كسانى كه در خارج زندگى مى كنند، اين موضوع را تجربه كرده اند، يا ديده اند ايرانيانى را كه با افتخار از ايرانى بودن خود سخن مى گويند، و بر خلاف آن ها، ايرانيانى هستند كه به شيوه هاى مختلف سعى در پنهان كردن مليت خود دارند و از اين كه بگويند ايرانى هستند عار دارند.
شخصا ديده ام كسانى را كه براى پنهان نگه داشتن مليت ايرانى خود، گفته اند و مى گويند ما اسپانيايى هستيم. ما ايتاليايى هستيم.
ديده ام كسانى را كه اسم شان على بوده، آن را تبديل به «ال» كرده اند! نام شان «سام» بوده، تلفظ آمريكايى آن يعنى «سَم» را به كار گرفته اند.
ديده ام زنانى را كه موهاى مشكى داشته اند آن را براى «خارجى نمايى» به رنگ زرد در آورده اند، يا با گذاشتن لنز، چشم هاى قهوه اى شان را سبز كرده اند.
كسانى كه در محل كارشان با فارسى زبانان فارسى صحبت نمى كنند و اگر پاى تلفن با زن يا شوهرشان بخواهند حرف بزنند به انگليسى مكالمه مى كنند.
از آنانى كه هنوز از راه نرسيده زبان مادريشان را از ياد مى بَرَند و به جاى سلام، «هاى» و به جاى خداحافظ «باى» مى گويند، و لهجه شان را كشدار و فرنگى مى كنند -تو گويى كه اصلا در امريكا و انگليس به دنيا آمده اند- چيزى نمى گويم كه نگفتنم بهتر است.
يك روز كه با زنده ياد آقا بزرگ علوى، در هامبورگ مشغول گشت و گذار بوديم، ديدم دفترچه اى دارند كه از روى تابلوى مغازه ها برخى كلمات را مي نويسند. ايشان، فرهنگ نگار بودند با همسر آلمانى و تدريس مى كردند در يك دانشگاه آلمانى و از جمع ايرانيان نيز دور بودند. ولى تمام زندگى اين مرد كتاب هاى فارسى بود و خواندن آن ها و لذت بردن از آن ها. من طى بارها ملاقات و روزها همصحبتى، نديدم ايشان كه چند دهه در آلمان شرقى زندگى مى كرد، يك كلمه ى غير فارسى به كار ببرد. حتى كلماتى كه ايشان در ذهن داشت مربوط به دهه بيست و سى شمسى بود و مثلا به دوربين عكاسى «جعبه» مى گفتند.
*****
اين ها را گفتم كه بگويم گفتن اين كه ما ايرانى هستيم و ايران مان را دوست داريم و خواهان يكپارچه ماندن آن هستيم، ابدا ايرادى ندارد و اگر ما از كسى خواهش كنيم تا اين جملات را با صداى بلند بر زبان بياورد، معنايش اعتراف گيرى، آن هم از چيزى مسلم و معلوم نيست.
اين روزها، بعد از همه پرسى در كردستان عراق، و جشن و سرور مردم شهرهاى مختلف استان كردستان به خاطر اين همه پرسى، بحث هاى داغى در فضاى مجازى به راه افتاده است.
در اين بحث ها با سه گروه رو به رو هستيم:
گروه اول كسانى هستند كه بر ايرانى بودن خود «صريحا» پاى مى فشارند و صريحا با تجزيه ى عراق يا ايران به هر شكل و صورتى مخالفت مى كنند.
گروه دوم كسانى هستند كه رسما و علنا خواهان تجزيه ايران و جدا شدن كردستان از كشور ما هستند.
گروه سوم كسانى هستند كه از يك سو مى گويند خواهان تجزيه ايران و جدا شدن كردستان نيستند، ولى بعد حرف هايى مى زنند و نظرهايى مى دهند كه درست بر خلاف حرف اول آنان است يعنى در نهايت خواهان جدايى كردستان از ايران هستند.
گروه چهارم هم گروه افراد ساكت است كه نه براى جدا شدن كردستان از ايران نظر مى دهند و نه براى باقى ماندن ايران يك پارچه عقيده شان را بازگو مى كنند.
آن چه ما در فيلم ها ديديم، تعداد زيادى از مردم در خيابان هاى كردستان ايران براى استقلال كردستان عراق، پايكوبى مى كردند. به ظن قريب به يقين، بخش بزرگى از اين مردم را همين افراد ساكت و خاموش تشكيل مى دهند.
اگر ما، به عنوان هموطن، از كردها بخواهيم تا صريحا نظر خود را بيان كنند، كار بدى مى كنيم؟ آيا اشتباه است كه از كردهاى ايرانى بخواهيم كه صريحا بگويند:
ما ايرانى هستيم و ايران مان را دوست داريم و خواهان يكپارچه ماندن آن هستيم، به رغم تمام فجايع و مصائبى كه بر مردم ما مى رود و راه خروج از اين فجايع و مصائب جدا كردن كردستان از ايران نيست...
يا اين كه صريحا بگويند:
ما پیش از اين كه ايرانى باشيم كرد هستيم يا اصولا ايرانى نيستم و فقط كرد هستيم و خواهان تجزيه ايران و جدا شدن كردستان از ايران و پيوستن به ساير «كردستان ها» و ايجاد كشور كردستان بزرگ مى باشيم.
بالاخره هموطنان كردى كه خواهان جدايى از ايران هستند مى توانند خواست شان را پيش از همه پرسى فرضى به اطلاع «همسايگان» شان برسانند، تا آن ها دستكم بدانند، مردمى را كه از خود مى پندارند، موافق چنين از خود پنداشتنى نيستند و خود را جدا از بقيه ى «همسايگان» شان مى دانند.
اگر اين موضوع مشخص شود، حداقل پيش از بحث با حكومت ها، بحث با «همسايگان» (!) صورت خواهد گرفت، شايد تعديلى در رفتار هر يك از دو طرف به وجود آيد و ماهيت مساله براى همگان روشن شود.