جان فاینر، راب مالی و جف پرسکات
رادیو زمانه ـ شبح جنگی بر ویرانگر بر منطقه سایه انداخته است؛ ترامپ عاشق رجزخوانی و بیاثرکردنِ هر آنچیزی است که اوباما انجام داده است و رژیم ایران، پارانوئید؛ وضعیت شبیه به سال ۲۰۰۲ است؛ به ویژه که هواداران آتشین جنگ عراق دوباره به صحنه سیاسی آمریکا بازگشتهاند، البته این بار در مقام منتقدان آتشین ترامپ؛ آنها در روزهای آتی در سناریوی احتمالی جنگ با ایران، نقشی تعیینکننده بازی خواهند کرد.
پاییز پانزده سال پیش، در آستانه حمله به عراق، یکی از مجابکنندهترین دفاعیهها برای آغاز جنگ نه از سوی رئیسجمهور وقت، جرج بوش، یا حامیان وی در کنگره، بلکه به وسیله کتاب مفصّل و پرجزئیاتی فراهم آمد که یک تحلیلگر سابقِ سیآیای نوشته بود و بهطرز پیشبینیناپذیری در فهرست آثار پرفروش و در میان کتابهای بالینی اهالی واشنگتن قرار گرفت. در آن زمان، کن پولاک که حالا در مقام پژوهشگر با مؤسسه بروکینگز همکاری میکند، بهطرزی متین اما محکم این استدلال را مطرح کرد که حمله نظامی آمریکا به عراق برای عزل صدام حسین امری ضروری و با هزینه مناسب شدنی است؛ او در واقع این اقدام را «بهترین گزینه آمریکا یا حداقل کمضررترین گزینه» خواند. نسبت به تحلیلهای کتاب که به هزینه بالای رفع «تهدید صدامی مسلح به سلاح هستهای»، یعنی احتمال «عراقی درگیر آشوب و جنگ داخلی»، اشاره میکرد و بر مخاطرات چنین معادلهای صحه میگذاشت، عنوان یک سویه کتاب، «طوفان تهدیدآمیز: دفاعیهای بر حمله به عراق»، بیشتر در ذهنها باقی ماند.
در هرحال، کتاب بهسرعت به بنیان فکریِ مبلغان جنگ عراق تبدیل شد؛ کسانی که بیشترشان، برخلاف پولاک، در مورد عراق هیچ چیز نمیدانستند. سیاستمداران دموکرات هم بهانه و توجیهی یافتند که یک سال پس از حملات یازده سپتامبر، از مخالفت با رئیسجمهور اجتناب کنند. کسانی نیزکه به استدلالهای مطرح شده در دفاع از این جنگ باور نداشتند مجبور شدند تأییدیههای کارشناسی از اطلاعات سرهمبندیشدهی دولت را جدی بگیرند. درنهایت، الته همچون تصمیم حمله به عراق، این کتاب هم از آزمون زمان سربلند بیرون نیامده است.
بازگشت حامیان جنگ عراق به صحنه، در مقام منتقد ترامپ
این روزها لاجرم وقایع سال ۲۰۰۲ را در ذهن زنده میکند. همچون آن زمان، امروز نیز دولت جدیدی بر سر کار آمده که یک کشور خاورمیانهای را هدف حملات و انتقادات خویش قرار داده است: این بار نوبت همسایه عراق است، یعنی ایران. امروز هم همچون آن زمان، یک رئیسجمهور بهطور پیوسته و بهطرز فزاینده آن کشور خاورمیانهای را تهدید میکند و اطلاعات را در جهت پیشبرد مقاصد سیاسی خویش دستکاری میکند تا با واقعیتهای بدیل جور دربیایند. و امروز هم همچون آن زمان، برخی از نافذترین صداهای بیرون از دولت، نقش حیاتیای را در بیاعتبار ساختن یا مشروعیتبخشی به تصمیماتی ایفا خواهند کرد که خطر وقوع یک جنگ غیرضروری و شتابزدهی دیگر را با خود به همراه دارند.
طی یک دههی گذشته، حامیان جنگ عراق در واشنگتن داغ این ننگ را بر پیشانی داشتهاند، اما زندگی حرفهای تعداد معدودی از آنان از این بابت لطمه خورده است، حتی پس از آنکه حملهای که با شعار «مأموریت به انجام رسید» آغاز شده بود به ستیزِ فرقهای سبعانهای بدل گشت که جان ۴۵۰۰ آمریکایی و چند برابر این تعداد عراقی (که بیشتر آنان غیرنظامی بودند) را گرفت و به وجاهت اخلاقی و استراتژیک ایالات متحده در جهان آسیب سختی وارد آورد.
