اکبر گنجی - خبرنامه گویا
مطالبه رفع حصر، یک خواست عمومی بلند مدت بوده و هست. وظیفه اخلاقی همگان است که برای آزادی رهبران جنبش سبز و کلیه زندانیان عقیدتی و سیاسی بکوشند و این مطالبه را دائماً مطرح سازند. سه مقاله "آیا خامنه ای مسئول همه خطاهاست یا حسن روحانی هم مقصر است؟ "، "سلطان علی خامنهای از طریق مرگ رهبران جنبش سبز، جنایات تازهای را دنبال می کند" و "مهدی کروبی نقشه تحقیرگرانه سلطان ستمگر را به رهبری مرگ و زندگی تبدیل کرد" که در سه روز پیاپی منتشر شد، هر یک از منظری به این مسأله اساسی می پرداخت. چهارمین نوشتار، نیازمند یک توضیح ضروری نظری و اخلاقی مقدماتی است.
آیا "سلطان" نامیدن خامنه ای ناموجه و اهانت است؟
ممکن است "سلطان" نامیدن خامنه ای و رژیم "نئو سلطانی" نامیدن جمهوری اسلامی، از نظر جامعه شناسی سیاسی ناموجه به نظر رسد و از نظر اخلاقی هم اهانت به آیت الله خامنه ای قلمداد شود. من در ۱۶ سال اخیر بارها پیرامون این موضوع مقاله های بلندی نوشته و گفته ام این اصطلاح را به چه معنایی به کار می برم. به گفته ویتگنشتاین متأخر، "معنا" چیزی جز "کاربرد" نیست. هر نویسنده ای باید بگوید که مفاهیم را به چه معنایی به کار می برد و کاربردش موجه و قابل دفاع هم هست.
الف- جامعه شناسی سیاسی: رژیم های غیر دموکراتیک را جامعه شناسان به سه نوع رژیم های توتالیتر / فاشیستی، دیکتاتوری های نظامی/ پادگانی و سلطانی/ نئو سلطانی تقسیم می کنند. این اصطلاحات بیانگر "نمونه های آرمانی" (Ideal type ) هستند. یعنی هیچ یک از رژیم های سیاسی غیر دموکراتیک، دقیقاً دارای تمامی ویژگی های نمونه آرمانی نبوده و نیستند. سخن بر سر "استدلال از راه بهترین تبیین" (The argument is the best explanation ) است. یعنی با توجه به شواهد و قرائن واقعیت های یک رژیم غیر دموکراتیک، کدامیک از این انواع آن رژیم خاص را بهتر تبیین می کنند. تا حدی که من می فهمم، نظریه سلطانیسم ماکس وبر- البته نظریه های بازسازی شده نئوسلطانی- بهتر از دو مدل رقیب رژیم های توتالیتر/فاشیستی و دیکتاتوری های نظامی/پادگانی؛ "رژیم فقیه سالار جمهوری اسلامی" را تبیین می کنند. به همین دلیل همیشه از "رژیم سلطانی فقیه سالار جمهوری اسلامی" سخن گفته ام.
در بهمن ۱۳۸۶ مقاله "ساختار سلطانی نظام جمهوری اسلامی" را نوشتم که متن انگلیسی آن در شماره نوامبر/ دسامبر ۲۰۰۸ ماهنامه فارین افیرز منتشر شد. سپس در مقاله های "فرایند بسط و تحکیم سلطانیسم در ایران" ( آبان ۱۳۸۸)، "سلطانیسم فرهنگی"( تیر ۱۳۸۹) و "ماهیت دولت ایران"(در کتاب تک افتادگی و تنهایی، تاکتیک ها و استراتژی های گذار به دموکراسی ، انتشارات گردون، زمستان ۱۳۸۹، صص ۴۰۲- ۳۴۷) این مدعا را دنبال و با شواهد و قرائن فراوان، تأیید کردم. در مقاله آخر، ادعای "رژیم استثنایی" بودن جمهوری اسلامی را هم رد کرده ام. اگر علم جامعه شناسی انواع و اشکال تازه ای از رژیم های غیر دموکراتیک برسازد، در این صورت باید آن اشکال را هم در تحلیل و تبیین در نظر گرفت.
