چهرهی نشریه مهرنامه را کینه ورزی زشت میکند. مهرنامه در برخی گزارشات و مطالب خود رو و سوی زشتی دارد. نشریه میتواند بد یا خوب باشد اما زشتی و زشت شدن مطلب دیگری است. یکی از این زشتیها گزارش یک طرفه و تلخ در باره فیلم ماجرای نیمروز است که از جریانی بدنام شده، روایتی زشت و یک طرفه میسازد. این زشتی، تاریخ و همه وقایع آن را دستخوش تحریف کرده است.
بازی کردن در چارچوب خوب و بد طبیعی است اما افزودن عنصر زشتی به این بازی نمیتواند قابل قبول باشد. میشود بد یا خوب بود ولی زشتی معادل بد بودن نیست بلکه عجیب و خارج از قاعده زندگی انسانی است. ابلیس نیز زشت بود اما شیطان بد بوده وهست و در همه ما حضور فعال دارد. خوب و بد نویسی در وضع مقابله با نقد رخ میدهد اما زشت نویسی دیگر همه چیز را تحت تاثیر خود قرار میدهد.
مهرنامه مجلهای است که در مقولات راهبردی و مهم فکری گاه بد مینویسند، گاه زشت مینویسند و زشت روایت میکنند و البته گاها هم خوب مینویسد.
بد نویسی
بد نویسی نوعی بی انصافی است. روایت یک طرفه از موضوع داشتن و در عین حال بر خورد خطی کردن با موضوعی که طرف مقابل امکان پاسخ ندارد یا اجازه پاسخ به او داده نمیشود. مهرنامه در مانیفست خود از تضارب آراء و حق وجود تفسیرهای مختلف میگوید اما ایدولوژی وار و با زبان ایدولوژیک مبتنی بر نفرت، فقط تفسیر یک جریان را عمده میکند. اینگونه است که ماهیت ارگان پیدا میکند و وقتی ارگان میشود مانیفیست خود را هم نفی میکند.
ظنز جامعه روشنفکری ما این است که مخالفان نظری و رسمی ایدولوژی خود رفتار ایولوژیک تر داشته و زبان نفرت را تبلیغ و ترویج میکنند. در ایران تندی زبان را خصوصا میتوان از ۳ نفر آموخت؛ جواد طبا طبائی، عبدالکریم سروش واکبر گنجی که به دشمنان ایدولوژی شناخته شدهاند. طبا طبائی مراد مهرنامه شده است. نظریه ایرانشهری را میخواهد سامان دهد حتی به نامردی.
از جمله این بد نویسیها برخی از مقالات محمد قوچانی خوش قلم است که از انصاف به ارث برده از پدر مرحومش مدام کاسته میشود. وی گاه به جای تحلیل رمان مینویسد. آخرین آن هم بورژوای اسلامی است که در آن از شریعتی به هاشمی رسیده و از پروتستانیسم شریعتی به سرمایه داری اسلامی هاشمی. این تعمیم و تسری دادنها مثل آن است که بگوییم اراسموس با کالون همانند بود یا آن پروتست اسپانیائی را که کالون او را نیز کشت مانند هم بودند. قوچانی گاه آنچنان هگلی از تاریخ نتیجه میگیرد که انگار انسانها و نقشها هیچ نیستند مگر تقدیر قدرتمندان که نمونه آخر آن همین سر مقاله شماره ۵۱ مهر نامه است.
اما قصد من در این مقاله بحث دیگری است و آن موضوع جا انداختن مدل روایتهای تاریخی یک طرفه است که مدام در این نشریات تکرار میشود و بعضا به رویه تبدیل شده است.