چندین تن از حامیان و مبلغان طراز اولِ جنگ عراق امروز اما دوباره به صحنه بازگشتهاند: پیش از موعد انتظار، و از طریق اعلام مخالفت بنیادی و آتشین خود را با رئیسجمهور ترامپ -- و ادبیات و لحن پوپولیستی و دیدگاههای انزواطلبانه ناگوارش -- ؛ آنها از این طریق تجدید حیات سیاسی یافته و به میدان بازگشتهاند. ویژگیهای مشترک این افراد، اتخاذ سیاستهای متمایل به راست، سیاست خارجیِ جنگطلبانه و حمایت شدید از حمله به عراق است. امروز، آنها، علیرغم تمام مسائل، به عنوان گروهی متشکل ازغیرمنتظرهترین و مؤثرترین صداهای مخالف، قد علم کردهاند.
دیوید فروم، کسی بود که عبارت معروف جرج بوش در آن نطقی را ابداع کرد که سنگبنای جنگ را گذاشت: «محور شرارت». امروز مقالات ضدترامپ وی در مجله آتلانتیک در زمره کوبندهترین و شیواترین مقالات مخالف ترامپ است. مکس بوت، عضو شورای روابط خارجی، کسی بود که به مناسبت دهمین سالروز جنگ عراق نوشت، حامیان این جنگ «اصلاً نیازی به ابراز ندامت ندارند»؛ حالا او بهطور بیامان مدیریت ناکارآمد ترامپ در حوزه امنیت ملی را در تلویزیون و رسانههای چاپی و توییتر به باد انتقاد گرفته است.
ویلیام کریستول، مؤسس مجله ویکلی استاندارد، در سال ۲۰۰۳ پیشبینی کرد که با کشف سلاحهای کشتار جمعی حامیان جنگ عراق «محق» دانسته خواهند شد؛ تا همین دو سال پیش، او ادعا میکرد که «ما در مورد جنگ در عراق کار درستی انجام دادیم». اخیراً، اما، او منتقد تمام عیار ترامپ، بابت همهچیز است: از روابط دردسرسازش با روسیه تا برخورد نامناسبش در قبال مسئله کره شمالی.
برت استفنز را هم نباید فراموش کرد؛ او سردبیر اورشلیم پست بود وقتی که این روزنامه در سال ۲۰۰۳ یکی از معماران اصلیِ جنگ عراق، یعنی پل ولفُویتس را به عنوان «مرد سال» انتخاب کرد و نقش او را در مقام «مؤلف اصلیِ» دکترینِ جنگ بازدارنده در بوق و کرنا کرد، دکترینی که «از اقدام نظامی آمریکا علیه سایر دولتهای سرکش حمایت میکند». وی در مقام یکی از ستوننویسهای باسابقه وال استریت ژورنال به دفاع از وجود مدارک مستند برای توجیه جنگ با عراق آن هم تا مدتها پس از اثبات بیاعتباری این مستندات ادامه داد، اما از قرار معلوم حملات وی به ترامپ به مذاق مدیریت روزنامه خوش نیامده و او اوایل سال جاری به نیویورک تایمز کوچ کرده است.
در آمریکا، همه چیز برای جنگ با ایران مهیا است
امروز اینها و سایر جمهوریخواهانِ مخالف پروپاقرص ترامپ با جبههی «مقاومتِ» متمایل به چپِ ضد ترامپ آرمانی مشترک یافتهاند و این جبهه با شور و اشتیاق از حضور رسانهای آنها استقبال میکند؛ امری که در دوران ماقبلِترامپ ناممکن به نظر میرسید. این همپیمانیِ مصلحت و اعتقاد طی ماههای آینده و زیر سایهی ستیز و تعارضِ بالقوهی دیگری در خاورمیانه، با آزمون دشواری روبرو خواهد شد. همه این مفسران دیدگاه مشترک دیگری نیز دارند: حمایت دیرین از اتخاذ موضع خصمانهتری در قبال ایران، شامل برخورد نظامی، تغییر رژیم، یا هر دو.
