من هرگز در نوشته هايم ايرادهاى ظاهرى حكومتى ها را مورد اشاره قرار نمى دهم، چون موضوعى نيست كه تغيير و تصحيح آن در اختيار شخص باشد، ولى امشب كه مصاحبه ى حسين دهباشى با فلاحيان را در باره ى كشتار سال ٦٧ ديدم، احساس كردم، در فضايى كه مصاحبه در آن انجام مى گرفت، بوى تعفن و پوسيدگى همه جا را فرا گرفته و از لاى دندان هاى قهوه اى شده و كج و معوج فلاحيان، بوى گندى غير قابل تحمل بر مى خيزد.
نكته ى جالبى كه تحمل اين فضاى به لجن آلوده را امكان پذير مى ساخت، اقرار چند باره ى فلاحيان بر صدور دستور كشتار توسط خمينى و دين اسلام بود. فلاحيان چند بار به صراحت گفت كه مجازات محارب در اسلام مرگ است، و خمينى هم بر اين دستور تاكيد داشته و هشدارش بر اين موضوع بوده كه مجاهدين خلق از دست شما در نروند كه اگر بروند قطعا عده اى ديگر از ما را خواهند كشت.
اما اوج حماقت فلاحيان كه بوى تهوع آورِ چاله دهان اش را حتى تا آن سوى دنيا منتشر مى كرد اين بود كه مهم نيست كه كسى كه عضو مجاهدين خلق ايران بوده، مسلح بوده يا نبوده، و اقدام مسلحانه كرده يا نكرده؛ او به هر حال عضو و هوادار سازمان بوده و حكم كسى كه عضو چنين سازمانى باشد، حتى اگر در بخش تداركات باشد، يا حتى چاى بياورد اعدام است.
ما تاكنون به اين صراحت، درباره ى مجاهدكشى آخوندها، از زبان خودشان، در خارج از زندان و محل شكنجه نشنيده بوديم كه اينك از زبان يكى از مهره هاى مهم امنيتى حكومت اسلامى به وضوح مى شنويم.
در گفتار فلاحيان، اين موضوع هم روشن شد، كه حكم زندانيانِ حتى تواب، مرگ بوده، و توبه ى آنان، دليلى بر زنده نگه داشتن آن ها نبوده و حكم ثانويه در مورد آنان صادر شده و آن ها بنا به دلايلى زنده نگه داشته شده اند، و در سال ٦٧، حكمى كه شامل آن ها مى شده به اجرا در آمده است. وظيفه ى هيات مرگ هم صدور حكم اعدام نبوده، بلكه صدور حكم بخشش براى اين هميشه محكومان به اعدام بوده است.
با اين گفتار فلاحيان، بايد برگ جديدى بر صفحات قوانين دنيا اضافه شود و آن حكم از پيش صادر شده ى مرگ براى مخالفان يك حكومت است كه قهر و كشتار حكومتى را با قهر خود پاسخ مى دهند و اگر بررسى يى صورت مى گيرد، براى بررسى امكان بخشش و عفو است نه تعيين مجازات؛ بخشش و عفوى كه مى تواند مداومت نداشته باشد، و حكومت، فرد عفو شده را هر موقع خواست به قتل برساند. يكى از طرفداران اين نظريه، شخص موسوى تبريزى ست كه اين روزها اصلاح طلب شده، و او معتقد بوده كه محاكمه براى مجاهدين خلق لازم نيست و بايد آن ها را در جا كشت.
اين موضوعات براى ما روشن بود ولى شنيدن آن ها از فلاحيان، سندى شد در دست كسانى كه فردا بايد حق كشته شدگان را از اين جنايتكاران بگيرند.
يكى از چيزهايى كه فكر مرا به خود مشغول مى داشت و باعث نگرانى من مى شد اين بود كه اگر روزى روزگارى مردم به درجه ى انفجار برسند و ماشين عظيم ملت براى سرنگون كردن دستگاه اسلامى به راه بيفتد، اگر مردم به خشم آمده، آقايان حكومتى را دستگير كنند، چگونه بايد مانع كشتار آن ها شد تا در دادگاهى صالح، محاكمه شوند و حقايق را بازگو كنند و متناسب با جناياتى كه انجام داده اند، بر اساس قوانين مبتنى بر حقوق بشر، مجازات شوند.
من مطمئن بودم كه اگر بخواهيم جلوى مردم خشمگين را بگيريم، خود ما را هم تكه تكه خواهند كرد، و سوالى كه پيش مى آمد اين بود كه آيا بايد براى حفظ شئون انسانى و برداشتن درست اولين گام، به اين فداكارى تن بدهيم، و حتى به قيمت تكه تكه شدن خودمان، از موجوداتى مثل فلاحيان و امثال او در برابر خشم مردم دفاع كنيم يا خير...
مى دانم كه برخى از خوانندگان به من خواهند گفت، بحث «لوكسى» را دارى مطرح مى كنى، و صحبت تو، خنده بر لب ما مى نشاند. ولى من كه معتقدم اگر در حكومت فرضى آينده، قدم اول درست برداشته نشود و خشت اول درست گذاشته نشود، حكومتى از نوع حكومت اسلامى، منتها با اسمى ديگر بر سر كار خواهد آمد، به چنين مسائلى مى انديشم و باز هم به آن خواهم انديشيد.
ولى فلاحيان با چيزهايى كه در مصاحبه اش گفت، نه تنها حكم مرگ امثال خود، بلكه حكم مرگ فرضا آبدارچى وزارت اطلاعات را هم صادر كرد و مجوزى در اختيار مردم گذاشت كه در روز موعود، مردم به هيچ ابوالبشر وابسته به حكومتى رحم نكنند، و با استناد به همين سخنان فلاحيان، آن ها را به مجازات «اسلامى» برسانند، كه چنين مباد.
در اين جا ذكر خيرى هم بكنيم از حسين دهباشى كه دانسته يا ندانسته با طرح سوالاتى حساب شده، با رويى در هم كشيده، چاله ى دهان فلاحيان را از سخنان متعفن خالى كرد و باعث شد آن چه را كه حكومتيان ديگر هميشه از بيان اش ابا داشتند، صريحا بيان كند و بر نظرهايى كه مردم از همان سال ٦٧ -بدون داشتن شاهد و مدرك- اصرار مى ورزيدند صحه بگذارد.