Wednesday, Jun 14, 2017

صفحه نخست » شریعتی،همایون و میناچی، تقی رحمانی

Taghi_Rahmani_4.jpg۴۰ سال بعد از شریعتی نقش حسینیه ارشاد در تحولات ایران جای تامل و بررسی دارد . نقشی که یک مکان یا آدرس در این بازی کرد را می توان بعد از ۴۰ سال دید و هم مقایسه کرد در جوامعی که چنین مکانی نداشته اند. اما چرا این مکان تداوم نیافته است.


مکان، جایگاهی نمادین است و رازی را برملا می کند که نشان و شکل آن مکان ، قدرت صاحب مکان را می نمایاند.مکان امکانی است که می توان در آن انباشت واقعی تجربه داشت و قدرت واقعی خود را نشان داد. بی مکانی سرگردانی است و امکان مصادره ایده ها و باورها به وسیله دیگران فراهم می شود.


روشنفکر ایرانی بی مکان است پس سرگردان است اما روحانیت حوزه علمیه را دارد. روشنفکر ایرانی در دانشگاه خود هم مکان ندارد چرا که دانشگاه مستقل نیست.بی مکانی برای جریان سیاسی تلخ هم هست که نماد آن می شود جریان م.م که با وجود داشتن محفل و اندیشه و ایده، فاقد مکان هستند چون اگر مکان امن داشتند به عنوان یک جریان سیاسی می توانستند ایده و راهبرد خویش را هم نشان دهند. اما وقتی مکان ندارند یعنی نهاد ندارند زمانی که نهاد ندارند دیگران به نام انها ایده را بد اجرا می کنند.



مکان داشتن یک معنی واقعی دارد. در غرب، اقشار فقیر فقط صاحب نظریه نشدند بلکه به واسطه قدرت خود صاحب مکان هم شدند و در این مکان که همان سندیکا و حزب و رسانه و فرهنگ سرا بود استمرار پیدا کردند و مهر خود را بر حوادث زدند. در دوره رنسانس هم هرچند مکان در اختیار کلیسا و سلطنت بود، اما در شهرها مکان های جدیدی برای موسیقی و ادبیات خلق شد و این مکان ها تولیدهای جدیدی ایجاد کردند که عصر جدیدی را نوید داد.


در ایران ما صاحب نظریه شدیم اما سوار بر شن های رون هم شدیم در مواقعی که روشنفکر ایرانی مکان دار شده است ماجرا هم خلق کرده است که حسینیه ارشاد از آن نوع مکاه ها است.


در ایران اما مکان های مستقل عمر کوتاهی دارند و مکان هایی که توانسته اند در زمانی مشخص موج ایجاد کنند عمری طولانی نیافته اند. به عنوان مثال حسینیه ارشاد مکانی است که در زمانی معین موج ایجاد کرده است.اما چرا چنین شده است؟ مکان ثروت و حامی و ایده می خواهد و بنابراین حتی می توان گفت اگر حسینیه ارشاد نبود، شریعتی هم شریعتی نمی شد. با عطف و توجه به این ایده در چهلمین ساگرد شریعتی به این نکته و راز حسینیه می پردازیم.


۴۰ سال از درگذشت کسی می گذرد که به تحول اندیشه و رفتار دینی شهادت داد. اما وی بر تفاوت حسینیه و مسجد تاکید کرد که نکته مهمی است که باید باز خوانی شود.


شریعتی حسینیه را با نام ویژه اصلاح دینی یا تحول اندیشه و فکر دینی همراه کرد. تحقق این امر روندی بود یعنی هرچند تمام آنچه شریعتی می خواست عملی نشد،اما هم چنان حسینیه نقشی در تاریخ ایران بازی کرد که قابل پیش بینی نبود و به عبارتی در حرکتی روندی حسینیه هم بر نگاه مسجدی تاثیر گذاشت و هم از آن تاثیر گرفت.


در این میان حسینیه ارشاد نامی عینی شد اما از نام خود فراتر رفت و جایگاهی در تحول اجتماعی و سیاسی در ایران پیدا کرد که به آن می پردازیم. در این تحلیل همچنین به مقایسه تجربه کشورهای مسلمان و مسلمانان اروپا با ایران نیز می پردازیم.


این نگاه روندی از مسئله مکانی به نام حسینیه و مسجد دارد که این نگاه روندی در عمل با اراده هیچ کس نبوده است اما نشان داده می شود که آیا حسینیه ارشاد به عنوان نهادی از تلخی ها و ناکامی ها در ایران کاسته است یا بر آن افزوده است. شاید شریعتی هم با این تحلیل روندی همراه نباشد چرا که او اسلام فردا را اسلامی انقلابی می دانست اما انقلاب اسلامی رخ داد. او اسلام فردا را اسلام آخوندی نمی دانست اما برحکومت ایران ولایت فقیه حاکم شد.او انقلاب زودرس را فاجعه می دانست اما خود معلم انقلاب زودرس خوانده شد.