ب- سنت و تاریخ مسلمانان : اصطلاح سلطان، واژه ای متعلق به سنت اسلامی است. این اصطلاح قطعاً تقدم تاریخی بر اصطلاح "ولایت فقیه" دارد که نظریه متعلق به قرون اخیر است. مهمترین شاهد این مدعا، روایت پیامبر اسلام است: "أَفْضَلُ الْجِهَادِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ سُلْطَانٍ جَائِرٍ: بهترین جهاد سخن عدل/یا حق گفتن در برابر سلطان ستمگر است". در قرآن و سنت پیامبر، مطلقا سخنی از ولایت فقیه نرفته است.
در نقد ولایت فقیه و استبداد دینی در گذشته بسیار نوشته ام. از جمله در کتاب بود و نمود خمینی. ربع قرن پیش در ماهنامه کیان، در پایان مقاله "دین دولتی و دولت دینی" پس از رد نظریه ولایت فقیه نوشتم که نظریه دموکراسی برتر از نظریه ولایت فقیه است. پس نقد "استبداد دینی" ضروری بوده و به قدر کافی - حداقل توسط راقم این سطور- صورت گرفته است.
سلطان جایگاه مهمی در اندیشه سیاسی مسلمانان و خصوصاً شیعیان داشته است. در مقاله "سلطانیسم: میراث آیت الله خمینی" به تفصیل در این باره سخن گفتم (منتشر شده در بی بی سی، ۸ بهمن ۱۳۸۹. رجوع شود به کتاب بود و نمود خمینی، وعده بهشت، برپایی دوزخ، انتشارات گردون، ۱۳۹۰، صص ۵۴۲- ۵۰۹).
سلطان دارای چنان جایگاهی بود که فقیهان او را "بیضه اسلام" به شمار می آوردند و معرفی می کردند. به عنوان نمونه ، میرزای قمی می نویسد:
"مراد از بیضه اسلام ، سلطان و بزرگ آن باشد، خواه امام عادل و خواه جابر که زوال آن، منشأ تفرق مسلمین و انقراض اسلام می شود"( میرزا ابوالقاسم قمی، جامع الشتات ، جلد اول، با تصحیح و اهتمام مرتضی رضوی، انتشارات کیهان، چاپ اول: بهار ۱۳۷۱، ص ۳۷۶).
فقیهان شیعه، سلطان را "ظل الله" هم به شمار می آوردند. البته ملا احمد نراقی فقط ائمه را سلطان به شمار می آورد. آیت الله خمینی هم می گفت که حکومت سلطان اسلام، "ظل الله" است. کتاب های احکام سلطانیه برای شرح وظایف سلطان مسلمان و تبعیت مردم از او تدوین می شد.
شاهد تاریخی دیگر این که، حاکمان امپراطوری عثمانی را "سلطان" می نامیدند، نه پادشاه. آنان سلطان اسلام بودند. منتهی سلطان اهل تسنن. ترک های صفوی که ایرانیان را شیعه کردند، با وارد کردن فقهای لبنان، نظریه ولایت فقیه را هم وارد ساخته و سلاطین را نائب خود قلمداد کردند.
پ- نگاه اخلاقی به سلطان و بیضه اسلام: "سلطان" نامیدن آیت الله خامنه ای، رویکردی جامعه شناختی و سازگار با سنت و تاریخ مسلمانان است. "سلطان" و "بیضه اسلام" نامیدن آیت الله خامنه ای، از نظر اخلاقی نه تنها اهانت به شمار نمی رود، بلکه موجب افتخار اوست که "سلطان اسلام" و "بیضه اسلام" به شمار رود.
