جلال طالبانی، رئیس جمهور سابق عراق فدرال را باید متعلق بە نسل چریکهای دانست، چریکی کە اشتیاقش بە سیاست و مبارزات وی را از تحصیل در دانشگاە بازداشت، وی مبارز هم نسل اسطورها بود، اما خود هرگز بە اسطور تبدیل نشد.
طالبانی در عین تاثیرگذاری، میتوان جنجالیترین سیاستمدار کورد نیز پنداشت، فقط وی میتوانست در یک زمان هم از معتمدین دکتر عبدالرحمن قاسملو و هم از دوستان جمهوری اسلامی محسوب شود و یا تلاش کند برای ایجاد ارتباط بین ایران و آمریکا در مقطعی کە آمریکا ایران را محور شرارت میخواند.
جلال طالبانی کە بعدها لقب "مامە" را گرفت، سیاست را در همراهی با بزرگانی همچون ژنرال مصطفی بارزانی و ابراهیم احمد آغاز نمود، همراهی با ژنرال بارزانی نە تنها یکی از افتخارات زندگی سیاسی او است، بلکە یکی از بزرگترین رویدادهای است، کە زندگی سیاسی طالبانی را بە چالش طلبید است و بخش زیادی از زندگی طالبانی در تقابل و سایە ژنرال بارزانی سپری شدە است.
ژنرال مصطفی بارزانی در دورانی کە در اوج محبوبیت خود قرار داشت و یک اسطورە بود، طالبانی رودرو این اسطورە قرار گرفت، روبرو شدن با اسطورە سیاسی زمانە، جسارت و اعتماد بە نفس این چریک جوان نشان میداد ، این حرکت جلال طالبانی کە همراە شورای سیاستگذاری حزب دمکرات کوردستان عراق در سال ١٩٦٤ رخ داد، بیشتر بە یک خودکشی سیاسی میماند، اما بە یک کما سیاسی ١٠ سالە بدل شد.
برای درک ابعاد حرکت کافی است، کە بگویم بعد آن رویداد هرگز ابراهیم احمد پدر زن طالبانی کە نقش استاد را برای او داشت، نتوانستند باری دیگر بە عرصە سیاست برگردد، برای خود طالبانی نیز بحرانی بزرگ بود، بحرانی کە وی بە زمانی تقریبا معادل ١٠ سالە نیاز داشت، تا بتواند آن بحران را بە فرصت تبدیل کند و از سایە دشمنی با ژنرال مصطفی بارزانی خارج شدە و خود رهبری را در دست بگیرد.
طالبانی جوان، چالش رودروی با ژنرال اسطورەی کوردستان عراق را بعد از ١٠ سال توانست رفع کند، سالهای ١٩٦٤ تا ١٩٧٥ را باید در زندگی طالبانی کمای سیاسی قلمداد نمود، او در این فاصلە زمانی عملا عهدەدار هیچ پستی سیاسی نبودە، و در آن مقطع هر چند از طرافداران زیادی برخوردار بود، اما در صحنە سیاست، هیچ نقشی نداشت، و بیشتر بە عنوان مخالف و گاە دشمن ژنرال مصطفی بارزانی در صحنە سیاست حضور مییافت، و خارج از این مخالفت نقشی برایش نبود، اما عملکرد او بعد از آن زمان بە ما میگوید کە طالبانی این مدت زمان را بە جمعآوری اندوختە سیاسی اختصاص دادە بود.
شروع دوبارە و نقطە عطف اول زندگی سیاسی طالبانی با افول زندگی سیاسی و حیات ژنرال مصطفی بارزانی همراە بود، وقتی کە طالبانی در سال ١٩٧٥ دوبارە بە عرصە سیاست برگشت، این دفعە دشمنی ١٠ سالە با ژنرال بارزانی بە سرمایە سیاسی برای او تبدیل شد، در ١٩٧٥ ژنرال بارزانی حال نە تنها در مبارزات قربانی یک قرارداد بینالمللی شدە بود، بلکە از بیماری سرطان خون نیز رنج میبرد، و این مسئلە میدان سیاسی را برای طالبانی گشود.