مخالفتها با ترامپ از سوی حامیان جنگ عراق، غالباً ریشه در اکراه و بیزاریِ رئیسجمهور نسبت به مداخله و عمل آمریکا در خارج از مرزهای کشور دارد. در مورد نکوهش از ترامپ به خاطر سلب مسئولیت از خویش در مقام رهبر آمریکا، از جمله بیاعتنایی وی به حقوق بشر، خوارداشتِ متحدان ، و کرنش وی در مقابل ولادیمیر پوتین، شاید این منتقدان حق داشته باشند. اما اظهار شک و سوءظنِ ترامپ در خصوص ماجراجوییهای نظامی، خصوصاً در خاورمیانه، احتمالاً یکی از معدود مواضع خردمندانه وی در حوزهی سیاست خارجی بوده است. با این جود، این موضع به دوران نامزدی برای ریاست جمهوری برمیگردد؛ در مقام رئیسجمهور، ترامپ عملیات نظامی در افغانستان، سوریه، عراق، یمن و سومالی را، آنهم اغلب بدون اعلام یک استراتژی شفاف یا بدون مباحثه عمومی، شدت بخشیده است. در مورد ایران، با آنکه نوعی «بازبینی» صوریِ سیاستها همچنان پی گرفته میشود، میل مفرط خودِ ترامپ به رجزخوانی و وسواس آشکارش برای بیاثرکردنِ هر آنچه اوباما انجام داده است، بیش ازپیش دارد به مسیری خطرناک منتهی میشود.
ترامپ مدتهاست توافقنامه هستهای با ایران را به عنوان «بدترین توافقنامه تاریخ» تقبیح میکند. در ماه ژوئیه، وی با بیمیلی در مقابل کنگره گواهی داد که ایران در حال اجرای برنامه جامع اقدام مشترک است -- نام سابق توافقنامه سال ۲۰۰۵ که برنامه هستهای ایران را بهطور نسبی متوقف کرد و زمان مورد نیاز برای تولید مواد کافی برای ساخت تنها یک سلاح هستهای را در ازاء برداشته شدنِ تحریمها به بیش از یک سال افزایش داد. اما در ماه ژوئیه، ترامپ گفت که اعتقاد دارد ایران به «روح» توافقنامه پایبند نیست. نکته دیگری که وقایع سال ۲۰۰۲ را به یاد آدمی میآورد، آن است که بنابر گزارشات واصله ترامپ فارغ از دادههای سرویسهایاطلاعاتی و علیرغم آنکه بقیهی دنیا به این نتیجه رسیدهاند که ایران به تعهدات خود پایبند است، تیمی را برای پروندهسازی علیه ایران به خدمت گرفته است. همین چهارشنبهی گذشته، بازرسان بینالمللی نظر کارشناسانهای را بازگو کردهاند که وزارت امور خارجهی خود ترامپ هم آن را تأیید میکند: اینکه ایران تواقفنامه را نقض نمیکند.
راههای بسیاری وجود دارد که ترامپ به توافقنامه ضربه بزند و موجب بروز بحران با ایران شود. پاییز امسال موعد دو ضربالاجل است: در ماه سپتامبر، آمریکا باید تحریمهای بهتعلیق درآمده درنتیجه برجام را لغو کند؛ در ماه اکتبر، آمریکا باید گواهی دهد که ایران به توافقنامه پایبند است. ترامپ میتواند از گواهی دادن به پایبندی ایران به برجام سرباز بزند؛ تحریمهایی را که درنتیجه توافقنامه هستهای به تعلیق درآمدند از نو وضع کند؛ به شدت و به دلایلی نامرتبط با برنامه هستهای، تحریمها بر ایران را افزایش دهد؛ یا علیرغم عدم وجود مدارکی مبنی بر تخلف، خواستار آن شود که ناظران بینالمللی اجازهی بازدید از مراکز نظامی حساس ایران را داشته باشند-- این تهدید در هفتهی جاری و از سوی نمایندهی آمریکا در سازمان ملل، نیکی هیلی، مطرح شد.
