ماجراى مرگ بنيتا، دختر هشت ماهه اى كه توسط دزدان اتومبيل، در هواى گرم تابستان، در خودرويى كه پنجره هاى آن بسته بوده رها شده، و باعث پختن دخترك و مرگ فجيع او در داخل اتومبيل شده، ابعاد جديدى پيدا كرده است.
اين بار، پليس، متهم شده است به اين كه با وجود دريافت اطلاعات تلفنى كه در باره ى محل رها كردن خودرو به او داده شده، موضوع را سريعا پيگيرى نكرده، و تلاشى در جهت يافتن خودروى سرقتى صورت نداده، كه اگر اين كار صورت مى گرفت، دخترك احتمالا به اين مرگ فجيع دچار نمى شد.
در باره ى پليس ايران، كه چند سال پيش به دليل نامعلوم، نامش به نيروى انتظامى تغيير يافت، بايد مطلب جداگانه و مفصلى نوشت.
در اين باره، قضاوت منصفانه بسيار دشوار است. پيش از هر چيز بايد در نظر داشت كه نيروى پليس، تحت هر شرايطى كه هست، و با هر وضعيت معيشتى و اقتصادى كه فعاليت مى كند، وظيفه اش حفظ جان و مال شهروندان است.
موضوع اينجاست كه از مامورانى كه ناچارند با حداقل درآمد، و حداقل امكانات، كار و تلاش كنند، تا چه اندازه مى توان و مى بايست توقع خدمتگزارى داشت.
نكته ى بعدى، افزايش بسيار زياد حجم عمليات، و ماموريت هاى كوچك و بزرگ پليس است.
وضعيت پليس، اگر چه در شهرستان هاى مختلف و، مهم و غير مهم، متفاوت است، و از لحاظ امكانات و تجهيزات، اختلاف هاى بسيارى ميان واحدهاى آن وجود دارد، اما به هر حال، روند نوسازى، مثلا نوسازى ناوگان موتورى، در همه جا، با اندكى اختلاف زمان، صورت مى گيرد، و از اين نظر، يعنى تقسيم امكانات موجود، و فقدان امكانات ناموجود، با در نظر گرفتن تناسب جمعيتى و سبك سنگينى جرائم تقريبا همه در يك سطح قرار مى گيرند.
اما پليس خدمتگزار، فقط به ارائه خدمات عادى و ادارى نمى پردازد، و واحد هاى عملياتى آن، بايد به كشف جرائم و شناسايى مجرم و گاه عمليات سنگينى كه با جان ماموران مربوط است بپردازد.
در اينجاست كه براى مامور عمل كننده، اين سوال مطرح مى شود كه آيا من بايد خودم را به خاطر مردم، جان خود را به خطر بيندازم؟
با طرح اين سوال، توقع پليس از مردم بالا مى رود و ما شاهد هستيم كه بخصوص در نواحى ثروتمند نشين، ماموران پليس، چشم به دست ساكنان محل دارند و به صورت تصادفى يا مرتب، از مردم مبالغى دريافت مى كنند.
در كلانترى ها، جرائم به مهم و غير مهم تقسيم مى شود. دزدى هاى كوچك و سرقت قطعات اتومبيل و امثال اين ها، در رده ى جرائم كوچك قرار مى گيرد كه شاكى حتى اگر به كلانترى مراجعه كند، با بى اعتنايى ماموران رو به رو مى شود، و معمولا اين عبارت بيان مى شود كه برو شكر كن كل ماشينت رو نبردن! در موارد بسيارى هم با فرد خسارت ديده به گونه اى رفتار مى شود كه طرف، عطاى شكايت و ثبت كتبى جرم را به عطاى آن مى بخشد. در موارد ديگر حتى شاهد هستيم كه مردم، كه كارآيى زيادى از پليس انتظار ندارند، و آن ها را به خير پليس اميد نيست، كلا به كلانترى نمى روند و وقت خود را براى شكايت تلف نمى كنند.
«دزدى اتومبيل» حامل بنيتا، موضوعى نبوده است كه در اولويت هاى پليس قرار بگيرد، ولى حضور طفل در داخل اتومبيل، مى توانسته اين اولويت را در ماموريت هاى پليس ايجاد كند كه متاسفانه نكرده است. اين كه روز هاى تعطيل، به صاحب اتومبيل بگويند، اين روزها كه تعطيل است، و شما بعد از تعطيلات براى پيگيرى به اداره آگاهى مراجعه كنيد براى مال ربوده شدگان، سخن چندان ناآشنايى نيست.
اين كه متهم دوم حادثه ى دزدى اتومبيل حامل بنيتا گفته است كه ما به پليس زنگ زديم و حتى مراجعه ى حضورى كرديم و محل توقف اتومبيل را به آن ها گفتيم، و دادستان هم بر خلاف مقامات پليس، اين موضوع را تاييد مى كند، نمى توانسته به خودى خود، باعث حركت سريع پليس به سمت اتومبيل شود، مگر آن كه دقيقا موضوع گفته مى شده، و اين ظن را براى ماموران كلانترى از ميان مى برده كه پدر مادرى شايد براى دقايقى بچه را داخل اتومبيل گذاشته اند و رفته اند مثلا خريدى كنند.
سارقان، با در نظر گرفتن وضع خود، احتمالا نتوانسته اند در مورد اتومبيل سرقت شده، و حضور بچه در آن سخنى بگويند و ماموران را براى حركت سريع توجيه كنند.
در مورد كم و كاستى هاى پليس، و موقعيت روحى و روانى ماموران، گفتنى بسيار است كه به تدريج در مورد آن ها خواهيم نوشت.