شکست سیاسی ژنرال مصطفی بارزانی و مرگ او در ١٩٧٩ برای طالبانی یک فرصت تلقی میشد، طالبانی بعد از آنکە ژنرال در مبارزات خود با شکست روبرو شود، توانست خود را بە عنوان رهبر جنبش کوردستان عراق معرفی کند، و جامعە نیز این رهبری را از وی قبول کرد، بعد از شکست مبارزات کوردستان بە ریاست مصطفی بارزانی در ١٩٥٧ در عمل جلال طالبانی تا هنگام مرگ مهمترین نقش را در رهبری جنبش کوردستان عراق برعهدە داشت.
طالبانی این دفعە آن قدر تجربە داشت، کە بداند لازم نیست، دوبارە در برابر ژنرال مصطفی بارزانی بایستد، او این دفعە احساس میکرد، میتواند بدون زحمت زیاد پا در جای پای ژنرال بگذرد، تمام نقشهای مصطفی بارزانی در کوردستان را بر عهدە بگیرد، در واقع همین کار را هم کرد.
شروع جدید مبارزات کوردستان در آن مقطع بیشتر بە یک توهم شبیهە بود، یکی از بزرگترین شورشهای چریکی خاورمیانە دچار شکستی سخت شدە بود، شروع در واقع در پایان شورشی بود کە از چنان قدرتی برخوردار بود کە شکست آن قابل تصور نبود، آغاز مبارزات جدید کوردستان عراق با ریاست جلال طالبانی با درخواستی شروع شد، کە طالبانی این درخواست را روبە صدام حسین، معاون رئیس جمهور وقت عراق نوشتە بود، روایت است، کە در جواب درخواست حقوق ملی کوردها کە طالبانی از صدام حسین طالب شدە بود، صدام حسین گفت بود : " شاید جلال بتواند روی سرش نهال خرما برویاند، اما هرگز نخواهد توانست ٦ پیشمرگە را با هم بە کوههای کوردستان برگرداند"
جلال طالبانی
هر تحلیلگری کە نامە طالبانی را میدید، کە در آن از صدام درخواست حقوق ملی کوردها را کردە بود، بیگمان آن را بە حساب کم تجربگی این چریک میان سال میگذشت، اما واقعیت فراتر از تحلیلهای سادە عقلانی دنیای سیاست بود، جسارت و شهامت طالبانی از قدرت صدام بسیار بیشتر بود، طالبانی باری دیگر توانست صدها پیشمرگە را بە کوههای کوردستان برگرداند و مبارزاتی سخت را براە بندازد.
اواخر دهە ٧٠ و نیمە اول دهە ٨٠ میلادی بیگمان درخشانترین فاصلە زمانی زندگی جلال طالبانی است، وی در این مدت زمان توانست چنان قدرتی بدست آورد، کە رژیم صدام را ناچار کند، کە با او بر سر میز مذاکرە بنشیند، هرچند این مذاکرات هرگز بە نتیجە نرسید، ولی طالبانی توانستە بود، باری دیگر نە تنها وارد عرصە سیاست شود، بلکە ریاست جنبش کوردستان را نیز بر عهدە بگیرد، پس طالبانی نە تنها از سایە دشمنی با ژنرال بارزانی نجات یافتە بود و بلکە حتی خود را در جایگاە ژنرال میدید.
اما اوخر دهە ٨٠ باری دیگر زنجیرە موفقیتهای طالبانی پارە شد، و ناکامیهای او شروع گردید، بسیاری از دوستانش ادعا نمود، کە حلبچە در واقع حاصل تخطی طالبانی از خط قرمز ارتباط با ایران بودە است، و این تمام داستان نبود، صدام برای نابود کردن پیشمرگەهای کوردستان ٤٥٠٠ روستای کوردستان کە محل استراحت و تغذیە پیشمرگەهای قلمداد میشود نابود کرد، و ١٨٢٠٠٠ نفر را نیز کشت، همزمان با آن صدام برای نابودی پیشمرگە دست بە سلاح شیمیای برد ترس از سلاح شیمیای، پیشمرگە را تقریبا زمینگیر کردە بود، دیگر حتی جسارت و امید طالبانی نمیتوانست، بر ترس از اسلحە شیمیای فایق آید.