اگر چنین اتفاقاتی رخ دهند، میتوان بهراحتی تصور کرد که اوضاع تعمداً یا ناخواسته به سمت جنگ و ستیز برود. ترامپ از پیش تماسهای سطح بالای دیپلماتیک بین دو کشور را متوقف کرده است، تماسهایی که برای رفع سوءتفاهمها و جلوگیری از تبدیل شدنِ اختلافات کوچک به منازعات جدّی ضروری هستند. در همین اثناء، صحبت از تبلیغ برای تغییر رژیم در تهران --در بین جمهوریخواهان کنگره، در محافل سیاسی محافظهکار واشنگتن، و حتی از سوی مقامات دولت ترامپ -- به رژیمِ ازپیش پارانوییدِ ایران توجیه و بهانه بیشتری برای نگرانی میدهد. اگر ترامپ تحریمهای جدیدی وضع کند، ممکن است ایران از تعهداتش ذیل توافقنامه هستهای تخطی کند. ممکن است بین مستشاران نظامی آمریکا و نیروهای ایرانی که از قبل در عراق، یمن و سوریه در مجاورت یکدیگر مشغول عملیات بودهاند، برخوردی صورت بگیرد. یا همانطور که در گذشته هم اتفاق افتاده است، ممکن است ناوهای نیروی دریایی ایران ناوهای جنگی آمریکا را در آبراههای باریک اطراف شبهجزیره عربستان به چالش بکشند.
در صورت عملی شدن هر کدام از این سناریوها، ترامپ انگیزهای برای حمله به ایران، احتمالاً از طریق اقدام نظامی مستقیم، پیدا میکند. عدهای از کارشناسان سیاست خارجی وی را تشویق خواهند کرد، درست همانطور که وقتی بعد از حمله شیمیایی موحشِ ارتش سوریه در ابتدای سال جاری، موشکهای تاماهاک را به سوی پایگاههای نظامی آن کشور پرتاب کرد، او را مورد تأیید و تشویق قرار دادند. تقریباً میتوان گفت که ایران، در مواجهه با فشارهای سیاسیِ خودش و بدگمانی نسبت به مقاصد آمریکا، مسلماً و به احتمال زیاد بهشکلی نامتقارن، دست به اقدامات تلافیجویانه در بخشهایی از منطقه خواهد زد، در نقاطی که نیروهای ایران برتریهایی نسبت به آمریکا دارند و منافع و نیروهای آمریکا آسیبپذیر اند. پیشبینی وقایع بعدی دشوار و مهار آنها حتی دشوارتر است.
برخی دلخوش به آن هستند که تیم امنیت ملی ترامپ جلوی اقدامات نظامیِ نابخردانه را خواهد گرفت. تا اینجای کار، آنها موفق شدهاند ترامپ را قانع کنند کاری به توافقنامه هستهای نداشته باشد و سه تن از پرسروصداترین حامیان جنگ با ایران را از شورای امنیت ملی کنار گذاشتهاند. اما وزیر دفاع، جیمز متیس، که اخیراً در وصف او گفته شده که «کینهای ۳۳ ساله به ایران» دارد؛ هربرت ریموند مکمستر، مشاور امنیت ملی؛ و جان کلی، رئیس دفتر جدیدِ کاخ سفید، همگی در زمره فرماندهان نظامیِ مستقر در عراق بودند وقتی ایران شبهنظامیانِ نیابتیاش را به بمبهای کنارجادهای مجهز میکرد که جان صدها آمریکایی را گرفتند. هر کاری هم که این سه نفر در مورد مسائل دیگر برای مهار تصمیمات غریزی و ناگهانی ترامپ انجام داده باشند، باید به یاد داشت که در مورد مسئله ایران، آنها ممکن است همین نقش بازدارنده را ایفا نکنند.
تردید موافقان دیروز جنگ در مورد رهبر امروز آن
بهطور خلاصه، تعمداً تیشه زدن به ریشه توافقنامه هستهای خطر جرقه زدنِ یک جنگ و ستیز دیگر را در پی دارد. و آن هم به چه قیمتی و در چه حالی؟ امروز مجابکنندهترین مبنای منطقی برای آغاز جنگ با ایران-- که توانایی آن کشور برای دستیابی به سلاح هستهای بود -- با این توافقنامه از میان برداشته شده است. و ۱۵۰ ناظر بینالمللی در حال انجام بازرسیهایی هستند که به جهان اجازه میدهد بفهمد که آیا ایران سعی در تقلب دارد یا خیر.
