Tuesday, Aug 8, 2017

صفحه نخست » آیا میرحسین موسوی شرمنده‌ی «عفو بین‌الملل» و نهاد‌های بین‌المللی می‌شود؟‌ ایرج مصداقی


Iraj-Mesdaghi.jpg۶ سال و نیم از دوران حصر میرحسین موسوی و زهرا رهنورد و مهدی کروبی می‌گذرد، و در طی این دوران در «ام‌القرا» اسلام، کمتر اعتراضی نسبت به ظلمی که در حق آن‌ها شده، دیده می‌شود.

به جز چند غرولند علی مطهری و چند اصلاح‌طلب حاشیه‌ای، کمتر حرکت مؤثری از سوی «اصلاح‌طلب»‌ها و یا دولت روحانی یا شخص وی که ریاست شورای امنیت ملی را به عهده دارد برای رفع حصر برخلاف وعده‌های انتخاباتی‌اش از ۴ سال پیش به این طرف دیده می‌شود. انگار نه انگار که آن‌ها با توجه به فشارهای وارده و کبر سن، به سمت مرگ هل داده می‌شوند.

حتی در دوران بستری شدن مهدی کروبی در بیمارستان و عمل جراحی قلب او به جز چند نماینده‌ی مجلس هیچ‌یک از حضرات مدعی، تلاشی برای دیدار با وی نکردند. و یا بسیج عمومی در این رابطه نکردند. در حالی که احمدی‌نژاد و یارانش وقتی برای یک بیماری ساده حمید بقایی را به بیمارستان منتقل کردند در آن‌جا حضور یافتند و مصاحبه‌های گوناگون انجام دادند و در حمایت از وی از هیچ چیز فروگذار نکردند.

خامنه‌ای ولی فقیه بی‌رحم و شقاوت‌پیشه نظام اسلامی، همچنان بر حصر یاران و رفقای دیروز خود پافشاری می‌کند.

موضوع جراحی قلب کروبی و بیماری میرحسین موسوی همزمان شده است با بیست و نهمین سالگرد قتل‌‌عام زندانیان سیاسی که در دوران حاکمیت میرحسین موسوی انجام گرفت.

شش و سال و نیم از حصر می‌گذرد، به یاد خانواده‌هایی که عزیزانشان در حصر هستند می‌آورم که خانواده‌ قتل عام شدگان ۶۷ بعد از تحمل ۷ سال رنج و سختی و مرارت در حالی که آزادی عزیزان‌شان را لحظه شماری می‌کردند با خبر اعدام آنها مواجه شدند. بعضی از خانواده‌ها ناگهان با اعدام چند عزیز‌شان مواجه شدند و همچنان بسیاری از آن‌ها از محل دفن عزیزان‌شان بی‌خبرند. تعدادی از آن‌‌ها با جسمی بیمار و حتی روی برانکارد به دار آویخته شدند.

آقای کروبی جدای از تلاش برای برکناری آیت‌الله منتظری به خاطر ایستادگی در مقابل کشتار ۶۷، دهسال پس از این کشتار، در مرداد ۷۷ به جای تلاش برای مشخص کردن محل دفن قتل‌عام شدگان با سرهم‌کردن مشتی دروغ و دغل به احمد منتظری فرزند آیت‌الله منتظری حمله کرد که چرا از حق قتل‌عام شدگان دفاع کرده بود و چند ماه قبل از اسم‌نویسی در انتخابات ۸۸ در مراسم بزرگداشت لاجوردی «قصاب اوین» شرکت کرد.

چنانچه انتظار می‌رفت برخلاف سکوت داخلی، سازمان‌های بین‌المللی، سازمان ملل متحد، پارلمان‌ اروپا، دولت‌های اروپایی و آمریکا از حقوق این سه نفر دفاع شایسته‌‌ای کردند. در این مقاله می‌کوشم مواردی چند را یادآوری کنم. امیدوارم دختران میرحسین موسوی و زهرا رهنورد در ملاقات با پدر و مادرشان این نوشته‌ را به دست آن‌ها برسانند تا تلنگری باشد به آنان. چه بسا بسیاری از مواضع گذشته را فراموش کرده باشند. برای یادآوری دهه‌ی ۶۰ تکرار آن‌ها بد نیست. تا لحظه‌ی مرگ فرصت جبران هست. امیدوارم موسوی و رهنورد و کروبی به همراه خانواده‌هایشان در دوران حصر با گوشه‌ای از رنج‌های ده‌ها هزار خانواده‌ای که آن‌ها به جوخه‌‌های مرگ فرستادند و یا در زندان‌ها به بند کشیدند آشنا شده باشند و به زودی از حصر خلاصی یابند و به آغوش خانواده‌هایشان بازگردند.

***

در ۵ مهرماه ۱۳۶۰ آیت‌الله منتظری در نامه‌ی محرمانه به خمینی شرایط زندان‌های کشور را اسفبار خوانده و نسبت به اعدام کودکان و شکنجه‌های طاقت‌فرسا به خمینی هشدار دادند. در نامه‌ی ایشان آمده بود:

«... ضعف شورایعالی قضایی و بالنتیجه دادگاه‌های انقلاب به حدی است كه افراد صادق و متعهدی كه خود در متن آنها هستند می‎گویند اوضاع جاری زندان اوین و بسیاری از زندانهای شهرستانها از قبیل اعدام‌های بی رویه و احیاناً بدون حكم قضات شرع یا بدون اطلاع آن‌ها و گاهی به رغم مخالفت با آن‌ها و ناهماهنگی بین دادگاه‌ها و احكام صادره و تاثیر جوها و احساسات و عصبانیت‌ها در احكام صادره و حتی اعدام دختران سیزده چهارده ساله به صرف تندزبانی بدون اینكه اسلحه در دست گرفته یا در تظاهرات شركت كرده باشند كاملاً ناراحت كننده و وحشتناك است، فشارها و تعزیرات و شكنجه‌های طاقت فرسا رو به افزایش است.» [1]

با وجود حقیقتی که آیت‌الله منتظری بر آن پای می‌فشردند، میرحسین موسوی در همان مهرماه ۱۳۶۰ درحالی‌که دولت جمهوری اسلامی یکی از گسترده‌ترین سرکوب‌های تاریخ معاصر را سازمان داده و اعمال این دولت افکار عمومی بین‌المللی را سخت تکان داده بود، به عنوان وزیر امورخارجه با شرکت در سی و ششمین مجمع عمومی سازمان ملل متحد در پاسخ به ادعای نقض حقوق بشر در ایران مى‌گوید:

«مردم به مدعیان حقوق بشر که دست‌هاى خود را به خون انسان‌هاى مستضعف فرو کرده‌اند، به دیده تمسخر مى‌نگرند... هم اکنون در کشورهاى مستضعف چهره تازه بشریت در حال تولد است و این چهره بسیار متفاوت از آن سیمایى است که امریکا تصویر مى‌کند.... ما مصمم هستیم که در روش خود کوچک‌ترین لغزشى به شرق یا غرب نداشته باشیم. به عنوان نماینده دولت انقلابى جمهورى اسلامى به همه مستضعفان زمین نوید مى‌دهم که یک میلیارد مسلمان زیر سلطه جهان در حال قیام‌اند و اسلام برکات سازنده خود را دوباره به صحنه آورده است» [2]

۳۶ سال از سخنان تاریخی میرحسین موسوی می‌گذرد و همه‌ی ما شاهد «برکات سازنده» اسلام شیعی و سنی و مسلمانانی که «قیام» کرده‌اند، هستیم. قیام و برکاتی که جهان متمدن و بشریت را به چالش گرفته و زبان از بیان آمار جنایات روزافزون آن قاصر است.

عفو بین‌الملل در مهرماه ۱۳۶۰ به خاطر انتشار اخبار هولناک در مورد شرایط زندان‌های ایران و اعدام‌های لجام‌گسیخته درخواست دیدار از زندان‌های ایران را داد.