این نشریه گاه بد مینویسد البته این بد نویسی یا گزارش دهی یا چهره سازی چندان ایرادی ندارد یا میتواند از نظر دیگری خوب تحلیل شود. حتی اگر مسابقه یک طرفه باشد، برخی از این نکات بد، عناوین و سوژههای مکررمهرنامه چنین هستند؛
۱- چپ کشی یک طرفه؛ پارادیم کشی که مد زمانه شده است. روشی که نه آکادمیک است نه روشنفکری. اما آکادمیک نیست به این خاطر که ما جریان لیبرال یا چپ نداریم. وقتی با عناوین این چنینی به نقد جریانات داخلی مینشینیم دچار خطائی بس تاریخی میشویم. اروپا و امریکای لاتین تاریخ پیوستهای دارند که چپ و راست آن با هم ارتباط تاریخی و فکری دارند اگر چه تمایز نیز دارند. وقتی میگوییم لیبرال با عدالت و آزادی مخالف است به کدام گریز تاریخ رجوع میکنیم؟ کمون پاریس وسرکوب ۱۸۴۸م در اروپا به حساب لیبرالها گذاشته میشود که این یک مصداق بیرونی برای عملکرد لیبرال هاست اما در ادامه این نگاه و تسری آن به ایران، باید جبهه ملی یا نهضت آزادی را از مظاهر لیبرال برشمرد ولی این جریانات که در ایران سرکوب شدهاند و نه آنکه سرکوب کرده باشند. در اوایل انقلاب این خطا را چپها در نقد نهضت آزادی میکردند. در ادامه این نگاه و روش نیز بازرگان را با شرکت صنعتی صافیاد سمبل سرمایه داری صنعتی وابسته به امریکا معرفی میکردند که خطا در خطا بود. در مورد چپها نیز آن موضوع رویه متفاوت در داخل و بیرون مصداق دارد. چپ ایران سرکوب شده است اما در شوروی، چپ قتل عام کرده است. لذا عملکرد این جریانات را نمیشود در هم دید و به حساب یکدیگر گذاشت.
۲- لبیرال ستائی گنگ و مبهم در حالیکه در ایران جریان لیبرال نداریم همان گونه که جریان سوسیال نیز نداریم. برای جبران ضعف راهبردی که دربند ۱ اشاره کردیم ناگهان به بحثهای نظری پناه میبریم که باز به خطای پیشین خطایی دیگرافزون میکند چرا که جریانات سیاسی مختلف و متضادی که از یک ایده بر میخیزند بعضا با هم دشمن میشوند و نمیتوان از لبیرال واحد یا چپ واحد سخن گفت. تنوع جریانات سیاسی در یک مکتب فکری بسیارزیاد است اما وقتی لبیرال و چپ را ملاک قرار میدهیم دربرج عاج نظری و کلی گوی قرار میگیریم که منشی قرن نوزدهمی است و متعلق به دورانی است که مکاتب در برابر هم میایستادند. آن دوران سپری شده است و ما در دوره رقابت برنامهها قرار داریم.
۳- تریبون جواد طباطبائی؛ که ایران را به مردی و نامردی میخواهند حفظ کند، اما تا کی این روش جواب میدهد؟ سخنان فیلسوفانه را روی زمین و عمل باید محک زد تا حلاوت و زهریت آن ثابت شود. ایران به روش طبا طبائی قبلا توسط رضا شاه آن هم با نظریه کاظم زاده ایرانشهر تجربه شده است و جوابش هم این جدال اسلام و ایران است که تقابلی شوم بوده است. حال ایشان با زبانی دگر ایران را به نامردی میخواهد حفظ کند. آن هم زبان تندی که بحث و نقد را هوا میکند و امتناع نقد بوجود میآورد. امروز مهرنامه مبلغ تمام قد این رویه وجواد طبا طبائی است.
۴- تریبون یک طرفه علیه هر ایران ملی و دموکرات را دوست دارد؛ در عمل خط حمله این رویه را غنی نژاد به دست گرفته است که باز از کانال مهرنامه چنین میکند. مهرنامه فراموش کرده است که داعیه دار تفسیر جهان است اما تمام قد برای یک ایده تلاش میکند. در همین راستا مهرنامه سحابی را چپ شریف مینامد. سحابی ایران محور، برای ایران ایده توسعه متوازن را به ارمغان آورد. این ایده توسط مهرنامه پیگیری و به بحث گذاشته نمیشود که البته دو علت دارد: الف- در مهرنامه جریان ملی گرا محبوب نیست ب- در مهرنامه بحث توسعه متوازن سحابی، عاج نشینی و تقلیدی و ترجمهای نیست. برای روشنفکر ما سخت است که به مصادیق وارد شود. چند جمله از هگل و مارکس کافی است که با تفسیر معینی از جواد طبا طبائی صفحات مجله پر شود که اینگونه نیز میشود.
البته نباید از این نقد عبور کرد که دیگرانی که مهرنامه را بایکوت کردهاند کاری نادرست انجام دادهاند.