این یاداشت در پی تحلیل روندی و ارزیابی اش بیشتر بر مبنای ماندگاری کارها است تا بررسی ایده ها و اهداف و به همین دلیل چنین تحلیلی شاید روشنفکران سکولار را هم خوش نیایید چرا که در این روند نقش آنان با وجود تاثیر گذاری چندان به چشم نمی آید چرا که تحلیل روندی آنچه که رخ داده است را نشان می دهد نه اهداف وافراد و جریانات را که برخی از آنها هزینه های گزاف داده اند و در زندگی عاشقی کرده اند.


تجربه میدانی به ما می گوید که:۱- حسینیه سازی ارشاد چه کمکی به آینده ایران کرده است.۲- مسجد قرائت رسمی دین است و حسینیه می تواند روایت انقلابی یا اصلاح طلبانه از دین باشد.۳- مسجدی که باید با قدرت و ثروت و نیروی مسلط همراه باشد در پرتو حسینیه می تواند به انجماد نرود.


بی مکانی روشنفکران عرب


امروزه با نگاه به کشورهای مسلمان منطقه خاورمیانه و هم مسلمانان سنی مذهب در اروپا متوجه می شویم که همایون با ثروتش و میناچی با مدیریتش و شریعتی با محتوایش چه کمکی به اصلاح دینی در جامعه ما کردند. روندی که روشنفکری مسلمان را هم از نگاه آکادمیک و هم نگاه سنتی مذهبی وارد نگاه نهضتی کرد تا نظام را اصلاح دینی و بعد سیاسی کند یا در آن انقلاب کند.


در کشورهای مسلمان خاورمیانه و شمال افریقا روشنفکر آکادمیک مذهب پژوه و مذهبی کم نیستند اما اینان نفوذی ناچیز در میان اقشار تحصیل کرده جامعه دارند، حال مردم عادی که جای خود دارند که ایشان را نمی شناسند. چهره هایی نظیر حامد ابو زید یا جابری و مرنیسی در دانشگاه های اروپائی شناخته شده تر هستند تا در میان مردم کشورهای خویش شناخته شده نیستند نفوذ این روشنفکران در اروپا هم میان مسلمانان در حد صفر است.


تنها جریانی که در اروپا اندکی مطرح است ایده اسلام اروپائی طارق رمضان است که از هم سوی سکولارهای افراطی و دولت عربستان و هم از سوی نگاه سنتی تحت فشار است و با برآمدن داعش هم ضیعف تر شده است. این بی کسی طارق رمضان به میزانی است که در مناظره اخیر ریاست جمهوری فرانسه وقتی ماری لوپن ،مکرون را حامی طارق رمضان ها خواند مکرون گفت که او را نمی شناسد.


در اروپا اکثریت مسلمانان، سنتی هستند که با جامعه غربی هم کنار نیامده اند و در حاشیه این جامعه زندگی می کنند. اما داستان مسلمانان در کشورهای عربی تلخ تر است. باید اعتراف کنیم که به بهار عربی خوشبین بودیم چون ملاک ما بررسی شرایط ایران بود،اما با شکست بهار عربی در تمام کشورها و رفتار درست راشد الغنوشی نکته ای را که متوجه شدیم این بود که هر چند حکومت های عربی شبه مدرن و بی ریشه هستند اما جریان مذهبی هم در اصلاح دینی هیچ کاراصولی نکرده است. سنت مذهبی در این کشورها قوی است و در برابر نوگرائی می ایستد و تکفیر می کند و مردم عربی حتی آنان که به غرب می آیند اکثریت سنتی عمل می کنند و مثلا با وجود زیست ۷۰ ساله جمع مسلمان در اروپا اکثر این افراد سنتی و شبه مدرن هستند.


در مقابل، جریان سلفی در حال رشد است چرا که سبک زندگی ارائه می دهد.این سبک زندگی بازگشت به رفتار و اشکال صدر اسلام است. این سبک زندگی که برخی از جوانان عرب را جذب می کند، عربستان سعودی و امامان فرستاده شده از دانشگاه مدینه یا دیگر دانشگاه های دینی که تحت تاثیر سلفی هستند در اروپا و کشورهای عربی در مساجد تبلیغ می کنند. برخی از این جوانان به سلفی تکفیری تبدیل می شوند و عربستان سعودی بر موج ۳۰ ساله نفرت پراکنی میان شیعه و سنی عمل می کند که ایران هم نماد این مقابله است.


