ف. م. سخن - خبرنامه گویا
على اكبر ناطق نورى اخيرا در يكى از سخنرانى هايش گفته است:
«مرجع مردم، امروز الزاماً روحانیت نیست.»
شنيدن اين حقيقت از زبان يك روحانى در حد و تراز على اكبر ناطق نورى، نشان دهنده ى عمق فاجعه اى ست كه روحانيت با آن رو به رو است.
روحانيت در ايران، به لحاظ وجود اين باور استوار كه در ارتباط با جهان ماوراء طبيعى ست، همواره نقش مهمى در زندگى اجتماعى مردم داشته است. روحانيت، در سطوح بالا، پاسخگوى سوالاتى بوده كه جواب دادن به آن ها از انسان عادى بر نمى آمده است. وزن روحانيت در گذشته، وزن يك فلسفه دان و يك پاسخ دهنده به شبهات فلسفى و مذهبى بوده است.
اما اين مقام، كه به دست آوردن اش بسيار دشوار است مى توانسته و مى تواند به راحتى از دست برود چرا كه روحانيون هر قدر هم خود را متصل به آسمان بدانند، بالاخره انسان اند و گرفتار ضعف هاى رفتارى و اخلاقى كه هر انسانى به آن مبتلاست.
يك انديشمند، مى تواند يك فرد باشد، و يك فرد بماند، و هيچ هوادار و طرفدارى نداشته باشد، و انديشه اش، سال ها نا آشنا بماند، و بعد از سال ها، اين انديشه سر بر كشد، يا در لابه لاى قفسه ى كتابخانه ها گم شود و وجودش هرگز درك نشود.
اما يك روحانى، وجودش و اصولا، دليل بودن اش، وابسته است به باور مردم به او. مهم نيست آن چه يك روحانى مى گويد راست باشد يا علمى باشد يا دروغ باشد و خرافى. يك روحانى بايد اين استعداد را داشته باشد، كه دروغ را راست نشان دهد، و آن را به انواع و اقسام حيل و صنايع ادبى و گفتارى، به آسمان بچسباند، و مردم اين دروغ را حتى اگر با منطق انسانى سازگار نباشد بپذيرند و دنباله رو و مقلد آن فرد روحانى شوند.
اما اين وابستگى، به رشته نخ نازكى وصل است، يعنى كافى ست، روحانيون در جوار مردم قرار بگيرند، و مردم زشت و زيباى آن ها را از نزديك ببينند، تا اعتقادشان -حداقل به آن شخص و حداكثر به آن اعتقاد- از ميان برود.
سال ١٣٥٧، اتفاقى كه افتاد، قرار گرفتن روحانيت در مقابل چشم مردم بود. اين جماعت بر اين باور خطا بودند، كه هر چه بيشتر در مقابل چشم مردم باشند، و از موضوعاتى كه در ذهن دارند سخن بگويند، مردم بيشتر جذب آن ها مى شوند حال آن كه عكس اين موضوع صادق بود.
اگر روحانيت در زمان دسترسى نداشتن به وسايل ارتباط جمعى، اعتبارى داشت، به خاطر جدا بودن اش از متن مردم بود و مردم در اثر اين جدايى روحانيت را از جنس ديگرى مى ديدند و سخن او را از جنس ديگرى مى دانستند.
روحانيت شيعى-ايرانى، همانند روحانيت اديان ديگر، راز مرعوب دانش و دانايى كردن هواداران اش عبارت بود و هست از سخن گفتن و ذكر اوراد و كلماتى كه مردم معنى شان را در نمى يابند. روحانيت ايرانى، با استفاده از جملات و الفاظ مغلق عربى، عمرى براى خود اعتبار دانايى كسب كرد، ولى با پيروزى انقلاب ٥٧، همين روحانيت پا به زمينى گذاشت كه متعلق به مردمان زمينى بود، و شروع كرد به توضيح و توجيه مسائل پيچيده ى فقهى و فلسفى به زبان فارسى، و بعد از آن وارد عرصه ى زندگى مردمان عادى شد و نسخه هايى براى مردم پيچيد از كتبى مانند كتاب هاى مجلسى و شيخ عباس قمى، و وزن و اعتبار دين، در نزد مردم با فرهنگ و با منطق و داراى عقل سليم، روز به روز سبك و سبك تر شد، و با پا به عرصه گذاشتن وسائل تصوير بردارى و صدابردارى ديجيتالى، سخنان و رفتارهاى سخيف بسيارى از روحانيت به چشم ديده و به گوش شنيده شد و آن شد كه نبايد مى شد و روحانيت، نه تنها مرجعيت اش را در نزد بسيارى از مردم از دست داد بلكه خود را مضحكه ى خاص و عام كرد و هر چه جلوتر رفت، رسوايى هاى بيشترى به بار آورْد.
وقتى مرجع تقليدى در قد و قواره آيت الله مكارم شيرازى، سخن از سفر كردن امام زمان توسط چيزى شبيه به بشقاب پرنده كرد، ديگر عجيب نبود كه فلان روحانى، دانش سينمايى و بدن سازىِ خامنه اى را برتر از كارگردان و مربى اين رشته هاى فنى بداند و آن ديگرى با جرات و جديت در مقابل دوربين اظهار دارد كه خامنه اى موقع به دنيا آمدن، ياعلى را فرياد مى كرده است.
آرى. ناطق نورى درست مى گويد: «مرجع مردم، امروز الزاماً روحانیت نیست.»
روحانيت به آن سلام و احترامى هم كه گاه در خيابان مى بيند و يا در بيت اش عده اى به دستبوسش مى آيند نبايد اتكا يا اعتماد كند. اين جماعت احترام گذار و دستبوس، كسانى هستند كه آن روى ديگر روحانيت را هر روز در يوتيوب و تلگرام مى بينند و به آن ها در نهان و عيان مى خندند.
امروز در دوران دانشِ بسيار وسيع و پراكنده در جهان به وسيله ى اينترنت، نه تنها روحانيت مرجع نيست، بلكه تقريبا هيچ گروه و هيچ شخصيتى مرجعيت تام و تمام ندارد و اين مردم هستند كه از طريق شبكه هاى پيچ در پيچ اطلاعاتى، «همه ى سخنان را مى شنوند، و بهترين آن ها را بر مى گزينند».