وقایع میانمار و قتل و کشتار مسلمانان منطقه روهینگیا را نمیتوان نوعی از تصفیه نژادی نامید. تبعیضی که امروزه در حق اقلیتهای مذهبی در ایران روا میگردد نیز، مسلما قابل توجیه و تحلیل بر مبنای نظریه تبعیض نژادی نمیباشد.
اگرچه رهبر سیاسی میانمار، آنگ سان سوچی، سعی میکند که این وقایع را بر گردن ارتش این کشور بیندازد و یا آنها را تحت عنوان مبارزه با تروریسم توجیه نماید، اما عکس و فیلمهای منتشر شده از راندن و تعقیب و قتل مسلمانان این کشور که قصد پناه آوردن به بنگلادش را دارند، نشان میدهند که ابعاد فاجعه بسیار فراتر از صرفا عملکرد ارتش این کشور است و بودائیان میانمار نیز بطور گسترده در این جنایت دست داشتهاند و یا حداقل اینکه، تماشاگر این حوداث بودهاند. سکوت اولیه آنگ سان سوچی، که خود نیز بودایی است هم ظاهرا به این علت بود که تصفیه مسلمانان این کشور و اخراج اجباری آنها، طرفداران بسیاری در میان بوداییهای این کشور داشته و دارد.
تبعیضی که بر افغانستانیهای مقیم ایران اعمال میشود، تبعیضی که صرفا محدود به سیاستها و برنامههای حکومت جمهوری اسلامی نمیگردد و از طرف بسیاری از ایرانیان نیز به اشکال مختلف از جمله درجه دوم شناختن مهاجران افغانستانی، اعمال میشود، قطعا از جنس تبعیض نژادی نیست. همانطور که تحقیر و تبعیضی که بر ترک زبانها و کردها و عرب زبانهای ایرانی روا میشدند و یا متاسفانه همچنان صورت میگیرند، از نوع تبعیض نژادی بشمار نمیآیند.
در اروپای امروز نیز کمتر کسی جرات میکند و یا اعتقاد دارد که تفاوت بین اقلیتهای مقیم در کشورهای اروپایی و خود اروپائیان، یک تفاوت نژادی است. در واقع بتدریج پس از پایان جنگ دوم جهانی نظریههای تبعیض روا دار، بر مبنای تفاوت بین نژادهای مختلف بشری، طرفداران کمتری پیدا کرده است و واقعیت چند فرهنگی و چند قومیتی (بویژه) در کشورهای اروپای غربی پذیرفته شده است و حتی مبنای تشکیل احزاب جدید و سیاست گذاریهای سوسیال دمکراتها گردیده است.
با این وجود اما ما همچنان شاهد پدیده تبعیض در اشکال مختلف آشکار و خشن و یا پنهان و خاموش هستیم. پدیدهای که حتی در کشورهای پیشرفته و دمکراتیک اروپا و امریکا بطور آشکاری خودنمایی میکند. پدیدهای که در دهههای اخیر نه بر مبنای تفاوتهای نژادی بلکه تفاوتهای فرهنگی توجیه میگردد؛ و طرفداران آن اینبار در میان تفاوتهای فرهنگی و تاریخی در جستجوی علل توجیه کننده تبعیض بر مبنای برتری یک فرهنگ بر فرهنگ دیگر هستند.
این پدیده جدید بعضا تحت عنوان نئوراسیسم شناخته و معرفی میگردد، اما برخی این پدیده را یک ایدئولوژی فرهنگی و یا کالچرالیسم میدانند و آنرا اساسا نوع جدیدی از ایدئولوژیهای تبعیض روا دار بر مبنای تفاوت و درجه بندیهای فرهنگی میشناسند. به این علت که نظریه تبعیض نژادی بخاطر آثار و عواقب وحشتناکی که بر جا گذاشت دیگر طرفداران جدی ندارد و از نظر علمی نیز بی اعتبار شده است.
نظریههای جدید تبعیض روا دار، ضرورت و بنیاد تبعیض بین بخشهای مختلف مردم را در تفاوتهای فرهنگی و تاریخی جستجو میکنند و معتقد به برتری یک فرهنگ بر فرهنگ دیگر هستند و فرهنگها را به عقب افتاده و پیشرفته تقسیم میکنند. این نظریه با وجودیکه آثار و پیامدهای آن، همانطور که ما امروزه در میانمار و یا حتی در اروپا و امریکای امروز شاهد هستیم، کمتر از تبعیض نژادی نیست و حتی نئوراسیسم نیز خود را بواسطه آن باز تولید کرده است، آگاهانه و یا نا آگاهانه طرفداران نسبتا زیادی پیدا کرده است.