سلطان و عروسک های خیمه شب بازی غرب
سلطان علی خامنه ای که خود را "بیضه اسلام" به شمار آورده و می آورد، جنبش سبز را "فتنه" نامید و رهبران جنبش سبز را "سران فتنه". در گام بعد کار را به هتاکی، دروغ گویی و تهمت زنی کشاند. بارها و بارها ادعا کرد که جنبش سبز "فتنه آمریکایی/انگلیسی/اسرائیلی" برای اسلام زدایی و براندازی جمهوری اسلامی بود. گفت که آمریکا برنامه های ده ساله برای سرنگونی جمهوری اسلامی طراحی کرده بود که اعتراض دانشجویی ۱۳۷۸ و "جنبش انتخاباتی سبز" ۱۳۸۸ دو مصداق مهم آن توطئه بودند. او رهبران جنبش سبز را- در تحلیلی همدلانه- عروسک های خیمه شب بازی آمریکا و انگلیس و اسرائیل قلمداد کرد و - در تحلیلی غیر همدلانه- آنان را مزدوران آگاه این سه کشور نامید. فقط به دو نمونه زیر بنگرید:
الف- سلطان در ۱۹ دی ۱۳۸۹ گفت :
"در همین فتنه سال ۸۸ دست قدرت الهی بود؛ مردم بیدار شدند، مردم وارد صحنه شدند و یک حرکت عظیم را خنثی کردند. هنوز خیلی جا وجود دارد برای تحلیل و تبیین و روشن کردن زوایا و ابعاد این فتنهای که دشمن طراحی کرده بود. دشمن محاسبات خیلی دقیقی کرده بود؛ منتها خوب، محاسباتش غلط از آب درآمد؛ ملت ایران را نشناخته بود. دشمن در پشت صحنه، همه چیزها را مشاهده کرده بود. این کسانی که شما بهشان می گوئید سران فتنه، کسانی بودند که دشمن اینها را هل داد وسط صحنه. البته گناه کردند. نبایستی انسان بازیچهی دشمن شود؛ باید فوراً قضیه را بفهمد. اگر اول غفلتی کرده است، وسط کار وقتی فهمید، بلافاصله بایستی راه را عوض کند. خوب، نکردند. عامل اصلی دیگرانی بودند که طراحی کرده بودند، به خیال خودشان محاسبه کرده بودند. به گمان آنها بساط جمهوری اسلامی بنا بود جمع شود؛ نه فقط حقیقت دین، حتّی شعارهای دینی هم باقی نمانَد؛ برنامه این بود. طراحی این بود که اگر توانستند قاعده دولت را به شکل مطلوبِ خودشان بچینند، که بعد از آن، راه حرکتشان روشن بود که چه کار می کردند؛ اگر هم قاعده حکومت و دولت طبق میل آنها چیده نشد و برایشان ممکن نشد، کشور را به آشوب بکشانند؛ با خیال خودشان - من یک وقتی گفتم - کاریکاتور انقلاب اسلامی را درست کنند؛ مثل سایههائی که حرکت یک قهرمان را تقلید می کنند، ادای قهرمانها را، ادای انقلاب را در بیاورند؛ برنامه شان این بود. ملت ایران توی دهن این ها زد و بساط این ها را جمع کرد".
ب- سلطان در ۲۱ مرداد ۱۳۹۵ گفت :
" در ایّام فتنه در سال ۸۸ در اوّل کار، بنده یکی از این سران فتنه [مهندس میر حسین موسوی] را خواستم و به او گفتم که آقاجان، این کاری که شما شروع کردهاید و دارید می کنید، دست بیگانهها خواهد افتاد و دشمن از این استفاده خواهد کرد؛ شما حالا بظاهر درون نظام هستید، با نظام هستید و به قول خودتان دارید یک اعتراض مدنی - منباب مثال یک اعتراض به انتخابات- می کنید امّا این کاری که دارید می کنید مورد استفاده دشمنانِ اصل نظام قرار خواهد گرفت؛ گوش نکرد؛ یعنی نفهمیدند که چه داریم می گوییم؛ حالا البتّه این نگاه خوشبینانه بنده است که می گویم نفهمیدند، بعضی هم ممکن است جور دیگری فکر کنند. وارد شدند؛ بعد دیدید از درونش چه درآمد؛ گفتند «انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است». خب، حالا عذر بیاوریم که اینها که یک مشت جوان بودند، یک چرندی، یک حرف بی ربطی گفتند؛ نه، این جوری نیست. اگرچنانچه در زیر عبای بنده کسی حرفی بزند که من با آن مخالفم، خب بایستی او را از زیر عبایم بیرون کنم؛ بایستی اعلام کنم که مخالفم وَالّا بهحساب من گذاشته خواهد شد؛ همه وزن و وزانتی که صاحب عبا دارد، پشتوانه آن حرف خواهد شد. حرف، این ها است؛ ببینید! نگاه به مسائل جاری، این جوری باید باشد؛ بصیرت سیاسی که ما می گوییم یعنی این. بفهمیم که چه کسی دارد ما را به کجا می برد، به کجا دعوت می کند، به کجا می کشانَد. آیا به سمت اهداف اسلامی داریم حرکت می کنیم؟ به سمت تدیّنِ روزافزون جامعه داریم حرکت می کنیم؟ یا آن چنانکه دشمن مایل است، به سمت بی مبالاتی بیشتر حرکت می کنیم، به سمت دلباختگی بیشتر به اقطاب مخالف دین داریم حرکت می کنیم".