اما مهرنامه به مدار عکس العمل هم افتاده است که رویهاش از بد نویسی به زشت نویسی میرسد.
زشت نویسی
اما به هرشکل در روال جا افتاده این نشریه که از امکانات عالی هم برخوردار شده است گاه زشتی هویدا میشود که درد آور است. یکی از این زشتیها برای جریانی بروز میکند که بدنام است. مهرنامه در نقد بررسی فیلم ماجرای نیمروز با این جریان بدنام زشت جلو میرود.
داستان از این قرار است که در روایتی، از تاج زاده منصف تا بهزاد نبوی و تهرانی به میدان میآیند که روایت زشتی از یک جریان بد ارائه دهند. جریانی بد یا همان مجاهدینی که منافقاند و محکوم و از آغاز به دنبال کودتا یا قبضه انقلاب بودهاند. این جا است که تاریخ عمومی هم تحریف میشود و مهرنامه در اختیار چیزی قرار میگیرد که وارونه کردن تاریخ است. جریانی که به بدی معروف شده زمینه میشود تا تاریخ معاصر هم تحریف شود.
اما زمانی مهرنامه و اندیشه پویا زشت میشوند که به پرونده فیلم ماجرای نیمروز میرسند. جایی که قرار است همه چیز یکسره تحریف شود، به خصوص مهرنامه که با آوردن ۴ چهره امنیتی انتظامی سنگ تمام میگذارد. اینان برای بزرگ نشان دادن کار خود همه تاریخ را تحریف میکنند؛ ۱- منافقین از آغاز به دنبال نفوذ بودند. ۲- منافقین نیروی زیادی داشتند ۳- منافقین ترور کردند. ۴-حتی در این فیلم که همه صاحب نظرا ن از طیف ضد مجاهدین هستند نظر این است که این فیلم به خوبی به جنایت مجاهدین خلق نپرداخته است.
با چنین روایتی، این جمله تاریخی که تاریخ را حاکمان مینویسند تداعی میشود. وقتی میتوان به صراحت تاریخ ۴۰ سال قبل را تحریفی زشت کرد وای به حال آن تاریخ گذشته که از امام محمد غزالی عاقل و عارف میسازد.
اما دور نرویم. به عنوان شاهد و منتقد رفتار مجاهدین خلق باید بگویم که مگر مجاهدین در آنچه که شدند و آن حوادث و فجایع که آفریدند هیچ حقی نداشتند؟ در آنهای و هوی و جیغ و دادی که علیهشان راه افتاد، مجاهدینی که متوهم از قدرت خویش بودند عملا به سوی خلق فاجعه هول داده شدند. تمام مصاحبه شوندگان در مهرنامه و اندیشه پویا دستی در ضدیت با مجاهدین خلق داشتهاند. حال هم نشستهاند و آش تلخی را که پختهاند قضاوت میکنند. مجاهدین خلق متوهم بودند اما در برخورد با آنها دو رفتار وجود داشت؛ یکی برخورد مهندس بازرگان که به این جریان خوش بین نبود اما معتقد بود که باید با ایشان با انصاف رفتار شود و جریانی دیگر که معتقد بود مجاهدین کشی را باید باب کرد. حتی بهزاد نبوی میگوید که لاجوردیها میگفتند مجاهدین را پخ پخ کنیم ما میگفتیم قبل از عمل نه.
ولی همین بهزاد نبوی به تصریح مهندس سحابی از عواملی بود که در ضد مجاهد سازی حاکمیت نقش داشت. این نکته که بدنام کردن مجاهدین و نفرت پراکنی از آنان در بدنه حزب الله شدت و حدت داشت اما لاجوردی و بهزاد نبوی در این کینه پراکنی با هم یک صدا بودند.
تلاش بازرگان برای فهم متقابل این دو جریان به جایی نرسید. در این میان، مجاهدین متوهم و جریان نجس و پاکی زندان در بیشتر کردن هر چه بیشتر فاصله موفق بودند. حال مهرنامه یک طرفه در تائید فیلمی نشستهاند که ماجرای نیمروز نام دارد. همه افراد مصاحبه شونده خودشان در سرکوب مجاهدین نقش اصلی داشتهاند و تحلیل گر همان بازجو یا قاضی یا امنیتی سابق است. در این گزارش حتی از افراد میانه و بی طرف دعوا نیز دعوت نشده است چه برسد به مجاهدین خلق.
