خبرگزاری تسنیم در گفتوگویی که به صورت مکتوب با سعید حجاریان انجام داده، محور مصاحبه را نگاه اصلاحطلبان به آزادی بیان در شعار و عمل انتخاب کرده و عملکرد سابق چپهای خطامامی را دراینباره به رخ حجاریان کشیده است. حجاریان اما در این گفتوگو تأکید کرده چپهای خطامامی در سالهای فعالیت خود اشتباهاتی داشتهاند و چرا اصولگرایان باید همان اشتباهات را امروز تکرار کنند؟
برای تحقق آزادی بیان، باید شرایط لازم و کافی فراهم شود؛ شرط لازم رفع موانع است و شرط کافی ایجاد مقتضیات. برای فهم بیشتر این موضوع، فردی را در نظر بگیرید که سالهاست در زندان به سر میبرد و میخواهد برنده مسابقه دو شود. برای شرکت این فرد در مسابقه، ابتدا باید رفع مانع کرد؛ یعنی او را از بند رهاند؛ که به این عمل اصطلاحا آزادی منفی میگویند. در مرحله بعد، باید او را به اردوی ورزشی فرستاد و تربیت کرد و مقتضیاتی را فراهم آورد تا آماده مسابقه نهایی شود؛ که به این مرحله آزادی مثبت میگویند.
اساسا فقدان آزادی باعث لکنت و گنگی میشود و باید برای درمان آن به رفع موانع و ایجاد مقتضیات پرداخت. حضرت امیر میفرماید: سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ یقُولُ فِی غَیرِمَوْطِنٍ لَنْتُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَیؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ اَلْقَوِی غَیرَمُتَتَعْتِعٍ که ترجمه آن میشود: «بارها از رسول اکرم (ص) شنیدم که میفرمودند هیچ جامعهای [از فساد] پاک نمیشود مگر اینکه در آن ضعیف بتواند حق خودش را بدون لکنت زبان از قوی بگیرد». فارغ از این مثالها، به مثالی در زمان حال نیز میپردازم. بارها رفقای جناح راست از من درخواست کردهاند برای مناظره با آنها حاضر شوم و من پاسخ دادهام زمانی میتوان بهعنوان دو فرد آزاد به گفتوگو نشست که اولا اختلالی را که در گفتار من پدید آمده است، رفع کنید، ثانیا حقوق برابری را به رسمیت بشناسید و رابطه بازجو و متهم برقرار نکنید و ثالثا تضمین دهید گفتار من هرچه بود، عواقبی در پی نخواهد داشت.
واقعیت این است که هر مقامی، ادبی دارد و ادب مناظره شرایطی دارد که به آن اشاره کردم. فقدان هریک از این شروط، باعث ارتباطنداشتن بین طرفین مناظره خواهد شد. نمیشود دوستان جریان راست دهها کانال رادیویی و تلویزیونی داشته باشند و در آنها هرچه خواستند علیه ما بگویند و ما برای یک کلمه حرف، مجبور شویم صد نوع خودسانسوری را بر خود تحمیل کنیم. شاید صداوسیما در طول عمرم دو بار من را نشان داده باشد؛ یک بار موقعی که در بیمارستان سینا در حالت احتضار بودم و با مرگ دستوپنجه نرم میکردم و دیگر بار، در قضایای سال ۸۸؛ آنهم در دادگاه و محبس. در عوض، رقبا هر شب در کانالهای مختلف حضور دارند و به نقد آرای ما میپردازند. غریبی چهره ما در تلویزیون بهحدی بود که در سال ۸۸، خیلیها میگفتند ببینید فلانی را چقدر و چطور زدهاند که نمیتواند حرف بزند، لااقل صبر میکردند بهتر شود و بعد او را به تلویزیون میآوردند!
معتقدم اگر قانونی مطابق با وجدان عمومی وضع شود، قطعا تساوی در برابر قانون و استقلال قوه قضائیه ضامن آزادی خواهد بود؛ و الا باید به ملاک دوم رجوع کرد که در واقع باید دید در نحوه مواجهه با مخالفان، آیا انصاف و مروت مراعات میشود یا خیر. این مخالف هرکسی میتواند باشد؛ چه اقلیت دینی، چه مذهبی، چه قومی و چه سیاسی.
یکی از شعارهای محوری انقلاب، آزادی بوده و قطعا نسبت به آن جفا شده است. چنانکه از قول حضرت امیر نقل کردم، شاید یکی از شاخصهای مهم برای اندازهگیری آزادی در ایران، مقوله فساد باشد. بهمیزانی که فساد بالاست به همان میزان آزادی پایین است.
طبعا صداوسیما نمیتواند نقش خود را حتی در زمینه دفاع از نظام، بهخوبی ایفا کند؛ چرا که اکنون مشخص نیست چند درصد از مردم به صداوسیما وفادار مانده و چند درصد به رسانههای جایگزین مانند ماهواره و شبکههای مجازی روی آوردهاند. بههرحال، آنچه مسلم است، در ایران عدهای از قدرت و ثروت بهرهمند هستند و احساس آزادی بیشتری هم میکنند؛ در مقابل، فلان کارگر معدن آقدره یا بهمان کارگر کارخانه چسب هِل که صدایی ندارد و برای خود سندیکای مستقلی ندارد، از چنین حسی بیبهره است. البته این مسئله فقط مختص به دوگانه فقیر و غنی نیست و بُعد سیاسی نیز مطرح است؛ آنجایی که میبینیم نایبرئیس مجلس نیز به دلیل کارگذاشتن شنود در دفترش، احساس ناامنی میکند.