مسلماً رژیم ایران همچنان یکی از منابع بیثباتی در خاورمیانه محسوب میشود و با مردم خودش نیز با خشونت و سبعیت رفتار میکند. برای مهار تهران، تحریمها و مساعدتها به رقبای منطقهای ایران باید ادامه پیدا کنند، اما همه شواهد حاکی از آنند که زیرپاگذاشتن توافق هستهای یا دامن زدن به تنشهای نظامی فقط اوضاع را بدتر خواهد کرد. موضع آمریکا چیز عجیب و جدیدی نیست، چرا که در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما که از توافق هستهای دفاع میکرد و رسیدناش به مقام ریاست جمهوری مرهون مخالفتهایش با جنگ عراق بود، روی این مسائل کار کردهایم. پرسش جالبتوجهتر آن است که حالا آن دسته از منتقدان ترامپ که حامی جنگ عراق بودند، چه خواهند کرد. اکثر آنها علیرغم مخالفتشان با توافق هستهای و حمایت پیشینشان از اقدامات جدّی، بهطرزقابلتوجهی در این مورد سکوت اختیار کردهاند.
با توجه به تمام چیزهایی که آنها در مورد بیکفایتی و تزویرِ دولت جدید نوشتهاند، آیا به قطار یک جنگ و ستیز غیرضروری دیگر خواهند پیوست؟ و آن هم تحت رهبریِ رئیسجمهوری که بهزعم ایشان شایستگی خدمت در مقام فرماندهی کلّ قوا را ندارد؟ ما دیدگاههای فعلی آنان را جویا شدیم. اغلب آنها هنوز دارند رویکرد انتخابیشان را سبک و سنگین میکتند، و اکثراً مایل نستند دستشان را رو کنند.
مکس بوت تاپیش از امضای توافقنامه، تنها «گزینهی معتبر» برای مقابله با ایران را «کارزار بمباران» خوانده بود، و بعدتر در مقالهای با عنوان «چرا توافق هستهای ایران بد است؟ به کرهی شمالی فکر کنید»، مخالفتش با پیمان برنامه جامع اقدام مشترک را اعلام کرد. او از طریق ای-میل به ما گفت که ترامپ باید برای مهار رشد قدرت ایران در خاورمیانه بیشتر تلاش کند» اما تصدیق کرد که چنین مواجهاتی «مسائل حساس و بغرنجی هستند که به فرماندهی کل قوای بسیار قابل و شایستهای نیاز دارند که دست به مخاطرات اهمالکارانه نزند. این توصیفی نیست که در مورد ترامپ صدق کند.» وی همچنین گفت که رئیسجمهور «اشتباه خواهد کرد، اگر در صورت عدم وجود شواهدی دال بر تقلب ایران-- که تا جاییکه من میدانم فعلا وجود ندارند-- از پیمان برنامهی اقدام مشترک خارج شود.»
فروم گفت که ترجیح میدهددیدگاههایش در مورد ترامپ را حین واکاوی و بررسی این توافق در مجله آتلانتیک شرح دهد، اما با مقایسه وضع فعلی با شرایط سال ۲۰۰۲ مخالفت کرد و گفت که سخت بتوان تصور کرد «ترامپ در ماه اکتبر ۲۰۱۷ دست به عمل تهاجمیِ عجیبی بزند -- با توجه به آنکه هیچ کار مقدماتیای برای جلب حمایت و پشتیبانیِ سایرین انجام نداده است، از هیچ حمایتی از جانب دموکراتها برخوردار نیست، و حتی از حزب خودش نیز خاطرجمع نیست.» ویلیام کریستول که زمانی نوشته بود «مدتهاست که زمان آن رسیده که ایالات متحده با زبانی با رژیم ایران صحبت کند که آن را میفهمد: زبان زور» و برای مقالهای در مورد برجام عنوانِ «یک توافق بسیار خوب-- البته برای ایران» را برگزیده بود، از اظهار نظر در این خصوص خودداری کرد. برت استفنز که در اولین سالگرد توافقنامه نوشته بود که «چیزی که دیپلماتها پیمان برنامهی اقدام مشترک مینامند، نزد بقیهی ما به توافقِ فاجعهآمیز با ایران معروف است»، گفت که «بر سر یک دو راهی گیر افتاده است»: بین سیاستی که ممکن است از آن حمایت کند و رئیسجمهوری که برای اجرای این سیاست مورد اعتماد او نیست.