آیا این زشت نویسی نیست؟ به که باید گفت که مجاهدین اگر اقدامی برای ورود به عرصهی قدرت داشتند به شدت پس زده شدند. حتی اگر رجوی از آغاز نیز قصد در گیری داشت برای مجاب کردن نیروهایش به بهانه نیازمند بود. این بهانه را که داد؟ ۲۱ نفر هوادار مجاهدین قبل از۲۵ و ۳۰ خرداد در خیابان کشته شدند آن هم بدون این که کسی محاکمه شود. نگارنده مخالف رفتار مجاهدین در خیابان بود اما برخورد طرف مقابل نیز بس نا مناسب بود.
قرار بود بنی صدر حذف شود، جبهه ملی را مرتد کردند. قرار بود حکومت یکدست شود، دامی برای مجاهدین پهن کردند اما دودش به چشم همه رفت واز جمله نهضت آزادی که در این باب داستان بسیار است. مهرنامه برای این که بازرگان بنویسد هاشمی یا کرباسچی زبخواند از نهضت آزادی سود میبرد اما در میزگردهای مانند ماجرای نیمروز از این طیف دعوت نمیکند چرا که بازرگان در مجلس با وجود توهینهای مجاهدین خلق به وی، باز از اعدام انتقاد کرد در این جا بازرگان به کار مهر نامه نمیآید. که در این میزگرد یک نفر هم حور داشته باشد تا بگویید که لاجوردی با همه زندانیان و مخالفان چه کرد.
همان گونه وقتی صحبت از سرمایه داری اسلامی میشود هاشمی به میان میآید تا این رانت به کارگزاران سازنندگی برسد این ادرس غلط را قوچانی میدهد.
اما کیست که ندادند که همین هاشمی بود که سرمایه داری مستقل ملی در ایران را ضربه زد و کیست که نداند که کارگزاران سرمایه داری نیستند بلکه بورکراتهای سرمایه دار تجاری بدون گرایش تولیدی هستند.
البته ایبن نکته را غنی نژاد عم دوست ندارد، بشنود یا به آن توجه کند. چرا که مدل کارگزارانی از سرمایه داری به سرمایه داری مستقل از حکومت هم ضربه زده و میزند.
مهرنامه بین مدیریت شهرداری مدل توسلی نهضت آزادی با کرباسچی کارگزارانی مقایسه نمیگذارد چون به نفع کارگزاران نیست. مگر مدیریت به سبک توسلی کمسد تر و پولساز تر از سبک کرباسچی نیست.
از قوچانی چنین انتظاری نمیرفت اما انگار برای مهرنامه مسیری درحرکت به سوی زشت نویسی باز شده است. قوچانی خوش فکر و با استعداد است اما قدرت به سبک کارگزارانی و نگاه به شق هگلی از تاریخ و فشارهای دوره اصلاحات او را تحت فشار قرار داده است. میشود محافظه کار بود و زشت نویس هم نشد. البته وی شخصا زشت نویسی نمیکند، گاه بدنویسی میکند اما مسئولیت نشریه با سردبیر است.
در خاتمه باید گفت که مهرنامه معیار دوگانه هم د ارد در نقد مخالفان فکری این نشریه میان اندیشه مطرح شده و استفاده یا سو استفاده از آن اندیشه مرزی نمیگذارد. اوج این قضاوت مهرنامه در باره افکارشریعتی است که جانبدارانه فقط به جنبههای منفی اندیشه شریعتی توجه میکند. میراث شریعتی را بد یا زشت نشان میدهد. اگر با همین معیار مهرنامه و جریان فکریش در عمل سنجیده شوند آن گاه از آنچه بورکراتهای دولتی و عملشان چه چیز قابل دفاع باقی میماند؟
آن سرمایه داری که مهرنامه مبلغ آنان است سرمایه تجاری خدماتی و هم دلال ماب و رانتی است.
چرا مهرنامه آدرس سرمایه داری دولتی غیر مولد را به نام سرمایه داری اسلامی به خورد مردم میدهد اما تجربه سرمایه داری فنی و تولیدی نهضت آزادی را نمیبیند. از این دست سخنان فروان است. که باید جدا به آن پرداخت.
در باره گرایشی سرمایه داری بورکرات با رانت دولتی تجاری - خدماتی که مهرنامه مبلغ آن است باید جداگانه نوشت.