بعد از حملات مستمر خمینی و موسوی‌تبریزی و امامان جمعه و جماعات و ... به عفو بین‌الملل، وزارت امورخارجه که میرحسین موسوی وزیر آن بود شرایط ابلهانه‌ای را برای ورود این نهاد حقوق بشری به ایران تعیین کرد که نمونه‌‌‌ی آن را در تاریخ هیچ‌یک از دیکتاتوری‌های عالم مشاهده نمی‌کنید. در اطلاعیه وزارت امورخارجه آمده بود:‌

«بسم‌الله الرحمن الرحیم، استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا برای پشتیبانی از ایادی آدمکش خود در کشور ما و نیز تلاش گسترده‌اش برای براندازی نظام جمهوری اسلامی، از ترفند‌های گوناگونی سود می‌جوید. اصلی‌ترین محور فعالیت تبلیغاتی امپریالیسم آمریکا در چند ماهه گذشته، این بوده است که به جهانیان چنین وانمود سازد در ایران ثباتی وجود ندارد. شرکت نزدیک به ۱۷ میلیون تن در انتخابات ریاست جمهوری، پیروزی بزرگ در جبهه آبادان وحضور مستمر و گسترده‌ توده‌ای میلیونی در صحنه این محور تبلیغاتی را بطور کامل درهم شکست و اینک آمریکا می‌کوشد با استفاده از شگردی تازه قوه قضایی انقلابی کشور ما را مورد تهاجم تبلیغاتی خود قرار دهد تا شاید به نعش بی‌جان ضد‌انقلاب جانی تازه بدهد. هیاهوی سازمان‌ عفو بین‌المللی درست در چهارچوب این توطئه تازه معنای خود را پیدا می کند. همانسان که رهبر بزرگ انقلاب فرمودند هدف هیاهوی این سازمان و دیگر سازمان‌های مشابه جز کمک و یاری رساندن به اربابان خود نیست.

از آن‌جا که ما به سلامت نظام و قدرت الهی آن یقین داریم و دلیل روشن این مسئله عیان بودن تمام فعالیت‌هایی است که از طریق قوای سه‌گانه کشورمان انجام می‌پذیرد، مانعی نمی‌بینیم تا واقعیات جامعه اسلامی ما در معرض دیدگان توده‌های میلیونی جهانیان قرار گیرد. و این امپریالیسم است که سعی می‌کند به هر نحو ممکن این واقعیات در معرض قضاوت انسان‌های مستضعف جهان قرار نگیرد.

با توجه به درخواست اخیر سازمان عفو بین‌المللی برای بازدید از جریان قضایی در جمهوری اسلامی ایران، وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران برای آن که یکبار دیگر فریبکاری این سازمان‌ها و ماهیت پنهان آن‌ها را برای جهانیان افشا نماید پیشنهادات اصولی و روشن زیر را به عنوان شرط ورود هیئتی از این سازمان برای بررسی واقعیات مربوط به قوه قضایی ما و گزارش آن به جهانیان اعلام نماید.»

پیشنهادات اصولی میرحسین موسوی برای پذیرش عفو ‌‌بین‌الملل

«۱- برای آن‌که هرگونه شبهه ای در مورد تمایلات صهیونیستی این سازمان از اذهان زدوده شود پیشنهاد می‌شود به صورت صریح کشتار‌های کفرقاسم و دیریاسین [در سال ۱۹۴۸ میلادی اتفاق افتاده] و جنوب لبنان که توسط جنگ‌افروزان اسرائیلی صورت گرفته است صریحاً با ذکر مورد توسط این سازمان محکوم گردد و در مورد شرایط وحشیانه زندان‌های رژیم اشغالگر قدس و شکنجه‌های طاقت فرسای آن افشاگری به عمل آید. (البته جای شکرش باقی‌است درخواست محکومیت کلیه جنایات صورت گرفته توسط یهود در طول تاریخ را نداده‌ است. چرا که کار از محکم‌کاری عیب نمی‌کند. )

۲- برای آن که شبهه‌ای در زمینه وابستگی این سازمان به امپریالیسم آمریکا وجود نداشته باشد، پیشنهاد می‌شود این سازمان دخالت‌های آمریکا را در امور ملت‌های دیگر به ویژه مصر، السالوادور و عربستان محکوم سازد و به بهانه‌ سیاسی بودن این موضوعات و خارج بودن آن‌ها از چهارچوب رسالت‌هایی که عفو بین‌الملل برای خود قائل است شانه از زیر تعهدات انسانی خالی نکند، یقیناً‌ گردانندگان این سازمان بهتر از هرکس دیگر می‌دانند که دخالت‌های آمریکا در امور ملت‌های دیگر باعث کشتارهای وسیع و گسترده‌ای در سراسر جهان گردیده است که فاجعه ۱۷ شهریور در میدان شهدای تهران یک نمونه از آن‌هاست. چه کسی است که نداند که جنایات بر علیه زندانیان سیاسی منفک از شرایط سیاسی و عملکرد دولت‌ها نیست و ضعف این پندار در آن‌جا آشکار می‌شود که عفو‌ بین‌المللی برای بازخواست از آمریکا، به عنوان خشن‌ترین و خونخوارترین رژیم روی زمین، صرفاً به دلیل ادعای این دولت مبنی بر نداشت زندانی سیاسی، برای خود حقی قائل نیست.» (یکی از وظایف عفو بین‌الملل از نظر میرحسین موسوی خلق و جعل زندانی سیاسی برای آمریکای جهانخوار است.)

۳- در بیانیه‌های این سازمان بارها به اصول پذیرفته شده جهانی و یا حقوق بین‌المللی اشاره شده است ما می‌خواهیم این سازمان به شکلی روشن اعلام نماید آیا اصول حقوق اسلامی که یک میلیارد مسلمان به آن باور دارند جزو این اصول پذیرفته شده جهانی هست؟ و یا این که در نظر این سازمان جهان مساوی آمریکاست و هر اصلی مورد پسند رژیم جنایتکار آمریکاست جهانی نیز محسوب می‌گردد؟‌ (منظور میرحسین موسوی از اصول حقوق اسلامی شلاق زدن، تعزیر، حد، قطع عضو، سنگسار، قصاص، پرتاب از بلندی، آتش زدن مجرم، به صلیب‌کشیدن و دیگر مجازات‌های اسلامی و همچنین پذیرش نفی بدیهی‌ترین حقوق زنان از جمله ارث، شهادت، حق سفر، حق پوشش ، حضانت و نفی حوقق کودک از جمله سن بلوغ و اعمال وحشیانه‌ترین مجازات‌ها در مورد آن‌ها و نداشتن حق تغییر دین و ... می‌باشد.)

۴- در صورت آن که سازمان اعلام نماید اصول حقوق اسلامی را نیز جزو حقوق پذیرفته شده بین‌المللی می‌پذیرد: سازمان اعلام نماید آیا گردانندگان این سازمان و افراد اعزامی آن با این حقوق آشنایی دارند و آیا به مکانیسم‌های پیچیده و طولانی تربیت قاضی شرع در اسلام و دادگاه‌های اسلامی وقوف دارند یا نه؟‌ ( میرحسین موسوی البته توضیحی به عفو بین‌الملل در مورد «مکانیسم‌های پیچیده و طولانی تربیت قاضی شرع و دادگاه‌های اسلامی نمی‌دهد تا بدانند چگونه نابغه‌هایی چون رییسی و پورمحمدی و ... با داشتن ۲۰ سال سن به مقام قضاوت و دادستانی می‌رسند.)

