امسال به مناسبت یکصدمین سال انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه تزاری تحلیل های بسیاری در زمینه علل آغاز این انقلاب و سرانجام تبدیل شدن آن به یک سیستم بسته و متمرکز کمونیستی در زیر پرچم اتحاد جماهیر شوروی ارائه گردیدند. گذشته از اینکه این انقلاب و تحولات پس از آن نقاط مثبت و منفی داشت که همچنان مورد بحث و مناقشه اند، اما در این واقعیت نمی توان تردید داشت که انقلاب اکتبر از نظر پیش زمینه های تاریخی دنباله جنبش های سوسیالیستی در اروپای قرن نوزدهم بود. انقلابی که پس از به پیروزی رسیدن، جامعه بشری را وارد دوران جدیدی نمود. دورانی که شاخصه اصلی آن رقابت و تضادهای بین دو سیستم واقعا موجود سوسیالیستی و کاپیتالیستی بود.
در بسیاری از نقدهایی که به انقلاب ۱۹۱۷ آورده می شوند مطرح میگردد که انقلاب اکتبر، در حقیقت، یک انقلاب واقعی نبود بلکه کودتایی بود که توسط اقلیتی معدود که بخشی از کارگران و ارتش تزاری را توانسته بودند سازماندهی کنند صورت گرفت. که اتفاقا به همین دلیل نیز بسرعت به دیکتاتوری و سرکوب ختم گردید. از همین زاویه است که بسیاری با توجه به تجارب منفی انقلاب اکتبر و همچنین، انقلاب های دیگر در قرن گذشته که عمدتا به سرکوب، خشونت، استبداد و یک حکومت متمرکز ختم گردیدند، اصولا تئوری انقلاب را مورد نقدهای جدی قرار میدهند و یا آنرا بطور کامل رد می کنند.
نگارنده اما معتقد است که نتایج منفی اتخاذ یک راهبرد الزاما به معنای مردود شماردن کلیت آن راهبرد نمیتواند باشد. بنظر می رسد که در نقد انقلاب اکتبر نیز این اشتباه محاسبه صورت گرفته باشد. اشتباهی که شاید سر منشا و علت اصلی آن عدم تفاهم روی تعریف و توقعی است که از تئوری انقلاب و راهبردهای آن می شود و یا مورد انتظار است. اما تجارب بشر در طول حیات هوشمندش نشان می دهند که هیچگاه تحولات بزرگ و انقلاب گونه، در درجه نخست، متکی به تعداد انسانهای دخیل و یا متاثر از آن، و یا حضور توده های مردم، و یا برخورداری از ابزارهای پیش رفته نبوده اند.
برای نمونه: غلبه انسانهای اولیه بر سایر حیوانات و بعدا تسخیر کره زمین قطعا بعلت تعداد آنها نبوده است، که از این نظر، بويژه در اوائل رشد و تکامل خود، همیشه در اقلیت بوده اند؛ حتی این برتری صرفا بخاطر برخورداری از هوش و ذکاوت نبوده است. آنچه که انسان هوشمند را به این موقعیت رساند در یک استعداد دیگر نهفته بود. این استعداد به قدرت همکاری، مشارکت و سازماندهی مجموعه های انسانی مربوط می شود. در واقع اگر این استعداد و توانایی نبود، مجموعه های انسانی هرگز قادر به گسترش اعضای خود به بیشتر از چند صد نفر نبودند.
و همچنین می توان گفت که اگر یونانی ها با ارتش محدود خود توانستند در مقابل لشگر عظیم پارس مقاومت کنند و مانع از تسخیر کشور خود توسط امپراطوری پارس شوند، بخاطر سازماندهی و رهبری خوب و با کفایت آنها بود؛ و اگر ارتش روم توانست یونان را تسخیر کند نه به این علت بود که رومی ها از هوش بیشتر و یا ادوات بهتری برخوردار بودند، بلکه پیروزی آنها در درجه نخست مدیون همکاری بهتر و موثرتر و سازماندهی خوب ارتش روم بود.