(در پاسخ به این پرسش که بیشترین مدعی آزادی اپوزیسیون است) مگر ما بناست خود را با اپوزیسیونمان مقایسه کنیم؟! ما باید وظیفه خودمان را انجام دهیم و پیشاپیش قصاص قبل از جنایت نکنیم. ممکن است بخشی از اپوزیسیون اگر به قدرت برسند، بسیار سرکوبگرانه عمل کنند؛ اما مگر بناست که ما عمل بالقوه آنها را شاخص رفتار خود قرار دهیم؟
(در پاسخ به این پرسش که برخلاف ادعای اصلاحطلبان، در پاسداشت آزادی کارنامه آنها خلاف شعارشان است) ما شاهد بودهایم که لااقل از دوم خرداد به اینسو، چندین و چند نیروی جناح راست هریک به کیفیتی، به اردوگاه اصلاحطلبان کوچ کردهاند یا لااقل مشی اعتدالی اتخاذ کردهاند؛ عملی که نقطه مقابل آن را بهسختی مشاهده میکنیم که این موضوع گواه مقبولیت اصلاحطلبان است؛ البته پیوستگی پیوندهای اصلاحطلبی و گسیختگی پیوندهای اصولگرایی را نیز باید مؤثر دانست که در نتیجه آن، اصولگرایان نتوانستند حتی در جمعهای محدود، یکدیگر را تحمل کنند؛ چنانکه در هر مقطع انشعاب و ائتلافهای جدیدی را شاهد هستیم.
فرد زمانی آزاد است که جامعهاش آزاد باشد و بتواند در رقابت کامل خود را نشان دهد؛ و الا اگر قرار باشد فردی را در گلخانه پرورش دهند، ممکن است رشد کند؛ اما این رشد مصنوعی خواهد بود و با حذف شرایط گلخانهای، از بین خواهد رفت. حضرت امیر میفرماید: «إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّیةَ أَصْلَبُ عُودا وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُودا وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْیةَ أَقْوَى وَقُودا وَ أَبْطَأُ خُمُودا» که معنای آن میشود: «بدانید درختان بیابانى چوبشان سختتر و درختان سرسبز پوستشان نازکتر و گیاهان صحرایى آتششان قویتر و خاموشى آنها دیرتر است». که از این سخن دفاع از آزادی مستفاد میشود.
(درباره آزادی دیگری، اصلاحطلبان نیز چندان به آزادی جناح مقابل خود پایبند نبودهاند، مثلا آقای حسنی امامجمعه ارومیه برای ماهها در روزنامه صبح امروز متعلق به شما به استهزا گرفته شده، یا اعلام آمادگی آقای مصباح برای گفتوگو با آقای دکتر سروش رد شده است و بهجای آن ایشان نیز وجه تمسخر قرار گرفتهاند)، روزنامه صبح امروز هیچگاه خلافی از قول آقای حسنی نقل نکرد؛ ما خبرنگاری داشتیم که هر هفته به نمازجمعه میرفت و صحبتهای ایشان را دقیقا پیاده میکرد و متن و نوار صحبتها را برای ما میفرستاد و ما عینا همان را چاپ میکردیم. غرضمان از این کار این بود که ستاد نمازجمعه به ایشان تذکر دهد بعضی از حرفها را که موجب وهن است، بر زبان نیاورد اما کار ما اثربخش نبود. ما کارمان را ادامه دادیم ولی زمانی که این موضوع دستمایهای شد تا دیگرانی با لهجه ایشان خطبههای جعلی بخوانند و پخش کنند، من عذرخواهی کرده و دستور دادم انتشار مطالب ایشان متوقف شود. من از کموکیف مواجهه دکتر سروش و آقای مصباح مطلع نیستم اما شاید طیف آقای مصباح بهدنبال مرتدتراشی بودهاند. و الله اعلم.
(در پاسخ به بخشی از این پرسش که... چپهای آن روز (اصلاحطلبان امروز) بیش از هر جریان دیگری شعار ولایت فقیه و عدالت سر میدادند و آزادی مدعای اول آنها نبود. عدالت، حمایت از مستضعفین، مبارزه با آمریکا دغدغههای اصلی اصلاحطلبان در آن روزها بود و حتی جریانهایی مانند تسخیر لانه جاسوسی آمریکا با محوریت چپهای آن روز، مصادیق و دلالتهایی بر این ادعا هستند، یا جریان ۹۹ نفر که چپها، راستها را بهدلیل عدماعتنا به نظر امام درباره آقای میرحسین موسوی تا سالها نواختند...) من منکر خطاهای چپهای خطامامی در زمان حیات امام نیستم؛ خطاهایی که شما به بخشی از آنها اشاره کردید. اما چپهای قدیم یا اصلاحطلبان امروز بعدها تلاش کردند خطای خود را اصلاح کنند. اما اینکه فروپاشی شوروی بر آزادیخواهی اصلاحطلبان اثر داشته است یا نه، مطمئن نیستم چراکه بههرحال فروپاشی یک رژیم توتالیتر و فاسد حتمی بود و برخلاف آنکه تبلیغ میشود، عنصر خارجی در این میان مؤثر است من معتقدم باید ریشه را در داخل جستوجو کرد. حال فرض کنید چپهای خطامامی در سالهای فعالیت خود اشتباهاتی داشتهاند، چرا اصولگرایان باید همان اشتباهات را امروز تکرار کنند؟ چپهای خطامامی چه ثمری بردند که اکنون اصولگرایان میخواهند ردپای ۳۰سال قبل آنها را دنبال کنند؟