۵- طبیعی است که ما انتظار داشته باشیم در میان هیئت اعزامی حداقل یک حقوقدان مسلمان و متعهد که دقیقاً به فقه اسلامی و قضایی آشنایی داشته باشد حضور یابد و ما پیشنهاد می‌کنیم که در این زمینه از دانشمندانی چون شیخ کوشک ... در مصر و یا دیگر فقیهان ناوابسته که کششی به سمت آمریکا نداشته باشند استفاده گردد. (جای شکرش باقی‌ است میرحسین موسوی درخواست حضور «آیت‌الله گیلانی» در هیأت مزبور را نکرده است. هرچند چندنقطه‌ای که گذاشته دست عفو بین‌الملل را برای انتخاب فقهای اسلامی بازگذاشته است. )

۶- سازمان تعهد نماید اگر بعد از مسافرت به ایران ثابت شد تبلیغات و ادعای سابق سازمان دروغ بوده است رسماً از ملت بزرگ ایران عذر خواهی نماید. (جای شکرش باقی‌ است از عفو بین‌الملل نخواسته است از بازجویان و شکنجه‌گران و قضات و حکام شرع عذرخواهی کند و یا پیشاپیش بپذیرد که به خاطر دروغ گویی و اتهام زدن به مراجع قضایی اسلامی مجازات حد در مورد مسئولان این سازمان اجرا شود.)

۷- سازمان باید قبل از ورود به ایران عمل جنایتکارانه گروه مجاهدین خلق را که باعث کشتارهای وسیع خیابانی شده‌اند و بیش از ۱۰۰ نفر از دولتمردان متقی ما را به شهادت رسانده‌اند ، به زن و بچه و پیرمرد رحم نکرده و در مساجد و معابر و بیمارستان و مغازه‌ها بمب گذاشته‌اند، اتوبوس‌‌ها را آتش زده‌اند و بچه ها و بزرگسالان بیگناه را سوزانده‌اند، به شکل واضح محکوم نماید و اگر تردیدی در این زمینه برای سازمان وجود دارد دولت جمهوری اسلامی ایران حاضر است دلایل کافی در اختیار سازمان عفو بین‌المللی قرار دهد تا تمام جنایات فوق را ثابت نماید، به شرط این که این اسناد از طرف سازمان عفو بین‌المللی منتشر گردد. (این سازمان به جای تحقیق در مورد شرایط زندان‌های ایران پیشاپیش بایستی ادعاهای نظام اسلامی در مورد مخالفانش را پذیرفته و ان‌ها را محکوم کند. البته میرحسین موسوی هیچ قولی نمی‌دهد که دولت جمهوری اسلامی اسامی کلیه اعدام‌شدگان و سن و سال و مشخصات‌ و ... آن‌ها را در اختیار هیأت بگذارد.)

۸- سازمان مزبور تضمین نماید که متن کامل و بدون سانسور گفتگو‌های خود با مقامات مسئول قضایی ایران را در اختیار افکار عمومی جهان قرار دهد و در این زمینه بدون مجامله و بهانه آوردن جواب دهد که این مذاکرات در کدام نشریه و در کدام رادیو و کدام تلویزیون اروپایی و آمریکایی پخش خواهد شد و برای قدم اول پخش کامل بیانیه موجود می‌تواند علامت صداقت سازمان در این مورد محسوب گردد.

اگر سازمان ادعا می‌کند این وسایل در اختیار او نیست پس چگونه است هنگام حمله به نظام انقلابی ما تمام بوق‌ها به صدا در می‌آیند. در این صورت آیا همین دلیل کافی نیست تا سازمان بداند که بازیچه‌ای در دست امپریالیسم خبری نشده است؟‌ (فکر نمی‌کنم به غیر از حضرات هیچ ابلهی در دنیا پیدا شود که ادعا کند یک سازمان بین‌المللی موظف است نام کلیه رسانه‌هایی که ممکن است یک خبر را انتشار دهند، از پیش در اختیار آن‌ها بگذارد.)

مسلماً با احراز شرایط فوق دولت و ملت ما با کمال بزرگواری این هیئت را خواهد پذیرفت و اینک بر عهده‌ سازمان عفو بین‌المللی است که ثابت کند بازیچه آمریکا و متحدانش در سراسر دنیا نیست. وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران.» [3]

ظاهراً میرحسین موسوی انتظار داشت عفو بین‌الملل « کمال بزرگواری» ایشان و «ملت ایران» که ظاهراً منظور «امت حزب‌الله»‌ و بازجویان و شکنجه‌گران و حکام شرع و دست‌اندرکاران قضایی است را ارج بگذارد.

عفو بین‌الملل چاره‌ای جز رد پیشنهادات خیره‌سرانه‌ی میرحسین موسوی نداشت. یونایتدپرس در مورد واکنش عفو‌ بین‌الملل گزارش داد:

«سازمان عفو‌ بین‌المللی شرایط پیشنهادی ایران را برای بازدید نمایندگانش از زندان‌های ایران نپذیرفت. این سازمان اطلاع داده است شرایط ایران با ماهیت عملکرد این سازمان مغایرت دارد و این سازمان هیچ‌گونه شرط از قبل تعیین‌شده‌ای را نخواهد پذیرفت. سازمان عفو بین‌المللی مدعی شده است که قبول این شرایط تمامی اعتبار‌ها را از بین خواهد برد» [4]

میرحسین موسوی به‌خوبی از جنایاتی که در اوین می‌گذشت با خبر بود و با مطرح کردن این شرایط ابلهانه می‌کوشید مانع دیدار عفو‌ بین‌الملل شود. چرا که پیش از شروع سرکوب گسترده نیروهای سیاسی در ۳۰ خرداد ۶۰ «صلیب سرخ جهانی» از زندان اوین دیدار به عمل آورده بود.

محمد‌ کچویی رئیس زندان اوین در مصاحبه مطبوعاتی خود در آذر ۱۳۵۹ می‌گوید:‌

«شما کافیست رجوع کنید به گزارشات صلیب سرخ که سه بار از زندان‌های ما بازدید کرده است و در این سه باری که از این جا بازدید کرده‌اند و همین امروز هم بازدیدی داشته‌اند و با تک تک زندانی‌ها صحبت می‌کنند و بعد گزارشات خود را می‌نویسند حال شما توجه کنید که اجنبی می‌آید و از ما تعریف می‌کند و خودی ...؟» [5]

در طول سال‌های گذشته، «عفو بین‌الملل» بدون توجه به ادعاهای سابق میرحسین موسوی و برخلاف دوستان سابق وی و زهرا رهنورد و مهدی کروبی، آن‌ها را از یاد نبرده و بیشترین تلاش ممکن را برای رهایی آن‌ها از حصر و دسترسی به خدمات مناسب پزشکی به خرج داده است.

«عفو بین‌الملل» هر بار که گزارشی راجع به ایران داده است نسبت به وضعیت میرحسین موسوی و زهرا رهنورد و مهدی کروبی ابراز نگرانی کرده است و مطلقاً به یاوه‌گویی‌های خامنه‌ای و نهاد‌های قدرت در نظام اسلامی گوش نداده است.

میرحسین موسوی در اولین سفر خارجی‌اش به آمریکا به عنوان وزیر امور خارجه دولت اسلامی درحالی که مست قدرت بود و شیرینی کودتا علیه بنی‌صدر زیر دهان او و گردانندگان حزب جمهوری اسلامی مزه کرده بود، در حاشیه‌ی اجلاس سالانه ملل متحد به گفتگو با نیوریورک تایمز می‌نشیند که ترجمه‌ی مشروح آن در روزنامه اطلاعات ۲۳ مهرماه ۱۳۶۰ انتشار پیدا می‌کند.

