«مسئله زنان در ایران؛ فمینیسم توحیدی» متن پایان نامه کارشناسی ارشدم است که به صورت کتاب منتشر خواهد شد. در این مقاله به مناسبت 29 خرداد ماه گزارش مختصری از فصل سوم کتاب به یادنامه چهلمین سالروز درگذشت وی ارائه خواهم کرد.
فهرست اجمالی فصول کتاب چنین است:
فصل اول : بیان مسئله، روش و پیشینه تحقیق...
فصل دوم: ادبیات و چارچوب نظری تحقیق (6 تبیین - 3 موج - 4 نظریه)
الف - 6 تبیین درباره نقشهای جنسیتی...
ب - 3 موج جنبش زنان:
1- موج اول (از1850 تا 1920 و تعلیق جنبش 60-1920)
2- موج دوم (از1960 تا 1980)
3- موج سوم (از1980 تاکنون)
ج - 4 نظریه عمده فمینیستی:
1- فمینیسم لیبرال/اصلاح طلب
2- فمینیسم مارکسیستی
3- فمینیسم رادیکال/انقلابی(رهاییبخش)
4- فمینیسم سوسیالیستی
فصل سوم: داده های تحقیق (آرای زن شناختی شریعتی)
فصل چهارم: جمعبندی و نسبتسنجی شریعتی و گفتمانهای فمینیستی
ارزیابی تحلیلی - انتقادی آراء شریعتی
آراء زن شناختی علی شریعتی
پژوهش در باره آراء شریعتی در باره زنان برایم بسیار شگفت انگیز بود. اصلا فکر نمیکردم با این گستردگی و ژرفا به این مسئله پرداخته باشد. علیرغم «کورجنسی» نواندیشی دینی ایرانی نسبت به نواندیشان دیگر کشورها؛ جریان چپ مذهبی در ایران و به خصوص دکترشریعتی، کارنامه بسیار مثبت تری دارد.
آراء شریعتی را میتوان در یازده محور طبقه بندی کرد.
1-تحت فشار و «اتهام» از سوی فضای سنتی
شریعتی در زندگی شخصی خود چهار تلاقی مهم با مسئله زنان داشته است: یکی در خانواده سنتی اش که خواهرانش (به جز آخرین شان) حق تحصیل در مدارس جدید را ندارند. دوم؛ هنگام ازدواج به عنوان فرزند یک خانواده سنتی با پوران شریعتی که حجاب درست و حسابی هم ندارد! سومی آنچه در کویریات (که نوعی شطحیات شریعتی با ادبیاتی مشابه رئالیسم جادویی است) از آشنایی اش با دختری به نام سولانژ در پاریس یاد کرده و مهم تر از همه حضور وسیع دختران در حسینیه ارشاد که با مخالفت شدید مذهبی های سنتی مواجه بوده است. آنان گمان میکنند که حسینیه ارشاد درصدد ترویج وهابیت و نیز نشر برخی مفاسد عملی از نوع موسیقی و معاشرت آزاد زن و مرد است.(1350، تشیع علوی - تشیع صفوی، م.آ 9، 58 از 319)
شریعتی خود در «میزگرد پاسخ به سئوالات و انتقادات» میگوید: «اما خانمها! تصوری که امروز از خانمها داریم باید عوض شود، رفقا، دوستان، مؤمنین! خانمها امروز به آن شکل که آدمهایی باشند که عقلشان ناقصتر از مردهاست، پس باید فقط در خانه بمانند و از همه حقوق علمی و اجتماعی و انسانی محروم و از نظر مذهبیها فقط وسیله سریع و به فرمانی برای تولید نسل باشند؛ نیستند. امروز دختر و پسر با هم تحصیل میکنند؛ چه بخواهید و چه نخواهید، در یک سطح میاندیشند. من معلم دبیرستان دخترانه بودم، معلم دانشگاه بودم، در هر دوره، دختر و پسر شاگرد من بودند، هرگز احساس نکردم که شعور و سواد و فهم و جدی بودن فکری خانمها از آقایان کمتر باشد.»(1350، میزگرد، م.آ 22، 94 از 180)
جوسازی عده ای در فضاهای سنتی علیه دختران حسینیه ارشاد، به حدی است که شریعتی می گوید:«تنها کسی که هرگز او را نخواهم بخشید، آقای سیدابراهیم انصاری است که در قم ساکناند و متأسفانه به جای یک «کلاه مخملی» عمامه بر سر گذاشته و در کتاب «اسلامشناسی در ترازوی عقل و دین» به تمام دختران مسلمانی که در ارشاد شرکت میکردهاند، اتهام «اختلاط جنسی» میزند. هزاران زن و دختری که هر تار گیسشان به خروارها ریش این ملانمایانی میارزد که ننگ روحانیتاند و مایه شرم بشریت؛ به خدا اگر یک «روسپی اجیر»، هر چند به پول محتاج باشد، وقاحت آن را داشته باشد که به اینان با این لحن، هتاکی کند». (1354، نامه به آقای حجتی کرمانی، م.آ 1، 20 از 29)
جدا از زندگی شخصی؛ شریعتی در زندگی فکریاش نیز به تناوب، اما همیشه (در سالهای مختلف دهههای 30، 40 و 50)، با موضوع زنان درگیر بوده است. از دوران جوانی تا هر سه دوره فکریاش در میانسالی؛ الف - در مشهد، ب - در حسینیه ارشاد و پ - پس از آزادی از زندان تا هنگام مرگ.
شریعتی، در جوانی به عنوان دانشجوی فعال سیاسی، در مقالهای که برای یکی از نشریات اپوزیسیون مینویسد، آورده:«با در نظر گرفتن اینکه در حال حاضر زنان ايران از ابتداييترين حقوق اجتماعي محروماند؛ حقوق اجتماعي و سياسي برابر با مردان و آزادي تشكيل اتحاديههاي واقعی را براي زنان زحتمكش ايران، خواهانيم».(1341، ایرانآزاد، م.آ 36، 43 از 123)
وی با شروع دوران فکری مستقلش در ایران از آرمان خواهی های بلندپروازانه وارد عرصه ملموس تری می شود و به وضعیت زنان در جامعه اش دقیق تر می نگرد.
2- «دیدن» زنان (علیرغم تاریخ و فرهنگ مذکر و فضای «کورجنسی» روشنفکری)
فرهنگ بشر در طول تاریخ، «مذکر» بوده است: «مصلحان و اندیشمندان بزرگ تاریخ غالباً یا زن را ندیدهاند و یا به خواری در او مینگریستهاند.»(1342، شناخت محمد، م.آ 30، 90 از 169)
اما شریعتی در جای جای آثارش زنان را هم «دیده» است. این عرصهها بسیار فراوان است. از تاریخ ایران و جهان گرفته تا تاریخ اسلام و تشیع؛ از دنیای قدیم تا عصر نوین؛ از بررسی ادیان و پیامبران و مصلحان(کنفسیوس و بودا و ...) تا اندیشه های جدید؛ از عرصه ادبیات و هنر تا علم و اقتصاد، صنعت و کشاورزی؛ از دانشگاه و تحقیق تا شکنجه گاه های سیاسی؛ از عرصه فلسفه تا حوزه روشنفکری؛ از اجتماعیات و اسلامیاتش تا کویریات و گفتگو های تنهایی اش و ...(مستندات این امر را می توانید در متن کتاب ببینید).
او در تحلیل تاریخ اسلام با دقت درجزئیات، «زنان» را دیده که جز از نگاهی انسانی و حساس بر تبعیض علیه زنان امکان پذیر نیست. شریعتی در مرگ ابراهیم فرزند پیامبر می نویسد:«در اینجا تاریخ یکسره متوجه محمد است، اما همین روزها، در گوشۀ نخلستانی در حومۀ مدینه، روح دیگری نیز هست که رنجش از رنج محمد بیشتر است و کسی از او یاد نمیکند. وی ماریه است، مادر ابراهیم. این زن غریب مصری که جز خواهرش سیرین، که او نیز کنیزی است در این شهر تنها و بیخویشاوند، کسی را نمیشناسد. (1345، محمد کیست؟، م.آ 30، 417 تا 420 از 486)
3- «دغدغه» محرومیتهای زنان به «جرم زن بودن»
شریعتی نه تنها «زنان» را میدید، بلکه این نگاه معطوف به رنجهای آنان بود. محرومیتهایی که صرفا به «جرم زن بودن»، تحمل میکردند. این تعبیری است که او بارها تکرار میکند. توجه او به زنان نه تبلیغی و ابزاری و برای بسیج اجتماعی، بلکه به عنوان موجودی مستقل (سوژه انسانی و اجتماعی) بود.
