود آقای خامنهای مجبور به پاسخ شد.
این تحولات دارای دو پیام هستند. اول، شکاف بین "دولت پنهان" و آقای خامنهای -- بخش غیر انتخابی حاکمیت که حاضر به پاسخگویی درباره خود و جنایات خود نیست -- و دولت آقای روحانی -- بخش انتخابی حاکمیت -- و بخشهای عظیمی از جامعه عمیق، ریشه دار و واقعی است. دوران رژیم سلطانی در ایران به پایان خود نزدیک میشود، و ایران نیازمند تحولات واقعی و حکومت دمکراتیک و پاسخگو میباشد. مردم با "نه" بزرگی که به آیتالله قتل عام، غارتگران مملکت و "دولت پنهان" گفتند نشان دادند که آگاه هستند، و گول پوپولیسم عوام فریبانه بنیاد گرایان را، که حتی مردم آمریکا را نیز فریب داد، نخواهند خورد. آقای روحانی نیز به گمان نگارنده به یک رهبر واقعی اپوزیسیون تبدیل شده است، و شجاعانه و واقع بینانه در برابر فشار سهمگین "دولت پنهان" و آقای خامنهای مقاومت میکنند.
پیام دوم این تحولات ترکیدن حباب تحریمیان است. میبینیم که "نامزد مورد نظر" انتخابات "مهندسی" شده آقای خامنهای در تحت شدیدترین فشارها از طرف ایشان و "دولت پنهان" قرار دارد، و هر روز آقای خامنهای و طرفداران ایشان به دولت آقای روحانی چنگ و دندان نشان میدهند. "دولت پنهان" مایل است که به غارت کشور همچنان ادامه دهد، بخصوص در زمینه نفت و گاز که به لطف دولت احمدینژاد به ثروتهای افسانهای دست یافتند. برای دستیابی به این هدف باید گسترش روابط با اروپا متوقف شود تا شرکتهای نفتی اروپا در میدانهای نفتی ایران سرمایه گذاری نکنند، تشنج بین ایران و عربستان و اسرائیل هرچه بیشتر افزایش یابد، و جوّ در داخل کشور هرچه بیشتر امنیتی شود. فرمان حمله آقای خامنهای را باید در این چهارچوب ارزیابی نمود. آن بخش از تحریمیان که معتقد به "مهندسی شدن" انتخابات بودند ولی هنوز میهندوست هستند، باید چشمان خودرا بر روی تحولات واقعی که هر روز شتاب بیشتری میگیرند باز کنند، فانتزیهای خودرا درباره به قدرت رسیدن مراد خود به کنار بگذارند، از مردم در برابر "دولت پنهان" دفاع نموده، و به گمان من نسبت به دولت آقای روحانی موضع پشتیبانی-انتقادی داشته باشند. به دلایل مشابه حباب آنهائیکه که خواهان تحریم انتخابات به دلیل انتخاب بین "بد و بدتر" و یا "بدتر و بدترین" بودند نیز ترکیده است. به دلیل ایستادگی آقای روحانی دربرابر "دولت پنهان" و حملات شدید آقای خامنهای به دولت آقای روحانی، به گمان نگارنده روشن است که انتخاب مردم بین خوب و بدترین بود.
حباب تروریسم
حال که حباب "انتخابات مهندسی شده" و انتخاب بین "برتر و بدترین" ترکیده است، بخشین از تحریمیان حباب جدیدی برای خود خلق کرده اند. اینان ادعا میکنند که حملات تروریستی ۱۷ خرداد بدست داعش، که خود مسئولیت آنرا بر عهده گرفته است و ویدیوهای آنرا نیز منتشر کرده است، انجام نشده است، بلکه مقصر واقعی "دولت پنهان" و بنیاد گرایان هستند. در اینکه "دولت پنهان" برای بقای خود هر اقدامی را انجام میدهد شکی نیست، ولی تروریسم در آرامگاه مراد آنها، آیتالله روحاله خمینی؟ برای ارتکاب چنین جنایتی "دولت پنهان" باید سودی برای خود ببیند. ولی آن سود چیست؟ این حباب نشینان که حتی یکروز نیز قادر نیستند که با مردم در ایران برای ۱۸ شهید حملات تروریستی به سوگ بنشینند، مشغول خلق انواع و اقسام "تئوریهای توطئه" هستند. بخشی دیگر، مانند رضا پهلوی و شاه الهیها ادعاهای آقای ترامپ را تکرار میکنند که، بله، ایران که خود خالق داعش بود حال قربانی آن شده است. حتی خود آقای ترامپ در طول کارزار انتخاباتی خود اعلام کرد که عربستان و متحدان خالق گروههای تروریستی بودند. البته، فروش ۴۰۰ میلیارد دلار اسلحه به عربستان در طول ده سال برای آقای ترامپ "هزینه" نیز دارد، و آن این است که باید برای گفتن حقایق در طول کارزار انتخاباتی خود "توبه" کرده، به دستبوس سلطان فاسد و فاشیست عربستان برود، و از او همان مدالی را دریافت کند که قبلا صدام حسین دریافت کرده بود.
آقایان و خانمهایی که در حباب جدید خود زندگی میکنید، همانطور که امام حسین فرمودند، "اگر ایمان ندارید، لا اقل آزاده باشید."
صفحه فیسبوک نگارنده