موسوی در مورد دلیل ممنوعیت فعالیت خبرنگاران آزاد غربی در کشور می‌گوید:‌

«متأسفانه مسائل ایران را آژانس‌های خبری بین‌المللی و دیگر رسانه‌ها در اروپا و آمریکا قلب شده، منعکس می‌کنند که مشکلاتی را هم برای خود آنان در ایران به وجود آورده است. ... من خود روزنگار هستم و سردبیر و پایه‌گذار روزنامه جمهوری اسلامی بوده‌ام و نسبت به مسائل خبری حساسیت دارم، ولی این آژانس‌های مطبوعاتی تاکنون برخلاف حقیقت گام برداشته‌اند. »

وقتی خبرنگار نیوریورک تایمز به او می‌گوید:‌

«ما نمی‌توانیم قربانی اشتباهات دیگران شویم. »

میرحسین موسوی پاسخ می‌دهد:

«جو ایران در مجموع باید نسبت به رسانه‌های غربی و بعضی نشریات دگرگون شود تا امکان بازگشت و فعالیت‌ خبرنگاران غربی به وجود آید. جو کنونی ایران به خاطر قلب اخبار ایران علیه خبرنگاران غربی به ویژه خبرنگاران آمریکای بسیار تند است. »

خامنه‌ای و قوه قضاییه و اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات و دولت احمدی‌نژاد با همین ادعاها در سال ۱۳۸۸ جلوی حضور خبرنگاران مستقل غربی را گرفته و با قطع اینترنت و ... تلاش کردند مانع آگاهی افکار عمومی بین‌المللی از آن چه در ایران می‌گذشت شوند.

روزنامه‌‌‌ی «جمهوری اسلامی» که میرحسین موسوی بین سال‌های ۵۸ تا ۶۰ اداره می‌کرد، ارگان حزب حاکم بود که به درستی از آن به عنوان «حزب چماق‌بدستان» یاد می‌شد. این روزنامه یکی از ننگین‌ترین نشریات در حیات سیاسی ایران بود.

خبرنگار نیویورک تایمز سوال می‌کند:

«اگر حکومت ایران از حمایت مردم برخوردار است چرا سعی می‌کند مخالفین خود را از صحنه خارج کند؟»

موسوی در پاسخ می‌گوید:‌

«انقلاب ایران متکی به نیروهای خارجی نیست و در این انقلاب یک خط اساسی وجود دارد که توده‌های مردم به آن عقیده دارند و گروهی به خاطر انحصارطلبی و در دست گرفتن قدرت از راه اسلحه خواستند در برابر این حرکت بایستند و مسلم است که در مقابل کشتار زن و بچه، رئیس جمهور و نخست‌وزیر انقلاب ما نمی‌تواند ساکت بماند و ما برای حفظ و حراست انقلاب خود حاضریم بیش از آن‌چه شهید داده‌ایم قربانی بدهیم و ترجیح می‌دهیم که مبارزه ادامه یابد تا این انقلاب بماند و برای استمرار انقلاب، طبیعی است که هر گروه و یا دسته‌ای بخواهند با حرکت مسلحانه در مقابل انقلاب بایستند از بین خواهند رفت و آن پدیده‌ای طبیعی در مقابل انقلاب عظیم اسلامی ایران است. »

حتماً‌ میرحسین موسوی شعار «کروبی و موسوی اعدام باید گردنند» را در مجلس شورای اسلامی و بعد از سخنان حداد عادل نماینده‌ی بیت رهبری در مجلس شورای اسلامی به همراه شعارهای «مرگ بر موسوی و خاتمی و کروبی» شنیده است.[6] اتفاقاً نمایندگان مجلس که به تعبیر «امام خمینی» در «دوران طلایی» حیات‌شان «عصاره فضائل ملت» بودند این شعارها را راجع به آقایان می‌دادند و نه بوق‌های استکباری و ضدانقلاب و مفسدین و محاربین. سرکوبگران او و رهنورد و کروبی را به عنوان سران «فتنه‌گر» به زندان یا حصر خانگی افکندند . خامنه‌ای و دیگر جانیان مدعی هستند برای «حفظ و حراست انقلاب» دست به چنین کاری زدند. فرماندهان سپاه و دستگاه قضایی می‌گویند «ترجیح می‌دهیم که مبارزه ادامه یابد تا این انقلاب بماند و برای استمرار انقلاب طبیعی است» کسانی که در مقابل آن بایستند را جارو کنیم.

میرحسین موسوی در باره فعالیت احزاب و گروه‌ها در ایران به خبرنگار نیویورک تایمز می‌گوید:‌

«بر اساس قانون اساسی ما اگر گروه‌ها و احزاب به این قانون احترام بگذارند و توطئه و اقدام مسلحانه انجام ندهند در کشور ما آزاد هستند و این آزادی به حدی است که حتی می‌توانند از تلویزیون دولتی استفاده بکنند. و نمونه‌اش را می‌توان مناظره‌‌های آزاد فدائیان خلق (اکثریت) و حزب توده در تلویزیون ایران دانست و سایر گروه‌ها که با خم اصلیهم همگام نیستند، مثل گروه دکتر پیمان نیز توانستند شرکت کنند. همچنین بارها از گروهی که هم‌اکنون حرکت مسلحانه انجام می‌دهد خواسته شد که نماینده خود را برای شرکت در مناظره تلویزیونی معرفی و براساس قانون اساسی حرکت بکنند. حتی بعد از توطئه‌های مسلحانه این گروه به آن‌ها گفته شد اگر اعلام بکنند که جنگ مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی نمی‌کنند و اسلحه را کنار بگذارند و از راه‌های سیاسی وارد شوند می‌توانند آزادانه نشریات خود را منتشر کنند و فعالیت‌‌های سیاسی خود را به راحتی انجام دهند و حتی نماینده‌‌هایی به مجلس بفرستند. ولی متأسفانه آن‌ها با اسلحه و از راه بمب‌گذاری و انفجار وحشیانه در خیابان‌ها ، میادین و مساجد به میدان آمدند. »

تردیدی نیست آن‌چه موسوی در مورد مجاهدین و دعوت نظام اسلامی از آن‌ها می‌گوید، واقعیت ندارد. او به خبرنگار نیویورک تایمز نمی‌گوید که در همان مناظره، «شهید بهشتی» به کیانوری وعده‌ی محاکمه داد و محافظانش نمایندگان «اکثریت» را تهدید به قتل می‌کردند. همان مناظره نیز برای مقابله با پیشنهاد بنی‌صدر برای بحث در مورد مسائل اساسی کشور سرهم‌بندی شد تا به جایش در مورد خدا و ماده و ... به «بحث آزاد» بپردازند.

لازم به توضیح نیست که میرحسین موسوی در مقام نخست‌وزیر، اولین کسی بود که دستگیری رهبران حزب توده را تبریک گفت و اطلاعات نخست‌وزیری و اطلاعات سپاه پاسداران که اتفاقاً به او و دیدگاه‌هایش نزدیک بودند پروژه‌ی سرکوب این حزب را دنبال می‌کردند.

حتماً او به خاطر می‌آورد که بازجویان نظام اسلامی در زیر شکنجه رهبران حزب توده را وادار کردند که در مصاحبه‌ها و میزگرد‌های «آزاد» اسلامی شرکت کرده و ضمن «اعتراف» به محکومیت عقایدشان و سیاست‌هایشان بپردازند و سناریو‌های بازجویان و شکنجه‌گران نظام اسلامی را اجرا کنند.

کسی که محاکمه و اعدام‌ آن‌‌ها را هدایت می‌کرد وزیر اطلاعات کابینه‌ی میرحسین موسوی شد.

خبرنگار نیویورک تایمز درباره فعالیت آزاد حزب توده از او می‌پرسد «چون این حزب از حزب جمهوری اسلامی پشتیبانی می‌کند آزاد است»؟

مهندس موسوی در پاسخ می‌گوید:

«خیر فقط حزب توده نیست که فعالیت می‌کند، بلکه فدائیان خلق اکثریت نیز هستند و جنبش مسلمانان مبارز که خطش مقابل خط حاکم است نیز آزاد است و حتی رهبر آنان با شهید بهشتی نشستند و بحث کردند و یک شاخه از مجاهدین خلق به نام نهضت مجاهدین خلق هم در ایران فعالیت دارند.»