حتی سیاست هایی که بیش از حد بر تفاوتهای فرهنگی تاکید میکند و آنرا به رسمیت میشناسد، و بر مبنای آن در پی سامان دادن یک جامعه چند فرهنگی هستند، همانطور که سوسیال دمکراتهای اروپایی در دهههای آخر قرن گذشته در پی آن بودند، در عمل ایدئولوژی فرهنگی و یا کالچرالیسم را دامن زدهاند و بیشتر تثبیت نمودهاند. با این تفاوت که سوسیال دمکراتهای اروپایی میخواستند که روابطی مسالمت آمیز بین فرهنگهای مختلف، با وجود برتری یکی بر دیگری، در کشور خود ایجاد نمایند، که شواهد بسیاری بر عدم موفقیت این سیاست میتوان یافت و ارائه کرد اما در حوصله این یادداشت نیست.
البته اگرچه پیامدهای مخرب تبعیض بر مبنای نژاد و تبعیض بر مبنای تفاوتهای فرهنگی کما بیش مشابه هستند اما بین ایندو شکل از تبعیض یک تفاوت اساسی دیده میشود. غرور و تکبر ناشی از افتخار به فرهنگ و تمدنی که خود را برتر میشناسد، در درجه اول ناشی از دست آوردهایی است که آن فرهنگ تقدیم بشریت نموده است، نه بر مبنای تفاوتهای نژادی و بیولوژیکی. برای مثال اروپائیان به فرهنگ و تاریخ خود میبالند، زیرا معتقدند که آنان بودند که مدرنیته، تمدن و علم و فناوری را با تسخیر سرزمینهای عقب افتاده در سایر نقاط جهان به بشریت تقدیم نمودند.
اما در این رابطه یوال نواح حریری (Yuval Noah Hariri) در کتاب معروف خود Sapiens با ارائه شواهد تاریخی غیر قابل تردید، نظریه تفاوت فرهنگی و تفاوت در میزان رشد علمی و فناوری در تمدنهای دیگر در مقایسه با اروپائیان را رد میکند و معتقد است که برای مثال چینیها و یا تمدنهای دیگر در مناطق ایران و خاورمیانه نیز از نظر فناوری در زمینه کشتی سازی و یا تهیه نقشههای جغرافیایی چندان عقب افتاده تر از اروپائیان نبودند و اگر این تمدنها بمانند اروپائیان به دورترین نقاط جهان از استرالیا تا امریکای جنوبی لشکر نکشیدند، یا بخاطر اصولا عدم تمایل آنها به دست اندازی به نقاط بسیار دور تر از محدوده خود بوده است ویا به این واقعیت باز میگردد که قدرت سیاسی در اروپای پس از رنسانس، بر خلاف تمدنهای شرقی، یک قدرت متمرکز نبود و قدرتهای اروپایی کوچکِ محصور در میان قدرتهای دیگر، مانند اسپانیا و یا هلند و بریتانیا مجبور بودند که برای گسترش خود به نقاط دورتر از قاره اروپا دست اندازی کنند.
آثار و پیامدهای ایدئولوژی فرهنگی و کالچرالیسم آن اندازه خونبار و مخرب شدهاند که باید جامعه جهانی و نهادهای حقوق بشری را بار دیگر وادارند که نظریههای تبعیض روا دار که بر مبنای فرهنگ و تمدن شکل گرفتهاند، از جمله نئوراسیسم و کالچرالیسم را، بطور جدی به نقد گذاشته و آنها را طرد کنند. همانطور که آثار وحشتناک تبعیض نژادی در اروپا، در قرن گذشته، بشریت را بیدار و وادار کرد که اصولی مانند مبانی حقوق بشر را تنظیم و در مجمع تازه شکل گرفته سازمان ملل متحد به تصویب برساند.
اما اینبار بر خلاف دهههای پیشین، میبایست اصولی مشخص تر و بنیادی تر از حتی اصول شناخته شده حقوق بشر به بحث گذاشته شوند، اصولی که نه تنها موانع جدی در برابر ظهور مجدد تبعیض نژادی ایجاد کنند، بلکه مانع از تبعیضهای مختلف فرهنگی و قومی نیز بشوند. اصولی مانند لائیسیته، سکولاریزم، اومانیسم، آزادی فکر، اندیشه و منطق و در نهایت آتئیسم.
باید بر این اصل تاکید کرد که اگرچه فرهنگهای مختلف حق زندگی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر را دارند، اما مهمتر از آن ضرورت رعایت حق احترام متقابل از یک سو و باز بودن نقد و بحث آزاد پیرامون فرهنگهای مختلف از سوی دیگر است. در این رابطه دولتهای حاکم نیز نباید یک فرهنگ و عقیده خاص را مورد حمایت بیشتر و فرهنگ و عقاید دیگر را در حاشیه جامعه قرار دهند. حمایت از آزادی مذهب و فرهنگ نیز به معنای دیوار کشیدن بین فرهنگهای مختلف برای حمایت از آزادی آنها در حصارهای خودشان نیست. در این رابطه تنها وظیفه دولت تقویت و تشویق بحثهای آزاد بین فرهنگهای مختلف و تشویق آنها به بحثهای آزاد پیرامون اصول نامبرده در فوق است.