چند روز پس از رفراندوم استقلال اقلیم کردستان جلال طالبانی رئیس جمهور پیشین عراق و رهبر اتحادیه میهنی کردستان درگذشت. همانند درگذشت بسیاری از رهبران سیاسی، فوت وی نیز بهانه ای شد برای نقد و تحلیل زندگی سیاسی این رهبر کرد. همزمانی این واقعه با رفراندم استقلال اقلیم کردستان عراق که مصطفی بارزانی معمار اصلی آن است و نقد و تحلیل های بسیار، بویژه در رابطه با نقش و عملکرد بارزانی، کنتراست جالب و قابل تاملی بین تصاویری که از دو رهبر کرد ساخته می شوند به نمایش گذاشته می گردد.
در تصویری که از مسعود بارزانی، حتی در نزد بسیاری از موافقین رفراندم اقلیم کردستان عراق، ساخته می شود وی و دیگران رهبران طایفه بارزان و حزب دمکرات کردستان عراق بعنوان قدرت طلبانی که برای رسیدن به قدرت حاضر به همکاری و اتحاد با رژیم های مختلف از جمهوری اسلامی، تا حکومت صدام حسین و یا دولت اسرائیل معرفی می گردند. که برای مثال اگرچه خود مختاری و استقلال حق مسلم مردم کرد است اما عدم شفافیت و فساد در مناسبات درونی و بیرونی دولت اقلیم کردستان شک و تردیدها و نگرانی های بسیاری را نسبت به آینده تحولات سیاسی در کردستان عراق پس از رفراندم اخیر بر انگیخته است.
اما تصویری که از رهبر اتحادیه میهنی کردستان عراق، جلال طالبانی، در اذهان علاقمندان به تحولات منطقه کردستان شکل گرفته است بطور کلی بگونه ای دیگر است. جلال طالبانی بعنوان رهبری خردمند، اهل مصالحه و مدارا معرفی می گردد که دل در گرو آینده مردم عراق داشت و به همین علت نیز روابط خوبی با رهبران شیعه و سنی عراق برقرار کرده بود. وی کسی بود که بعنوان رئیس جمهور عراق حاضر نشد پای ورقه حکم اعدام صدام حسین را امضا کند. حزب وی نیز در رابطه با رفراندم اقلیم کردستان که در دوران شدت گرفتن بیماری جلال طالبانی صورت گرفت دچار چند دستگی و اختلافات بسیاری شد.
این کنتراست اما در رابطه حوادث میانمار و کشتار و اخراج دسته جمعی مسلمانان منطقه روهینگیا توسط ارتش و میلیشای بودیست و سکوت و بی عملی نخست وزیر میانمار، آنگ سان سوچی، که برنده جایزه صلح نوبل است، خود را بگونه ای دیگر بروز می دهد. چگونه ممکن است که او که بخاطر مبارزات آزادی خواهانه و حمایت از حقوق بشر مستحق دریافت جایزه صلح نوبل شده است در برابر این قتل عام وسیع سکوت پیشه کند و عملکرد ارتش این کشور را محکوم ننماید.
البته همانطور که می دانیم قدرت اصلی در میانمار هنوز در دست ارتش این کشور است و نیز دشوار است که اخبار واقعی و پیش زمینه های اصلیِ آغاز این نسل کشی توسط ارتش را بدست آورد و تحلیلی عینی ارائه نمود. ظاهرا حملات مسلحانه برخی از مسلمانان این منطقه به پاسگاه های پلیس موجب واکنش گسترده و وحشیانه ارتش و ملیشیاهای بودایی شده اند. با این وجود اما همچنان این سوالِ پارادوکس وار مطرح است که چرا و به چه دلایلی آنگ سان سوچی از خود واکنشی در خورِ یک برنده جایزه صلح نوبل نشان نداد؟
در رابطه با سکوت و بی عملی اولیه نخست وزیر میانمار بسیاری از فعالین حقوق بشر از جمله ملالا یوسفزای ، اسقف دسموند توتو و شیرین عبادی عکس العمل نشان دادند و ضمن محکوم کردن این نسل کشی به سکوت و بی عملی آنگ سان سوچی اعتراض جدی کرده و حتی برخی خواهان پس گرفتن جایزه صلح نوبل از وی شدند.
اما جدا از اینکه هر یک از رهبران سیاسی کاراکتر و منش خاص خود را دارند و برخی اهل مدارا و مصالحه جوتر و برخی دیگر سخت سرتر هستند و همچنین این انتظار نیز از یک سیاست مدار می رود که در شرایط حساس و بحرانی بسرعت در صحنه عمومی حاضر شود، حتی اگر هنوز اطلاعات کافی در اختیار ندارد و قادر به تصمیم گیری نیست، و اعلام نماید که با تیم خود بسرعت اوضاع را بررسی خواهند کرد و بزودی اطلاعات کافی در اختیار عموم قرار می دهند. امروزه از یک سیاست مدار انتظار می رود که قبل از اعلام مواضع اخلاقی و ارزشی، در درجه نخست بعنوان یک مدیر، بحرانهای جاری را تحت کنترل در آورد و توانایی و آمادگی خود را در زمینه مدیریت و کنترل بحران نشان دهد.