میرحسین موسوی اعضای «جبهه‌ متحد ارتجاع» که در آن دوران زشتی‌های زیادی را مرتکب شدند ردیف می‌کند. حتماً میرحسین موسوی به یاد دارد که اعضای فدائیان خلق اکثریت هم بعد از دستگیری‌ گسترده اعضا و هواداران حزب توده مجبور به فرار از کشور شدند. بسیاری از آن‌ها در سال‌های بعد دستگیر و همراه با توده‌‌ای‌ها در جریان کشتار ۶۷ به دار آویخته شدند. میرحسین موسوی فراموش می‌کند به خبرنگار توضیح دهد در همان موقع انتشار نشریه «نامه مردم» ارگان حزب توده ممنوع بود.

امیدوارم میرحسین موسوی زنده بماند و توضیح دهد چرا در دولتی که او اداره می‌کرد بیش از ۹۰ درصد اعضای دفتر سیاسی و مشاوران دفترسیاسی و اعضای کمیته مرکزی حزب توده به خاطر عقایدشان «ارتداد» کشته شدند. آیا زمانی که میرحسین موسوی راجع به عقاید حزب توده در گفتگو با نیویورک تایمز مانور می‌‌داد نمی‌دانست آن‌ها مارکسیست هستند؟ نمی‌دانست اکثریتی‌ها «مرتد» هستند؟

لطف‌الله میثمی نیز که نابینا بود توسط لاجوردی هم‌حزبی میرحسین موسوی دستگیر شده و در اوین زیر فشار بود تا با صدور اطلاعیه‌ای شخصاً محفلی را که اداره می‌کرد و درحمایت از نظام اسلامی از چیزی فروگذار نمی‌کرد منحل اعلام کند.

خبرنگار نیویورک تایمز می‌پرسد:‌

«اگر شما به مقابله زور با زور باور دارید، به عنوان مثال اگر دولت آمریکا بیاید در این‌جا شما را گروگان بگیرد خوب است یا بد؟»

موسوی در پاسخ می‌گوید:

«‌مسئله این است که شرافت ما و آزادی ما بستگی به این انقلاب دارد. ما بعد از مدت‌ها رنج و مصیبت و ضربه خوردن از رژیم‌های وابسته به غرب و امپریالیسم خودمان را آزاد کردیم و این آزادی را که برای ما بسیار پربهاست به سادگی از دست نمی‌دهیم و حاضریم در راه تأمین این آزادی و شرافت انسانی، خود را فدا بکنیم و اصولاً مسئله مرگ و حیات انقلاب برای ما مطرح است.»

پاسخ موسوی از جنس پرت‌وپلاهایی است که احمدی‌نژاد در پاسخ به سؤالات خبرنگاران می‌داد. آیا آن‌چه وی می‌گوید پاسخ سوال خبرنگار است؟‌

خبرنگار نیویورت تایمز می‌پرسد «اگر به عقب باز گردیم و به مسئله گروگان‌ها نگاه کنیم شما اکنون آن را یک اشتباه می‌دانید، یا یک کار مثبت؟»

میرحسین موسوی شطح و طامات بافته و می‌گوید:‌

«عمق این عمل و معنای آن شاید سال‌ها به طول انجامد تا در جهان غرب احساس شود به طور کلی مسئله گروگان گیری به دلیل عملکرد نادرست سفارت آمریکا در ایران صورت گرفت و همان طوری که امام خمینی فرمودند شروع یک انقلاب دوم بود و عملا بعد از آغاز این مرحله از انقلاب هست که ما می توانیم دقیقتر هویت اصلی و اسلامی خودمان را احساس بکنیم و دقیقا بعد از این عمل است که ما احساس می کنیم دیگر خرگوش آزمایشگاهی در زیر تیغ مستشرقین و دانشمندان غربی و تمدن غربی نیستیم و بعد از این عمل است که ما چشم در چشم قدرت‌های بزرگ می‌اندازیم و احساس می‌کنیم ما نیز می‌توانیم راجع به تمدن‌های دیگر و قدرت‌های دیگر به قضاوت بنشینیم و در مورد آن‌ها ارزش گذاری و ارزیابی بکنیم .

اتفاقات سیاسی که بعد از گروگان‌گیری در ایران به وجود آمد منجر به برکناری طبیعی جناح متمایل به آمریکا در ایران شد و این یکی از نتایج گروگان گیری است. »

همگی زنده هستیم و می‌توانیم راجع به «تمدن» مورد نظر میرحسین موسوی و اسلاف‌اش ارزش‌گذاری و ارزیابی کنیم. احتمالاً حالا دیگر میرحسین موسوی بعد از گذشت نزدیک به ۴ دهه می‌تواند راجع به «عمق این عمل و معنای آن» توضیح دهد. امیدوارم او از حصر خارج شود و ارزیابی و ارزش‌گذاری خودش را بیان کند. آیا او امروز به خاطر بلایی که سر بازرگان و «جناح متمایل به آمریکا» آوردند خود را سرزنش نمی‌کند؟ آیا او از خیانت به ولی‌نعمت‌اش که بازرگان بود، شرمسار نیست؟‌

آیا او که امروز شش و سال و نیم مزه‌ی گروگان‌ بودن را چشیده است، همچنان همان نظرات را در مورد گروگان‌های آمریکایی دارد؟‌

موسوی همچنین می‌گوید :

«در صورتی که سفارت‌خانه‌های ما در کشورهای دیگر همان کاری را بکنند که سفارت آمریکا در ایران می کرد ما به مردم این کشورها حق می‌دهیم که با سفارتخانه ما همان کاری را بکنند که ما با لانه جاسوسی آمریکا کردیم.»

آیا میرحسین موسوی دستگیری دیپلمات‌های ایرانی در افغانستان و اعدام‌شان از سوی طالبان را هم از همین جنس می‌داند؟ آیا حمله و بمبگذاری در سفارت جمهوری اسلامی در بیروت را نیز مشروع می‌داند؟

خبرنگار نیویورک تایمز از مخفیانه‌بودن و عدم انتشار آمار رسمی اعدام‌ها می‌پرسد و میرحسین موسوی در پاسخ می‌گوید:‌

«دولت جمهوری اسلامی ایران به طور رسمی آمار اعدام شدگان را اعلام می‌‌کند و مانند بعضی از رژیم‌هاحکومتی در ایران حاکم نیست که کسانی که مجازات می‌شوند مجازاتشان از نظر مردم پنهان بماند. بلکه حکومت ما از پشتیبانی مردم برخوردار است و ضرورتی برای پنهان کردن این گونه مسائل وجود ندارد.»

تردیدی نیست که موسوی دروغ می‌گوید. اما از آن‌جایی که قصد مجادله ندارم تنها می‌پرسم، کشتار ۶۷ در دولت میرحسین موسوی و تحت نظارت وزرات اطلاعات و وزیر کابینه‌ی او صورت گرفته است و در غالب دادگاه‌ها به تصدیق آیت‌الله منتظری نماینده وزارت اطلاعات که نماینده قوه مجریه بوده، نقش اساسی را داشته است، آیا میرحسین موسوی و دولت او آمار قربانیان این کشتار را اعلام کرده‌اند؟ کی و کجا؟ اگر نه، چرا به مسئولیت قانونی و شرعی خود عمل نکرده‌اند؟ چرا از دیگر ارگان‌های نظام نخواسته‌اند چنین کنند.

موسوی و نظام اسلامی چرا اسامی اعدام شدگان را از «نظر مردم پنهان»‌ داشتند. با علم بر این حقیقت آیا نظام اسلامی در زمره‌ی «بعضی از رژیم‌»‌ها هست یا نه؟ با تعریفی که او می‌کند آیا از مردم می‌ترسید؟‌ چه «ضرورتی برای پنهان کردن» اسامی و آمار قتل‌عام شدگان ۶۷ و همچنین اعلام رسمی آمار اعدام شدگان دهه‌ی ۶۰ هست؟‌ مگرنه این که نظام اسلامی حمایت مردم را دارد و درخواست ارائه‌ی مدال افتخار به جانیان می‌شود.