او می گوید:«درجامعههای سنتی زن بیشتر محروم بوده».(1351، انتظار عصر حاضر از زن مسلمان، م.آ 21، ص20 از 51)
وی در علاقه خاصی که به اسطورهها دارد، موضوع زنان را هم به دقت می شکافد:«]حلقه پای پرومته[ و شاید خلخال علامت نوعی بردگی زن در برابر مرد؛ پدید آمد».(1350، درس چهارم تاریخ و شناخت ادیان، م.آ 14، 47 از 52)
اما او در جایگاه یک جامعهشناس بومی، نگاه دقیقتری درباره وضعیت زنان در اقشار مختلف در ایران دارد: «زن در جامعه شرقی، از جمله جامعه شبه اسلامی فعلی، به نام مذهب و سنت، بیش از همه رنج میبرد و از درس و سواد و بسیاری حقوق انسانی و امکانات اجتماعی و آزادی رشد و پرورش و تغذیه روح و اندیشه محروم است و حتی به نام اسلام، حقوق و امکاناتی را که خود اسلام به زن داده است از وی باز گرفتهاند و نقش اجتماعی او را در حد یک "ماشین رختشویی" و ارزش انسانیاش را در شکل "مادر بچهها" پائین آوردهاند و از بر زبان آوردن نام او عار دارند و او را به اسم فرزندش میخوانند (هر چند فرزندش پسر باشد!)».(1350، فاطمه فاطمه است، 21، 127 از 281)
او در بررسی خانواده های سنتی به «جرم ضدشرعی دختر بودن» می پردازد:«و اگر دختر باشد که واویلا! توی خانه جلو برادرش خندیدن و اصلاً خوشحال بودن و چه میگویم اصلاً زیبا بودن و حتی دختر بودنش جرم ضدّ شرعی است. باید از ماهی نر توی آب حوض خانهشان رو بگیرد. درس و بحث که قابل تحمّل نیست، حرفش را نباید انداخت تو دهن این عورتینهها! خط هم برای دختر حرام است زیرا وسیلۀ فساد است، ممکن است برای یک پسری کاغذ بنویسد!!»(1350، بازگشت به کدام خویش؟، م.آ4، 359 از 508)
شریعتی در بخشی از «پدر، مادر ما متهمیم» نیز به مسئله زنان توجه میکند و در باره «دو اشتباه بزرگ و غلط مشهور» از جمله اینکه زنها کمتر از مردها میفهمند، هشدار میدهد:«فلان آقا که از تمام خصوصیات انسانی و امتیازات فکری و علمی و اخلاقی فقط «مذکر» است، زنها را تنها به جرم «نقیصه مؤنث بودن»!- حتی لایق شرکت در یک جلسه مذهبی یا علمی نمیداند و حق گوش کردن به بحث و درس به او نمیدهد، ولو این آقا یک کاسب است و آن خانم یک دانشجو یا دبیر یا طبیب؛ گویی اصلاً اسلام و مذهب یک مسأله «مردانه» است و آنها چون زناند، باید در منزل بمانند و چشم به لحیه حاجی آقا بدوزند که در باب وظیفه دینی و نوع عقیده و فکر آنها چی اظهار میفرمایند!».(1350، پدر، مادر، ما متهمیم، م.آ 22، 22 - 24 از 166)
شریعتی در بحث دیگری به شکاف نسلی و«زیست جهان»های گوناگون در دوران خود میپردازد. یک جهان که آن را «مجموعهای از حماقتهای مرسوم و مجسم و سربندیهای زشت و خفهکننده» برای دختران جوان توصیف میکند و «کلکسیونی از «نه»؛ نرو، نکن، نخوان، نبین، نگو، نشناس، ننویس، نخواه، نفهم». و «قطب مخالفی» که به او به عنوان یک «شکار مفت جنسی» مینگرد. تمثیل جالب او از وضعیت دختران جوان «عروسکی است که در میان دو بچه ریشدار نفهم ]برادر و پدر/ شوهر[ گیر کرده است!». او عالم رمانتیک و خیالهای جوانی این دختر را نیز ترسیم میکند که «هم چون مگسی در شبکه عنکبوتی پیچیده» اوامر و نواهی پدر و مادر اسیر مانده است. در این جا باز از تعبیر تکراریاش «جرم زن بودن» یاد میکند که گویی «جنس خطرناک و قاچاقی» است که باید مخفیاش کرد! تعبیر دیگر او در ترسیم وضعیت زنان «جولان وجودی بین مطبخ و بستر» است. مذهب هم در این نظام فکری، زنانه و مردانه شده است.(1350، فاطمه فاطمه است، م.آ 21، 140 تا 142 از 281)
شریعتی عکسالعمل و فرار از مذهب سنتی و قید و بندهای پیچیدهاش «حتی در لباس و آرایش» را با تعلیل همدلانهای تحلیل میکند. او زبان حال دقیقی از تحقیر زنان در مراسم مذهبی «فقط به جرم نابخشودنی مؤنث بودن» و تبعیض بین آنان با مردان دارد. وی دردمندانه اعتراض دختران جوانی را بازتاب میدهد که«جوهر صدا و لفظ نامشان هم گناه است». و یا «تصادفاً به غفلت یا عدم تسلط چند عدد از موی سرشان هوا خورده است!»(1350، پدر، مادر، ما متهمیم، م.آ 22، 63 تا 65 از 166)
شریعتی در جای دیگر نیز با بیان سحرآمیز همدلانه اش درددل دختران جوانی که در فضای سنتی تحقیر میشوند و در «حجاب دوبله و سوبله» هم حق حرف زدن ندارند و همه را از چشم «مذهب» میبینند، به مخاطب خود منتقل میکند. و باز تعبیر«فقط به جرم زن بودن!»را گوشزد می کند و می افزاید:«آیا در اسلام خود زن بودن و مؤنث بودن یک نقطه ضعف و یک جرم است؟ آیا فاطمه در نظر اصحاب پیغمبر، خود پیغمبر و خود قرآن، با همین چشم دیده میشد؟ هاجر در قرآن همین جور تلقی شده؟ دختر امام حسین در اسلام و تشیع همین جور تلقی شده؟ یک جلد خاص از کتاب طبقات ابن سعد، فهرست اسامی زنانی است که جزء اصحاب پیغمبر بودند».(1350، میزگرد پاسخ به سؤالات و انتقادات، م.آ 22، ص 95 تا 97 از 180)
4- طرح مسئله «تغییر»(در فضای «زن؟ - هیس!» - «هنوز مصلحت نیست!»)
شریعتی از منظر توصیفی یک جامعهشناس و تجویزی یک روشنفکر مصلح، سخن از یک «تغییر» در حال جریان (در سطح جهانی و ملی)، به میان می آورد. تغییری که بین نسلها شکاف ایجاد کرده و از بنیاد، دو تیپ اجتماعی متفاوت به ارمغان آورده بود. اما نکته مهم، تسری این تغییر به حوزه زنان است. او همه را به استقبال از تغییر در وضعیت سنتی و جهتدهی به آن دعوت میکرد. اما حوزه زنان، عرصهای بود که در آن فضا کمتر کسی به آن ورود میکرد. فضایی که خود او به دقت آن را فضای «زن؟ - هیس!» در میان سنتیها توصیف میکند و حتی در میان اهل فکر و روشنفکری نیز آن را فضایی میداند که سخن گفتن از زنان را «هنوز زود است و مصلحت نیست» میداند.
او به قرون جدید و انقلاب کبیر فرانسه و «تغییر هوای جهان» اشاره میکند و به تبعات جبری آن در جامعه ما. وی پیامدها و دستاوردهای این دوره دگرگونه را «خیلی چیزهای خوب و بد» میداند.(1350، فاطمه فاطمه است، م.آ 21، ص 79 از 281)
وی به عکسالعمل فضای سنتی جامعه ما و متولیاناش در برابر این تغییر میپردازد:«فقط و فقط گفتند: حرام است! رادیو؟ نخرید! فیلم؟ نبینید! تلویزیون؟ ننشینید! دانشگاه؟ نروید! علوم جدید؟ نخوانید! روزنامه؟ نگیرید! رأی؟ ندهید! ...؛ زن؟ هیس! اسمش را نبرید! در برابر این سیل عالمگیر صنعت و تغییر جهان و این سرمایهداری هفت خطی که به اسکیموها یخچال میفروشد! ایستادند تا از آن جلوگیری کنند و از وضع سابق، تماماً دفاع نمایند و برای عقب راندن حمله غرب، تمام سلاحشان دو چیز بود و بس: اولی: حرام!، دومی: نه!(1350، م.آ21، فاطمه فاطمه است، 82 از 281).
شریعتی به نقد فضای روشنفکری غیرسنتی نیز میپردازد که آنها نیز متوجه این تغییرات نیستند و می گویند «هنوز مصلحت نیست، هنوز زود است و وقتش نرسیده». اما او تأکید میکند که پرداختن به مسئله زنان «هم ضرورت دارد و هم فوریت».(1350، سخنرانی سفر حج، م.آ 29، 119 از 238)
او بارها به وضعیت تأسفبار زنان در «شرایط کنونی جامعه ما» پرداخته و دو راه در پیش روی آنان دیده: یا هم چون «کلاغ شوم خانگی نفرتبار و احمقانه زیستن» (زن سنتی) و یا «تمام شخصیت انسانیاش در ماتحتش جمعشدن» و هم چون «عروسک و کالای بازار و دستگاه مصرفی سرمایهداری» (زن متجدد). اما وی از منظر وجودی و شخصیتی هر دو را «یکی» می داند، «گرچه با دو وجهه متناقص هم». هر چند در این جا لحن و بیان او اندوهناک و مأیوس است، اما در پایان با آوردن وصف «خلاف جریان شنا کردن»، امیدوارانه به «اعجاز در روحهای خارقالعاده» اشاره میکند.(1354، وصیت، م.آ 1، 4 از 24)
شریعتی نقاد هر دو تیپ «متقدم سنتی شبه مذهبی» و «متجدد شبه مدرن» است و در حوزه زنان نیز با طنز و کنایه با تعبیر «بستنی اکبر ریش» و «لیسک خروسنشان» از آنها یاد میکند. این دو مثال به خوبی درونمایه «مردسالار» هر دو تیپ و اینکه هر دو، هر چند در ظاهر کاملاً متفاوتاند، اما در عمق لیسک و ابزاری برای لذت «مرد»اند، را نشان میدهد. نقد او از منظر هویت «مستقل» و انسانی زن و از زاویهای وجودی و اخلاقی نشأت میگیرد.(1350، فاطمه فاطمه است، م.آ 21، ص 48 تا 51 از 281)
5- تبیین علل عقبماندگی و محرومیت و وضعیت تبعیضآمیز زنان
این فصل یکی از مهمترین فصول تحلیل آراء شریعتی در مورد زنان است. هسته مشترک همه گفتمانهای فمینیستی توجه بر وضعیت تبعیضآمیز زنان است. آنچه موجب تفکیک نظریههای گوناگون در ادبیات فمینیستی میشود تبیینی است که هر یک در رابطه با ریشهیابی نقش اجتماعی فرودست زنان ارائه میدهند و خواستهها و راهکارهایی است که برای رهایی زنان دارند.