سلاح شیمیای صدام حسین ، زمینەساز آن شد، کە نیروهای پیشمرگە تحت فرمان جلال طالبانی هم از لحاظ تعداد و هم از لحاظ قدرت رو بە افول نهادند.
طالبانی کم کم داشت، همە نیروهایش را از دست میداد، در این دهە طالبانی با یک مسئلە دیگر نیز روبرو شد، و این مسئلە ترور نزدیکترین دوستش، دکتر عبدالرحمن قاسملو بود.
دکتر قاسملو، دبیر اول حزب دمکرات کوردستان ایران او خود در کوردستان ایران بە اسطورە تبدیل شدە بود، در پی یک زنجیرە نشست با جمهوری اسلامی در وین در ١٩٨٩ ترور شد.
آنچە در این مسئلە مطرح بود، این بود کە بنیان آن نشستها را طالبانی گذاشتە بود، هر چند تقریبا همە آگاهان سیاسی از مسئلە ارتباط وسیع دکتر قاسملو و جلال طالبانی مطلع بودند، اما بعد از ترور دکتر قاسملو عدەای از فعالین سیاسی کورد و ایرانی ادعا داشتن، کە نشستهای حزب دمکرات با نمایندگان جمهوری اسلامی در وین دامی بودە، برای ترور دکتر قاسملو، کە طالبانی از آن دام مطلع بودە است.
آنچە این عهدە در اثبات نظریە خود در دست داشتن، این بود کە طالبانی اولین کسی بود کە از تهران با دادو فغان با نمایندە حزب دمکرات در وین تماس گرفت و گفت: برادرم را کشتند، البتە همە مسئلە این نبود، طالبانی همان روز اول ترور ادعا کرد، کە دست صدام حسین در پشت این ترور میبیند، ادعای کە بیاساس بودن آن، فکر تحلیلگران را بە این طرف سوق داد کە طالبانی میخواهد افکار عمومی را منحرف نماید، تا نقش خود را بپوشاند.
شکست در مبارزات چریکی و خیانت بە دوست اسطورەیش بە پروندە سیاسی جلال طالبانی اضافە شد، اما این پایان زندگی این چریک نبود.
نقطە عطف دوم در زندگی سیاسی طالبانی را باید در جنگ اول خلیج جستجو کرد، یعنی ٢ اوت ١٩٩٠ . روزی کە همپیمانان آمریکا برای دفاع از کویت و مجبور کردن صدام بە خروج از این کشور، بە عراق حملە کردند.
مسئلە حملە بە صدام زمینەساز آن شد، کوردهای انتفاضە سوم خود را در عراق شروع کنند، این انتفاضە در ٤ مارس ١٩٩١ شروع شد، کوردهای بە سرعت توانستند، شهرهای کوردستان عراق حتی کرکوک را نیز آزاد نماید.
هر چند تنها ٢٠ روز کرکوک را در دست داشتند، اما پس از این انتفاضە حکومت اقلیم کوردستان در بخشی از کوردستان عراق تشکیل شد و تا حال این حکومت ادامە دارد.
بعد از انتفاضە ، جلال طالبانی دیگر یک دیپلمات بود، او دیگر یک چریک محسوب نمیشود، وی باید این دفعە برای نجات مردمش یک روز با صدام جلسە برگزار میکرد، و فردای آن روز با تورگت اوزال و روز بعدش با هاشمی رفسنجانی، طالبانی در این مرحلە وارد شیوەی دیگر از زندگی سیاسی خود شد، او باید همزمان با این نشستهای سیاسی خود را برای انتخابات و رقابت سیاسی با رقیبان داخلی نیز آمادە میکرد، رقابت با حزبی کە زندگی سیاسی طالبانی را در جوانی بە چالش کشیدە بود، یعنی حزب دمکرات کوردستان عراق(پارتی)، اما این دفعە رقیب، پسر ژنرال بارزانی یعنی مسعود بارزانی بود.