خبرنگار نیویورک تایمز در ادامه در مورد اعدام چند ده هزار نفر می‌پرسد و میرحسین موسوی در پاسخ می‌گوید:‌

«اصولاً اگر ما می‌خواستیم چنین کشتارهایی انجام دهیم، انقلاب صددرصد شکست می‌خورد. این شایعه‌ای بیش نیست. وی افزاد هرکس در ایران مجازات شود بلافاصله مشخصات وی، جرائم و تمام ویژگی‌هایش اعلام می‌شود. در رژیمی که مطابق رقم شما آدم بکشد مردم آن کشور نمی‌توانند بیایند و در انتبابات ریاست جمهوری شرکت کنند و نسبت به سابق آرای بیشتری به رئیس جمهوری جدید بدهند و عملاً چنین کشتاری مردم را از صحنه سیاسی خارج می‌کند در صورتی که ما روز به روز مواجه با گسترش مشرکت مردم در امور سیاسی هستیم. اصولاً اگر مى‌خواستیم چنین کشتارهایى انجام دهیم، انقلاب صد درصد شکست مى‌خورد. در ایران هر کس اعدام مى‌شود، بلافاصله مشخصات وى، جرائم و تمام ویژگى‌هایش اعلام مى‌شود.»

خبرنگار نیویورک تایمز احتمالاً اشتباه لپی می‌کند و یا به شایعات نادرست توجه می‌کند، چرا که در مهرماه ۱۳۶۰ هیچ گروهی در ایران چنین ادعایی در مورد تعداد اعدام‌شدگان نداشت. اما سوال این‌جاست حالا که نظام اسلامی چیزی در حدود ۲۰ هزار نفر را اعدام کرده و یا به قتل رسانده است پاسخ موسوی چیست؟ آیا در این آمار مناقشه است؟ آیا بهتر نیست مسئولان نظام آمار دقیق را اعلام کنند تا به شایعات خاتمه داده شود؟ چرا میرحسین موسوی در دورانی که قدرت داشت از طریق وزارت اطلاعات «بلافاصله مشخصات، جرائم و تمام ویژگی‌های» قتل‌عام شدگان را انتشار نداد؟‌

خبرگزاری‌ها، روزنامه‌ها، مجلات، رادیو و تلویزیون‌های اروپایی و آمریکایی که مجموعه‌ی «بوق‌های امپریالیستی» را تشکیل می‌دهند برخلاف ادعا‌های موسوی، بیشترین انعکاس‌های مربوط به ایران را به میرحسین موسوی و رهنورد و کروبی اختصاص داده و یک دم از وضعیت آن‌ها در «حصر» غافل نشده‌اند.

برخلاف مجلس شورای اسلامی و نمایندگان ‌آن که شعار مرگ بر «موسوی و کروبی و خاتمی»‌ می‌دادند و خواستار اعدام‌شان بودند، این پارلمان اروپا، و پارلمان‌های کشورهای اروپایی بودند که نسبت به وضعیت ناگوار آن‌ها در حصر اعتراض کرده و خواستار آزادی‌شان شدند.

هرچند میرحسین موسوی وقتی برنامه خود برای وزارت امورخارجه را تشریح کرد گفت:

«وزارت خارجه باید نقطه ثقل فعالیت‌های دیپلماتیک خود را از اروپا و آمریکا به آسیا و آفریقا منتقل کند چرا که زبان فرهنگ و پیام انقلاب ما را ملت‌های دربند بهتر می‌فهمند و زمینه حرکت برای آن‌ها فراهم‌تر و گسترده‌تر است ... رژیم سابق در فعالیت‌های سیاسی‌اش به کشورهایی اهمیت می‌داد که آن کشورها در دیدگاه ما دیگر آن اولویت سابق را ندارند چون ما داریم از آن ها رو بر می‌گردانیم و در جهت عدم وابستگی به آن‌ها حرکت می‌کنیم و دلمان می‌خواهد که طوری پیش برویم که به قضاوت‌های آن‌ها کمتر اعتنا کنیم و بر عکس نقطه ثقل فعالیت‌های دیپلماتیک و کنسولی خود را به سمت آسیا و آفریقا برگردانیم . » [7]

اما ملت‌ها و دولت‌های آسیایی و آفریقایی پس از گذشت ۳۶ سال آن‌چنان غرق در «زبان فرهنگ و پیام انقلاب» اسلامی شدند که متأسفانه حتی یک بار هم به ذهن‌شان خطور نکرد که نگرانی‌شان را بابت حصر گوینده‌ی این سخنان اعلام کنند.

با این حال دولت‌های اروپایی به ویژه انگلیس، فرانسه و آلمان، در کنار اتحادیه اروپا و کانادا و استرالیا بارها خواستار آزادی موسوی، رهنورد و کروبی شدند.

آن روزها میرحسین موسوی سرمست از مبارزات ضدامپریالیستی و ضد صهیونیستی بود اما امروز مردم ایران بهای آن را با ضبط اموال‌شان در آمریکا و کانادا می‌پردازند و چنانچه معلوم است این قصه سر دراز دارد. او بود که وعده‌ی حمله به منافع آمریکا را می‌داد:‌

«اگر ما برگردیم و ملاک و معیار را اراده ملت‌ها بشمریم، یقینا این حمله و ستم‌ها اراده یک میلیارد مسلمان جهان را برای مقابله با امپریالیزم و صهیونیزم منسجم‌تر خواهد ساخت . و نشان خواهد داد که مبارزه با امپریالیزم فقط در مرزهای اسرائیل خلاصه نمی‌شود بلکه این موضوع باعث خواهد شد که منافع امریکا در سراسر کشورهای اسلامی مورد تهاجمات تازه‌ای قرار بگیرد و ما امیدواریم که چنین بشود .» [8]

دولت اوباما و وزیرخارجه‌اش که هیچ، دولت ترامپ و وزارت‌خارجه‌اش نیز در مورد وضعیت میرحسین موسوی و ... اظهار نگرانی کرده و خواستار آزادی‌شان شده‌اند.

« وزارت امور خارجه ایالات متحده
دفتر سخنگو
۱۴ فوریه ۲۰۱۷
بیانیه مارک تونر، سخنگوی موقت
ششمین سالگرد حصر خانگی میر حسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد

این هفته ششمین سالگرد بازداشت بدون تفهیم اتهام رسمی مقامات ارشد ایرانی و نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۹ ، مهدی کروبی و میر حسین موسوی، و همچنین همسر موسوی، فعال حقوق زنان، زهرا رهنورد، است. آنها همچنان در جمهوری اسلامی ایران تحت حصر خانگی هستند. ما خواستار آزادی فوری این افراد و همه زندانیان عقیدتی که به طور ناعادلانه در ایران محبوس هستند، هستیم.» [9]

البته تاکنون خامنه‌ای بر اساس رهنمود‌های سابق میرحسین موسوی که گفته بود «دلمان می‌خواهد که طوری پیش برویم که به قضاوت‌های آن‌ها کمتر اعتنا کنیم»، پشیزی ارزش برای اعتراضات دولت‌های اروپایی و آمریکایی قائل نشده است.

نمی‌دانم میرحسین موسوی، حمایت آمریکا از حقوق ابتدایی خودش را چگونه ارزیابی می‌کند؟ البته سخنگوی دولت روحانی دخالت آمریکا در این زمینه را محکوم کرده است. [10] در «دوران طلایی‌ امام» به خاطر حمایت اروپایی و آمریکایی‌ها از زندانیان سیاسی، آن‌ها را بعد از اعدام در پرچم آمریکا می‌پیچیدند.

سیاست عدم تعامل با مکانیسم‌های حقوق بشری سازمان ملل یکی از ویژگی‌های «دوران طلایی امام» (۱۳۶۰-۱۳۶۸) بود که میرحسین موسوی اداره کشور را به عهده داشت. دولت میرحسین موسوی از هرگونه پاسخگویی و یا همکاری با نهادها و مکانیسم‌های مزبور خودداری کرده و به فراخوان‌ قطعنامه‌های بین‌المللی برای رعایت معاهدات و میثاق‌های بین‌المللی حقوق بشر که قانوناً موظف به رعایت آن‌ها بودند توجهی نمی‌کرد.