وی گفت که «حتی بهترین مشاوره و توصیه هم اگر از مجرای نادرست و معیوبی عبور داده شود، خروجی بدی خواهد داشت. و برای من، درسی که از جنگ عراق میتوان گرفت آن است که نود درصد قضیه اجرا و پیادهسازی سیاستهای اتخاذ شده است. در سطح نظری، من ممکن است این استدلال را مطرح کنم که ما باید از این توافق خارج شویم، برای رسیدن به یک توافق بهتر مذاکره کنیم، و با استفاده از ترکیبی از تحریمها و فشارها وزنه قدرتمان را متعادل کنیم، اما جنگ عراق به ما آموخته است که باید بهشدت مراقب پیامدهای بعدی تصمیماتمان باشید... یکی از بیشمار دلایلی که موجب سرخوردگی و اندوه من از ریاستجمهوری ترامپمیشود، آن است که برای اجرای همان معدود مواردی از دستورکارش که تصادفاً واقعاً با آنها موافقم، نمیتوانم به او اعتماد کنم.»
مخاطرات زیادی در این بین وجود دارد؛ ترامپ که دوران ریاستجمهوریاش تا اینجای کار این چنین نگرانکننده و اهمالکارانه بودهاست، بعید نیست مرتکب اشتباهی شود که تقریباً به اندازهی جنگ عراق برای آمریکا گران تمام شود. اگر حامیان آن جنگ از تمایل آشکار ترامپ برای پذیرش خطر جنگ یا زدن جرقهی آن حمایت کنند، به رویکردِ خطرناک دولت اعتبار و به کنگره مبنایی منطقی برای همراهی با آن میدهند. با توجه به انتقادات آنها ازترامپ، یک پاسخ منطقیتر این خواهد بود که بهطور عمومی تصدیق کنند که هر اقدامی از سوی دولت برای برخورد با ایران عواقب خطرناکی در پی خواهد داشت، یا اینکه رئیسجمهور برای مدیریت کارآمدِ چنین برخوردی قابلاعتماد نیست.
برای مفسرانی که همچنان در حال سبک و سنگین کردنِ موضعشان هستند-- و اعضای کنگره که بهزودی مجبور خواهند شد موضع خود را اعلام کنند--ماههای منتهی به جنگ عراق دربردارنده درسی عبرتآموز است. در ماه اکتبر ۲۰۰۲، تقریباً یک ماه پس از انتشار کتاب پولاک، کنگره با تقریباً هفتاد درصد رأی موافق مجوز استفاده از نیروی نظامی علیه عراق را صادر کرد. تا کنون بسیاری از آن رأیدهندگان متحمل پیامدها و ناکامیهای انتخاباتی شدهاند، رأیشان را انکار یا برای توجیه آن تقلاکردهاند.
تنها یک سال پس از حمله به عراق، پولاک کتابی در مورد ایران منتشر کرد. این بار، برای حلوفصل برنامهیهستهای آن کشور به دفاع از دیپلماسی روی آورد. در بخش تکمیلی و دنباله این کتاب که در سال ۲۰۰۳ و فقط هفتهها پیش از موفقیت بزرگ دولت اوباما در مذاکرات هستهای منتشر شد، وی متذکر شد که جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای نسبت به شروع جنگ ارجحیت دارد. او همچنین ادعا کرد که کتاب پیشین وی در مورد عراق مورد سوءتفسیرِ کسانی قرار گرفته است که «چیزی جز عناوین فرعی و سطرهای دستچینشده آن را نخوانند.»
در هفتههای اخیر، پولاک به ما گفت که با آنکه موافق رویکردی قاطعانهتر برای مقابله با دخالتهای ایران در منطقه است، اعتقاد دارد که به مخاطره انداختن توافق هستهای یا تن دادن به خطر تنشی جدی کار اشتباهی خواهد بود. پولاک با شرح خط سیرفکریاش، اولین کسی است که بر مسئولیت خویش در مورد وقوع جنگ عراق صحه میگذارد. هیچکس نباید کسانی که مقام رسمی یا قدرتی ندارند را به خاطر هیچ تصمیم و سیاستگذاریِ عمدهای سرزش یا ستایش کند. این مسئولیت درنهایت بر دوش رئیسجمهوری است که ما او را انتخاب میکنیم. و هیچکس هم نباید گمان کند که میتوان بدون هیچ عواقبی مشاوره داد و مشاوره گرفت، خصوصاً اگر قرار باشد این مشاورهها یک بار دیگر کشور را به سراشیبیِ جنگ هل دهند.
منبع: نیویورکر