در لابهلای آثار شریعتی می توان علل زیر را در تبیین فرودستی زنان دید:
1 - علل اقتصادی و میزان نقش در تولید (و مصرف) که؛
2 - گاه در ابتدا از ریشههای بیولوژیک (مانند قدرت بدنی کمتر برای مشارکت در دفاع، جنگ و غارت) نشأت میگیرد.
3- علل معرفتی (فرهنگی، دینی و ارزشی) عمدتاً برخاسته از عامل اول (تبدیل «سود» کمتر اقتصادی به «ارزش» فروتر انسانی و اجتماعی)
4- سلطهگری و منافع مردان و فرهنگ برخاسته از آن (شکل دیگری از تبدیل سود- «سود مردان»- به ارزش)
5- درونی کردن معرفتی و روانشناختی سلطه جنسیتی توسط خود زنان (و مردان).
او مثلا در جایی می گوید: «زندگی قبیلهای به خصوص در صحرای خشن و زندگی سخت و روابط قبایلی خصمانهای که بر اصل دفاع و حمله مبتنی بود و اصالت پیمان؛ پسر را موقعیتی میبخشید که پایه نظامی و اجتماعی داشت و بر فایده و احتیاج استوار بود. ولی طبق قانون کلی جامعهشناسی که سود به ارزش بدل میشود، پسر بودن خود به خود ذات برتری یافت و داری ارزشهای معنوی و شرافت اجتماعی و اخلاقی و انسانی شد و به همین دلیل و به همین نسبت، دختر بودن حقیر شد و «ضعف» در او به «ذلت» بدل گردید و آنگاه موجودی شد، مملوک مرد، ننگ پدر، بازیچۀ هوس جنسی مرد، بز یا بنده منزل شوهر! و بالاخره موجودی که همیشه دل مرد خوش غیرت را میلرزاند که ننگی بالا نیاورد و برای خاطر جمعی و راحتی خیال پس چه بهتر که از همان کودکی زنده به گورش کند تا شرف خانوادگی پدر و برادر و اجداد همه مرد!، لکه دار نشود».(1350، فاطمه فاطمه است، م.آ21، ص151 تا 155 از 281)
شریعتی در جاهای دیگر با تصریح بیشتری به منافع فردی و مصالح و پسند مردان در تحقیر و نقش درجه دومی زنان و فرهنگ مردسالار اشاره دارد:« زن را، در وضع و حالی که اکنون هست، به دلیل اینکه از قدیم بوده و به این علت که به آن خو گرفتهاند و آن را میپسندند و یا مصالحشان با آن منطبق است؛ میکوشند تا ابد همین جور بماند، میگویند اسلام همین جوری خواسته است . دنیا عوض میشود و همه چیز تغییر میکند و حتی خود آقا عوض شده و آقازاده هم همین طور، اما زن شکلش باید ثابت بماند و اصلاً پیغمبرخاتم، زن را به همین شکل و شمایلی که حاجی آقا خوشش میآید، قالبریزی کرده است!» (1350، فاطمه فاطمه است، م.آ21، ص 53 از 281)
شریعتی در جایی نیز از تأثیر خواست یا منافع برخی مردان، حتی در تفسیر قرآن در مورد تعدد زوجات، با طنز و کنایه یاد میکند: «قرآن ابتدا مردم را ملزم به اجرای عدالت میان زنان میکند و بلافاصله اعتراف مینماید که «هرگز نمیتوانید عدالت ورزید، پس به یک تن اکتفا کنید». اینچنین بیان هنرمندانه و شگفت انگیزی هر که را سخن شناس باشد و با روح قرآن آشنا و با پیچ و خم تفسیرها و فوت و فنهای معنی شکن کلامی بیگانه و هوس «تعدد زوجات» هم در دل نداشته باشد!، به سادگی معترف میکند که شرایط چندان دشوار است و تنگنای جواز چندان سخت که جز در مواردی فردی یا اجتماعی که الزامی روحی یا اخلاقی در کار است نمیتوان از آن گذر کرد».(1345، شناخت محمد، م.آ 30، 141 از 169)
و نهایتاً در جایی در یک جمله کلیدی لب کلاماش را آشکار میکند:«مرد همواره میخواسته است بر زن تسلطی مستبدانه داشته باشد».(1345، شناخت محمد، م.آ 30، 91 از 169)
او خود زنان را نیز در تداوم این وضعیت بیتقصیر نمیداند و به تعبیر بوردیویی از درونی شدن فرهنگ سلطه و تبعیض و بنیانهای معرفتی-روانی نقش فرودستانه زنان، در خود آنان سخن میگوید. او به مثال مهریه و شیربها و «نرخ بکارت»! میپردازد و از تعبیر «زنی که خود را کنیز میبیند و هم چون کنیز میاندیشد» استفاده میکند و اضافه میکند که چنین کسی با تغییر ظاهرش از «دست دومی بودن» آزاد نمیشود و اشاره به ضرورت و نیاز به تغییر فرهنگی و شخصیتی او دارد.(1350، بازگشت به کدام خویش؟، م.آ 4، 3-362 از 508)
شریعتی وقتی به تاریخ اسلام و برخورد پیامبر با دخترش میپردازد نیز این نگاه دو وجهیاش را بروز میدهد که هم مردان باید آموزش ببینند و از «تخت جبروت و جباریت خشن و فرعونی»شان فرود آیند و هم زنانی که این سلطه را درونی کردهاند، آموزش ببینند و از «پستی و حقارتی» که آنها را «ملعبه زندگی» کرده است، تشخص وجودی و استقلال فردی بیابند و به «قله بلند شکوه و حشمت انسانی فراز آیند».(1350، فاطمه فاطمه است، م.آ21، ص 163 از 281)
تفصیل استنادات پنج عامل یاد شده در بالا در ادبیات شریعتی، در متن کتاب آمده است.
6 - «انسانشناسی» زنان (تشابه یا تفاوت؟)
در کتاب به تفصیل بحث شده که در ادبیات فمینیستی در موج اول بیشتر روی تساوی سرشتی زن و مرد تاکید شده تا به تساوی حقوقی زنان برسند و با تبعیضات گسترده اجتماعی مبارزه کنند. اما به تدریج با کسب بسیاری از این مطالبات؛ ادبیات فمینیستی به خصوص در نظرگاه رادیکال، به «تفاوت» زن و مرد اشاره داشتند. «فمینیسم تفاوت» نه از موضع ماقبل مدرن که مرد متفاوت و برتر از زن است بلکه حتی گاه به عکس از متفاوت بودن و برتری زنان نسبت به مردان سخن گفت. این مسئله تا بدانجا دامن گسترد که بخش مهمی از ادبیات فمینیستی بدین مسئله پرداخت که اساسا زنها منظر معرفتی متفاوتی با مردان دارند و بر این اساس به تسلط نگاه و فلسفه مردانه در فرهنگ بشری اعتراض کردند و گفتند تاکنون در فلسفه و هنر و ادبیات از منظر مردان به جهان و زندگی نگاه شده اما زین پس باید از منظر زنان نیز بدان ها نگریست. آنها حاکمیت چشم انداز مردانه را در سیاست و زندگی، سراسر خشونت و فساد می دانند که محتاج است نظرگاه زنانه (و مادری عمومی) جانشین آن شود. تفصیل این مبحث در کتاب آمده است.
در ادبیات زن شناختی شریعتی نیز رگه هایی وجود دارد که او علاه بر نگرش توحیدی انسان شناسی در منظر «کلان» خویش که به همسرشتی زن و مرد معتقد است؛ اما در نگاه و وجود زنان لطافت انسانی خاصی می بیند که مردان فاقد آن هستند. این تفاوت، تفاوتی ماوراء تساوی(سرشتی) است نه مادون آن به سانی که سنت های ضد زن در طول تاریخ داشته اند.
مثلا: «در آنجا ]غرب[ نشانه آزادی این است که زن هم چون مرد نه تنها میتواند تصمیم بگیرد، انتخاب کند عقیده و احساساش را ابراز کند، بلکه هم چون مرد تصمیم میگیرد، انتخاب میکند و عقیده و احساسی در سطح مرد دارد، نه از نوع مرد، آنچه متجددان ما میپندارند، و در کار و رفتار و تفکرش این را نشان میدهد».(1350، بازگشت به کدام خویش؟، م.آ 4، 361 از 508)
در جای دیگری نیز دو تعبیر«هوشیاری و تیزبینی عقلی» و «حفظ لطافت و رقت احساس زنانه» را در کنار هم به کار میبرد. اما از«احساس زنانه» تلقی منفی موسوم به «احساسیتر بودن زنان» که مترادف سطحی بودن آنان است، را ندارد و به شدت این مترادفسازی را نقد میکند:«...این است معنی آزادی و پیشرفت زن. و در عین حال هوشیاری و تیزبینی عقلی، حفظ لطافت و رقّت احساس زنانه که از نظر ما همیشه با ضعف و حماقت و لوسی و سطحی بودن توأم است».(1350، بازگشت به کدام خویش؟، م.آ 4، 363 از 508)
در بحث از انسان شناسی زنان باید به صورت عام تر به مبحث انسانشناسی شریعتی نیز توجه کرد. انسان شناسی مهمترین بخش آراء شریعتی و به تعبیری «پایتخت اندیشه» اوست. او علاقه وافری به اسطوره دارد و پایه انسانشناسی خود را بر اسطوره خلقت آدم و حوا قرار میدهد که در بسیاری از فرهنگها، نمونه مشابهی دارد. در این بخش او توضیح میدهد که در قرآن، برخلاف عهد عتیق زن عامل گناه اولیه نیست. در تلقی اسطورهشناختی شریعتی از خلقت انسان مسئله «عصیان» جایگاه ویژهای داد. او برخلاف تلقی رایج سنتی خوردن میوه ممنوعه را اساساً منفی و گناه نمیداند. بلکه آن را عصیانی میداند که با آن «انسان» متولد میشود.(1350، درس ششم، تاریخ و شناخت ادیان، 56-54 از 59)
7- تحلیل انتقادی وضعیت زنان در سنت به شدت مردسالار (گونهشناسی زنان سنتی)
جامعه ایران در زمان شریعتی را میتوان «جامعه ناموزون با غلبه وجه سنتی» دانست، جامعهای که در دهه چهل و پنجاه، حدود 65 - 60 درصد جمعیتاش در روستا یا ایل و عشایر زندگی میکردند، بخش مهمی از آن بیسواد بودند و در شهرها نیز فضای غالب فرهنگی و اجتماعی، فضای سنتی-مذهبی بود. بر این اساس است که میبینیم در گونهشناسی وضعیت زنان در ایران، وی در حجم بالایی به وضعیت زنان سنتی و حالت به شدت تبعیضآمیز و فرودستانهشان و غلبه قدرتمند فرهنگ مردسالار بر آنان میپردازد. توصیف و پردازش او در این بخش، با توجه به بیان شیوای او بسیار دقیق و درونکاوانه است.