میرحسین موسوی نیز از هیچ‌فرصتی برای محکومیت سازمان‌های حقوق‌بشری و ارگان‌های بین‌المللی کوتاهی نمی‌کرد. درست همین کاری که خامنه‌ای و لاریجانی و محسنی‌اژه‌ای و رئیسی و پورمحمدی و رازینی و ... در حال حاضر می‌کنند.

موسوی در دوران مسئولیت‌اش شرق را به غرب وصل می‌کرد تا بهانه‌ای بیابد برای فراز از زیر بار مسئولیت‌هایش.

به پیام او به ملت نیکاراگوئه توجه کنید:

«آمریکای جنایتکار با پشتیبانی از عوامل مزدور داخلی خود در کشورهای آزاد شده هر روز جنایت تازه ای مرتکب می‌شود اگر این بار در کشور شما عاملین وابسته به قدرت فاسد و لجام گسیخته امپریالیسم غرب جنایتی هولناک آفریده و چهره کریه خود را به قتل رساندن اطفال معصوم نمایان تر کردند در ایران اسلامی نیز ما شاهد جنایات بی‌شماری در کوچه و خیابان شهرها بوده‌ایم .

یقیناً انجام چنین جنایاتی در سازمان‌های به ظاهر بین‌المللی و به اصطلاح مدافع حقوق بشر ، ولی در واقع تحت سیطره ابرقدرت‌ها، عکس‌العملی ایجاد نخواهد کرد چرا که در قاموس آنان حقوق بشر در دفاع از حقوق جانیان و جنایتکاران خلاصه می‌شود نه دفاع از مظلومین و محرومین و ستم‌دیدگان.

ملت ما تجربه کرده است که هر گاه معدودی از این جنایتکاران به دست عدالت سپرده شده‌اند صدای اعتراض این سازمان ها به وسیله امپریالیسم خبری گوش جهانیان را آزار داده و حقایق را تحریف نموده است ، اما بمباران‌های مکرر مناطق غیر نظامی و مسکونی توسط عراق ، ترور شخصیت‌ها و افراد، بمب‌گذاری‌ها در معابر عمومی و آتش زدن اتوبوس حامل مردم عادی هیچ‌گاه اعتراض گردانندگان این سازمان‌های به اصطلاح مدافع حقوق بشر را باعث نگشته است .» [11]

آیا در ۸ سال گذشته که این «سازمان‌های به ظاهر بین‌المللی و به اصطلاح مدافع حقوق بشر» به همراه «ابرقدرت‌ها» به دفاع از حقوق میرحسین موسوی و رهنورد و کروبی برخاسته و حتی قتل بیرحمانه‌ی خواهرزاده‌ی موسوی را محکوم کرده‌اند، در حال دفاع از «حقوق جانیان و جنایتکاران» هستند؟ آیا این سازمان‌ها حالا که حضرات «به دست عدالت سپرده شده‌اند» به وسیله‌ی «امپریالیسم خبری گوش جهانیان را آزار داده و حقایق را تحریف نموده‌اند»؟

البته آن روزها خانم زهرا رهنورد هم ضمن حمایت از سیاست‌های همسرشان حتی از سیاست جدایی زنان و مردان حمایت می‌کرد:‌

«زهرا رهنورد طی مصاحبه‌ای در توصیف همسرش میرحسین موسوی که چندی است نخست وزیر شده است گفت : شوهرم غیرتمندانه قائل به جدایی محیط فعالیت زنان از مردان است . میرحسین موسوی مسئولیت مادری را برای زن بالاترین مقام می‌داند او معتقد است برنامه‌های اسلامی باید طوری پی‌ریزی شود که اهمیت درجه اول به نقش مادری داده شود.

به همان رسم خوب و سنتی که مکتبی نیز هست به ارزش و قدسیت مقام زن به صورت متعصبانه و غیرتی بها می‌دهد و در روابط اجتماعی زن و رفت و آمد او در محیط خارج از خانه به هیچ وجه گرفتار ترقی خواهی‌های روشنفکرانه و رفتار و روابط باز و بی‌ضابطه نیست. به ویژه در محیط‌ها و محل‌هایی که مردان هم حضور دارند او معتقد است تا حد امکان باید حریم جدایی حفظ شود بدون این که به فعالیت اجتماعی زن لطمه‌ای وارد شود.» [12]

خود میرحسین موسوی هم در مورد رهایی از «تسلط فرهنگ غربی» سنگ‌تمام می‌گذاشت.

وی در نماز جمعه تهران به عنوان وزیر پیشنهادی کابینه محمدعلی رجایی که با مخالفت بنی‌صدر مواجه شد، در سخنان پیش از خطبه نمازجمعه تهران گفت :

«استمرار صدسال تسلط فرهنگ غربی در کشورمان و حضور ۵۰ سال تبلیغات سازمان یافته دستگاه‌های تبلیغاتی زمینه را طوری فراهم کرده که حتی کسانی را که خالصانه در راه اسلام گام می‌نهند آغشته نماید. ما باید در موضع‌گیری‌های سیاسی، اجتماعی ، اقتصادی‌مان دقت کرده و آثار تسلط فرهنگ منحط غربی و ارزش‌های نادرست آن را بزدائیم .... بزرگترین اسلحه امپریالیزم تاکنون در مقابل ما این بوده که ما قضاوت‌های آن‌ها را در باره خودمان باور کنیم و به آن‌ها بها دهیم، اما یکی از رهاوردهای تسخیر لانه جاسوسی درهم شکستن این اسطوره بوده است.

... یکی از بزرگترین دستاوردهای اشغال لانه جاسوسی این است که آمریکایی را که سعی برای نفوذ در ایران داشت به طور مستقیم در مقابل ملت قرار داد و این مقابله رو در رو حرکت عظیمی را در سطح فرهنگی و ایدئولوژیکی به وجود آورد که ما به برکت آن توانسته ایم فاصله بیشتری را با امپریالیسم در مملکت خود ایجاد کنیم.

... ما برای سالم‌سازی این کشور باید به طور مستمر خود و شخصیت‌ها و گروه‌ها را ارزیابی کنیم تا چه اندازه از معیارها و گفته‌های غرب و آمریکا تاثیر پذیرفته است.» [13]

وخامت اوضاع و عدم همکاری دولت جمهوری اسلامی در «دوران طلایی امام» باعث شد تا وضعیت حقوق بشر بصورت مداوم توسط ارگان‌های مختلف سازمان ملل مورد بررسی قرار گیرد و در اسفند ماه ۱۳۶۲ قطعنامه کمیسیون حقوق بشر انتخاب نماینده‌ی ویژه‌ برای بررسی وضعیت نقض حقوق بشر در ایران را تصویب کند. در سال ۱۹۸۴ کمیسیون حقوق بشر از این که دولت میرحسین موسوی از پذیرش هیأت تعیین شده از سوی دبیرکل برای دیدار از کشور امتناع کرده اظهار تأسف می‌کند.

آندریاس آگوئیلار اولین نماینده ویژه کمیسیون حقوق بشر برای بررسی وضعیت حقوق بشر در ایران، در گزارش خود E/CN.4/1985/20) ) به کمسیون حقوق بشر می‌نویسد: در ارتباط با درخواست او برای دیدار از ایران و ایجاد ارتباط مستقیم با «مراجع ذیربط»، هیچ پاسخی از سوی مقامات ایرانی دریافت نکرده است. آگوئیلار فاش می‌‌‌‌کند که دولت میرحسین موسوی پیشنهاد داده بود به شرطی نماینده دبیرکل ملل متحد را به ایران دعوت می‌کند که کمیسیون حقوق بشر هیچ قضاوت منفی در مورد ایران نکند.

میرحسین موسوی در دوران صدارتش کمی پیشرفت کرده و دیگر مانند قضیه «عفو بین‌الملل» اطلاعیه رسمی نمی‌دهد و شرایط‌اش را مخفیانه با مراجع ذیربط در میان می‌گذارد.

دولت میرحسین موسوی با رد اتهامات مندرج در قطعنامه ۳۹/۱۹۸۵ کمیسیون حقوق بشر می‌گوید:‌ «در ایران هیچ کس به خاطر اعتقادات شخصی‌اش محکوم نمی‌شود و اعدام‌های خودسرانه سازگار با دستگاه قضایی نیست، اگر چه با جاسوس‌ها و تروریست‌ها مطابق قانون برخورد می‌شود. زندان‌ها‌ی ایران دارای همه‌‌گونه امکانات رفاهی ممکن هستند و تحت هیچ شرایطی شکنجه مورد استفاده قرار نمی‌‌گیرد چرا که در تضاد با قانون اسلامی است .»

در مارس ۱۹۸۶ آندریاس آگوئیلار اولین نماینده ویژه کمیسیون حقوق بشر به علت عدم همکاری دولت میرحسین موسوی و ناممکن بودن انجام مأموریتی که به‌ عهده‌اش گذاشته شده بود به عنوان اعتراض از سمت خود استعفا داد. و رینالدو گالیندوپل بر اساس قطعنامه ۱۹۸۷/۵۵ کمیسیون حقوق بشر در تاریخ ۱۱ مارس ۱۹۸۷ که مطابق است با ۲۱ اسفند ۱۳۶۵ به جای او انتخاب می‌شود.

در دوران میرحسین موسوی مجمع عمومی و کمیسیون حقوق بشر بارها از دولت جمهوری اسلامی می‌خواهند که به اتهامات دقیق و با ذکر جزئیاتی که در گزارش نماینده ویژه آمده پاسخ رضایت‌مندانه بدهد و همچنین از این که دولت جمهوری اسلامی به فراخوان‌های فوری گزارشگر اعدام‌های خودسرانه و شتابزده و گزارشگر شکنجه پاسخی نداده اظهار نگرانی کرده‌اند.

در دوران صدارت وی، دولت جمهوری اسلامی حاضر به پاسخگویی رسمی و کتبی به تماس‌های نماینده ویژه نیست و توضیحاتی را که غالباً‌ انکار موارد مطرح شده است، بطور شفاهی ارائه می‌دهد.

سیروس ناصری (که بعدها در ترور دکتر کاظم رجوی نیز دست داشت)، نماینده دولت میرحسین موسوی در نشست ۶۷۳ کمیته حقوق بشر در ۱۰ آوریل ۱۹۸۶ به صراحت عنوان می‌کند: «ابزارهای بین‌المللی حقوق بشر از جمله میثاق‌ها و اعلامیه جهانی حقوق بشر حاوی مفادی هستند که در تضاد با قوانین‌ اسلامی است که در کشورها اسلامی اجرا می‌شوند... برای مثال، حق آزادی دینی که در میثاق‌ها آمده در تضاد با قوانین اسلامی است، چرا که در جامعه اسلامی افراد نمی‌توانند مذهب دیگری را اختیار کنند. و یا تنبیه بدنی منع شده است، در حالی که این بند در تناقض با عدالت بر اساس قوانین اسلامی است. » (CCPR/C/SR.673 ، ص 13).

توجه داشته باشید هیچ تفاوتی بین استدلال‌های نماینده دولت میرحسین موسوی با محمد جواد لاریجانی نماینده دولت جمهوری اسلامی در دوران احمدی نژاد نیست.

توجیه دیگر آن‌ها این است که به هنگام تدوین «اعلامیه جهانی حقوق بشر»، متخصصان اسلامی در آن حضور نداشته‌اند.

نماینده ویژه در گزارش ۲۵ ژانویه ۱۹۸۸ (E/CN.4/1988/24) خود دلایل دولت میرحسین موسوی برای عدم پاسخگویی به موارد نقض حقوق بشر در ایران را به شرح زیر معرفی می‌کند:‌

۱- متد انتقال اتهامات به دولت ۲- عدم صلاحیت شاهدانی که با نماینده ویژه ملاقات می‌کنند. ۳- استفاده از واژگان به کار رفته در قطعنامه‌‌‌ها و اسناد رسمی ۴- اعتراض به نقش مأموریت نماینده ویژه؛

دولت میرحسین موسوی مدعی می‌شود منابعی که اطلاعات مربوط به نقض حقوق بشر را در اختیار نماینده ویژه می‌گذارند از طرف دولت جمهوری اسلامی رد صلاحیت شده و نمی‌توانند طرف گفتگو قرار گیرند. چنانچه دولت به موارد مطرح شده از سوی آن‌ها پاسخ دهد حاکی از نوعی شناسایی آن‌ها خواهد بود و این در تضاد با قوانین ایران است!

طبق ادعای دولت موسوی از آن‌جایی که صلاحیت من و امثال من از سوی این دولت رد شده است، شهادت‌هایمان نبایستی در اسناد رسمی آورده شود!

دولت موسوی به نماینده ویژه پیشنهاد می‌کند گزارش‌های مربوط به نقض حقوق بشر از گروه‌های سیاسی بصورت غیررسمی گرفته شود و همانطور به دولت ایران ارائه شود و این گزارش‌ها در اسناد رسمی سازمان ملل نیاید.

در واقع شهادت هیچ قربانی نقض حقوق بشری نباید آورده شود.

یکی دیگر از دلایل عدم پاسخگویی دولت موسوی به گزارش‌‌های نقض حقوق بشر این است که چرا بهایی‌ها در اسناد بین‌المللی به عنوان «اقلیت» نام برده شده‌اند.

دولت موسوی در واقع به نفی کلی و انکار نقض حقوق بشر می‌پردازد، چیزی که با مخالفت نماینده ویژه و مجمع عمومی روبرو می‌شود.

برخلاف موسوی و دولت او که به دشمنی با گزارشگر ویژه ملل متحد و مأموریت او می‌پرداخت، در هفت سال گذشته وی بیشترین حمایت را از سوی آن‌ها داشته است. احمد شهید و عاصمه جهانگیر و گزارشگران موضوعی ملل متحد از هیچ کوششی برای رفع حصر و آزادی آن‌ها فروگذار نکرده‌اند. مجمع عمومی، کمیته سوم ملل متحد و شورای حقوق بشر در تمامی قطعنامه‌های خود راجع به وضعیت حقوق بشر در ایران نسبت به وضعیت ‌وی و رهنورد و کروبی ابراز نگرانی کرده‌اند. آیا میرحسین موسوی قدر این تلاش‌ها را می‌داند؟ آیا از مواضع گذشته‌ی خود شرمگین است؟ آیا حاضر است بر اساس اعتقادات مذهبی‌اش «توبه» کرده و عذر تقصیر بخواهد؟ آینده نشان خواهد داد.

ایرج مصداقی

www.irajmesdaghi.com

irajmesdaghi@gmail.com


[3] روزنامه اطلاعات چهارشنبه ۲۹ مهر ۱۳۶۰.

[4] روزنامه اطلاعات پنج‌شنبه ۳۰ مهر ۱۳۶۰.

[5] جمهوری اسلامی، ۵ آذر۱۳۵۹،صفحه‌ ۶.

[7] روزنامه جمهوری اسلامی ، ۱۵ تیر ۱۳۶۰ .

[8] روزنامه کیهان ۲۰ خرداد ۱۳۶۱.

[11] کیهان ۲۲ آذر ۱۳۶۱.

[12] روزنامه اطلاعات به نقل از زن روز ، ۱۹ آذر ۱۳۶۰.

[13] روزنامه جمهوری اسلامی ، ۱۵ شهریور ۱۳۵۹

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: info@gooya.com تبلیغات: advertisement@gooya.com Cookie Policy