انقلاب اکتبر را نیز از همین زاویه می توان تفسیر کرد. به این معنی که انقلاب ها و تحولات بزرگ در درجه نخست بخاطر تعداد افراد شرکت کننده و یا حضور توده مردم اتفاق نمی افتند. تعداد و یا حضور مردم هیچگاه کافی و شرط اصلی برای تحقق یک انقلاب نیست. انچه که یک انقلاب بزرگ سیاسی-اجتماعی را سرانجام به ثمر می رساند، همانا وجود یک شبکه کوچک با سازماندهی خوب از عناصری است که ایده های انقلاب را با جان و دل حمل می کنند. عناصری که از یکسو خوب رهبری می شوند و از سوی دیگر همکاری و مشارکت منعطف و موثری با هم دارند.
از این منظر است که می توان گفت که انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بواقع امر یک انقلاب بوده است، زیرا از عوامل اصلی تحقق یک انقلاب که همانا همکاری و مشارکت خوب و سازماندهی شده، هر چند توسط یک اقلیت، برخوردار بود. بعبارت دیگر این توده مردم حدود دویست میلیونی روس نبود که دستگاه عظیم امپراطوری تزار را سرنگون کرد، بلکه سازماندهی خوب حزب چندهزار نفری کمونیست بود.
این قانونمندی در مورد انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ شمسی نیز صدق می کند. اگرچه در این انقلاب توده های مردم بنحو گسترده ای در خیابانها حضور داشتند اما آنچه که سرانجام حکومت شاه را سرنگون کرد وجود یک جریان و گروه بسیار محدود اجتماعی، اما خوب و موثر سازماندهی شده تحت رهبری آیت الله خمینی بود. جریانی که تک تک اعضای آن به ایده های رهبر خود ایمان داشتند و دست به همکاری و مشارکت با هم زده بودند. این گروه نیز نه از استعداد و هوش بیشتر و نه از ابزار های لازم در برابر ارتش و پلیس بشدت مسلح شاه برخوردار بودند. پیروزی آنان و کشانده شدن مردم بدنبال آنها نیز صرفا مدیون سازماندهی و همکاری و مشارکت خوبشان بود.
تحولاتی که در مصر و برخی از کشورهای خاورمیانه که به بهار عربی معروف شد، نیز از همین قانونمندی پیروی می کند. اگرچه مردم بسیاری هر روزه در میدان التحریر قاهره گرد می آمدند اما پیام این انقلاب به یمن شبکه ای سازماندهی شده که از ابزار مدرن مانند اینترنت استفاده می کرد بخوبی گسترش پیدا کرد. پیروز اصلی این انقلاب اجتماعی نیز حزب اخوان المسلمین و ارتش مصر بودند، زیرا از سازماندهی کیفی و رهبری شده برخوردار بودند.
بنا بر این وقایع و شواهد تاریخی، غیر از این نمی توان نتیجه گرفت که اصولا یک انقلاب اجتماعی-سیاسی و بطور کلی تحولات بزرگی که بشر در طول حیاتش تجربه کرده در درجه نخست بدلیل حضور توده های گسترده مردم و یا بخاطر تعداد افراد شرکت کننده در آن که اکثریت داشته اند نبوده است. آنچه که یک انقلاب را می تواند رقم بزند همانا وجود یک شبکه کوچک است که از سازماندهی و همکاری و رهبری خوب برخوردارند، و اگر در آینده انقلاب های دیگری در جوامع بشری اتفاق بیفتند مسلما از همین قانونمندی پیروی می کند.
اما این واقعیت که اکثر انقلاب های سیاسی-اجتماعی سرانجام به انحراف از اهداف اولیه اشان کشیده شده و مجددا استبداد و قدرت متمرکز اما در شکل جدیدی حاکم گردیده است، نمی تواند ناقض این قانونمندی طبیعی برای بروز یک انقلاب و سرانجام پیروزی آن باشد، و مهمتر از آن، نمی توان بدلیل نتایج منفی یک تحول سیاسی، برای همیشه مخالف انقلاب شد و اراده گرایانه و به هر شکل ممکن مانع از وقوع آن گردید. بعبارت دیگر بهتر است با توجه به این قانونمندی در ظاهر ثابت برای بروز یک انقلاب سیاسی-اجتماعی، بجای مخالفت با آن سعی در آموختن و بکارگیری این قانونمندی کرد که جوهر اصلی آن همانا همکاری،اتحاد و مشارکت سازماندهی شده اما منعطف و پویا می باشد.