شریعتی در گونهشناسی زنان در جامعه خویش به طور کلی سه چهره از زن (زن سنتی، متجدد و روشنفکر) را ارائه میدهد (1350، فاطمه فاطمه است، م.آ 21، 48 از 281) اما تمرکز بیشترش بر توصیف زن سنتی است. دراین رابطه او علاوه بر تکرار تعبیر «جرم زن بودن»؛ عمدهترین واژگانی که به کار میبرد «محرومیت»، «تحقیر» و «زنجیر» است.
«زنی که در خانه کارش «تولید بچه» بود و در جامعه نقشش تولید "اشک"؛ این تیپها، تیپ ایدهآلشان و سرمشق اعلاشان فاطمه است؟ که تولیدش دختری است چون زینب که چند روز پیش شاهد قتل عام عزیزانش-از جمله دو پسر رشیدش- بوده است و امروز در برابر امپراطوری خشن و دیکتاتور و آدمکش بنیامیه در پایتخت وحشت و جنایت، دلیر و صبور میگوید:«سپاس مر خدای را که این همه افتخار و این همه رحمت به خانواده ما عطا فرمود».
زن را از همه چیز محروم کردند، حتی از شناخت مذهب خویش. و چون سواد نداشت باید غیبت میکرد- و کرد- وقتی که سرگرمی علمی و فکری نداشت، باید شله میپخت- و پخت- و ابوالفضل پارتی میداد- و داد- و چون به سواد و کتاب و مجالس و منابر مختلف راهی ندارد، نمیتواند همسطح مردی باشد که با سواد است».(1350، فاطمه فاطمه است، م.آ 21، 132-128 از 281)
یک نکته قابل توجه در این حوزه، توجه شریعتی به زنان اشرافی مذهبی سنتی است. او آنان را «تجسدی از پوچی و عبث» می بیند بین پدر و شوهر که فلسفه «وجود» آنها را نیز در «موجودیشان» خلاصه میکند. شریعتی این دسته از زنان را به طنز کارگزاران «سفره و پارتی»های مذهبی میداند و بر نداشتن «سواد و شعور، شغل و کار، مسئولیتهای اجتماعی، هنر و حتی جاذبههای زنانه و زیباییهای جسمی و جنسی» تأکید میکند (1349، اقبال مصلح قرن اخیر، م.آ 5، 51-46 از 128). تنوع نقشهای مثبتی که وی برای زنان، چه در این جا و چه در دیگر فقرات میآورد خود نکته قابل تأملی است
وی در دیگر توصیفاتش علاوه بر عدم تحصیل و «ناآگاهی حتی از مسائل روزمره زندگی اجتماعی»، به صورت انتقادی توصیف میکند که آنها برای «کار خارج از خانه تربیت نشدهاند» و «کار یدی و تولیدی خارج از خانه را بد میدانند»(1349، اقبال مصلح قرن اخیر، م.آ 5، 58-57 از 128). این فقره نیز نشان میدهد که دو امر مهمی که شریعتی در تحلیل وضعیت سنتی زنان از فقدان آنها انتقاد میکند «تحصیل» و «اشتغال» است.
8- تبیین دو لایه زن در جامعه مدرن (زن آزاد - زن و سرمایهداری)
نظرات شریعتی در باره وضعیت زنان در جامعه مدرن در دو لایه اصلی قابل طبقهبندی است:
لایه اول: زن آزاد
شریعتی نگاهی تاریخی به مسئله زنان در غرب دارد. وی آزادی زنان در اروپا را در امتداد قرون وسطا تحلیل میکند. او بارها به تحلیل وضعیت ضدزن در قرون وسطا پرداخته و همدلانه «عکسالعمل» جامعه مدرن را در برابر آن وضعیت تحلیل کرده است:«مسئلة آزادی زن که امروزه در اروپا به این شکل میبینیم، عکسالعمل اسارت زن در قرون وسطی است. از پاپ میپرسند، آیا یک زن نامحرم میتواند با مرد نامحرم از پشت در بسته سخن بگوید!؟ پاپ میگوید، او نمیتواند سخن بگوید که هیچ، در منزلی که یک زن وجود دارد ولو درآشپرخانه، مرد نامحرم حق ندارد که وارد آن منزل شود!»(1349، روشنفکر و مسئولیت او در جامعه، م.آ 20، 18 از 90)
شریعتی در این لایه به «مبارزات مداوم و عمیق فکری و اجتماعی» زنان در غرب اشاره داده و «آزادی» زن اروپایی را برخاسته از «آگاهی و فرهنگ» میداند:«زن اروپایی پس از چندین نسل رشد اجتماعی و فرهنگی آزاد شده است. آزادی او ثمرۀ فداکاریها، مبارزات مداوم و عمیق فلسفی و فکری و اجتماعی و حقوقی بسیاری است. وی آزادیاش را به وسیلۀ «آگاهی و فرهنگ» به دست آورده است».(1350، بازگشت به کدام خویش؟، م.آ 4، 357 از 508)
شریعتی «ثمره آزادی و نشانه پیشرفت» آنچه «زن روز» در اروپا میخواند را چنین توصیف میکند:«زن روز در آنجا ثمرۀ آزادی و نشانۀ پیشرفت خود را که بر میشمارد، از شمارۀ شهدایی، که در نهضت مقاومت علیه اشغال پاریس به وسیلۀ نازیها، داده است، یاد میکند و شمارۀ استاد و نویسنده و مترجم و موسیقیدان و رهبر ارکستر و مکتشف و مخترع و مبارز اجتماعی و سیاسی و خدمتگزار مردم و مسائلی از این گونه، یعنی کوشش در شرکت هرچه بیشتر در افتخاراتی که غالباً در انحصار مردان بوده است».(1350، بازگشت به کدام خویش؟، م.آ 4، 36 از 508)
او در جای دیگری «آزادی زن» در جامعه مدرن اروپایی را در چنین مصادیقی می بیند: «در آنجا آزادی زن، یعنی رها شدن او از قید و بندهای منحط فکری و روحی و حقوقی و اجتماعی. یعنی آزادی انتخاب. آزادی اندیشیدن. آزادی زندگی کردن. آزادی دوست داشتن. آزادی از همه رنگها و سنّتهایی که یادگار دوران بردگی و ذلّت و نقص عقل و شکستگی پای زن بود... نشانه آن آزادی این است که زن همچون مرد نه تنها میتواند تصمیم بگیرد، انتخاب کند، عقیده و احساسش را ابراز کند، بلکه همچون مرد تصمیم میگیرد، انتخاب میکند و عقیده و احساسی در سطح مرد دارد (نه از نوع مرد، آنچه متجدّدان ما میپندارند) و درکار و رفتار و تفکّرش این را نشان میدهد».(1350، بازگشت به کدام خویش؟، م.آ 4، 361-360 از 508)
لایه دوم: الف - آسیبشناسی وضعیت زن در دنیای جدید (خانواده اتمیزه و تنهایی ناشی از فردگرایی منفعت محور)
پرواضح است که چه ادبیات وی در این باره و چه مواضع و درونمایه گفتمان او در دیگر حوزهها، نشانگر آن است که این «بررسی انتقادی» نه از موضع «ماقبل مدرن»، بلکه از موضع آسیبشناسی انتقادی و استعلایی است.
منظر انتقادی او دو بعد اساسی دارد. یک بعد نگرش از منظر «رهایی» و رویکرد معناگرایانه، اخلاقی، وجودی و اگزیستانسیالیستی است که شریعتی در همه حوزهها، چه در تحلیل و نقد سنت و جامعه سنتی و چه در تحلیل و نقد جامعه جدید (و از جمله وضعیت زنان در این دو) دارد. بخشی از نقد وی در این باره تا نقد بعضی ریشههای فکری دوران جدید نیز گسترش مییابد. شریعتی معتقد است انسان جدید دچار وضعیتی تکساحتی شده است. برخی متفکران دنیای جدید چون «وبر» نیز به نقد «عقلانیت ابزاری» و اینکه این وضع به «قفس آهنین» دنیای جدید برای انسانها تبدیل شده پرداختهاند. هابرماس در رابطه با عقل ابزاری، از «عقلانیت انتقادی» و «کنش ارتباطی» یاد میکند. شریعتی، اما، از موضعی شرقیتر و شاید عمیقتر، به نقد «عقل سرد» در دنیای جدید و فراموشی ساحتها و ابعاد اشراقی و عرفانی آدمیان به واسطه غلبه عقل خشک حسابگر که لایه عمیق عاطفی و احساسی آدمی را نادیده میگیرد، نیز میپردازد. وی به تبعات غلبه عقلانیت سرد و ابزاری در زندگی آدمی، از جمله در حوزه خانوادگی، توجه پررنگی دارد.
بعد دوم این برخورد انتقادی از منظر «رهایی» را نگرش جمعگرایانه و سوسیالیستی (و به عبارت دقیقتر سوسیال - دموکرات) او در هر دو مفهوم دورکهیمی (اجتماعی)-مارکسی(اقتصادی)، تشکیل میدهد. او از منظر سوسیالیستی(دورکهیمی) منتقد «فردگرایی» لیبرال است. نقد این فردگرایی نه نقد فردگرایی سیاسی و حقوقی است که به انسانها موجودیت مستقل و تشخص فردی و سیاسی و حقوقی میدهد. او خود نیز در پی دادن هویت و تشخص فردی و وجودی به انسان است. نقد او بر فردیت لیبرال نقدی اخلاقی و فلسفی است چرا که اولاً فرد جدا از جمع و جامعه وجود خارجی ندارد و به لحاظ فلسفی و معرفتی تنها در رابطه با «دیگری» است که تعین مییابد. ثانیاً نباید تربیت اخلاقی انسان به سمت فردگرایی منفعت محور و خودگروی خودخواهانهای برود که برای منافع خویش «انحصار» و اولویت قائل باشد. او در مباحث اخلاقیاش به «برای خود، برای ما، برای دیگران» میپردازد و تولد انسان و اخلاق را در رویکرد دوم (برای ما) و در اوجاش رویکرد سوم (برای دیگری)، میداند.
توجهات عمده شریعتی در آسیبشناسی استعلایی اش از وضعیت زنان در جامعه مدرن به «عقل خشک و سرد حسابگر»، «فردگرایی»، «منفعتطلبی فردی»، «تنهایی» و «تضعیف خانواده»، «کمبود محبت»، «رشد انحرافات و آسیب های اجتماعی» و نظایر آن است.
لایه دوم: ب - زن و سرمایه داری
به نظر شریعتی رشد انقلاب صنعتی و ماشین، به افزایش تولید (تولید انبوه) منجر شد. این محصول نیازمند «بازار مصرف» و «ثبات سیاسی» برای حفظ نظام سرمایهداری بود. بر این اساس وی معتقد است سرمایهداری با زن برخورد ابزاری کرد و او را هدف بازار مصرف و نیز عامل رشد و ترویج و تنوع مصرف ساخت. البته او اشاراتی نیز به ورود دست دوم زنان به بازار کار برای تولید و آوردن زن از خانه به جامعه و کارخانه نیز دارد. در این راستا وی به برخورد ابزاری سرمایهداری به سکس زن هم میپردازد، سکسی که جانشین عشق شده و به دنبال توسعه مصرف است.
وی اما ریشههای عمیقتر این آسییب ها را در جهانبینی و روانشناسی و اخلاق بورژوازی (اعم از مذهبی و غیرمذهبیاش) میداند:«آنچه معنی دارد «لذت» است و آنچه ارزش دارد «پول»، و مابقی همه حرف مفت است و خیال باطل!... حتی زیبایی، جاذبه، لطافت، اندام و موسیقی ظریف و دلنشین زن که در ادبیات و هنر قدیم آن همه شعر و هنر و شور و خلاقیت را برانگیخت، آنچه را در یک روح بورژوا برمیانگیزد، حتی غریزۀ جنسیاش نیست؛ تنها احساسی که به او الهام میکند این است که در کنار جنسی که به فروش گذاشته است، او را عریان نماید تا در جلب مشتری به وی کمک کند».(1355، انسان آزاد - آزادی انسان، م.آ 24، 69-68 از 151)
او در جای دیگر توضیح میدهد که نظام سرمایهداری از «سکسِ به جای عشق» نشسته، برای دو هدف به عنوان ابزار استفاده کرد: ابزار سرگرمی برای نیندیشیدن به تضادهای اصلی جامعه و دیگری برای تشویق انسانها به مصرف. شریعتی در این جا تعبیر «فرویدیسم بازاری» را به کار میبرد (که میتواند در برابر فرویدیسم آکادمیک قرار گیرد که وی در جای دیگری به خاطر کشف ناخودآگاه از آن تجلیل کرده بود): «و از فرویدیسم، مذهب و معبدی میسازند که نخستین قربانیای که در آستانه آن ذبح شد، زن بود».(1350، فاطمه فاطمه است، م.آ21، 106-104 از 281)
علیرغم همه آسیبشناسیهایی که وی در رابطه با «مدرنیته محقق» داشت؛ از نظر او «زن اروپایی را که ما در ایران میشناسیم زن موجود در اروپا نیست. زن اروپایی موجود در ایران است!». او میگوید «چهرهای که ما به نام زن اروپایی میشناسیم، ساخت ایران است. مونتاژ ملی است!». وی آنگاه از چهرههای متعددی از زنان اروپایی در حوزههای مختلف علمی، آزمایشگاهی و تحقیق میدانی، آکادمیک و فلسفی، سیاسی و مبارز و... نام میبرد و نتیجه میگیرد زنانی که بر اساس «اطلاعات بانوان» در ایران به عنوان زن اروپایی معرفی میشوند خود «گوشتهای قربانی دستگاههای تولیدند و عروسکهای کوکی سرمایهداری و کنیزان تمدن جدید برای سربندی خواجههای جدید» که «استحمار جدید» برای «استعمار» خویش از آنان بهره برداری ابزاری میکند. زیرا استعمار هرگز دوست ندارد که دختران ما اروپایی فکر و کار کنند، اندیشمند و آزاد و تولیدکننده باشند».(1350، فاطمه فاطمه است، م.آ 21، صفحات 90 تا 97 از 281)
اگر این جمعبندی شریعتی خوشبینانه هم تلقی شود، شاید حداقل بتوان گفت این «فرصت» برابر برای زنان در جوامع مدرن نسبت به جوامع دیگر بسیار بیشتر فراهم است:«... زن اروپایی، زنی که همسر یک خانواده دو همسری است (Monogame) که در آن زن و مرد دو شریک و برابر و متشابه هماند و هر دو در بیرون کار میکنند و در درون خانهداری؛ وقتی دختر بود، درست مثل پسر، آزاد بود و از همه چیز برخوردار. همچون پسرها درس خواند و تفریح کرد و تحصیل و ورزش و پرورش و آشنایی با کتاب و قلم و هنر و اندیشه و درس زندگی و تخصص کار و رسیدن به استقلال اجتماعی و درآمد مستقل اقتصادی و سپس انتخاب رفیقی به عنوان شوی و « شریک زندگی». (1350، فاطمه فاطمه است، م.آ21، 137-136 از 281)
9- تحلیل انتقادی وضعیت زنان در موقعیت شبه مدرن ایران (گونهشناسی زن متجدد)
همانند مبحث مرتبط با غرب، در اینجا نیز شریعتی در وهله اول نگاهی تاریخی به موضوع دارد. وی در اینجا نیز به واکنش در برابر ارتجاع فرهنگی و سنتی و «محرومیت و تحقیر و زنجیر»ش برای زنان اشاره دارد. وی به دو قالب آدمریزی متقدم و متجدد اشاره میکند. شریعتی در این جا به «ناله و نفرین» و یا «کشیده و لگد»ی که میخواهد جلوی بسط وضعیت شبهمدرن را بگیرد، و نیز برخورد انفعالی با این وضعیت اشاره میکند و آنها را ناکام میداند.(1350، فاطمه فاطمه است، م.آ 21، 90-88 از 281)
وی در جای دیگری نیزبه تحمیل قالبهای سنتی با زور و فشار و «سلیطهبازی»های ویژه امر به معروف و نهی از منکر! و در نتیجه «عکسالعمل» جوان در برابر «شوک آفتابه» و «شوک چادر» و «منطقه وحشت و نظامی مذهب!» و «اختناق و استبداد و خفقان» اشاره می کند:«یکباره «حوصلهاش سرمیرود»، میزند به سیم آخر! عقدهگشایی! جبران بیست سال اختناق و استبداد و خفقان و...! میبینیم که بینش ضدّ مذهبی در اینجا یک «حالت روحی و عقدهای» است، عکسالعملی است. از طریق مطالعه و آشنایی با فلسفه و علم و فرهنگ جدید و مکتبهای اجتماعی و فکریه و تحت تأثیر نهضتهای مترقّی بورژوازی و گرایش رآلیستی و منطق مادّی و دیالکتیک و ماتریالیسم و اومانیسم؛ روشنفکر و بیاعتقاد به مذهب نشده است، فشار آفتابه و چادر او را روشنفکر و متجدّد و آزاد ساخته است».(1350، بازگشت به کدام خویش؟، م.آ 4، 360-358 از 508)
و در جای دیگر نیز باز نشانه پیشرفت و ثمره آزادی زن در غرب را در شماره استاد و نویسنده موسیقیدان و شهدای مبارزه و ... میداند و در اینجا رشد مصرف لوازم آرایش.(1350، بازگشت به کدام خویش؟، م.آ 4، 7-36 از 508)
شریعتی در جایی نام تعداد زیادی از زنان محقق و نویسنده و مبارز و ... در غرب را می آورد و می گوید ما اینها را نمیشناسیم و به جایش زنهای «زن روز»ی را می شناسیم. به خاطر طولانی بودن این قسمت، ضمن توصیه به خواندن آن، از نقلش خودداری میکنم.(1350، فاطمه فاطمه است، م.آ21، 97-90 از 281)
نقد رادیکال شریعتی به هر دو تیپ قالبی زن شبه مذهبی و شبه مدرن از منظر «وجودی» اما یکسان است: «بيچاره زن اروپایی چه ننگي كه اينها خودشان را مقلد او ميدانند و در احساسات از او بالاتر!؛ نه شرقياند نه غربي، نه زناند نه مرد، نه متجدداند نه متقدم، نه تحصيلكرده نه بيسواد، نه خانهدار نه اجتماعي، نه همسر خوباند نه معشوق خوب، نه عقل دارند و نه دل، هيچ! پوچ! شصت هفتاد كيلو گوشت و دمبه پودرنشده رنگشده صداداري هستند كه فقط بدرد «ديد زدن» جوانكهايي ميخورند كه زيرابرو ورميدارند!» (48-1346، گفتگوهای تنهایی، م.آ 33، 504 از 948)
و در جای دیگر:«اما باز یک امتیاز بر رقبای اُملشان، همان کلاغ سیاههای خانگی، یعنی همان صورت دیگر از همین ماده، دارند. آنها با آن حرکات مهوعشان آبروی بیچاره اروپا را میبرند، تمدن را بدنام میکنند و اینها با این سکنات متعفنشان آبروی بیچاره اسلام را. چه گرفتاری عجیبی در قضاوت میان این دو صف متجانس متخاصم پیدا کردهام. هر وقت آن ملاباجی گشتیزخانمها را میبینم میگویم باز هم آنها و هر وقت آن جیگی جیگی ننهخانمها را میبینم میگویم باز هم اینها!».(1350، وصیت، م.آ 1، 15-14 از 24)
10- زنشناسی دینی شریعتی
از آنجا که این فصل خود موضوعی مستقل و مفصل است برای جلوگیری از طولانی شدن مقاله خوانندگان را به اصل کتاب ارجاع می دهم.
