Monday, Aug 14, 2017

صفحه نخست » دست و پا زدن خانم صادقى در لجنزار خلخالى و فرو رفتن بيشتر او در اين لجنزار؛ ف. م. سخن

fateme_saadeghi.JPGخانم فاطمه صادقى، دختر آيت الله خلخالى، قاضى شرع سال هاى اول انقلاب، براى رفع و رجوع خرابى هايى كه در مصاحبه ى اول به بار آورده است تن به گفت و گوى دومى داده اند كه متن آن را مى توانيد در «خبرنامه گويا» مطالعه كنيد.

اين گفت و گوى دوم، به جاى اين كه ايشان را از لجنزار «خلخالى آدمكش» بيرون بكشد، باعث شده تا چند قدم هم جلوتر برود و بانويى انديشمند و مستقل را تبديل به توجيه كارى مبتدى و بى تجربه كند.

رطب و يابس به هم بافتن، اگر چه كار اهل سياست است و براى اين گروه گريزى از آن نيست، اما براى كسى كه كارش تفكر و غور در امور جامعه است، زشت ترين كارهاست.

خانم صادقى، مى توانست با يك عبارت ساده، پاى خود را از لجنزار خلخالى آدمكش بيرون بكشد:
من از حكم هايى كه پدرم در اوايل انقلاب صادر كرد مثل هر انسان ديگرى متاسفم. ولى از نگاه خانوادگى، پدرم را دوست دارم.

اما ايشان، به جاى اين كار ساده، و يا حتى تاييد صريح كار پدرش در اوايل انقلاب، و بر شمردن دلايل لزوم آن، آسمان و ريسمان به هم مى بافد و اصل مصاحبه را مانند يك طرح توطئه آميز از طرف خانم شبانى و آقاى خجسته رحيمى توصيف مى كند.

در گفت و گوى دوم خانم صادقى، تنها يك جمله ى صريح و به درد بخور وجود دارد و آن اين جمله است:
«هم با پدرم اختلاف نظرهاى بنيادى داشته ام، هم او را دوست داشته ام.»

من در يادداشت اول ام، در باره ى خانم صادقى همين را نوشتم كه وقتى دخترى از پدرش سخن مى گويد، بايد ببينيم كه از كدام زاويه سخن مى گويد. در يادداشت اول، ما خانم صادقى را دختر خلخالى فرض كرديم و امتياز عاطفه ى دخترى داشتن به او داديم، و گفتيم ان شاءالله سخنان ايشان با انديشه ى پويا گربه است!

ولى گفت و گوى دوم، رشته ى اين واقعيت را پاره كرد و متاسفانه مشاهده كرديم كه خانم صادقى، به عنوان دختر خلخالى وارد اين بحث نشده، و به نوعى فريب خورده است! فريب مريم شبانى و رضا خجسته رحيمى!

با تمام اين ها، در گفت و گوى دوم، باز خواننده ى آسان گير نمى تواند بفهمد جنايت هاى خلخالى از نظر دخترش، از اين فاصله ى تاريخى حدودا سى ساله محكوم است يا خير.

گفتم خواننده ى آسان گير، ولى هستند خوانندگانى كه از پس هر كلمه ى ظاهرا مبهم، حقايقى روشن بيرون مى كشند. از ديد اين خوانندگان بايد گفت كه سخنان خانم صادقى، چه در مصاحبه اول چه در مصاحبه دوم، تاييد جناياتى ست كه پدرش مرتكب شده است!

آرى. از خلال گفت و گوى خانم صادقى، مى توان اين حقيقت را بيرون كشيد كه:
-در ايران انقلابى اتفاق افتاده كه بايد مى افتاده
-اين انقلاب رهبرى داشته به نام خمينى و قاضى شرعى داشته به نام خلخالى
-در «هر» انقلابى، رهبر براى به ثمر رسيدن انقلاب بايد قاطع عمل كند و قاضى او نيز به همچنين
-بنابراين آدمكشى خلخالى در چهارچوب انقلاب اتفاق افتاده كه مى بايست مى افتاده و انقلاب ديگرى هم بود باز اين اتفاق مى افتاد با اشخاصى ديگر و نام هايى ديگر.

اين كه من در باره ى كردستان بايد مطالعه كنم معنى اش همين است. نظر مكنون در ذهن فاطمه ى صادقى چنين است:
-اكثريت كسانى كه در كردستان سر به شورش برداشتند، عليه انقلاب بودند يا خواهان جدا كردن كردستان از ايران
-اگر اين طور بوده است -كه بايد مطالعه كنم ببينم اينطور بوده يا نه- اعدام ها روا بوده پس پدرم جنايتكار نيست
-يك عده هم شايد اشتباهى به تير پدرم از پا در آمده باشند، كه بابت آن متاسفم.

خانم صادقى برداشت هاى ما را هم كه منكر شوند، اين واقعيت را نمى توانند انكار كنند كه «من پدرم را دوست داشته ام.»

من در هيچ جاى اينترنت سال تولد خانم صادقى را نيافتم، ولى چون ايشان به گفته ى خودشان در سال ٧٦ دانشجوى كامپيوتر بوده اند، پس در آن سال حدود نوزده تا بيست و سه سال سن داشته اند، كه اگر اين عدد را از ٧٦ كم كنيم متوجه مى شويم كه در سال هاى كشتار پدر، خردسال بوده اند بنابراين نمى توانسته اند «اختلاف هاى بنيادين با پدر داشته باشند». مى ماند حوادث ٢ خرداد ١٣٧٦ و حمايت خلخالى از اصلاح طلبان، كه در دوره ى دانشجويى ايشان اتفاق افتاده است. در آن سال نه تنها پدر ايشان، بلكه خيلى از قاتل ها و شكنجه گرهاى اوايل انقلاب، اصلاح طلب شده بودند و طرفدار محمد خاتمى، كه خود در تيره ترين روزهاى انقلاب سرپرست روزنامه ى كيهان و وزير فرهنگ حكومت اسلامى بود. در اين سال و بعد از آن، انقلابيون دو آتشه ى پيشين، تبديل شدند به مردمانى نرم و لطيف و آيت الله خلخالى نيز مثل خيلى هاى ديگر طرفدار خاتمى و اصلاح طلبان شد و در مجالس آنان -و اگر اشتباه نكنم مجلس يادبود مهندس بازرگان- حضور يافت، كه طرفداران اهل قلم اصلاحات نيز، اين نزديكى را تحمل نكردند و حضور او را در جمع اصلاح طلبان تاب نياوردند كه باعث شد، او، در اواخر عمر، از همه جا مانده و رانده، تك و تنها در بيمارستان دوران بيمارى اش را بگذراند و بميرد.

براى فاطمه ى صادقى كوچك، در سال هاى اول انقلاب، شيخ صادق پدرى بوده است، مثل تمام پدرهايى كه دختر بچه ها دارند. نه از جنايات او چيزى مى دانسته، نه از سياست، و دخترى بوده مثل همه ى دخترها در حال عروسك بازى و ناز كردن براى پدرش.

فاطمه ى صادقي كافى ست همين ها را بگويد، تا انتظارى از خود در تاريخ و مردم ايجاد نكند و نمك بر زخمى كه در ايجادش نقشى نداشته نپاشد.

مطلب قبلی...
مطلب بعدی...


Copyright© 1998 - 2024 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy