Wednesday, Jul 12, 2017

صفحه نخست » از بچه اى كه آن دوران را نديده، انتظار ساختن چه فيلمى مى توان داشت؟!؛ ف. م. سخن

nimrooz.JPGقصد من از به كار بردن كلمه ى «بچه» در عنوان، تحقير و تخفيف نيست. استيون اسپيلبرگ، فيلم «دوئل» را در سن ٢٥ سالگى ساخت و همه ى ما را بر صندلى هاى خود ميخكوب كرد. سن كم داشتن، براى انجام يك كار -شايد هم يك كار مهم و اساسى- عيب نيست، و حتى مى تواند موجب متفاوت بودن آن كار شود.

اما كارى كه انجام مى دهيم چه كارى ست؟ يك كار فانتزى و تخيلى ست؟ يك كار ادبى و متعلق به دوران كهن است؟ يك كار نو و آينده نگرانه است؟

يا نه، كارى كه انجام مى دهيم، نوعى بازسازى تاريخى، از دورانى ست كه دستكم يك نسل قبل -كه هنوز زنده اند و شاهد زنده ى آن دوران- آن را با تمام جسم و جان خود تجربه كرده اند.

يك سوال ديگر كه مطرح مى شود اين است: بازسازى تاريخى، به روايت چه كسى صورت مى گيرد؟ به روايت تاريخ شناسان بى طرف، در يك حكومت بى طرف، يا به روايت تاريخ شناسان هدف دار در يك حكومت بسته كه حقيقت در آن هميشه به صورت تحريف شده بيان شده است و مى شود؟

اينجاست كه بايد از كننده ى كار پرسيد كه آيا شما خود آن دوران را تجربه كرده اى كه چنين چيزى ساخته اى؟ يا نه، شما اين كار را بر اساس روايت تاريخ سازان و تاريخ پردازان حكومت ساخته و پرداخته اى كه همين امروز، جلوى چشم من و شما، روز را تبديل به شب و شب را تبديل به روز مى كنند!

شما دارى به چشم خود مى بينى كه ماجرايى مثل ماجراى كهريزك، توسط حاكمان و مفسران حكومتى چگونه روايت مى شود! در چنين حكومتى چطور مى توانى فيلمى بسازى، در باره ى يك گروه سياسى، و وارد شدن اين گروه سياسى به مبارزه ى مسلحانه با حكومت اسلامى و سركوب اعضا و هواداران اين گروه و گروه هاى ديگر توسط حكومت؟ در جايى كه كهريزك، در مقابل چشمان شما اتفاق افتاده، و شما داستان ديگرى از قضاياى آن مى شنوى، چگونه مى توانى مطمئن باشى كه روايت حكومت از سال ٦٠ روايت صحيحى ست؟

در اينجا ما ديگر با يك بچه ى ساده لوحِ نادان طرف نيستيم؛ با بچه اى طرفيم كه حكومت دروغگو را قبول دارد، از او پول مى گيرد، و به تشويق او، فيلمى مى سازد جهت تحريف اذهانِ بچه هايى مثل خودش.

قضيه ى سال ٦٠، قضيه اى متعلق به مثلا دوران قاجار نيست كه به چشم نديده باشيم چگونه بوده، و فيلم مثلا على حاتمى از آن دوران منطبق با واقعيت بوده يا نبوده يا اصلا على حاتمى قصد انطباق دادن فيلم اش با واقعيت را داشته يا نداشته.

سال ٦٠ در دوران امثال من اتفاق افتاده. در زمان بسيار نزديكى اتفاق افتاده. در دورانى اتفاق افتاده كه امثال من آن را با ذره ذره ى وجودمان احساس كرده ايم. آن وقت كارگردانى كه در آن سال سياه، در شكم مادرش بوده، يا تهيه كننده اى كه در آن سال خون و وحشت يك ساله بوده، فيلمى براى ما مى سازد كه به ما گوشه اى از حقايق آن سال را نشان دهد! در اينجا مجبوريم، بگوييم بچه جان! اگر اين كار كه كرده اى ماموريت حكومتى نبوده يا به خاطر دريافت پول كلانى نبوده، سخت اشتباه كرده اى! آن چه ساخته اى بازتابى از اتفاقات دهه ى شصت نيست؛ بازتاب دروغ و خباثت است. دروغ و خباثتى كه اين روزها حكومت سعى مى كند با ظرافت آن را به خورد مردم، و بخصوص جوانانى كه آن دوران را نديده اند بدهد.

لابد مى پرسى شما كه مى گويى محتواى اين فيلم سراسر دروغ و خباثت است، موارد آن را به ما بگو. چشم. حتما خواهم گفت. بيان تاريخ واقعى آن روزگار با يك مطلب و دو مطلب نمى شود. قبلا در اين باره گفته ايم و باز هم خواهيم گفت.

اما يك چيز را در اين جا مى توانم بگويم: آن چه شما در اين فيلم تصوير كرده اى، نيم نگاهى دارد به اين بساط دسته بندى و جناح بندى، در دوران حاضر و بخصوص دوران بعد از رويدادهاى سال ٨٨ و جنبش سبز. اطلاعاتى هاى محترم و شكنجه گران نازنين فيلم شما، تفكراتى را بازتاب مى دهند، شبيه به تفكرات امروزى.

در فيلم شما، اصلاح طلب داريم، ميانه رو داريم، رزمنده ى مسلسل به دست داريم، آدم گيج و در مانده ميان اين و آن داريم، داد ستان (!) ى به اسم لاجوردى كه شباهتكى با سعيد مرتضوى دارد داريم...

آخرى به اولى ها فشار مى آورد كه قال بازجويى را بكنند و متهمان را تحويل او دهند تا خدمت شان آن طور كه شايسته است برسد. امثال لاجوردى و مرتضوى، امروز «بَدِ ه» شده اند، چنان كه خلخالى كه در اوايل انقلاب، بى رحمانه هر كه را طرفدار پادشاه بود يا طرفدار گروه هاى سياسى از دم تيغ مى گذراند «بَدِ ه» شده است. و امروز اصلاح طلبان و ميانه روها تصوير زيبايى از خود ارائه مى دهند و دستان شان را به نشانه ى آن كه خونى بر آن نيست به مردم و بخصوص جوانان نشان مى دهند!

نه. ماجراى نيمروز شما، ربطى به ماجراى نيمروز حكومت اسلامى، در سال ٦٠ و در سال ٨٨ و در سال ٩٦ ندارد. اگر هم ربطى داشته باشد، همان ربط كهريزك است. همان ربط در زندان بودن امروز نويسندگان و متفكران و منتقدان حكومت است. همان در حصر نگه داشتن چند ساله ى ٣ نفر از كسانى ست كه با تمام وجود «جمهورى اسلامى» و «خمينى» و «دوران طلايى» او را -كه شامل سال ٦٠ و دهه ى ٦٠ هم مى شود- قبول دارند. شما همين مقياس را بگير، ببين در سال ٦٠، بر سر بچه هايى كه نه نخست وزير محبوب امام بودند، نه رييس و موسس بنياد شهيد، نه شاعر و نويسنده ى اسلام و اسلام سياسى چه مى آوردند! شما كمى تحقيق كن كه بنياد وزارت اطلاعات را، بنياد وزارت اطلاعاتى كه مى زد و مى زند، شكنجه مى كرد و مى كند، مى كشت و مى كشد، چه كسانى گذاشتند، و چه كسانى بازجو بودند و چه كسانى حكم تعزير زندانيان را با وجدانى آرام اجرا مى كردند، و در نهايت هم آن ها را به چوبه ى دار يا جوخه ى اعدام مى سپردند. و از همه مهم تر، كسانى را كه فرمان شكنجه و كشتار صادر مى كردند از ياد نبر: خمينى و خامنه اى.

آرى. شما فعلا همين چند قلم را داشته باش، تا بعد باز خدمت برسيم و از ماجراى نيمروز واقعى بيشتر بگوييم.

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy