...........................
...........................
...........................
خسته نیستم
با تمام زخمهای کهنهای که در من است
دلشکسته نیستم.
من بر آن سرم که تا طنین واپسین نفَس
همنشین مهربانِ عاشقان شوم.
یا که شور عاشقانه را
سفره / سفره، میزبان شوم.
تا سلام ِ واپسین نفَس
من همینم وُ همین وُ بس.
****
شور تازه
میتوان ز مرگ، دم نزد.
میتوان ز برگِ این درختِ روبرو
شعرِ دلکشی نگفت.
میتوان ز ابرِ آسمانِ نیمهباز
انتظارِ بارشی نداشت.
در زمینِ جانِ عاشقان، ولی
این زمان، نمیتوان
شورِ تازهای نکاشت.