این نکات را گفتیم تا نشان دهیم نوگرائی یا اصلاح طلبی در اقشار مردم عرب مسلمان تا چه حد غریب است. البته اعراب سنی و اهل سنت در برخی موارد از شیعه ایرانی کمتر اهل غلو هستند اما بسته بودن این نگاه سنی خود باعث رکود اساسی در جوامع این کشورها شده است. به عبارتی اینان نهضت ندارند بلکه دین رسمی در مسجد ایشان را مسلمان نگه می دارد. این دین سنی سه گرایش عمده دارد: ۱- سنتی ۲- سلفی ۳- تکفیری.اینان مساجد اهل سنت را در اختیار گرفته اند اما روشنفکران مسلمان عرب مکان تثیبت شده ندارند.


ایران و حسینیه ارشاد و اصلاح دینی


به تعبیر شریعتی جریان شیعه به خاطر اقلیت بودن شاهد شکل گیری حسینیه در برابر مسجد هستیم و حسینیه ارشاد نمادی از این جلوه نهضت سازی شد. حسینیه ارشاد و مهدیه کافی در زمانی که مساجد چیزی زیادی برای عرضه کردن نداشتند شکل گرفتند اما واژه حسینیه واژه ای کلیدی شد چرا که مهدیه کافی همان ولایت مداری بود که زمانی که سیاسی شد با اسلام حجتیه هم پیوند خورد و بنیادگرایی شیعه را توجیه کرد که با اهل سنت هم رفتار شایسته ای نداشت.


ولی داستان حسینیه ابعاد دیگری هم پیدا کرد و روشنفکران و حتی روحانیون توانستند آزادتر از مسجد سخن بگویند. شریعتی آرمان گرائی قهار در دوره آرمان ها بود. او با پردازشی از حسینیه و مسجد، از حسینیه ارشاد نمادی از نو اندیشی ساخت اما با بیانی خطابی که شور را برای شعور بر نمی انگیزد و این نوع نگاه وی را در حسینیه یکه کرد.


اما حسینیه به تعابیر خودش در مساجد و خانه ها هم راه پیدا کرد و به همراه دیگرانی که حتی شریعتی را نمی پسندیدند درمیان اقشاری فراگیر شد.حتی مرحوم مطهری که با حسینیه قهر کرد در منبر حسینیه سخنانی گفت که در مسجد نمی توانست بگوید و دیگرانی که در حسینیه کار ساز شدند و سخن گفتند از دکتر سامی تا دیگران در حسینیه سخنانی گفتند که بعد طنین آن در مساجد هم شنیده شد.


روند حوادث به اراده کسی نیست؛ در نتیجه زمانی که موج مخالفت با مدرنیسم پهلوی رشد کرد، برخلاف کشورهای عربی، در ایران موج بنیاد گرا میدان داراصلی نشد و این جریان روشنفکری بود که پیشتاز شد. اما جریان بنیاد گرائی هم در ایران ریشه داشت و کافی بود که به حرکت درآید و اگر مستقل به حرکت در می آمد (هم چنان که در۱۵ خرداد رخ نشان داد) در هر دو حالت چه پیروزی و چه شکست فاجعه آفرین می شد چرا که موج بیداری خاورمیانه به خواب رفته از بیرون بوده، وبیداری از بیرون با تکان های شدید و دردناکتری همراه است. ما و نسل من این تکان ها را نمی دیدیم یا اراده گرایانه آن را نفی می کردیم پس بر تکان ها افزوده شد.


تجربه خاورمیانه نشان می دهد که اگردر ایران انقلاب هم نمی شد، جریان سنتی مذهبی سیاسی شده در ایران موج خونینی مانند الجزایر در تقابل با رژیم برجا می گذاشت یا تجربه ای شبیه مصر تکرار می شد که فاجعه کمی نبود.


موج حسینیه تبدیل به نهضتی شده بود که با اسلام سیاسی بنیاد گرا در تقابل و تعامل قرار می گرفت. هر دو این جریان ها نفوذ خویش را در جامعه نشان داده اند. قانون اساسی شکل گرفته، نقش افراد در حکومت (که مذهب سیاسی بنیاد گرا در آن دست بالا را دارد ولی در عین حال در کنار نیروهای متاثر از اندیشه روشنفکران مسلمان قرار گرفته) و مجموعه دستاوردهای خاکستری بعد از انقلاب، همه اینها نشان می دهد اندیشه و روشی که شریعتی در ایران با حسینیه شاخص کرد چه تفاوتی با دیگر کشورهای مسلمان برای ایران ایجاد کرده است و این فرق بسیار قابل تامل است.


به عبارتی هر چند حسینیه ارشاد آنی که شریعتی می گفت نشد، اما این حسینیه که از طرف سنتی ها حسینیه اضلال خوانده می شد توانست مهر خود بر روند حوادث در ایران بزند. این مهر از شدت فاجعه در ایران کاسته است و توانسته است که رفورمی در سازمان رسمی دین ایجاد کرده و نقش روشنفکران ایرانی را در جامعه برجسته تر کند؛ اتفاقی که در کشورهای مسلمان عربی و شمال افریقا نیفتاد.

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy