ف. م. سخن - خبرنامه گویا
در بحث هاى امروزى اين گونه جملات را زياد مى شنويم:
«جمهورى اسلامى فلان جنايت را كرد ولى...»
«جمهورى اسلامى فلان شعار را داد ولى...»
«رهبر جمهورى اسلامى فلان حرف را زد ولى...»...
پشت «ولى» هم، چنين جملاتى مى آيد:
«... امريكايى ها هم كم جنايت نكردند!»
«... اسراييلى ها هم كم شعار ندادند!»
«... رهبران امريكا هم كم حرافى نكردند!»
من به محض اين كه پشت اين گونه جملات، كلمه ى «ولى...» را بشنوم، متوجه مى شوم كه گوينده، مى خواهد با نيمچه انتقادى از حكومت اسلامى، سخنان دشمنانه اش را در باره ى طرف مقابل، يعنى امريكا و اسراييل و اروپا بيان كند. در اين حالت ديگر به بحث ادامه نمى دهم چون انتظار شنيدن حرف منصفانه ندارم و مى دانم هر جنايت جمهورى اسلامى با اين «ولى...» ها، كم رنگ و بى اهميت جلوه گر خواهد شد و بحث با چنين شخصى راه به جايى نخواهد برد.
خط فكرى جناب محمد سهيمى كه مطالب شان در سايت هاى مختلف از جمله خبرنامه ى گويا منتشر مى شود با همين «سيخ» را بى اهميت دانستن و «كباب» را مهم شمردن ها براى خوانندگان شان مشخص است. اين نوع بحث، كه قرار است منصفانه به نظر بيايد، مطلقا منصفانه نيست و در نهايت به تاييد سياست هاى حكومت اسلامى منجر مى شود.
البته من معتقد نيستم كه جناب سهيمى اين كار را عمدا انجام مى دهند بلكه رعايت انصاف، گاه موجب تطهير ناخواسته ى جنايتكار مى شود كه چنين مباد.
به اعتقاد من بحث بايد در يك چهارچوب منطقى و معين بماند. اگر بخواهيم با پيش كشيدن مسائل تاريخى به قضاوت عملكرد امروز كسى بپردازيم، آن گاه كار به بررسى دوران هابيل و قابيل خواهد كشيد اگر نخواهيم چيزى از قلم بيفتد... و اين اشتباه محضى ست كه موجب رسيدن به عامل «توطئه گرى» در تاريخ مى شود.
به عنوان مثال، جناب سهيمى در مطلب اخيرشان با عنوانِ «روابط مجاهدين با اسراييل» به تحليل و تفسير عملكرد مجاهدين از ابتدا تا امروز پرداخته اند و سر انجام به اين نتيجه رسيده اند كه مجاهدين در خط اسراييل عمل مى كنند. به عبارتى ايشان سعى كرده اند در يك مطلب مختصر، زواياى مختلف عملكرد مجاهدين را زير ذره بين بگذارند و آن را «كل ماجراى مجاهدين» معرفى كنند.
اين كار غير منصفانه است.
جناب سهيمى مى توانستند بدون بازگشت به گذشته، همين مقطع امروز فعاليت مجاهدين را مورد بررسى قرار دهند و نتيجه بگيرند كه عملكرد آن ها به اين نتايج مثلا شوم ختم خواهد شد. چنين تفسيرى قابل فهم، قابل توجيه، و قابل پذيرش بود. ولى نوع فعلى تجزيه و تحليل ايشان به هيچ وجه واقعيت عملكرد مجاهدين در ديروز و امروز را نشان نمى دهد و باعث گمراهى خواننده ى مطلب مى شود.
مثلا به جاىِ جا دادن يك تاريخ پنجاه ساله در يك مطلب ناقص و كوتاه، مى شد به بررسى اين موضوع پرداخت كه زمانى كه مجاهدين خلق، از حكومت اسلامى تقاضا مى كردند به آن ها اجازه ى حضور در جبهه ها براى جنگ با عراق و صدام داده شود، به چه فكر مى كردند؟ آيا مجاهدين مى خواستند به حكومت كلك بزنند؟ اگر نه، چطور در فاصله اى كوتاه، مجاهدين به آن سوى خط رفتند و تبديل به عوامل و سربازان صدام شدند؟ چرا به ياد جنگ اول جهانى و پيوستن بلشويك ها به آلمان افتادند؟
آيا ديدگاه پيوستن به دشمن حكومت (يا درست تر بگوييم دشمن حكومت اسلامى)، براى از بين بردن دشمن داخلى، يعنى حكومت اسلامى، جايز بود؟ جايز هست؟ خيانت بود؟ خيانت هست؟
در اين صورت كداميك از پناه بردگان به مثلا امريكا، و استفاده كنندگان از بودجه هاى دولت امريكا، و بهره برندگان از امكانات رسانه هاى امريكا، كه دشمن حكومت اسلامى ست و حكومت اسلامى هم با اين حكومت سر دشمنى و جنگ داشته و شعار هميشگى اش «مرگ بر امريكا» بوده، كارشان جايز بوده يا نبوده و خيانت به كشورشان و به مردم شان بوده يا نبوده؟ آيا خيانت تنها شامل حال كسانى مى شود كه اسلحه به دست بگيرند و گلوله در كنند؟ اگر صرفا بر ضد حكومت اسلامى بنويسند و حرف بزنند كارشان خيانت به شمار نمى آيد؟...