"بیضه اسلام" با تهمت، دروغ و هتاکی، رهبران جنبش سبز را بازیچه دشمنان خارجی قلمداد کرده که هدف اصلی شان اسلام زدایی و سرنگونی جمهوری اسلامی بود. او با "حکم سلطانی" نزدیک هفت سال است که آن عزیزان سالخورده بیمار را در منازلشان زندانی کرده است.
کینه توزی سلطان "بیضه اسلام" را فقیهان درباری و دستگاه تبلیغاتی سلطان بسیار تشدید کرده و دروغ ها و تهمت ها و هتاکی های او را صدها برابر افزایش دادند. همین روش ها روحانیت را فاقد آبرو کرده است(رجوع شود به مقاله "روحانیت محترم زمان شاه و روحانیت فاقد امنیت دوران جمهوری اسلامی"). هدف سلطان مرگ رهبران جنبش سبز در حصر است.
به "بیضه اسلام" فشار وارد آورید
سلطان نشان داده که در برابر فشار اجتماعی پاسخگو بوده و در مواردی عقب نشینی کرده است (رجوع شود به مقاله "فشار اجتماعی خامنهای را پاسخگو کرده است، اما پاسخگویی او دروغین است"). اگر مطابق ادعای فقیهان سلطان محور و مرکز و "فصل الخطاب نظام" و "بیضه اسلام" است؛ همه فشارها باید معطوف به "بیضه اسلام" شود.
همه تجربه کردند که وقتی شبکه های اجتماعی بر "بیضه اسلام" بر سر حکم "آتش به اختیار"ها فشار بی امانی وارد آوردند، سلطان به سرعت عقب نشینی کرد و با تغییر معنای حکمش گفت که منظورش کاربرد خشونت و اقدامات خلاف قانون نبوده است. منتقدان حکم "آتش به اختیاری" را به حق، حکم ترور و خشونت به شمار آوردند.
در این مورد رفع حصر و آزادی زندانیان سیاسی نیز همه دموکراسی خواهان، مدافعان حقوق بشر، سبزها، بنفش ها، اصلاح طلبان، و..باید از طریق شبکه های اجتماعی "بیضه اسلام" را فشار دهند. در این مورد، تکرار و تبیین این نکات بسیار مهم است :
یکم- رهبران و اعضای جنبش سبز به حکم سلطان علی خامنه ای زندانی شده اند.
دوم- "سلطان کینه توز انتقام گیر"، از طریق زندان و خفه کردن رهبران جنبش سبز، به دنبال سیراب کردن عطش سیری ناپذیر عقده های حقیر خویش است.
سوم- هدف اصلی سلطان، مرگ تدریجی رهبران جنبش سبز در حصر است.
چهارم- اگر خدای نکرده بلایی بر سر رهبران سالخورده و بیمار جنبش سبز بیاید، سلطان علی خامنه ای قاتل آنان است. این جنایت عظیم فقط و فقط باید به نام سلطان و حامیان درباری اش ثبت شود.
پنجم- رهبران جنبش سبز- به همراه سید محمد خاتمی- به "سرمایه های ملی" تبدیل شده اند. سلطان به شدت نگران پایگاه اجتماعی آنان است. منتهی او میان شخصیت روشنفکرانه و آرام محمد خاتمی با رهبران در حصر جنبش سبز تمایز قائل می شود. آنان- از جمله محمد رضا باهنر- بارها گفته اند که نمی دانند در اثر رفع حصر، رهبران جنبش سبز چه خواهند کرد. احمد توکلی هم توضیح داد که احمدی نژاد قصد داشت مردم را علیه نظام و رهبری بشوراند، ولی فاقد پایگاه اجتماعی و نیرو بود. اما رهبران جنبش سبز همین هدف را داشتند و دارند، با این تفاوت که دارای پایگاه اجتماعی و نیرو بوده و هستند. اگر در حصر نباشند، برای رهبری و نظام خطر ایجاد خواهند کرد.
ششم- سایت احمد توکلی امروز- ۲۷ مرداد ۹۶- در مقاله ای نوشته که مطالبه محاکمه علنی حق رهبران جنبش سبز است. اما،
اولاً: آنان به خاطر اعتراض به نتایج انتخابات زندانی نشده اند. آنان به اتهام شورش و بغی بازداشت شده اند. حتی اگر آنان در دادگاه اثبات کنند که "احمدی نژاد ۱۰۰ هزار رای و موسوی ۳۰ میلیون رای داشته است، بازهم به جرم اعتراض خارج از ساختار قانونی و دعوت مردم برای ریختن به خیابان ها "باغی" محسوب می شوند و حکم شان [اعدام] روشن است".