11- اهداف و خواستهها - راهکارها و راهحلها
خواستهها و راهکارهای شریعتی در حوزه زنان، به طور طبیعی، به شدت متأثر از شرایط زمانی اوست. وجه غالب فرهنگی سنتی در آن دوران در فصل گونهشناسی زنان سنتی تصویر شد (تولید بچه در خانه و تولید اشک در جامعه و فلسفه وجودی بین مطبخ و بستر). از نظر فرهنگ غالب رسمی نیز زن میبایست زیبا و فریبا باشد(جمله معروف هویدا). روشنفکران نیز غالباً زن را نمیدیدند. در میان فعالان سیاسی و تحولخواه نیز زنان، علیرغم حضور نسبی اما محدودشان در عرصه مبارزات، هنوز نتوانسته بودند جای پای استواری بیابند. البته در دهه پنجاه جنبش چریکی عضوگیریهایی از میان زنان انجام داده بود، اما زنان فعال در جنبش چریکی فاقد آگاهی و رویکرد جنسیتی بودند. از اشرف دهقانی میتوان به عنوان نماد این طیف نام برد.
در عرصه جامعه نیز هر چند از مشروطه به بعد به تدریج تحصیل (و سپس تحصیلات عالیه) برای دختران امکان پذیر بود، اما از درون خانوادههای عمدتاً سنتی جامعه ایران (که در آن هم چنان شهرنشینی در برابر روستانشینی و زندگی عشایری در اقلیت قرار داشت)، مقاومتهای جدی برای تحصیلات (و مخصوصا تحصیلات عالیه) وجود داشت و عمدتاً حداکثر تا پایان مقطع ابتدایی برای تحصیل دختران تحمل میشد و پس از آن هم ازدواج و شوهرداری و بچهداری فراراه آنها بود.
هر چند در آن هنگام در امتداد فضای کشف حجاب رضاشاه، امکان تحصیل و حتی فعالیت اجتماعی- سیاسی برای زنان فراهم بود و شاه دوم حق رأی به زنان داده بود، اما به طور تودهای استقبال چندانی از این فضا نشده بود. و الگوی «اشرف پهلوی» برای آزادی زنان، هم به خاطر گارد بسته سنت برای اصلاح وضعیت زنان و هم به علت وابستگی او به قدرتی که از نظر تودههای مردم ظالم بود و مشروعیتی نداشت و هم به علت برخی فسادهای شخصی او؛ نمیتوانست نفوذ اجتماعی بیابد. البته دراین میان بودند معدود زنانی خارج از این الگو که پیگیر برخی حقوق زنان بودند، اما آنها نیز رگهای نازک بودند که شاید به خاطر پایگاه طبقاتی بالا، فاصله فرهنگی با اقشار وسیع سنتی زنان جامعه (و ناآگاهی و بیسوادی غالب خود این طیف) و زیست اجتماعی- سیاسی در کنار حکومت، نتوانستند نه با زنان (عمدتا دانشجوی) روشنفکر مخالف حکومت و نه تودههای وسیع زنان ارتباطی برقرار کنند.
در کنار دو الگوی اشرف پهلوی و اشرف دهقانی؛ الگوی سومی که می توان الگوی حسینیه ارشادی نامید، بیشتر از بقیه توانسته به موفقیت اجتماعی در آزادسازی دختران و زنان از قید و بندهای اجتماعی سنتی نائل شود.(شرح بیشتر در این باره در مقاله نگارنده«نهضت بیداری زنان» در کتاب شریعتی؛ راه یا بیراهه؟» انتشارات قلم، 1381 آمده است)
زن «آگاه، مسئول، مولد» / «حق و نقش و شخصیت» مساوی مرد
خواستههای شریعتی در مورد زنان را باید در زمینه تاریخی خودش مورد توجه قرار داد. وی اهداف و خواستههایی «آرمانی» دارد که درونمایه ای فراجنسی دارند. اما او در آرمانهای خویش نیز زنان را دیده است. بنابراین میتوان آرمانهای فردی-اجتماعیای هم چون «عرفان، برابری، آزادی»؛ ایدهآل فردی و وجودی «آگاهی، آزادی، آفرینندگی و ایدهآلطلبی»؛ پرواز با دو بال «عقل و عشق» و... را آرمانهای ایدهآلی اش برای زنان نیز دانست. اما باید جدا از این اهداف آرمانی کاوش کرد که شریعتی چه «خواسته»های مشخص و عینی را برای زنان دوره خویش دنبال میکرد.
اهداف دورانی شریعتی در مورد زنان را میتوان از درون تحلیلهای انتقادی او بر گونه متقدم سنتی و گونه متجدد شبه مدرن به دست آورد. خود شریعتی این امر را به عنوان «زن سوم» و «زن روشنفکر» صورتبندی میکند. زن سوم او فاقد ویژگیهای زنان سنتی متقدم و شبه مدرن متجدد (زنان تحت سلطه مردسالاری قدیم و جدید) و واجد ویژگیهای زن اصیل آزاد اروپایی (نه زن اروپایی ساخت ایران) و زن اصیل مذهبی (آن گونه که در صدر اسلام بود و محمد میپرورید)، است.
البته شریعتی در دوران جوانی، خواستهاش در مورد زنان را به صورت یک شعار سیاسی-تبلیغی «حقوق اجتماعی و سیاسی برابر با مردان» (1341، مقالاتی از ایران آزاد، م.آ 36، 102 از 123)، اعلام کرد. اما وقتی پس از اتمام تحصیلات از اروپا به ایران آمد و حرکت فکریاش را آغاز کرد و با متن جامعه ایران بیشتر مواجه شد، دید وضعیتی که اکثر قریب به اتفاق زنان جامعهاش در آن به سر میبرند فاصله بسیاری با «حقوق اجتماعی و سیاسی برابر با مردان» دارد. بنابراین متوجه شد جدا از شعارهای آرمانی، اگر بخواهد برای زنان «واقعاً» موجود و گوشت و خوندار، کاری بکند باید از حقوق اولیهای شروع کند که خیلی ابتداییتر از آن مطالبه آرمانی است. بر این اساس او به وضعیت واقعی زن ایرانی (متقدم و متجدد) نزدیک شد و سعی کرد الگوی سومی را در برابر آنها مطرح کند.
زن روشنفکر شریعتی زن متقدم سنتی نیست. بنابراین در یک جمله میتوان گفت از نظر او زن به جرم زن بودن نباید خانهنشین شود، بلکه باید حق تحصیل، اندیشه و آگاهی و اشتغال داشته باشد و کار بیرون از خانه را بد نداند.
هم چنین زن سوم زن متجدد شبهمدرن نیست و نباید تحت سلطه مردسالاری جدید قرار گیرد. این زن سوژه مصرف و ابژه جنسی و ابزار دست دوم اقتصادی نیست و میباید «تجدد» و تغییرات ظاهری در خود و زندگیاش را با «تمدن» و تغییر عمیق در اندیشه و شخصیت فرق بگذارد.
زن سوم، زنی است که سرشت انسانی برابر با مرد دارد و معنا و مسئولیت زندگیشان مشابه است. او باید دارای استقلال فردی و اقتدار شخصیتی باشد و در همه حوزهها حضور یابد و از حقوق مساوی برخوردار گردد. بر این اساس میتوان از مدلهای متکثر و متنوع زن سوم یاد کرد.
براساس عصارهگیری که از فصول قبلی این نوشتار بدست می آید، میتوان اهداف و خواستههای شریعتی برای زن دوران خویش را در سه خصیصه «آگاه، مسئول و مولد» خلاصه کرد. همچنین میتوانیم به فقرات دیگری بپردازیم که او خود به زن سوم و روشنفکر پرداخته است. بر این اساس میتوان با بهرهگیری از تعابیر خود وی گفت هدف و خواسته مشخص شریعتی کسب «نقش، حق و شخصیت» برابر زن با مرد است (1355، با شما دو تن شهید شاهد، م.آ 1، 15 از 19 و یا: 1350، چه باید کرد؟، م.آ 20، 152 از 173)
او همچنین از سه ویژگی«اندیشمند و آزاد و تولیدکننده» یاد می کند (1350، فاطمه فاطمه است، م.آ 21، ص 96 از 281). تعابیر او در اینجا به خوبی بیانگر اهداف متنوع و مدلهایی است که او برای دختران جامعه خویش آرزو میکند: فکر و اندیشه؛ آزادی؛ کار و تولیدکنندگی.