روز رقابت ١٩/٥/١٩٩٢ بود، این دفعە هم طالبانی شکست خورد، اما از پسر ژنرال ولی با اختلاف تنها یک درصد، این شکست نیز یک چالش واقعی بود، یک چالش کە شکافها را آنچنان گسترش داد ، کە در ١/٥/ ١٩٩٤ رسما اتحاد میهنی کوردستان و پارت دمکرات کوردستان عراق در یک جنگ داخلی واقعی و سراسری در برابر هم قرار گرفتند.
در این مرحلە از زندگی سیاسیش، دیگر طالبانی همە خطهای قرمز را زیر پا گذاشت، وی برای برابری با رقیب دیرینەاش، جریانات سیاسی کوردستان ایران، خصوصا اعضای حزب دمکرات کوردستان ایران را قربانی کرد، کار بە جای رسید کە روز ٢٦/ ٧/ ١٩٩٦ نیروهای تحت فرمان جلال طالبانی بیشتر از ٢٠٠٠ عضو سپاە پاسدران را تا بە عمق ٤٥ کیلومتری خاک اقلیم کوردستان اسکورت کردند تا این نیروها بتوانند بە حزب دمکرات کوردستان ایران حملە کنند، البتە این تمام جریان نبود جدا از مسئلە حملە ٢٦ /٧ بیشتر از ٢٠٠ نفر از اعضاء احزاب کوردستان ایران در جغرافیای قدرت حزب اتحاد میهنی ترور شدند، و حتی ارتباط طالبانی با جمهوری اسلامی بە جای رسید کە سپاە پاسداران در جنگ داخلی کوردستان بە عنوان نیروی کمکی نیروهای تحت فرمان جلال طالبانی عمل میكرد.
البتە رقیب نیز برای ماندگاری در برابر طالبانی یک روز از نیروهای صدام کمک میگرفت و دیگر روز از نیروی هوای ترکیە، عملکرد دو حزب اتحاد میهنی و پارت دمکرات کوردستان چنان روسوایی را بە بارآورد، کە در سال ٢٠٠٠ رهبران هر دو حزب از مردم اقلیم کوردستان معذرت خواهی کردند.
اما طالبانی هرگز از کوردهای ایران کە آنها را بە قربانی برای اهداف خود تبدیل کردە بود، معذرت خواهی نکرد، این عملکردها زمینە آن را فراهم کرد کە جلال طالبانی در بین کوردهای ایران از محبوبیت بالای برخوردار نباشد.
٢٠ مارس ٢٠٠٣ روز حملە همپیمانان بە عراق کە منجر بە سرنگونی حکومت بعث در عراق شد، برای طالبانی نقطە عطف سوم زندگی سیاسی او بود، طالبانی در این مرحلە یکی از رهبران اپوزیسیون عراقی محسوب میشود کە همپیمانان را همراهی میکرد.
در این مقطع با رقیب دیرینە خود یعنی سران رهبری پارت دمکرات کوردستان_عراق پیمانان نامە استراتژی امضاء کرد، این مسئلە احزاب کوردستان عراق را بە یک قدرت در سطح عراق تبدیل نمود، طالبانی دیگر نمایندە کوردهای کوردستان عراق تلقی میشود، او بە بغداد رفت و بە قول تحلیلگران کورد طالبانی نقش دفاع از کوردستان در بغداد را برعهدە گرفتە بود.
وی در ٦ آوریل ٢٠٠٥ بعد از انتخابات پارلمانی عراق رسما رئیس جمهور این کشور شد، اما این پست عنوان موقت را بە همراە داشت.
جلال طالبانی بعدا در ٢٢ آوریل ٢٠٠٦ برای چهار سال رئیس جمهوری عراق شد، بعد از این چهار سال نیز و در ١١/١١/٢٠١٠ برای دومین بار پست ریاست جمهوری عراق را بدست گرفت، بعدا از ٢٠٠٦ طالبانی پستی دیگر نیز داشت و آن معاون دبیر سازمان احزاب سوسیال اینترناسیونال بود، این پست را در سال ٢٠٠٨ دریافت کردە بود.
طالبانی در ١٨ دسامبر ٢٠١٢ بعد از یک سکتە مغزی بە کما رفت، این سکتە بعد از یک نشست با نخست وزیر عراق نوری المالکی در بغداد روی داد .
او در ٢٠ دسامبر ٢٠١٢ از بغداد بە آلمان منتقل شد و سرانجام پس از تقریبا ٥ سال بیماری در سن ٨٣ سالگی و در روز ٣ اکتبر ٢٠١٧ در آلمان درگذشت.
در واقع زندگی سیاسی جلال طالبانی برآیند سە شکست و سە نقطە عطف است، و نکتە مهم در مورد نقش طالبانی در زندگی سیاسیش شاید جسارت و امید باشد، جسارتی کە نقطە عطفها را بە موفقیت تبدیل کرد و شکستها را برای وی پوشاند.
یکی از عجیبترین نکات در مرگ جلال طالبانی را باید در نزدیکی تاریخ همەپرسی استقلال کوردستان جنوبی و تاریخ مرگ طالبانی جستجو کرد، طالبانی بارهای در برابر خبرنگاران استقلال کوردستان را " خیالی شاعرانە" خواندە بود، و خود وی تنها پس از ٨ روز از برگزاری همەپرسی استقلال فوت کرد، و البتە بە دلیل بیماری و عدم حضور در کوردستان نتوانست در این همەپرسی استقلال کوردستان جنوبی شرکت کند!!!
با مرگ طالبانی باید گفت زندگی سیاسی یکی از تاثیرگذارترین سیاستمداران کورد بە پایان رسید، این پایان باعث میشود، دو سوال بدون جواب بمانند:
١: آیا طالبانی از طرح ترور دکتر عبدالرحمن قاسملو آگاە بود؟
٢: چرا طالبانی واقعا استقلال کوردستان را یک "خیال" میپنداشت و باوری بە آن نداشت؟
برای بسیاری از کوردها هم است ، کە بدانند، آیا واقعا طالبانی بە استقلال اعتقاد نداشت و یا اینکە آنان چنان کە طرفدارانش میگویند، وی خیال شاعرانە را زیبا میپنداشت، بە همین دلیل استقلال کوردستان را بە این خیال تشبیە میکرد؟
اما مرگ این رئیس جمهور یک جریان سیاسی را نیز در کوردستان عراق با چالش روبرو میکند، جریانی کە میخواهد حق تعیین سرنوشت کوردهای از طریق طرح مسئلە همزیستی سیاسی در عراق است، چون وی ریاست جریانی را بر عهدە داشت، کە بیشتر در تلاش بود، موضوع حق تعیین سرنوشت کوردستان را از طریق طرح همزیستی سیاسی در عراق و از راه سازیش با جریانات سیاسی بغداد ادامە دهد، اما جریان رقیب وی کە حال از قدرتی بیشتری نیز برخودار است، و رای ٩٢% آری بە استقلال را نیز در پشت سر خود دارد، معتقد است کە حق تعیین سرنوشت کوردها در عراق را تنها باید در گزینە استقلال جستجو کرد و در عمل تلاش برای همزیستی سیاسی با جریانات عراقی شکست خوردە است، مرگ طالبانی در واقع بە مفهوم تقویت جریان سیاسی استقلالخواە کوردستان عراق میباشد، جریانی کە در حال ریاست آن را مسعود بارزانی بر عهدە دارد.
در واقع میتوان گفت مرگ طالبانی در کوردستان منجر بە بیجواب مانند دو پرسش و نیز قدرت بیشتر گرفتن، خط سیاسی استقلالخواە کوردستان عراق خواهد شد.
آگری اسماعیل نژاد