ثانیاً: چه کسی تضمین می کند که محاکمه علنی رهبران جنبش سبز برای نظام خطرناک نباشد؟ می نویسند: "چرا نظام دادگاه علنی برگزار نمی کند؟ خیلی ساده است. نگران امنیت مردم است. از آنجائی که سابقه قانون شکنی سال ۸۸ وجود دارد، اگر قرار باشد برگزاری یک دادگاه به آشوب در کشور منتهی شود کدام حق ارجح است؟ حفظ امنیت مردم یا برگزاری دادگاه برای یک نفر؟ اقای مطهری و دیگران به همین سوال ساده جواب دهند. ممکن است گفته شود که ما پیش بینی می کنیم آشوب نشود. چرا باید حافظان امنیت مردم باور کنند؟ مگر نهاد قانونی برای فهم این موضوع وجود ندارد؟ نهادی که در تصمیم دیروز و امروزش برای حصر، آقای رئیس جمهور حضور داشتند، قابل اتکاتر ست".
هفت سال دروغ، تهمت و هتاکی با یک دادگاه علنی دود می شود و به هوا می رود. هراس آنان از همین است.
هفتم- سلطان علی خامنه ای با تأکید فراوان گفته، مهم است که چه کسانی زیر عبای ما سینه می زنند. اگر کسی زیر عبای من حرفی زد یا کاری کرد، مسئولیت آن با من است. زیر عبای سلطان، قاری قرآن اش به کودکان تجاوز کرد. زیر عبای سلطان، فسادهای سیستمی صورت گرفت. زیر عبای سلطان، در قتل های زنجیره ای، مخالفان را ترور کردند. زیر عبای سلطان، زندانیان را در زندان ها شکنجه های قرون وسطایی کردند. زیر عبای سلطان، "آیت الله قتل عام"، "حجت الاسلام خون آشام"(مصطفی پورمحمدی)، و...جمع شده اند. زیر عبای سلطان، جاسوسان موساد اسرائیل جمع شده اند که خود همین نظام تاکنون گروهی از آنان را بازداشت کرده و برخی از آنان را هم اعدام کرده است.
هشتم- اتوپیای دموکراسی خواهان: همه دوستداران ایران و ایرانیان، نگران جنگ، تجزیه و سوریه ای شدن ایران بوده و هستند. اما آنان آرمان هایی داشته و دارند. عدالت، برابری، رفع تبعیض، آزادی، دموکراسی، حقوق بشر،کثرت گرایی، و...برخی از این آرمان هاست (رجوع شود به مقاله "اوتوپیاها و بدیلهای پیش روی ایرانیان").
"رویای ایرانیان" با وجود زندانیان سیاسی و عقیدتی محقق نخواهد شد. وقتی از رفع حصر دفاع می کنیم، این خواست محدود به رهبران جنبش سبز نبوده و نیست. همه زندانیان سیاسی و عقیدتی- از جمله بهائیان، مسیحیان، یهودیان، دراویش، حلقه های عرفانی، بی دین ها، و...- باید آزاد شوند.
هر تعریفی از عدالت و برابری که متضمن تبعیض علیه زنان، اقلیت های قومی و مذهبی(مسیحیان، یهودیان، بهائیان، اهل تسنن، و..) باشد، ناعادلانه و غیر قابل قبول است. سرکوب سیستماتیک بهائیان مدعای عدالت طلبی سلطان را به کلی باطل می سازد.
برای دست یافتن به عدالت و آزادی، باید به "بیضه اسلام" فشار وارد آورد تا بساط حکمرانی مطابق میل خودسرانه سلطان جمع شود. بارها گفته ام: مدعای بلادلیل ولایت فقیه ، مدعایی است که تصورش موجب تکذیبش می شود. سلطان سالخورده و بیمار، بیش از همیشه خطرناک است و تصمیم های خطرناک گرفته و می گیرد که با امنیت و منافع ملی ایران تعارض دارد. همه فشارها باید به "بیضه اسلام" وارد شود، مطمئن باشید دردش را کاملاً احساس خواهند کرد.
مطالبه ما بیرون رفتن مأمورین از منازل رهبران جنبش سبز نیست، خواست ما آزادی رهبران جنبش سبز و کلیه زندانیان سیاسی و عقیدتی است. برای این مطالبه برحق، راهی جز فشار آوردن بر سلطانی که "بیضه اسلام" قلمداد می شود، وجود ندارد.
آدرس کانال تلگرام اکبر گنجی: https://telegram.me/ganji_akbar