هر چند اکثر خواستههای شریعتی در مورد زنان جامعه خویش، حقوقی اولیه (هم چون خروج از خانه و تحصیل و آگاهی و اشتغال) برای تغییر نقش کلیشهای زنان در خانواده و جامعه را مد نظر قرار داده و تأکید او بر الگوهای قدیم و جدید نیز عمدتاً معطوف به همین حقوق است؛ ولی گاه ذهن تیزپرواز وی به اهداف بلندتری اشاره دارد. به طور مثال در پرداختن به زینب از او «به عنوان مظهری از رهبری اجتماعی و انسانی و مترقی زن» یاد میکند (1351، انتظار عصر حاضر از زن مسلمان، م.آ 21، ص 25 از 51). و یا وقتی از فاطمه در نقشهای گوناگون فردی، خانوادگی و اجتماعیاش یاد میکند، برخلاف فرهنگ مردسالار حاکم و به طور شگفتانگیزی از تعبیر «امام» برای او بهره می برد. (1350، فاطمه فاطمه است، م.آ 21، ص 278 از 281)
هم چنین گاه توقع شریعتی از استقلال شخصیتی و «رأی» زن آن چنان است که وی در بحثهایی که در رابطه با دموکراسی رأیها - رأسها دارد، یکی از مصداقهای تحقق اندیویدوآلیسم و شخصیت منفرد مستقل را در رابطه زن و مرد و عاشق و معشوق میبیند:«حتي زن و شوهر يا عاشق و معشوق يا دو دوست، دو راي باشند. در چنين جامعهاي است كه دموكراسي واقعي تحقق پيدا ميكند، دموكراسي رأيها نه دموكراسي رأسها. بنابراين دموكراسي وقتي در جامعه تحقق پيدا ميكند كه جامعه تبديل به جامعه انديويدوآليستي مطلق شود (به معني دوركيمي كلمه، در مقابل سوسياليسم دوركيمي).»(1348، گرایش های سیاسی در قرون معاصر، م.آ 12، 15-14 از 25)
خواسته شریعتی در آن هنگام همچنین اصلاح درون خانه هم هست. او در الگوی زن اصیل اروپایی از خانواده ای که هر دو در بیرون و درون خانه کار میکنند، یاد کرد. در ادبیات دینیاش نیز همین آموزه را دارد. او در«قرن ما در جستجوی علی» می گوید:« با فاطمه کارهای خانه خود را تقسیم کردهاند؛ نه این که "کار بیرون مال من است، کار درون مال تو است"؛ نه! در کار داخل خانه تقسیمبندی دقیق شده است، و در تمام مدت، در خانه، علی کار خودش را میکند و فاطمه کار خودش را».(1351، قرن ما در جستجوی علی، م.آ 26، 46 از 63)
بدین ترتیب میتوان به طور خلاصه گفت زن سوم یا زن روشنفکر شریعتی با سه خصیصه «آگاه، مسئول و مولد» دارای «حق، نقش و شخصیتی مساوی مرد» است.
راهکارها و راهحلها
راهکار خاص شریعتی درباره زنان باید در مرحله اول در چارچوب راهکار عام او برای کل جامعهاش در نظر گرفته شود. شریعتی به مشی آگاهیبخش-آزادیبخش معتقد است. فاعل این استراتژی نیز «روشنفکر» است. بر این اساس راه حل عملی او برای رهایی زنان نیز در چارچوب همین مشی و با اتکاء به روشنفکر (در اینجا زن سوم یا زن روشنفکر) قرار دارد. اما وی به طور جزئیتری نیز در این باره سخن گفته است.
اولین نکته او توجه دادن به این امر است که روشنفکران (که شش مخاطب مجهول دارند) باید «زنان» را ببینند و آنها را نیز مخاطب خود قرار دهند(1351، درس 26 اسلام شناسی، م.آ 18، ص 2-1 از 41).
نکته بعدی که شریعتی روشنفکران را (هم به طور عام برای کل جامعه و هم به طور خاص در مورد زنان، در یک «تحلیل شرایط» دقیق)، توجه میدهد این است که «کلاسیسیسم» در جامعه ایران زنده و متحرک است و بدون در نظر گرفتن آن هیچ کار اساسی نمیتوان کرد. سینه روشنفکر مملو از حال و آینده است و با نفرت به گذشته مینگرد. اما توده مردم ستایشگر گذشته است (1343، مقالاتی از نامه پارسی، م.آ 36، 8-7 از 28).
شریعتی هم چنین تحلیل جامعهشناختی بومی و عمیقی در رابطه با شرایط روز جامعه خویش میکند. او به اشکریزی مردمان سنتیاش در صدها هزار روضهخوانی (سر بر دیوار خانه فاطمه) میپردازد و «اشک را شهادت عشق» مینامد، عشقی اما بدون آگاهی و عقل و بر این اساس به روشنفکر راه نشان میدهد که اگر موتور این «عشق» با چراغ آگاهی و اندیشه ناشی از بازخوانی و بازسازی دین و تفکیک آن از سنتهای قومی و تاریخی، روشن شود چه نیروی عظیمی برای «تغییری» که او به دنبال آن است، خواهد ساخت و البته موتور بیچراغ و عشق کور را «خطرناک و فاجعه» مینامد!(1350، فاطمه فاطمه است، م.آ 21، ص 18 تا 37 از 281).
بدین ترتیب مشی آگاهیبخش او در حوزه زنان به «روشنگری» نظری و مبناسازی فکری و دینی برای زن سوم (زن روشنفکر) در جهت مقابله با فرهنگ مذکر و مردسالار و توجه دادن مردان به زنان و به حقوق اولیه و بدیهی زنان برای خروج از زندان خانهنشینی و برخورداری از سواد و تحصیل و سپس اندیشه و اشتغال و فعالیت در عرصههای مختلف اجتماعی پرداخت. شریعتی به خوبی میدانست زن جامعه او هنوز از حقوق اولیهاش محروم است و نیز به خوبی آگاه بود که چه موانع سفت و سخت فرهنگی و سنتی در برابر او قرار دارد.
هم چنین او متوجه دادن «انگیزه، اعتماد به نفس، استقلال و اقتدار شخصیتی» به زنان برای خروج از وابستگی و خودکمبینی و تحقیر سنگین تاریخی و رضایت خود به این وضع و درونی کردن آن بود.
مجموع این راه حل ها را میتوان «آگاهیبخشی»علیه ایدئولوژی خانهنشینی و «انگیزهدهی» برای خروج از این وضع و تغییر نقش کلیشهای در جامعه و خانواده نام داد.
یک نکته کلیدی شریعتی در برابر تغییر شبهمدرنی که با تکیه بر شعار آزادی جنسی، به جای آزادی واقعی و اصیل زنان توسط قدرت استبدادی حاکم آغاز شده، این است که به جامعه مردسالار سنتی که در برابر این فضا بیمناک شده، هشدار میدهد تنها راه حل، «دادن حقوق انسانی زنان» است و نه مقابله ستیزهجویانه با شبهمدرنیسم از موضع سنتی دگم و پوسیده و ضدزن(1351، انتظار عصر حاضر از زن مسلمان، م.آ 21، ص 21-20 از 51). این راه (=دادن حقوق انسانی زن) طلاییترین نقطه تأکیدات شریعتی است. او هرگونه پیمودن مسیر مقابله و سرکوب را به شدت از نظرفکری و دینی و نیز راهبردی و کارکردی نقد میکند(1355، م.آ 10، جهت گیری طبقاتی در اسلام، 91-86 از 94) و نتیجه برخوردهای سنتی همراه با تهمت و توهین و غل و زنجیر کردن را صفر و حتی زیر صفر می داند(1350، فاطمه فاطمه است، م.آ 21، 51 از 281).
شریعتی در مسیر روشنگری و شوک زدنهای پیاپی خود به فضای سنتی برای ترک برداشتن سد سدید سنت در برابر آزادی زنان برای بازشدن روزنهای به سوی آینده، با دید دقیق یک جامعهشناس بومی میداند که مهمترین مانع فرهنگ خانهنشینی زنان و تمرکز سلطه جنسیتی مرد سالارانه با پوشش مذهبی «عفت» و پوشش سنتی ملی «غیرت و ناموس» است. بنابراین او نقطه اصلی حمله خود را همین نقطه قرار میدهد و بر اثرگذارترین شخصیت در فضای سنتی جامعه، یعنی فاطمه انگشت میگذارد: «فاطمه یک خانهنشین ناآگاه نیست. او راه رفتن را در مبارزه آموخته است و سخن گفتن را در تبلیغ و کودکی را در مهد طوفان نهضت به سر آورده و جوانی را در کورۀ سیاست زمانهاش گداخته است. او یک زن مسلمان است: زنی که عفت اخلاقی او را از مسئولیت اجتماعی مبرا نمیکند.»(1350، فاطمه فاطمه است، م.آ 21، 246 از 281). شریعتی فاطمه را مصداقی برای مشی و ایدئولوژی ضدخانهنشینی خود قرار میدهد.
او به جایگاه فاطمه در فرهنگ شیعه، همانند جایگاه مریم در فرهنگ مسیحیت آشناست. شریعتی خود سعی میکند چهره او را بازخوانی و بازسازی کند و با نگرش و نقش تاریخی و اجتماعی جدیدی وی را فراروی احساسهای برافروخته جامعه سنتیاش قرار دهد. او در اینجا فاطمه را به سان «امام»ی به مخاطباناش معرفی میکند:«]فاطمه[خود یک امام است، یعنی یک نمونۀ مثالی، یک تیپ ایدهآل برای زن، یک اسوه، یک شاهد برای هر زنی که میخواهد شدن خویش را خود انتخاب کند».(1350، فاطمه فاطمه است، م.آ 21، 278 از 281)
شریعتی ضمن تاکید به نیاز جامعه به «الگو» برای تغییر، همچنین بر زینب تاکید و این چهره را نیز بازخوانی و بازسازی میکند. او به گریه انبوه زنان سنتی جامعه اش برای زینب که «آتش در استخوانشان میزند» توجه میدهد و با عمق راهبردی یک مصلح اجتماعی تاکید می کند که اگر این زنان آگاه شوند، این اسوه بزرگ «بسیار خواهد ارزید» و «به شدت به کار خواهد آمد»(1350، فاطمه فاطمه است، م.آ 21، 32-28 از 281). او در جای دیگری زینب را الگویی غیرفرقهای (فراشیعه-سنی) و نیز فراایدئولوژیک (فرامذهبی-غیرمذهبی) و به عنوان «مظهری از رهبری اجتماعی و انسانی مترقی زن» معرفی میکند(1351، انتظار عصر حاضر از زن مسلمان، م.آ 21، ص 27-25 از 51).
الگوی دیگر و متأخری که شریعتی به مخاطبانش معرفی میکند «محبوبه» در داستان «شهید شاهد» (یا حسن و محبوبه) است. قهرمان این داستان که یک معلم است، محبوبه را الگوی سخنان خود، باز در میان دو الگویی که «آخوند و رمال» از یک سو و «قرتی»ها از سوی دیگر معرفی میکردند، قرار میدهد.(1355، با شما دو تن شهید شاهد، م.آ 1، ص 7-6 از 19)
اگر او در برخورد با سنت به تصفیه و قالبشکنی میپردازد در الگوگیری از غرب نیز تأکید میکند که میتوان ضمن انتخاب و اقتباس از غرب، شخصیت ملی و فرهنگ اخلاقی خویش را هم حفظ کرد. نمونه عملی او ژاپن است.(1349، اقبال مصلح قرن اخیر، م.آ 5، 120-119 از 128)
نکته مهم دیگری که در راهکارهای شریعتی به چشم میخورد، توصیه اکیدی است که او به ویژه بر «درونی کردن» فرهنگ مساواتطلبانه به جای فرهنگ حاوی سلطه جنسیتی دارد. مخاطب او در اینجا بیشتر مردان خو کرده به فرهنگ مردسالار است.(1351، انتظار عصر حاضر از زن مسلمان، م.آ 21، ص 2-1 از 51)
دوگانگی و فاصله حرف و عمل در مورد روشنفکران که شریعتی با دقت متوجه آن شده مشکل و حکایتی است که هم چنان باقی است! او خود مثال جالبی در این باره دارد:« فکر زود و گاه ناگهانی منقلب میشود اما ذائقه بسیار دیر و گاه هیچگاه! من مردی بزرگ و دانشمند را میشناسم که سی و هفت سال پیش نخستین کسی بود که در متعصبترین محیطهای مذهبی و سنتي مملكت يك تنه عليه حجاب قد علم كرد و تمام حيثيت معنوي و علمي و مذهبي و سیاسي که داشت در گرو آزادی زن از قید حجاب نهاد و در اولین مجلسی که به نشانة «رفع حجاب» تشکیل شد اولین سخنرانی را علیه حجاب کرد و حتی جانش را خطر کرد. اما سی و چندسال بعد از آن، یک روز خدمتشان رسیده بودیم و ایشان که دوفرزند خردسال داشتند یکی دختری هفت ساله به نام فاطمه و دیگری پسری پنج ساله بنام تقی؛ در جواب احوالپرسی ما شاگردانش که پسر بودیم فرمود: «همشیره تقی کسالت پیدا کرده است!».(1348، هبوط، م.آ 13، 160-159 از 309)
جمعبندی؛ گفتمان زن شناختی شریعتی: «بر علیه ایدئولوژی خانه نشینی»
(انسداد زدایی اجتماعی با مبارزه علیه ایدئولوژی خانهنشینی / مشی آگاهیبخش - آزادیبخش زنان)
آمار تیاسن: کار و تحصیل نقش انسدادزدایی اجتماعی برای زنان دارد. (غفاری، 1382، ص136)
زنشناسی شریعتی از آنجا که:
- زنان را میدید و بر محرومیت آنان تمرکز داشت و میخواست آن را برای جامعه خویش و به ویژه روشنفکراناش تبدیل به «مسئله»ای جامعهشناختی کند؛
- به تبیین علل فرودستی زنان پرداخت و نگاهی تلفیقی در این باره داشت؛
- به ارائه راه حل پرداخت و نخستین و مهمترین گام را جهت انسدادزدایی و رفع مانع در برابر حرکت زنان در جهت رهایی و کسب حقوق مساوی با مردان، در خروج از خانه میدید؛
واجد عناصر و مؤلفههای یک گفتمان و نظریه است، نظریهای که ما آن را «آگاهیبخشی - آزادیبخشی زنان بر علیه ایدئولوژی خانهنشینی» جهت انسدادزدایی اجتماعی برای زنان می دانیم.
کل آموزههای شریعتی در رابطه با زنان را در یک تیتر جمعبندی می کنیم:«گفتمانی بر علیه ایدئولوژی خانهنشینی جهت انسدادزدایی اجتماعی برای زنان».
شریعتی در برابر ایدئولوژی خانهنشینی که وجه غالب فضای سنتی در مورد دختران و زنان و مانع اصلی حرکت زنان به سمت رهایی بود، تهاجمی همهجانبه را آغاز کرد. هدف او تغییر شخصیت و نقش اجتماعی زنان بود. به همین خاطر وی به نقد جدی نوع سنتی خانهنشینی پرداخت؛ مردان را مخاطب قرار داد و به شدت به آنان تاخت؛ این وضعیت را خلاف آموزههای اصیل دینی و رفتارهای صدر اسلام دانست؛ الگوهای بزرگی از نامداران دینی زن را در برابر این گونه خانهنشینی قرار داد؛ آنها را به مقاومت بیحاصلشان در برابر فرهنگ و گونه شبهمدرن آگاهی و هشدار داد و... حرکت او در این رابطه بسیار صفشکن و جوشکن بود و به شدت به نفع و برای زنان فضاسازی کرد. آن هم در دوران «زن؟ - هیس!» و با حساسیتهای «زن؟ - گیس!» و با نصایح دلسوزانه «هنوز مصلحت نیست!».
شریعتی در حرکت فکری-انگیزشیاش برای اصلاح فرهنگ و وضعیت مرد/پدرسالار و انسدادزدایی برای رهایی زنان، بر علیه ایدئولوژی خانهنشینی تمرکز کرد و در این راستا به ایجاد آگاهی، هویت و استقلال وجودی، اعتماد به نفس، اقتدار شخصیتی و درونی کردن آن توسط زنان و تواناسازی آنان و تغییر این فرهنگ چه به لحاظ معرفتی و چه به لحاظ روانشناختی در مردان پرداخت.
بدین ترتیب همان گونه که مشی کلی شریعتی برای جامعه ایران «مشی آگاهیبخش-آزادیبخش» بود، در حوزه زنان نیز میتوان مشی او را مشی آگاهیبخش-آزادیبخش زنان با جهتگیری و درونمایه ضدایدئولوژی خانهنشینی دانست.
کسب آگاهی و امکان خروج از خانه مرحلهای اساسی در جنبش زنان در جهان نیز بوده است.(مشیرزاده، 1382، ص دوازده مقدمه؛ص34؛ص289؛ص324؛ص؛ص508419) (پاملاآبوت، منیژه عراقی، 1387، ص 123؛ص259) (مگیهام / مهاجر، 1382، ص 469)
در ادبیات فمینیستی به تکرار به مقاومتهای فرهنگی در برابرآموزههای ویکتوریایی(تعریف زن در چارچوب خانه) درباره حضور زن در عرصه عمومی اشاره شده است:«ایدئولوژی خانهنشینی در قالبهای جدیدی مطرح میشد و از طریق سازوکارهای جامعهپذیری اعم از خانوادهها، دستگاههای آموزشی، و رسانهها تقویت میشد.(مشیرزاده، 1382، ص 508)
آیا شریعتی یک فمینیست بود؟
فمینیسم یک مفهوم واحد نیست (فریدمن / مهاجر، 1386، ص 5) و بهتر است از تعبیر «انواع فمینیسم» بهره گرفته شود (همان). اما اساس همه آنها بر توجه به موقعیت فرودست زنان و «تبعیضی است که آنها به خاطر جنس خود با آن روبرو میشوند و تمامی انواع فمینیسم، به منظور کاهش این تبعیض و در نهایت غلبه بر آن، خواهان تغییراتی در نظم اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگیاند»(همان). ضمن آنکه فعالیت و جنبش زنان بسیار پیشتر از رواج این واژه وجود داشته است و نیز بسیاری از تلاشگران در این مسیر این اصطلاح را برای خود به کار نمیبردند:«صرفاً در همین اواخر است که استفاده از تعبیر فمینیست برای تمام گروههای مدافع حقوق زنان متداول شده است».(همان، ص 8)
با این مقدمه اگر فمینیسم و فمینیست را به معنای تمرکز «انحصار»ی بر مسئله فرودستی زنان و تلاش برای رهایی آنها بدانیم، قطعاً شریعتی فمینیست نبود. آگاهی - آزادیبخشی زنان «بخشی» از تلاش روشنفکرانه وی برای آگاهی-آزادیبخشی به جامعهاش بود. او به موضوع و مسئله زنان توجه داشت؛ آنان را میدید و میخواست دیگران (به ویژه مردان) نیز بدان توجه کنند؛ مخاطبشان قرار میداد و به آنها آگاهی، انگیزه و اعتماد به نفس میبخشید؛ به رهاییشان میاندیشید و برای آن راه حل میداد؛ اما این همه را در کادر یک حرکت عامتر برای تغییر اجتماعی میدید.
اما اگر فمینیسم را تمرکز انحصاری بر رهایی زنان ندانیم، که نباید بدانیم؛ و توجه به تبعیض جنسی و تلاش برای رهایی زنان از ستمهایی تلقی کنیم که صرفاً به جرم زن بودن متحمل آن میشوند؛ آن گاه قطعاً آرای او دارای مؤلفهها و عناصر جدی و جوانههای قابل رویش بسیاری برای رهایی زنان است و اندیشه و فکر و حرکت وی واجد گرایش فمینیستی روشن و صریحی است.