با این وجود اما بسیاری از تحلیلگران و کنشگران عرصه سیاست در درجه نخست با ابزار اخلاق و ارزشهای اخلاقی خود انتظاراتشان را از سیاست مداران بیان می کنند و یا با انتخاب یک جایگاه خاص اخلاقی و ارزشی، از عرصه سیاست و عوامل اصلی فعال در آن، جبهه ای از جنگ بین خوب و بد و یا حق و باطل می سازند؛ و یا تضاد های موجود در این عرصه را در حد موضوعات اخلاقی و یا مسائل شخصی رهبران سیاسی و اطرفیانشان فرو می کاهند. در اثر این نحوه ورود به موضوعات سیاسی، پیچیدگی اوضاع و حضور عوامل مختلف تاریخی، منطقه ای، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی بطور کلی نادیده گرفته می شوند و بحرانها و تضادهای جهانی و منطقه ای در حد تضاد بین خوب و بد خلاصه می گردند.
ما آثار مخرب این نحوه ورود اخلاقی و ارزشی را در سیاست خارجی و داخلی جمهوری اسلامی از همان ابتدای تشکیل آن دیده ایم، سیاست ها و استراتژی هایی که بر مبنای جبهه حق و باطل تنظیم گردیدند و به اجرا در آمدند و مملکت ما را به این روز انداختند. ما همه روزه آثار همین نوع سیاست ورزی را در لشگر کشی به عراق، لیبی و سوریه مشاهده می کنیم. البته اگرچه طراحان اصلی حمله به عراق اهداف اقتصادی و ژئوپلیتیک داشتند اما آنچه که حتی بسیاری از رهبران سیاسی و مردم غرب را به حمایت از حمله به عراق واداشت تصویری اخلاقی و ارزشی از دنیای سیاست بود که در یک سوی آن نماد بدی و شرارت نشسته است و در سوی دیگر نماد خوبی و آرامش.
واقعیت این است که امروزه دنیای سیاست عمدتا بر مبنای ویژگی های شخصی سیاستمداران و میزان پای بندیشان به اصول اخلاقی رنگ آمیزی شده و به تصویر در می آید. سالها بود که از شخصیت آنگ سان سوچی بعنوان برنده جایزه صلح نوبل تجلیل بعمل می آمد، که شاید این اندازه تجلیل و تعریف از وی پس از نلسون ماندلا سابقه نداشت. از باراک اوباما نیز بسیار تجلیل شده و می شود و قبل از هر چیز وی بعنوان یک فرد دارای اخلاق و ارزشهای اخلاقی و انسانی شناخته می شود تا یک رهبر سیاسی. جایگاهی که محمد خاتمی در نزد اصلاح طلبان ایران دارد نیز بدلیل شخصیت مدارا جوی اوست تا یک سیاست مدار.
اما آنچه که معمولا فراموش می شود این است که هیچکدام از این رهبران سیاسی بعنوان یک آدم مقدس و منزه وارد سیاست نشده و عمل نکرده اند. هریک بنا به میزان توانائی هایشان در عالم سیاست مجبور به بستن قرار داد با رهبران و رقبای جهانی و منطقه ایشان شده اند و امتیازهایی داده اند و امتیازهایی گرفته اند. آنگ سان سوچی نیز قطعا از اختلاف ها و شکاف های قومی در کشور خود از یک سو و قدرت مسلم ارتش مطلع بوده است. واکنش های او را نیز باید در کادر سیاست ورزی و سیاست مداری و بعنوان یک سیاست مدار مورد نقد قرار داد نه بعنوان یک فعال حقوق بشر و برنده جایزه صلح نوبل. وی در این رابطه یک گفته قابل تعمق دارد: "واقعیت این است که من یک سیاستمدار هستم، البته نه مانند مارگارت تاچر، ولی در عین حال مادر ترزا نیز نیستم."
بعبارت دیگر اگر یک فعال حقوق بشر می خواهد همچنان مانند مادر ترزا عمل کند نباید جامه یک سیاست مدار را بر تن نماید. سیاست و سیاست مداری عرصه مراوده و تبادل بر مبنای منافع و قدرت است؛ سیاست دستها را آلوده می کند، تنزه طلبی و پاکیزه دامنی را بر نمی تابد. سیاست دوست و دشمن نمی شناسد بلکه بدنبال متحدینی است برای تحقق منافع و حفاظت از قدرت خود.
از این منظر اگر برای مسعود بارزانی و دیگر رهبران کرد کسب استقلال برای کردستان عراق در درجه اول اهمیت قرار دارد، طبیعی است که آنها از هر وسیله ای برای دست یابی به این استقلال استفاده کنند. دنیای سیاست دنیای موازنه قدرت است و تنها راه چانه زنی با دیگر قدرت های حاضر در دنیای سیاست کسب قدرت لازم و بدنبال آن به جدی گرفته شدن می باشد. ابزار های کسب این قدرت نیز شامل همه چیز می تواند بشود از حمایت های مردمی از طریق رفراندم تا حمایت های منطقه ای و یافتن دوستان و متحدین جدید.
تنها می توان گفت که اگر در گذشته های نه چندان دور قانون اصلی در منازعات قدرت، جنگ و کشتار بود، امروزه بشریت به این حقیقت پی برده است که اختلافات را بر سر میز مذاکره نیز می توان به بحث گذاشت و به یک راه حل مشترک رسید. و همچنین این واقعیت که اساسا قدرت مطلق وجود ندارد و در دست هیچکس حتی خدا نیز نمی تواند متمرکز شود، امروزه تبدیل به یک حقیقت مورد توافق همه گردیده است. و زمانی که قدرت مطلق و بلامنازع وجود نداشت، طبیعی است که باید قدرت های کوچکتر و منطقه ای به رسمیت شناخته شوند و منازعات بین آنها در درجه اول بدون دخالت قدرت های خارجی و البته از طریق مذاکره و مراوده و بر سر میز گفتگو، حل و فصل گردند.