ملاحظه مى كنيد كه يك موضوع ساده و به نظر حل شده، مى تواند سوال و جواب هاى نه چندان ساده اى را مطرح كند.
به هر حال ضمن آرزوى موفقيت براى جناب سهيمى در نگارش مطالب موثر و خواندنى، به چند نكته در باره ى مجاهدين اشاره مى كنم و اگر لازم باشد در مطالب مفصل تر به آن ها مى پردازم:
١- مجاهدين از سال ٥٧ تا اواخر سال ٥٩ به دنبال همكارى با حكومت اسلامى بودند.
٢- مجاهدين تا لحظه ى نوشتن نامه به خمينى و تقاضا براى شرفيابى به حضور او، خواهان روابط مسالمت آميز با حكومت بودند. نامه اى كه جوابش اين بود كه مجاهدين اسلحه شان را تحويل دهند، در آن صورت خمينى خودش به نزد مجاهدين خواهد رفت. جمله اى كه به نظر كاملا منطقى و موجه به نظر مى رسد، ولى وقتى به سرنوشت اعضاى فداييان فكر مى كنيم و اسلحه هايى كه آن ها صادقانه و يكدلانه به حكومت بازگرداندند، متوجه سرنوشت مجاهدين بعد از تحويل سلاح هايشان مى شويم.
٣- مجاهدين تا سال ٥٩ به شدت از حكومت اسلامى آسيب ديدند. تمام راه هاى فعاليت عادى سياسى بر آن ها بسته شد.
٤- مجاهدين سياست پيوستن به عراق را بر اساس عملكرد گروه هاى سياسى كشورهاى مختلف در طول تاريخ اتخاذ كردند؛ سياستى كه اگر به نفع مجريش باشد خوب، و اگر به ضرر مجريش باشد، با بهانه كردن خيانت به وطن و كشور و مردم، خائنانه ارزيابى مى شود.
...
و اين موارد همچنان ادامه دارد. مى توان هر كدام را موضوع يك يا چند مطلب مفصل با ارائه ى سند و مدرك كرد. مجاهدين امروز هر چه باشند، و هر كار بكنند، مطلقا مطلقا مطلقا، نبايد به عملكرد مجاهدين ديروز -حتى رجوى ديروز- ربط داده شود. ديروز ديروز بود و امروز امروز است. مجاهدين يك دوران امريكايى مى كشتند؛ يك دوران به خون خاندان سلطنت تشنه بودند؛ يك دوران به حمايت از خمينى پرداختند؛ يك دوران مانع ترور خمينى در بيمارستان شدند؛ يك دوران عليه صدام موضع گرفتند؛ يك دوره دشمن خونى خمينى شدند؛ يك دوران حتى به سرباز صفر خمينى هم رحم نكردند؛ يك دوران به دامن صدام پناه بردند؛ يك دوران به اروپا پناه بردند؛ يك دوران به سياست هاى امريكايى آرى گفتند...
اگر فكر مى كنيم كه تمام اين تغيير و تحولات، خواست اوليه ى مجاهدين بوده و آن ها در تمام اين سال ها، براى گول زدن مردم به ايفاى نقش مى پرداختند، فكرمان كاملا بچگانه و غلط است. مجاهدين در روند تاريخى شان، دچار تغييرات عديده شدند، ولى عامل تغيير، صرفا خودشان نبودند، بلكه شرايطى بود كه بخصوص حكومت اسلامى به آن ها تحميل كرد... اين نكته، مهم ترين نكته اى ست كه در ارزيابى عملكرد مجاهدين بايد در نظر گرفته شود و نقش مقصر اصلى و عامل اصلىِ تغييرِ روندِ عملكردِ مجاهدين به هيچ وجه كمرنگ جلوه داده نشود.